خلجها: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
به استناد نویسندهٔ کتاب المسالک و الممالک، خلجها: «انسانهایی مهربان، خوشخلق و مهرورز بودند و سرزمین آنها نیز از آبادترین و غنیترین سرزمینهای ترک است». پروفسور فاروق سومر، نویسندهی کتاب اوغوزها نیز، خلجها را نیک خویترین قبایل ترک خواندهاست |
به استناد نویسندهٔ کتاب المسالک و الممالک، خلجها: «انسانهایی مهربان، خوشخلق و مهرورز بودند و سرزمین آنها نیز از آبادترین و غنیترین سرزمینهای ترک است». پروفسور فاروق سومر، نویسندهی کتاب اوغوزها نیز، خلجها را نیک خویترین قبایل ترک خواندهاست |
||
واژهی خلج در میان نویسندگان و مورخین قدیم چین، روسیه، ترک، عرب و فارس به اشکال مختلف آمده است، از قبیل: قالاچ، قلاچ/ Qalaç، کالاچ/ Kalaç، خالاچ/ Halaç، خلوخ/Khollukh، خالوخ/ Khallukh، خلخ/ Ko-lo-lok، خرلخ، قارلق/ Qarlouq، خولچ/ Xolaç، خلج/ Khildj، خلج/ Xelej و سرانجام شکل مؤخر آن به صورت خلج/Khalaj یا Xalac استعمال میشود. معنای این واژه بدرستی روشن نیست ولی راجع به وجه تسمیهی آن رشیدالدین فضلالله همدانی مؤلف کتاب جامعالتواریخ و به پیروی از او ابوالغازی بهادرخان در کتاب شجرهنامه تراکمه، آن را مرکب از دو واژه قال/ Qal(ماندن) و آچ/ Aç گرسنه بمان میدانند و داستان زیر را نقل کردهاند: «می گویند چون |
واژهی خلج در میان نویسندگان و مورخین قدیم چین، روسیه، ترک، عرب و فارس به اشکال مختلف آمده است، از قبیل: قالاچ، قلاچ/ Qalaç، کالاچ/ Kalaç، خالاچ/ Halaç، خلوخ/Khollukh، خالوخ/ Khallukh، خلخ/ Ko-lo-lok، خرلخ، قارلق/ Qarlouq، خولچ/ Xolaç، خلج/ Khildj، خلج/ Xelej و سرانجام شکل مؤخر آن به صورت خلج/Khalaj یا Xalac استعمال میشود. معنای این واژه بدرستی روشن نیست ولی راجع به وجه تسمیهی آن رشیدالدین فضلالله همدانی مؤلف کتاب جامعالتواریخ و به پیروی از او ابوالغازی بهادرخان در کتاب شجرهنامه تراکمه، آن را مرکب از دو واژه قال/ Qal(ماندن) و آچ/ Aç گرسنه بمان میدانند و داستان زیر را نقل کردهاند: «می گویند چون اوغوز خان از ولایت غور و غرجستان به یورت قدیم خود مراجعت کرد، در راه زنی بچه آورد و به سبب بیغذایی شیر نداشت و بچه گرسنه شد. شوهرش بدان واسطه بازمانده و شغالی پرندهای را گرفته بود. مرد چوبی انداخته و از او باز گرفته و به خورد زن داده و به لشکر رسید، اوغوز خان چون یاساق نبوده که به هیچ علت کسی از او بازمانده رنجیده و گفته، قال آچ یعنی بمان گرسنه، بدان سبب نسل او را قالچ میگویند». |
||
== خلج (و خلّخ){{مدرک}} در آینه ادبیات فارسی == |
== خلج (و خلّخ){{مدرک}} در آینه ادبیات فارسی == |
نسخهٔ ۹ ژوئن ۲۰۱۰، ساعت ۱۰:۰۶
خلجها طایفهای باشند از صحرانشینان و ترکان.[۱]
خلج به گروهی از مردم و دستهای از ترکها اطلاق میشود.[۲] نشانههای تاریخی نشان میدهد که خلجها به احتمال زیاد در اصل مردمی آریایینژاد و گروهی از سکاها بودهاند که در آسیای میانه ترکیزبان شدهاند.[۳]
محمود کاشغری در دیوان لغاتالترک (که در اواسط قرن پنجم هجری تألیف شده) در شرح لغت ترکمان، خلجها را از اقوام اوغوز ساکن اویغورستان (سینکیانگ فعلی) میداند و با اشاره به جدایی خلجها از سایر ترکمانان آنان را دو قبیله از بیست و چهار طایفه ترکمن دانسته است؛ جز آنکه دو قبیله از خلج از ایشان ممتاز شدند به برخی چیزها؛ لذا آن دو قبیله در عداد ایشان شمرده نمیشوند.[۴]
بسیاری از خلجها در حمله یعقوب صفاری به افغانستان قتل عام شدند؛ ولی در دولت سامانیان و غزنویان این تیره از ترکان وارد اردو شدند.[۵]
غوریان در لشکرکشیهای خود ازافراد قبیله خلج بهره میگرفتند و سلطان غیاث الدین محمود موفق شد درسال ۶۰۲ه/۱۲۰۶م با مساعدت خلجها در فیروزکوه قدرت را به دست آورد.[۶]
محل سکونت
خلج نام قبیله ترک و اسم ترکی آن (Qalaç) قلچ است. این قبیله از قرن چهارم در جنوب افغانستان بین سیستان و هند ساکن بودهاند.[۷] ابن خردادبه آنها را در شمار قبایل ترک استپهای آسیای میانه آوردهاست. به گفته او منزلگاههای زمستانی آنها در آن سوی «سیر دریا» در ناحیه تلاس در مجاورت زمینهای قرلق واقع بودهاست.[۸] قرلق، قرلغان، قرلغ و قرلیغ همه اشکال مختلف یک کلمهاند و آن قبیلهای بودهاست از اتراک در شمال و شمال شرقی ماوراءالنهر معروف به حسن صورت و طول قامت و تناسب خلقت. [۹] همچنین آنها در این سوی جیحون در سواحل جنوبی و غربی آن زندگی میکردهاند. [۱۰]
ابناثیر در مورد مرگ یعقوب لیث (۲۶۵هجری/۸۷۹ میلادی) آوردهاست که امیر صفاری در جریان فتوحاتش در شرق افغانستان به زنبیل یا حاکم محلی در زمین داور حمله کرده و خلجها (الخلخیه) و مردم زابلستان را تحت انقیاد در آورده بود. [۱۱]این مطلب را تاریخ سیستان با ذکر پیکارهای یعقوب علیه خلجها و ترکان تأیید میکند.
گروههای موسوم به خلجی اکنون در افغانستان زیست میکنند که به ترکی کهن خلجی سخن میگویند. در منابع اسلامی موطن ترکان ساکن حد فاصل سیستان تا هندوستان و تخارستان و افعانستان جنوبی خلجستان کبیر نامیده شدهاست. ابوالغازی بهادر کتاب شجره تراکمه به روایت ابوالفضل بیهقی سلطان محمود در حمله به هندوستان بسیاری از خلجها را در اردوی خود از حوالی خراسان به هندوستان برد و آنان را با غوریان متحد ساخت و شماری از آنان را در بنگال ساکن کرد. [۱۲] خلج نام طایفهای است معروف و در آن موقع در ناحیه زمین داور سکنی داشتهاند.[۱۳] در برخی از کتب تاریخی مانند ظفرنامه شرفالدین یزدی[۱۴] و تاریخ گیتیگشا[۱۵] از پراگندگی خلجها در اطراف ساوه، قم و کاشان سخن رفتهاست. زینالعابدین شیروانی از پراکندگی خلجها در ایالت فارس، عراق عجم، خراسان، کابل و توران (آسیای میانه) سخن گفتهاست. [۱۶] اصطخری نیز مکان خلجها را زمین داور و آنها را مهاجران قدیمی به این منطقه دانسته و گفتهاست که آنها گلهدار بودند و نیز آداب و رسوم ترکی، وضعیت ظاهری و زبان خود را حفظ کرده بودند.[۱۷] صاحب فارسنامه ناصری از پراکندگی آنان در میان قشقاییان خبر داده و از دو خاننشین خلجستان به سرپرستی حاجعلیقلیبیگ و میرزاقاسمبیک صحبت کردهاست. [۱۸] حدودالعالم خلج را رعایای گلهدار منطقه غزنه - البته به صورت گروههای متفرق در بلخ و تخارستان و بخشهایی از بست - به شمار آوردهاست. [۱۹]
محل عمده سکونت خلجها در غرب ایران است که هنوز هم تحت نام «خلجستان» شناخته میشود. خلجستان از بخشهای شهر قم است که از شمال به جعفرآباد و از خاور و جنوب به حومه قم از جنوب باختری به شهرستان آشتیان و از باختر به شهرستان تفرش محدود میگردد. جمعیت بخش خلجستان بر اساس سرشماری سال ۱۳۷۰ برابر است با ۱۴۲۸۸ نفر. [۲۰]۷۲ منطقهای کوهستانی که در جنوب غربی تهران در مسیر همدان و در غرب ساوه واقع شدهاست و قسمت عمده شهرستانهای اراک و ساوه در استان یا ایالت مرکزی را در بر میگیرد. نه تنها در این منطقه بلکه در نواحی مجاور واقع در ایالت بختیاری از مناطق زاگرس مرکزی روستاهایی با نامهایی مانند خلج, خلجآباد و غیره مشاهده میشود که حاکی از منزلگاههای قدیمیتر اعضای قبیله خلج است.[۲۱] مطالعاتی کهاز منابع بعد از اسلام به عمل آمده، نشان میدهد که خلجها در سدههای نخستیناسلام در سه منطقه میزیستهاند:
۱) بلاساغون (سویاب قدیم) پایتخت ترکستان در کرانه راست رود چو و شمالغربی ایسیگول (بیشکک امروزی)
۲) پنجیکت
در نیمهٔ قرن هفتم میلادی دستهای از اقوام خلج و اوغوز در سیستان و کابل ساکن شدند و گروهی از آنان در قرن هشتم میلادی در هندوستان سلسلهٔ ترک شاهی را تأسیس نمودند که بروی سکههایآنها به رسم سایر قبایل ترک روی تاج پادشاه شکل گرگ ترسیم شده بود. البته خلجها بعد از اسلام نیز در هندوستان حکومتی به نام «سلسلهٔ خلجیان» تشکیل دادهاند.
اقوام خلج، در زمان غزنویان علیه سلطان مسعود غزنوی قیام کردند، و در پیروزی سلجوقیان بسیار تأثیرگذار بودند، سرانجام نیز همراه سلجوقیان به عراق عجم آمده، ابتدا در خرقان ساوه ساکن شدهاند. خلجها در زمان هجوم چنگیزخان مغول به همراه خوارزمشاهیان از سمرقند دفاع کردند و به اتفاق ترکمانان سپاهی به فرماندهی «سیفالدین قراملک» جهت حمایت از سلطان جلالالدین خوارزمشاه تشکیل داده، در جنگ پروان، مغولان را سخت شکست دادند. [۲۲]
اسامی روستاهای خلج نشین
الف- روستاهای خلج نشین شهرستان قم
۱-بخش کهک: ونارچ
۲- بخش خلجستان:
الف) دهستان قاهان: شادقلی (شاهقلی)، مهر زمین، کاسوا، انجیله، ونان، اسفید، چاهک ب) دهستان دستجرد: سرخده، سفت، زیزگان، عیسی آباد، سفیداله، فوجرد، موجان، منصورآباد، جوزه، چریک آغاج ج) دهستان راهجرد شرقی: عنایتبیک، اسلامآباد، تاجخاتون، دیزیجان، باغیک، یکهباغ، زواریان، جنداب و سلفچگان
ب- روستاهای خلج نشین شهرستان تفرش
۱- بخش مرکزی: سربند، کشه، دارستان، سفیدآب
۲- بخش فراهان: تلخاب، درمنک، واشقان و روستای خلتآباد که تا چندی پیش به زبان خلجی سخن میگفتند؛ ولی مدتی است که جوانان این روستا خلجی را فراموش کرده، به زبان فارسی سخن میگویند.
پ - روستاهای خلج نشین شهرستان آشتیان
محسنآباد، زرنوشه، سقرجوق، نادر آباد، بنچنار، هزار آباد، ورسان، سرهرود، کردیجان، بهارستان، مزرعه نو، خوراک آباد، سعد آباد، فیض آباد، موسی آباد، ینگچه، نوده. ج- بخش اشتهارد (استان تهران) عدهای در شهر تاتیزبان اشتهارد، روستای نکوجار (افرادی که در این روستا هستنذ به کوهی معروفند.)
8- روستای سیبلی از توابع شهرستان آستارا میباشند و خلج محله که از اورامانات کرمانشاه کوچ داده شده اند. با توجه به اینکه تفاوتهای زبانی از روستایی به روستای دیگر اندک است، مجموع این تفاوتها (یعنی از دورترین نقاط، تلخاب در شمال غربی منطقة خلجستان ونارچ در جنوب شرقی) نسبت به تفاوتهای موجود بین زبان تاتارهای غازان و باشغر یا بین زبان ترکی عثمانی و ترکی آذری قابل توجه و بیشتر است.
زبان
ترکی خلجی زبان ترکان خلج است که در مرکز ایران (خلجستان) در ۱۶۰ کیلومتری جنوب غربی تهران در منطقهای بین ساوه، قم و اراک زندگی میکنند. مرکز حکومتی خلجستان دستگرد است که در ۶۴ کیلومتری غرب قم قرار گرفته ولی خود این شهر خلج نیشین نیست. خلجها روستانشین هستند و در ۵۷ دهکده پراکندهاند. مهمترین مراکز خلجها(خراب سابق) بهارستان/ راهجرد/ نونگرد/ بشارت آباد/ بوربور و تلخآب (۳۳۰۰ نفر)، واشقان (۱۳۰۰نفر)، نادر آباد (۱۱۰۰نفر)، خلت آباد(۴۵۰نفر) و منصور آباد (۴۰۰نفر) و فیض آباد (بیش از ۱۰۰۰نفر) است. مردم خلجستان مسلمان شیعهاند. مردهایشان اغلب به دو یا سه زبان (خلجی، فارسی و ترکی) صحبت میکنند. کودکان اگرچه خلجی میفهمند، بیشتر فارسی حرف میزنند. لازم به ذکراست راهجرد و نونگرد (انانجرد) هیچگاه خلج نبودهاند.
ترکی خلجی لهجه مستقلی دارد و قدیمی ترین لهجه ترکی بوده، از نظر زبانشناسی دارای اهمیتی خاص است. در روستای واشقان(در ۷۲ کیلومتری اراک) تنی چند از تحصیلکردگان در حال تحقیقات و جمعآوری اطلاعات در زمینه زبان خلجی هستند. تدوین فرهنگ لغات و چند شعر سروده شده به این زبان در ردیف کارهای در دست انجام است.
همچنین خلج نام یکیاز طوایف بیست و چهارگانهٔ قدیمی ترک است. معنای واژهٔ خلج بدرستی بر ما معلوم نیست. منابع فارسی و عربی به صورت خلج (Khaladj)، قالاچ(Qalaç)، و خولخ(Xolox) از آن نام بردهاند. مؤلف کتاب جامعالتواریخ و به پیروی از او ابوالغازی بهادرخان در کتاب شجرهٔ تراکمه آن را مرکب از دو واژه: قال(QAL / ماندن) و آچ(AÇ /گرسنه)، یعنی گرسنه بمان، میدانند. محمود کاشغری نیز در این زمینه داستانی آوردهاست که به همین معناست. در داستان اوغوزخان ترکیب خلج، بدینگونه انگاشته شده: قال آچ qalaç/ بمان و باز کن و آنان را جزو کنفدراسیون ترکی بئش اوغوز شامل: کانگلی/قانقلی، آغاجری، قبجاق و خلخ دانستهاست.
ج. مارکوارت، J.MARQUART در تألیف خویش به نام «ایرانشهر خولیتای»(xolitai) ادعا میکند که خلج واژهٔ کهن به صورت خولج(xolaç)، بودهاست. مینورسکی مطالبی را از جغرافیدان قرن هفتم هجری، محمدابن نجیب بکران، مؤلف جهاننامه نقل میکند، مبنی بر اینکه ترکان خلج از منطقه ترکستان به زابلستان، مهاجرت کردهاند. به هر حال به قول پروفسور پوهاندجاوید، خلج هم نام جای و هم نام قوم است.
بررسی مفهوم واژهی خلج
به استناد نویسندهٔ کتاب المسالک و الممالک، خلجها: «انسانهایی مهربان، خوشخلق و مهرورز بودند و سرزمین آنها نیز از آبادترین و غنیترین سرزمینهای ترک است». پروفسور فاروق سومر، نویسندهی کتاب اوغوزها نیز، خلجها را نیک خویترین قبایل ترک خواندهاست
واژهی خلج در میان نویسندگان و مورخین قدیم چین، روسیه، ترک، عرب و فارس به اشکال مختلف آمده است، از قبیل: قالاچ، قلاچ/ Qalaç، کالاچ/ Kalaç، خالاچ/ Halaç، خلوخ/Khollukh، خالوخ/ Khallukh، خلخ/ Ko-lo-lok، خرلخ، قارلق/ Qarlouq، خولچ/ Xolaç، خلج/ Khildj، خلج/ Xelej و سرانجام شکل مؤخر آن به صورت خلج/Khalaj یا Xalac استعمال میشود. معنای این واژه بدرستی روشن نیست ولی راجع به وجه تسمیهی آن رشیدالدین فضلالله همدانی مؤلف کتاب جامعالتواریخ و به پیروی از او ابوالغازی بهادرخان در کتاب شجرهنامه تراکمه، آن را مرکب از دو واژه قال/ Qal(ماندن) و آچ/ Aç گرسنه بمان میدانند و داستان زیر را نقل کردهاند: «می گویند چون اوغوز خان از ولایت غور و غرجستان به یورت قدیم خود مراجعت کرد، در راه زنی بچه آورد و به سبب بیغذایی شیر نداشت و بچه گرسنه شد. شوهرش بدان واسطه بازمانده و شغالی پرندهای را گرفته بود. مرد چوبی انداخته و از او باز گرفته و به خورد زن داده و به لشکر رسید، اوغوز خان چون یاساق نبوده که به هیچ علت کسی از او بازمانده رنجیده و گفته، قال آچ یعنی بمان گرسنه، بدان سبب نسل او را قالچ میگویند».
خلج (و خلّخ)[نیازمند منبع] در آینه ادبیات فارسی
در گذشته، خلجها به کثرت جمعیت و خوبرویی در میان مردم ایران معروف بودهاند؛ به نحوی که شعرای پارسیگوی بارها در اشعار خود از خلج، خلخ و امثال آن (هم به معنی قوم خلج و محل سکونت آنان) یاد کردهاند از جمله:
بفرمود و گفت ای گو رزم ساز | یکی بر پی شاه توران بتاز | |
به ایتاش و خلّجستان برگذر | بکش هرکه یابی به کین پدر | |
سپه را بدان رزمگه بر بماند | خود و مهتران سوی خلّج براند | |
سپه را به مرگ آمد اکنون نیاز | ز خلّج پر از درد شد تا طراز | |
برآورد میلی ز سنگ و ز گج | که کس را به ایران ز ترک و خلج | |
نباشد گذر جز به فرمان شاه | همان نیز جیحون میانجی به راه | |
نشسته همه خلّخ و سرکشان | همی سرفرازان و گردنکشان | |
چو ارجاسب آمد ز خلّخ به بلخ | همه زندگانی شد از رنج تلخ |
خسرو انجم به گه بام برآمد | یا مه خلّخ به بر بام برآمد |
این چه بویی است که از ساحت خلّخ بدمید | وین چه بادی است که از جانب یغما برخاست |
میان مجلس شادی میروشن ستان دایم | گه از دست بت خلّخ گه از دست بت یغما |
قاضی حمیدالدین عمربنمحمود در مقامات حمیدی
طراز و خلّج اگر چند خرم است و خوش است | مرا مقام در این خاک طبعساز به است |
ز مویی به عاشق دهم طوق و تاج | به بویی ز خلّج ستانم خراج |
سروی چو تو در خلّخ و نوشاد نباشد | این نازکی اندر گل و شمشاد نباشد |
آراسته سپاهت و افروخته مصافت | از دلبران خلخ وز نیکوان یغما | |
ور بود در خلّخ و یغما چنو ترکی دگر | قبله عشاق گیتی خلّخ و یغما بود | |
ای شاه غلامان تو دارند به اقطاع | چین و ختن و کاشغر و خلّخ و یغما |
گوی خوبی بردی از خوبان خلّخ شاد باش | جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی |
تا فروغ رخ آن ترک ختایی دیدم | فارغ از خلّخ و آسوده ز کشمیر شدم |
آرایش سپاه تو چون برکشند صف | زین سرکشان خلّخ و چاچ و تتار باد |
نورالدّین عبدالرّحمن بن احمد جامی
هر لحظه نمایی به لباس دگرم رخ | گاه از بت فرخار و گه از لعبت خلّخ |
منبع
- ↑ برهان قاطع تألیف محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به برهان، کتابخانه زوار, تهران، تصحیح دکتر محمدمعین
- ↑ شرح الیمینی المسمی بالفتح الوهبی علی تاریخ ابی نصر عتبی للشیخ منینی نشر جمعهالمعارف
- ↑ Bosworth, C.E.; Doerfer, G. « K̲H̲alad̲j̲.» Encyclopaedia of Islam, Second Edition. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2008. Brill Online. UNIVERSITEITSBIBLIOTHEEK LEIDEN. 04 November 2008 <http://www.brillonline.nl/subscriber/entry?entry=islam_COM-0485>
- ↑ دیوانلغاتالترک محمود بن حسین بن محمد کاشغری، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمددبیرسیاقی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۵
- ↑ حدودالعالم من المشرق الی المغرب مؤلف گمنام، ۳۷۲ ه.ق
- ↑ طبقات ناصری، تألیف ابوعمر منهاجالدین سراج جوزجانی
- ↑ دکتر محمدمعین در حاشیه برهان قاطع
- ↑ المسالک و الممالک، ترجمه دکتر حسن قره چانلو، نشر چاپخانه مهارت، چاپ اول، ۱۳۷۰
- ↑ ر.ک :خاتمی، احمد، شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی بر اساس نسخه علامه محمدقزوینی، مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی پایا، چاپ اول ۱۳۷۳
- ↑ بنگرید به حاشیه صفحه ۳۳۹ ج. دوم جهانگشای جوینی, چاپ لیدن به تصحیح علامه میرزا محمدقزوینی و دایرةالمعارف اسلامی ذیل کلمه قرلق به قلم بارتولد
- ↑ ابناثیر، تاریخ بزرگ اسلام و ایران ترجمه عباس خلیلی. انتشارات کتب ایران ج۱۲ ص ۴-۱۷۳
- ↑ تاریخ بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، به تصحیح و اهتمام دکتر غنی و دکترفیاض، انتشارات خواجو، تهران ۱۳۷۰
- ↑ همان پاورقی ص.۶۶۲
- ↑ ج۲، ص۵۷۳
- ↑ چاپ سعید نفیسی تهران ۱۳۱۷، ص۲۶۳
- ↑ بستان السیاحه، چاپ تهران، ۱۲۱۵ ه.ق ۲۷۳
- ↑ مسالک و ممالک
- ↑ فارسنامه ناصری، چاپ ۱۳۱۳.ص۲۸۴
- ↑ حدودالعالم مینورسکی
- ↑ فرهنگ جغرافیایی قم و اراک انتشارات جغرافیایی وزارت دفاع ج۲ ص۳-
- ↑ همان
- ↑ اقتباس از فصل اول کتاب خلجها یادگار ترکهای باستان، علیاصغر جمراسی
- علی اصغر جمراسی(فراهانی). خلجها یادگار ترکهای باستان، ناشر: انتشارات پیام پویا
- جواد هیئت، سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی، نشرپیکان، ۱۳۸۰ (چاپ سوم)