فرخ‌هرمز: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
شاهان نوذری (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایشگر دیداری ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''فرخ‌هرمز''' یکی از [[سپهبد]]ان و شاهزادگان ایرانی در دورهٔ [[ساسانی]] است که در زمان سلطنت [[آزرمی‌دخت]] مدعی تاج و تخت شد و آزرمی‌دخت را به زنی خواست و چون آزرمی‌دخت نمی‌توانست با پیشنهاد او علناً مخالفت کند در نهان وسایل قتل او را فراهم آورد. [[رستم فرخزاد]] و [[فرخ‌زاد هرمز]] پسران این سردارند.<ref>کریستن سن، ص ۵۲۲</ref>و سرانجام با حمله اعراب و شکست معتدد سپاهیان ساسانی و با قتل [[یزدگرد سوم|یزد گرد سوم]] این سلسله در ۶۵۱میلادی به پایان رسید.
'''فرخ‌هرمز''' یکی از [[سپهبد]]ان و شاهزادگان ایرانی در دورهٔ [[ساسانی]] است که در زمان سلطنت [[آزرمی‌دخت]] مدعی تاج و تخت شد و آزرمی‌دخت را به زنی خواست و چون آزرمی‌دخت نمی‌توانست با پیشنهاد او علناً مخالفت کند در نهان وسایل قتل او را فراهم آورد. [[رستم فرخ‌هرمز|رستم]] و [[فرخ‌زاد هرمز|فرخزاد]] پسران این سردارند.<ref>کریستن سن، ص ۵۲۲</ref>و سرانجام با حمله اعراب و شکست معتدد سپاهیان ساسانی و با قتل [[یزدگرد سوم|یزد گرد سوم]] این سلسله در ۶۵۱میلادی به پایان رسید.


== یکسان دانستن هرمز پنجم/ ششم با فرخ‌هرمز ==
== یکسان دانستن هرمز پنجم/ ششم با فرخ‌هرمز ==

نسخهٔ ‏۱ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۲:۰۳

فرخ‌هرمز یکی از سپهبدان و شاهزادگان ایرانی در دورهٔ ساسانی است که در زمان سلطنت آزرمی‌دخت مدعی تاج و تخت شد و آزرمی‌دخت را به زنی خواست و چون آزرمی‌دخت نمی‌توانست با پیشنهاد او علناً مخالفت کند در نهان وسایل قتل او را فراهم آورد. رستم و فرخزاد پسران این سردارند.[۱]و سرانجام با حمله اعراب و شکست معتدد سپاهیان ساسانی و با قتل یزد گرد سوم این سلسله در ۶۵۱میلادی به پایان رسید.

یکسان دانستن هرمز پنجم/ ششم با فرخ‌هرمز

هرمز ششم یا هرمز پنجم نام یکی از آخرین پادشاهان ساسانی است. از او و شاه بعدی خسرو چهارم که بین سال‌های ۶۳۰ تا ۶۳۲ میلادی به سلطنت رسیدند، جز نامی از آنها بجای نمانده‌است. به نظر می‌رسد که آنها فقط در بعضی از قسمت‌های کشور به‌پادشاهی پذیرفته شدند.[۲] ملک ایرج مشیری اعتقاد دارد، هرمز پنجم فقط در قسمتی از ایران پادشاهی نکرده‌است و تعداد زیادی از سکه‌های او ضرب تیسفون است همچنین سکه‌های دیگری نیز از وی ضرب ری و استخر پیدا شده‌اند. با وجودیکه هیچ سکه‌ای از سال اول پادشاهی او یافت نشده‌است، سکه‌های سال دوم او بسیار فراوان هستند. ملک ایرج مشیری نوشته‌است، هرمز پنجم به نظر شخصیتی بزرگتر از آن چه در تاریخ شناخته شده بوده‌است و این شخص کسی جز سپاهبد فرخ هرمزد نمی‌تواند باشد. به همین سبب شخصیت هرمزد پنجم قدیم به سپاهبد فرخ هرمزد نسبت داده می‌شود.[۳]

در شاهنامه

فردوسی بزرگ پادشاهی فرخ زاد را چنین گفته است:

ز جهرم فرخ زاد راخواندند

بران تخت شاهیش بنشاندند

فردوسی بزرگ در آغاز سخن از شهر پارس سخن می گوید که فرخ زاد از پارس (جهرم) به تیسفون می آورند و تاج بر سرش می گذارد.

چو برتخت بنشست و کرد آفرین

ز نیکی دهش بر جهان آفرین

هنگامی که فرخ زاد بر تخت می نشیند به سبب نیک بختی (خود که خداوند نصیب او ساخته بود) بر جهان آفرین، آفرین می کند.

منم گفت فرزند شاهنشهان

نخواهم جز از ایمنی در جهان

من فرزند شاهان هستم و چیزی جز نیکویی و خوبی و ایمنی (مردم) در این جهان نمی خواهم

ز گیتی هرآنکس که جوید گزند

چو من شاه باشم نگردد بلند

در ادامه می گوید هر آنکس که قصد شورش و آشوب را در کشور داشته باشد، چون من پادشاه ایران باشم آنان این جرات را به خود نخواهند داد.

هر آنکس که جوید به دل راستی

نیارد به کار اندرون کاستی

بدارمش چون جان پاک ارجمند

نجویم ابر بی‌ گزندان گزند

هرکسی راه راستی پیشه کند او را ارجمند خواهم داشت. همه یاران را گرامی میدارم و همه زیردستان چه دوست باشد و چه دشمن همه در امان خواهند بود .

چو یک ماه بگذشت بر تخت اوی

بخاک اندر آمد سر و بخت اوی

پس از اینکه یک ماه از سلطنت فرخ هرمز گذشت، بخت او تیره گشته و درگذشت.

همین بودش از روز و آرام بهر

یکی بنده در می برآمیخت زهر


(یک ماه) سلطنت فرخ هرمز بدون جنگ و با آرامش در جریان بود که یکی از غلامان وی در جام شراب وی زهر میریزد.

بخورد و یکی هفته زان پس بزیست

هرآنکس که بشنید بر وی گریست


پس از آن بود که فرخ هرمز کم کم بیمار شد و بیماری اش روز به روز وخیم تر شد و پس از یک هفته درگذشت.

همی پادشاهی به پایان رسید

ز هر سو همی دشمن آمد پدید

پس از مرگ فرخ هرمز شورش بار دیگر در همه جا پدید آمد و مدعیان سلطنت بار دیگر به پا خواستند و این چنین است که پادشاهی فرخ هرمز نیز به پایان میرسد.

چنین است کردار گردنده دهر

نگه کن کزو چند یابی تو بهر

بخور هرچ داری به فردا مپای

که فردا مگر دیگر آیدش رای

ستاند ز تو دیگری را دهد

جهان خوانیش بی‌ گمان بر جهد

بخور هرچ داری فزونی بده

تو رنجیده‌ ای بهر دشمن منه

هرآنگه که روز تو اندر گذشت

نهاده همه باد گردد به دشت

فردوسی در ادامه درباره بی وفایی دنیا و بیخبر بودن انسان ها از فردایشان می گوید. در ادامه می گوید که باید قدر لحظات و زندگانی را دانست چرا که در آینده معلوم نیست چه می شود و پس چه بهتر که از لحظه حال نهایت استفاده را ببریم.

تبار

باوی
شاپور
وندویویستهم
فرخ‌هرمزتیرویهویندویه
رستم فرخ‌هرمزفرخزاد
شهرامسهراب یکماسفندیاربهرامفرخان

پانویس

منابع

  • مشیری، ملک ایرج (اسفند ۱۳۵۲). «سکه‌های ساسانی». نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان (۱۵).
  • کریستن سن، آرتور (۱۳۶۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
  • تاریخ پارسی
  • شاهنامه فردوسی