ویکیپدیا:زبان و زبانشناسی/بایگانی ۴
این صفحه برای درخواست معادل فارسی برای کلمات ایجاد شدهاست. برای هر درخواست، یک مدخل ایجاد کنید که شامل اصل کلمه، زبان اصلی، حوزهٔ تخصصی، مدخل ویکیپدیا در زبان اصلی (در صورت وجود)، تعریف کلمه (در صورت وجود)، و یک پیوند به نتیجهٔ حاصل جستجوی گوگل روی آن کلمه باشد.
در صورتی که معادل مناسبی برای کلمهای پیدا شد، آن معادل را به همراه بحثهای درگرفته دربارهٔ آن، بایگانی کنید. بحثهای بایگانی شده را میتوانید در ویکیپدیا:درخواست معادل فارسی/بایگانی بیابید.
همچنین برای واژهگزینی شاید این صفحه مفید باشد.
Vault
این واژه انگلیسی را برای ورزش پارکور چگونه به فارسی برمیگردانید؟ [[۱]]
میکروارگانیسم و ارگانیسم
- میکروارگانیسم: فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای این واژه برابر «ریزاندامگان» را پیشنهاد کردهاست، اگر چه برای microorganism واژهٔ «میکروب» در ویکیپدیای فارسی به کار رفته و برگهٔ «میکروارگانیسم» به این واژه بازگشت داده شدهاست. واژهٔ میکروب اساساً واژهای نادرست است که امروزه دیگر به کار نمیرود. در انگلیسی هم دیگر از microorganism به جای microbe بهره میبرند و در ویکیپدیای انگلیسی هم تاربرگ microbe به microorganism بازگشت دادهشدهاست. در برخی فرهنگهای واژهٔ انگلیسی-فارسی نیز برگردان «ریزجاندار» استفاده شده است. در نگر من به کار بردن واژهٔ مصوب فرهنگستان بهتر است.
- ارگانیسم: فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای این واژه برابر «اندامگان» را پیشنهاد کردهاست، همچنین واژههای «سازواره» و یا «جاندار» نیز برای آن بهکار رفتهاند. در ویکیپدیای فارسی هماکنون سازواره به کار رفته است، که پیشنهاد میشود از واژهٔ پذیرفتهٔ فرهنگستان بهرهگرفتهشود. Wayiran ۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۷ (UTC)
- به نظر من هم ریزاندامگان و اندامگان واژگان بهتری هستند و باید گفت که فرهنگستان واژههای مناسبی گزیده است. همکاران میتوانند برای یافتن دیگر واژههای مصوب فرهنگستان از این جستجوگر بهره بگیرند. از خوبیهای به کارگیری واژگان فارسی این است که فرد بدون آنکه تخصصی دربارهٔ رشتهای که واژه به آن مربوط میشود داشته باشد، معنایی کلی از آن واژه در ذهنش نقش میبندد. برای نمونه دانستن معنای ژئومورفولوژی نیاز به دانستن رشتهای تخصصی دارد اما با گفتن واژهٔ زمینریختشناسی حتی برای فردی کمسواد معنای کلی واژه (شناختن ریخت زمین) آشکار میشود. Hermionا بله؟ ۹ آوریل ۲۰۰۸، ۱۸:۳۷ (زهج) ۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۷ (UTC)
- به نکتهٔ بسیار جالبی اشاره کردید. سپاس از دیدگاهتان. Wayiran ۱۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۱۱ (UTC)
Pre-Raphaelite Brotherhood یا (به فرانسه) Préraphaélisme
این واژه را چگونه میتوان ترجمه کرد یا به فارسی نوشت؟ The Lady of Shalott ۱۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۷ (UTC)
- اخوت پیشا رافائل (منبع:Chilvers, Osborne (۱۳۸۳)، سبکها و مکتبهای هنری، ترجمهٔ فرهاد گشایش، انتشارات عفاف پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک))-- میثم ψ ۱۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۰ (UTC)
- انجمن برادری پیشارافائلی یا پیشارافائلگرایی به شرط اینکه برگردان دیگری در فارسی پیشینه نداشتهباشد. --Ariobarzan ۱۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۹ (UTC)
- فکر کنم پیشارافائلگرایی از همه بهتر باشد. از همکاریتان متشرم.The Lady of Shalott ۱۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۵ (UTC)
- خواهش. میتوانید اندکی شکیب کنید، شاید پیشنهادهای بهتری هم برسد. --Ariobarzan ۱۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۳۷ (UTC)
- در نگر من نیز پیشارافائلگرایی بهتر است. Wayiran ۱۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۱۲ (UTC)
- خواهش. میتوانید اندکی شکیب کنید، شاید پیشنهادهای بهتری هم برسد. --Ariobarzan ۱۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۳۷ (UTC)
- فکر کنم پیشارافائلگرایی از همه بهتر باشد. از همکاریتان متشرم.The Lady of Shalott ۱۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۵ (UTC)
- انجمن برادری پیشارافائلی یا پیشارافائلگرایی به شرط اینکه برگردان دیگری در فارسی پیشینه نداشتهباشد. --Ariobarzan ۱۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۹ (UTC)
- اگر اخوت پیشارافائل دارای پیشینهاست حرفی نیست ولی نیکوتر این است که جای اخوت، برادری یا پیمان برادری نوشت و میان پیشا و رافائل هم نباید فاصلهای گذاشت. --Ariobarzan ۱۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۴ (UTC)
صفحه یا برگه
آیا بهتر نیست همواره «برگه» به جای «صفحه» بهکار رود؟ برای نمونه کاربرد مکرر «صفحه» را در این برگه ببینید: الگو:ابهامزدایی. آیا «برگه» تنها برای من جا افتادهاست یا دیگران هم چنین حسی دارند؟ Wayiran ۱۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۹ (UTC)
- برگه برابر با صفحه نیست. دو صفحه میشود یک برگه. برابر صفحه در پارسی واژگانی چون رویه و دیمه میباشد که میان این دو هم رویه جاافتادهتراست. --Ariobarzan ۱۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۸ (UTC)
- سپاس، پس اینکه برخی تاربرگ را به جای web page به کار میبرند، نادرست است؟ Wayiran ۲۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۰۰ (UTC)
- خواهش. تاربرگ گویا از برساختههای نافرهنگستانیاست، به دید من که دست کم از دید ریختاری بد نیست، شاید رایارویه هم میتوانست برابر بدی نباشد، به هر روی در اینجا پذیرفتگی نخواهد داشت. --Ariobarzan ۲۱ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۱۳ (UTC)
- شاید هم «تاررویه» (web page) مناسبتر باشد. چون به تارکده مربوط است و شاید برای «رایارویه» بعدها واژهٔ computer page ساخته شود. Wayiran ۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۴۸ (UTC)
- خوب داستان ایناست که در واژهسازی کوشش میشود که دو حرف همآوا-در اینجا "ر"- به هم نپیوندند. وگرنه تاررویه نخستین برابریاست که به ذهن راهمییابد. --Ariobarzan ۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۲ (UTC)
transclusion
من خودم نظری ندارم♦ مرد تنها ♦ ب ۱۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۳۹ (UTC)
- دیدن اینهم خالی از لطف نیست♦ مرد تنها ♦ ب ۱۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۰ (UTC)
- من پیشتر ترجمه کردهام: تراگنجانش. چندبار هم این ور و آنور استعمال کردهام. بهآفرید ۱۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۲۲ (UTC)
اکسپدیشن
برای ترجمه واژه Expedition در مورد ایستگاه فضایی بینالمللی دچار مشکلم. در لغتنامه آن را «اردوکشی» و «هیات اعزامی» و از این قبیل ترجمه کرده است. این واژه با ماموریت یا عملیات (Mission) فرق دارد. مثلا [۲]ISS Expedition-17 را میتوان بطور ساده به «هیأت اعزامی دهم به ایستگاه فضایی بینالمللی» ترجمه کرد، اما من دنبال ترجمهای کوتاه، شیوا و گویا برای Expedition میگردم. در یونانی آن را به Αποστολή یا «آپوستولی» ترجمه کردهاند که میشود «فرستادگان». فکر کردم شاید «اردوی ۱۰» یکی از راه حلها باشد. آیا «هیأت» معادل فارسیتری دارد؟ نظر شما چیست؟ علی عظیمی ۱۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۴۸ (UTC)
- Expedition در معنای کلی می شود «سفر اکتشافی». در این مورد خاص، شاید «سفر فضایی» معادل خوبی باشد. Alefbet ۱۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۰۲ (UTC)
- درود. یک واژهٔ کوتاه برای آن ندیدهام ولی Expedition را سفر و سفر اعزامی هم معنی میکنند. «سفر اعزامی ۱۷»؟ اگر هم فارسی بخواهید که میشود نوشت "گسیلش ۱۷" که البته رایج نیست.--ماني ۱۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۰۴ (UTC)
- سلام، دو واژه را در دو لغتنامه Heritage و Axford چک کردم. expedition برای سفر هایی برای اهداف خاص آمده و mission برای سفر های اعزامی دیپلماتیک سفیران یک کشور به کشور دیگر آمده. با این حساب فکر میکنم «ماموریت» برای واژه expedition مناسب و «هیات اعزامی» برای واژه mission مناسب باشد. مثلا بگوئیم «ماموریت دهم به ایستگاه فضایی» و اینکه بگوئیم «هیات اعزامی به فلان کشور». Pastorals2007 ۱۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۲۴ (UTC)
- «ماموریت» mission است. Alefbet ۱۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۳ (UTC)
- سلام، دو واژه را در دو لغتنامه Heritage و Axford چک کردم. expedition برای سفر هایی برای اهداف خاص آمده و mission برای سفر های اعزامی دیپلماتیک سفیران یک کشور به کشور دیگر آمده. با این حساب فکر میکنم «ماموریت» برای واژه expedition مناسب و «هیات اعزامی» برای واژه mission مناسب باشد. مثلا بگوئیم «ماموریت دهم به ایستگاه فضایی» و اینکه بگوئیم «هیات اعزامی به فلان کشور». Pastorals2007 ۱۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۲۴ (UTC)
- mission ماموریت هم معنی میدهد چون کارآگاهان هم انجام میدهند. expedition بیشتر جنبه تحقیقاتی علمی دارد. پس بنابراین شاید expedition را «ماموریت علمی» هم ترجمه کنیم.Pastorals2007 ۱۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۴۹ (UTC)
مشکل تفاوت «ماموریت» (Mission) با Expedition است. مثلا در Expedition-2 هشت فضانورد شرکت دارند، ولی این هشت نفر ممکن است در طی ۲ یا ۳ ماموریت فضایی (Mission) به ایستگاه فرستاده شوند. حتی بعضی وقتها فضانوردی بدون اینکه به زمین برگردد، از Expedition-2 به Expedition-3 انتقالی داده میشود. ضمنا، توریستهای فضایی مثل انوشه انصاری یا یی سو یئون عضو ماموریتها (mission) هستند، چون سوار فضاپیما شدهاند و به ایستگاه رفتهاند. اما جزو Expedition ها نیستند. نظر شما در مورد عبارتهای زیر چیست:
- برای Mission: ماموریت
- برای Expedition: گروه کاری، گروه اعزامی، اردو، گروهان، گروهکار، ماموریت ویژه (ویژه مناسب نیست!)، فرستادگان، فرستگان (جایی خوانده بودم که «فرشته» گونه دیگری از «فرسته» است به معنای فرستادهشده!) - دیگه تا بیربط نشده همینجا تمومش میکنم!
علی عظیمی ۱۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۳۵ (UTC)
- در ترجمه متون علمی وظیفه مترجم فقط رساندن معنای و مفهوم و محتوای کلمه از زبان مبدا به زبان مقصد است. حالا هر جور که بتواند. در متون ادبی مترجم باید مقوله فرم را هم در نظر بگیرد. مثلا به connotation کلمات و چگونگی فرم و چینش یک مصراع شعر در زبان مقصد توجه کند. به نظر من ویکیپدیا جزء مقوله اول محسوب میشود. و مترجم میتواند از هر کلمه ای که فکر میکند که معنا را بهتر میرساند استفاده کند.Pastorals2007 ۱۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۳۴ (UTC)
Feature film
و این هم لینک در ویکی انگلیسی. من هیچ پیشنهادی برای واژه برابر آن ندارم. ولی به شدت به نمونه پارسی شده اش نیاز دارم.--Niknafs ۱۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۴۳ (UTC)
- فیلم اصلی، فیلم برگزیده، فیلم برجسته.--ماني ۱۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۰۱ (UTC)
فیلم برجسته یا فیلم ویژه. wayiran
در مقاله انگلیسی Feature Film را اینجوری گفته:
In the film industry, a feature film is a film made for initial distribution in theaters and being the "main attraction" of the screening (as opposed to any short films which may be screened before it).
یعنی در صنعت فیلمسازی قبل از انتشار فیلم در تئاتر ها قطعه فیلمی ارائه میشود که main attraction آن فیلم است. یعنی خلاصه ای از آن فیلم که بیننده را قبل از انتشار آن فیلم جذب و تشویق میکند.
این را مثلا میتوان «نمایه فیلم» ترجمه کرد. اهل فن و تخصص در زمینه فیلم و سینما شاید معادل های بهتر داشته باشند و شاید هم در لغتنامه های تخصصی شان این کلمه موجود باشد.Pastorals2007 ۲۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۳ (UTC)
- اگر شناسه و تعریفش همانگونه است که نوشتید، در نگرم «نمایه فیلم» برابری بسیار زیباست. Wayiran ۲۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۲۰ (UTC)
درخواست برابر فارسی
آیا بهتر نیست نام این صفحه را به «درخواست برابر فارسی» تغییر دهیم. Wayiran ۲۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۳۸ (UTC)
Hammered dulcimer
آیا «سنتور کوچک» برابر خوبیست؟ آیا باید با نوشتار «سنتور» ادغام گردد؟ آیا اساسا این دو متفاوت هستند؟ اگر این دو را متفاوت بدانیم عمر سنتور کمتر از 1000 سال ولی قطعا ایرانی خواهد شد. ولی با یکی دانستن به بابلیان و آشوریان باز خواهد گشت که البته همان را هم از ایران می دانند. Wayiran ۲۲ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۱۵ (UTC)
- در قسمت «سنتوری» در اینجا توضیحاتی آمده.--ماني ۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۳۷ (UTC)
- یعنی این دو متفاوتند! از دید تفاوت در ساختار که شکی نیست، ولی شباهتها آنچنان زیاد است که باید از یک ریشه باشند! پس فکر میکنم «سنتور کوچک» یا هر واژهای که «سنتور» را، در واژه داشته باشد، مناسب باشد، که نشانهٔ وابستگی به سنتور حفظ شود. Wayiran ۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۳۱ (UTC)
Paradox
چه برگردان شود؟ تناقض برابر contradiction است. Wayiran ۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۵۸ (UTC)
ناسازه؟ Wayiran ۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۵ (UTC)
- متناقضنما • Яohaŋ ٭ ۳ اردیبهشت ۱۳۸۶، ۱۴:۰۸(UTC)
- همچنین قیاس ضد و نقیض، بیان مغایر، اضداد و مهملنما. این مهملنما گویا پیشینهٔ بیشتری دارد، البته اطمینانی ندارم، میشد از واژههای سرهای هم مانند بیهودهنما هم بهرهبرد ولی گویا پیشینهٔ کاربردیای ندارد. --Ariobarzan ۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۹ (UTC)
- همکنون دیدم که داریوش آشوری ناسازنما به کار بردهاست. --Ariobarzan ۲۳ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۲ (UTC)
- من به فرهنگ واژه (پیش از طرح سوال در اینجا) مراجعه کردم، متناقضنما ننوشته بود(!) به همین دلیل اینجا مطرح کردم. در ویکی انگلیسی هم پیوند زبان فارسیاش نبود. ولی اگر متناقضنما را ببینید، واژهٔ متناقضنما جز در عنوان نیامده! دلیل چیست که در متن از «تناقض» بهره گرفته شده؟ Wayiran ۲۴ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۵۸ (UTC)
Anthroposophy
نظرتان چیست؟ انتروپوسوفی؟ برابری فارسی وجود ندارد؟ Wayiran ۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۴۶ (UTC)
- به نظرم معادل خوبی است. البته خوب است اگر در مقاله خود آوانگاری (آنتروپوسوفی؛ که به نظرم با آ بهتر است) را هم بیاورید. --محسن ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۴۳ (UTC)
برابری پارسی یا نیمه پارسی ندارد؟ --Wayiran ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۵۹ (UTC)
My list
- Institute of Noetic Sciences
- Relaxation (در NMR)
- Relaxivity--زرشک ۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۵۴ (UTC)
- Institute of Noetic Sciences مؤسسه علوم معرفتبخشانه [۳]،[۴]
- Relaxation (در NMR) نیاز به رجوع به فرهنگهای تخصصی فیزیک دارد. پیشنهاد من: تعادلیابی.
- Relaxivity تعادلیابندگی، آهنگ تعادلیابی
--ماني ۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۳ (UTC)
My list هم به فارسی میشود لیست من.:)--ماني ۲۵ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۵ (UTC)
لازم به توضیح میدانم که بگویم relaxation احتمالا واژه برگردان دارد، اما من کتاب فیزیک/شیمی زیادی به فارسی در اختیار ندارم. اما بعید میدانم relaxivity برگردان استانداردی داشته باشد. نمیدانم. شاید هم داشته باشد و من ندانم. به هر حال ایران در رشته شیمی، از باقی رشته ها بیشتر تولید مقالات علمی داشته.--زرشک ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۲۰ (UTC)
- relaxation:خلاص، رها، ولشدن، شُل شدن، آسایش. (فونتانا، مهندسی خوردگی، برگردان ساعتچی) اُفت، از بین رفتن عامل خاصیتی (ون ولک، اصول مهندسی و علم مواد، برگردان اشرفیزاده، سعادت، طهماسبی، منشی) --Ariobarzan ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۴ (UTC)
تنآرامی. (منبعشو یادم رفته).ببخشید!The Lady of Shalott ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۲ (UTC)
- relaxation:خلاص، رها، ولشدن، شُل شدن، آسایش. (فونتانا، مهندسی خوردگی، برگردان ساعتچی) اُفت، از بین رفتن عامل خاصیتی (ون ولک، اصول مهندسی و علم مواد، برگردان اشرفیزاده، سعادت، طهماسبی، منشی) --Ariobarzan ۲۶ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۴ (UTC)
«تنآرامی» چه برابر زیبا و بامعنایی. ولی منظور زرشک اصطلاحیست در فیزیک!!! Wayiran ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۲ (UTC)
برابر expendable
در هوافضا به موشکهایی (پرتابههایی) که فقط یک بار مصرف میشوند Expendable گفته میشود. در مقابلش موشکهایی هستند که پس از پرتاب دوباره به زمین برمیگردند و قابل استفادهاند. فکر کردم واژه «یکبار مصرف» ترجمه درستی نیست چون بیشتر برای دوربین عکاسی یا لیوان یا اقلام مصرفی روزانه کاربرد دارد. نظر شما چیست؟ (انگلیسیاش اینجاست). — این پیام امضانشده را Aliazimifarsi (بحث • مشارکتها) نوشتهاست.
کارنامه
کارنامهٔ تحصیلی به انگلیسی چیست؟ marksheet؟ در ویکیانگلیسی نوشتار ندارد! آیا برابر دیگری دارد؟ Wayiran ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۷ (UTC)
در ضمن اگر کسی مطلبی در شرح معنی دیگر کارنامه(به جز کارنامهٔ تحصیلی) «مانند: کارنامهٔ ۸ سالهٔ دولت، کارنامهٔ احمدی نژاد» میداند یا برابر انگلیسیاش را میداند برای بخش ابهام زدایی بگوید. سپاس --Wayiran ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۳ (UTC)
- کارنامهٔ تحصیلی: Report card؟ Raamin ب ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۰۷ (UTC)
- transcript یا transcript of records--محمد.رضا ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۸ (UTC)
ایزوگام
فکر میکنم برابر مشخصی در انگلیسی ندارد. من به waterproofing در انگلیسی پیوندش دادم. ولی فکر میکنم waterproofing بسیار کلیتر میباشد. کسی نگری ندارد؟ Wayiran ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۹ (UTC)
- مطمئنید اسم خاص نیست؟ مثل دستمال کلینکس؟ Raamin ب ۲۷ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۸ (UTC)
- من یک چیزی پیدا کردم: Tar paper --> Roofing felt. همان است؟ آخر من تو کارهای ساختمانی نیستم! :)) Raamin ب ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۳۴ (UTC)
- سپاس، فکر کنم خودش باشهTar paper. بله اسم خاص نیست. چون هزارتا ایزوگام داریم. ایزوگام شرق، غرب، ایکس، وای، ....!!! ولی به نظر من که ترکیب مسخرهایست! ایزو+گام! Wayiran ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۴۲ (UTC)
ژورنالیسم
ژورنالیسم معادل روزنامه نگاری است یا خبرنگاری؟ من فکر میکنم روزنامهنگاری درست است (خبرنگاری تنها یکی از شاخههای آن است)--Taranet ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۵۶ (UTC)
- واژه jour فرانسوی و به معنای روز (Day) و journal هم به معنای روزنامه (newspaper) است. بنابراین روزنامهنگار درست است. اصلا ژورنالیسم، وامواژهای فرانسوی است که به انگلیسی هم راه پیدا کرده است. --آبتین ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۲۴ (UTC)
- راستی این دو خیلی با هم فرق دارند، چرا روزنامهنگاری به خبرنگاری تغییر مسیر داده؟ نادرست است. خبرنگار باید به مقاله Reporter میانویکی شود. درست میگویید، اصولا روزنامهنگاری در کلاس بالاتری جای دارد. --آبتین ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۳۰ (UTC)
- ژورنال به فرانسه اول معنای روزنامه یا دفترچه خاطرات میدهد، معنای بعدی آن همان ژورنال فارسی (ژورنال خبری، ژورنال مد و...) است، کلمه رایج برای روزنامه quotidien است، در انگلیسی هم بیشتر daily میگویند تا newspaper.Aparhizi ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۱ (UTC)
- راستی این دو خیلی با هم فرق دارند، چرا روزنامهنگاری به خبرنگاری تغییر مسیر داده؟ نادرست است. خبرنگار باید به مقاله Reporter میانویکی شود. درست میگویید، اصولا روزنامهنگاری در کلاس بالاتری جای دارد. --آبتین ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۳۰ (UTC)
- واژه jour فرانسوی و به معنای روز (Day) و journal هم به معنای روزنامه (newspaper) است. بنابراین روزنامهنگار درست است. اصلا ژورنالیسم، وامواژهای فرانسوی است که به انگلیسی هم راه پیدا کرده است. --آبتین ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۲۴ (UTC)
- در واژه نامه Axford برای Journalism چنین آمده:
Journalism: work of collecting, writing, editing and publishing material in newspapers and magazine or on television and radio.
پس journalism فقط به روزنامه محدود نمیشود و رادیو و تلوزیون را هم در بر میگیرد. همچنین در واژه نامه Heritage در باره ژورنالیسم آمده: the collecting, writing, editing and presentation of news in print or electronic media.
پس electronic media و print ها مثل روزنامه هر دو جزء ژورنالیسم محسوب میشوند.و روزنامه نگاری جزئی از ژورنالیسم محسوب میشود. پس واژه خبر نگاری معادل بهتری برای journalism به نظر میرسد.Pastorals2007 ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۵۴ (UTC)
- خبرنگاری که درست نیست ، زیرا جزئی از کل است. اما حرف شما هم درست است، شاید همان ژورنالیسم بگذاریم بماند بهتر باشد؟ برویم واژه نامه فرهنگستان را ببنیم --Taranet ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۰۶ (UTC)
- اینجا را جستم. چیزی نیافتم. بهآفرید ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۵۳ (UTC)
- خبرنگاری که درست نیست ، زیرا جزئی از کل است. اما حرف شما هم درست است، شاید همان ژورنالیسم بگذاریم بماند بهتر باشد؟ برویم واژه نامه فرهنگستان را ببنیم --Taranet ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۰۶ (UTC)
- یک سؤال: مسعود بهنود و یا علیرضا نوریزاده به روزنامهنگار بودن شهرت دارند یا به خبرنگار بودن؟ من فکر میکنم برای یک دانشنامه فارسی نباید به واژه نامه Axford رجوع کرد، بله واژه Journalism در زبان انگلیسی محدوده وسیعتری را در بر میگیرد اما روزنامهنگاری و خبرنگاری در ایران تعریف خاص خودشان را دارند. به هر حال فکر میکنم اگر از یک روزنامهنگار حرفهای نظر بخواهیم بد نباشد. --آبتین ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۲۲ (UTC)
journalist بر پایهٔ مصوبهای فرهنگستان میشود «رسانهگر».
حال ما در فارسی میتوانیم «خبرنگار» را برای رادیو و تلویزیون داشته باشیم و «روزنامهنگار» را برای روزنامهها و مجلات، و این دو را زیرشاخهٔ رسانهگر. ما که نباید ببینیم انگلیسی چگونه است و از آن برداشت کنیم!!!!! زبان فارسی میتواند پویاتر از انگلیسی باشد. سپاس Wayiran ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۵۱ (UTC)
- روزنامهنگاری و خبرنگاری جنبههایی از ژورنالیسم هستند. برای معنی دقیق خود ژورنالیسم در فارسی همان ژورنالیسم بهکار میرود. اگر فرهنگستان زبان برابر «رسانهگری» را برای ژورنالیسم تصویب کرده میشود در متن آن را آورد و توضیح داد که برابرنهادهٔ فرهنگستان است. ولی جون هیچ رواجی ندارد به نظرم عنوان بهتر است همان ژورنالیسم بماند. پیوندی هم که به مصوبهٔ فرهنگستان داده میشود بد نیست دقیق باشد. از راه پیوند بالا نتوانستم آن را پیدا کنم.--ماني ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۰۷ (UTC)
- مانی گرامی «رسانهگر» که هم پارسیست و هم مصوب فرهنگستان و هم از نظر معنایی از ژورنالیسم بسیار پر بارتر و معنیدار تر است. به دلیل محدودیت سامانه امکان گذاشتن پیوند دقیق نبود. پس از ورود به صفحه در جعبهٔ جستجو «journalist» را جستجو کنید. Wayiran ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۲۲ (UTC)
- خیلی جالب شد. من میخواستم پیشنهاد دهم: رسانهگری. بهآفرید ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۳ (UTC)
- مانی گرامی «رسانهگر» که هم پارسیست و هم مصوب فرهنگستان و هم از نظر معنایی از ژورنالیسم بسیار پر بارتر و معنیدار تر است. به دلیل محدودیت سامانه امکان گذاشتن پیوند دقیق نبود. پس از ورود به صفحه در جعبهٔ جستجو «journalist» را جستجو کنید. Wayiran ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۲۲ (UTC)
- رسانهگری به نظر من هم برابر خیلی خوبی است. ولی از آنجا که هیچ رواج ندارد آیا بهتر نیست شکل رایج را در عنوان اصلی قرار بدهیم و در متن از رسانهگری هم استفاده کنیم. کلاً باید در مورد برابرنهادههای تازهٔ فرهنگستان که هنوز هیچ کاربرد نداشتهاند و شیوه استفاده از آنها در اینجا سازوکاری بیندیشیم.--ماني ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۶ (UTC)
- نظر من این است که واژهٔ مصوب فرهنگستان عنوان اصلی مقاله باشد و ژورنالیسم به آن تغییر مسیر داده شود. در خط نخست مقاله هر دو واژه ذکر شود. کلاً نظر من این است که تصمیمگیریها را تاجای ممکن ویکیشمول و ناوابسته به موارد خاص کنیم. یعنی همواره مصوب فرهنگستان عنوان اصلی مقاله باشد و عنوانهای رایج دیگر تغییر مسیر داده شود و در بخش آغازین نوشتار ذکر شود. بهآفرید ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۲۱ (UTC)
- به دید من واژههای فرهنگستان بینظیر هستند. به نظر من هم عنوان اصلی مقاله «رسانهگری» مصوب فرهنگستان باشد و در نوشتار، «ژورنالیسم» هم ذکر شود. همچنین روزنامهنگاری و خبرنگاری از هم جدا شوند. Wayiran ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۳۶ (UTC)
- در مورد اصطلاحات آشنای علمی بهویژه در رشتهٔ زیستشناسی، دیدهام که عنوان قرار دادن برابرهای تازه و غیر رایج فرهنگستان صدای اهل فن را در میآورد و گیج میشوند. شاید در موارد نه چندان علمی مثل همین ژورنالیسم بشود عنوان را هم غیر رایج گذاشت. با این وصف با رسانهگری در عنوان شخصاً مخالفتی ندارم.--ماني ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۴۳ (UTC)
رسانهگری را برابری منطقی میبینم. دربارهٔ عنوان اصلی از آنجا که دستآویختن به مصوبههای فرهنگستان از برخوردهای سلیقهای آینده جلوگیری تواند نمود بهتر آناست که پایه را همان واژگان فرهنگستانی بگذاریم تا ناچار نشویم در آینده برای هر واژهای به بحثهای فرسایشی رویآوریم. --Ariobarzan ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۵۹ (UTC)
- اما آریو برزن عزیز، اگر فرهنگستان رویه ای افراطی در حذف واژه های بیگانه مرسوم در پیش بگیرد و حالا نه در این مورد، در موارد دیگر واژه های موقتی و نامرسوم برای ان در نظر بگیرد چطور؟ ما نباید اگر انها رفتند و به قعر چاه افتادند، دنبالشان برویم. فرهنگستان هم یک سازمان بخصوص است با رویه و سیاستهای متغیر خاص خودش، اما این دانشنامه بهتر است مستقل باشد. سیمرغ کوچولو ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۳ (UTC)
سیمرغ گرامی نگرانی شما را درک میکنم و راستش را بخواهید خودم هم دل به همهٔ پیشنهادها و برابر نهادههای فرهنگستان ندارم و در برخی موردها هم افسوس میخورم که این چه فرهنگستانیاست و...ولی خوب چه میشود کرد؟ آنچه را که شما میفرمایید استقلال ویکیپدیا دست کم در بُعد واژگانیش ناشدنیاست، آوازهٔ ناهمداستانی ما ایرانیان( در دید کلیترش پارسیزبانان) جهانگیر شدهاست و اینجا هم یک مرجع تصمیمگیری ندارد و هر کاربری خود مرجعیاست در این راستا. پس به ناچار باید قراردادهایی را میان خودمان بگذاریم تا از جنگهای آینده پیشگیری شود. یکی از این قرارها بهرهگیری از آبشخورهای واژگانی معتبری هستند که امروزه برای زبان فارسی پویاترینشان همین فرهنگستان نیمبند ماست. ولی برای پیشگیری از افراط یا تفریط فرهنگستان در آینده و دور ماندن ما از گزند ترکشهایش شاید بد نباشد بنشینیم و اندیشهای پختهتر کنیم، برای نمونه برای مصوبههای فرهنگستانی یک حداقلی از کاربردش را در میان فارسیزبانان معیار درونشُد آن واژه به ویکیپدیا بگذاریم. --Ariobarzan ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۳۴ (UTC)
- این که میفرمایید درست، خوب است که ما یک منبع رسمی مثل فرهنگستان را معیار قرار دهیم تا از جنگ ویرایشی و سلیقه ای جلوگیری کنیم، اما این را در نظر داشته باشیم که خیلی از امور ویکیپدیا طبق اجماع پیش میرود، و اجماع ما باید قوی باشد و هر جنگ ویرایشی و اعمال سلیقه را محکوم کند و نهایتا انچه را که منطقی تر و مورد توافق جمع است برگزیند. مثلا در مورد این واژ] رسانهگر، حتی خود کتابها و روزنامه های ما از آن استفاده نمیکنند، اگر بخواهیم کلمات بیگانه را حذف کنیم، بسیار کلمه عربی هست که میتوان حذف کرد چرا فرهنگستان فقط افتاده به جان کلمات اروپایی، این خود جهت دار بودن موضع انان را میرساند. جایگاه این دانشنامه باید بالاتر از سازمان آنان باشد، مثلا شما وقتی در گوگل یک کلمه را جستجو میکنید معمولا اولین نتیجه ها مربوط به ویکیپدیاست، این نشان میدهد که ترافیک این سایت بسی بیشتر از سایتهای دیگر مثل فرهنگستان است و عده بسیاری از این ویکی دیدن میکنند. پس سعی کنیم واژه ها و مطالب انرا به جای اینکه سلیقه شخصی خودمان یا فرهنگستان را که سازمانی بسیار کوچکتر از اینجاست، در مقاله ها اعمال کنیم، از طریق یک اجماع قوی و هوشمندانه تصمیم بگیریم تا حتی اگر روزی از فرهنگستان کسی امد و اینجا از ما خورده گرفت، بتوانیم او را متقاعد کنیم و تحت تاثیر قرار دهیم. سیمرغ کوچولو ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۵۲ (UTC)
خوب واژههای فرهنگستان را هم میتوان به اجماع گذاشت مگر نمیتوان؟ Wayiran ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۵۵ (UTC)
- بله منظور من همین بود، یعنی انها را درجا نپذیریم، بلکه اینجا در موردش بدون هیچ جهتگیری بحث کنیم. سیمرغ کوچولو ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۰۴ (UTC)
- به نظر من روزنامهنگاری معادل ژورنالیسم است، از قضا یکی از مشکلاتی که ما در رادیو داریم استفاده از این واژه برای رادیو و تلویزیون است. در حقیقت هیچ معادل فارسی (تا امروز) برای استفاده یافت نشده است طوری که معنای دقیق و کامل واژه را برساند، اما راهی که در رادیو به ذهن ما رسیده است استفاده از اصطلاح روزنامهنگار رادیویی یا ژورنالیسم رادیویی است. حتا ژورنالیسم هم در فارسی معنایی جز همان نویسنده روزنامه ندارد و همان طور که گفتم برای دقیق شدن اصطلاح باید از پسوند استفاده کرد. روزنامهنگاری رادیویی یا روزنامهنگاری تلویزیونی در ایران بخصوص طی یکی دو سال اخیر رواج بیشتری یافته است. خلاصه آن که: چه ژورنالیست چه خبرنگار در فارسی معنای کامل را نمیرساند، پس چه بهتر که از کلمه فارسی استفاده کنیم.Aparhizi ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۱۶ (UTC)
- بله منظور من همین بود، یعنی انها را درجا نپذیریم، بلکه اینجا در موردش بدون هیچ جهتگیری بحث کنیم. سیمرغ کوچولو ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۰۴ (UTC)
اگر دوست داشتید بگویید در کدام شبکهٔ رادیویی کار میکنید. برایم جالب است. Wayiran ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۰۰ (UTC)
- ویکی پدیا چت روم نیست...
- رسانه گری معادل بدی برای ژورنالیسم نیست. ولی اولین مشکلش این است که مانند بسیاری از کلمه های دیگر مشابه ۲ یا چند دهه بعد از ورود کلمه ژورنالیسم به زبان فارسی ابداع شده.Pastorals2007 ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۶ (UTC)
- فقط خواهش میکنم واژه ژورنالیسم را تصویب! نکنید. اگر رسانهگری ناآشنا است در عوض پارسی است. این ژورنالیسم مرا به یاد زبان اردو و دری رایج در افغانستان میاندازد. خودمان در محاوره، ژورنالیسم را خیلی به کار میبریم، اما در دانشنامه اصلا جالب و زیبنده نیست. در ضمن رسانهگر را نخستین بار است که میشنوم، روان و گویا است و به نظرم زود جا خواهد افتاد. --آبتین ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۹ (UTC)
- رسانه گری معادل بدی برای ژورنالیسم نیست. ولی اولین مشکلش این است که مانند بسیاری از کلمه های دیگر مشابه ۲ یا چند دهه بعد از ورود کلمه ژورنالیسم به زبان فارسی ابداع شده.Pastorals2007 ۲۸ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۶ (UTC)
- wayiran عزیز فرمودید:«ما که نباید ببینیم انگلیسی چگونه است و از آن برداشت کنیم!!!!! زبان فارسی میتواند پویاتر از انگلیسی باشد.» شما همانطور که میبینید اینجا صفحه پیدا کردن برابر فارسی است و با توجه به قوانین زبانشناسی و اصول مترجمی برسی کلمه در زبان مبدا و پیدا کردن معادل آن در فارسی غیر قابل اجتناب به نظر میرسد. زبان فارسی یک زبان است، ولی واژه ژورنالیسم را به خدمت گرفته و چند دهه هم از آن استفاده کرده است و حالا من و شما داریم برای آن معادل پیدا میکنیم. به نظر من یک راه حل سریع برای موضوعاتی از این قبیل این است که واژه مربوطه قبل از اینکه به زبان فارسی بیاید سریعا توسط فرهنگستان معادل سازی شود و در اختیار رسانه ها قرار گیرد تا معادل آن در زبان فارسی رایج شود تا اینجور جاها به مشکل برنخورد. نه مثل واژه خودرو لوگان یا مگان که که اول حسابی بر سر زبانها افتاد و بعدا نام خودرو را تندر نامیدند و محصول را بیرون دادند.Pastorals2007 ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۴۱ (UTC)
اصول مترجمی میاد برابر رو برای واژه پیدا میکنه نه اینکه واژههای یه زبونو یه سری رو حذف یه سری رو اضافه کنه، که با زبون دیگه هماهنگ بشه. فارسی اونقدر پویا بوده که خود به خود میبینیم چند واژه برای این موضوع از دل خودش بیرون داده که هر کدوم معنیش با دیگری متفاوته: خبرنگار و روزنامهنگار. این شاید دلیلش شرایط ایران تو چند سالی بوده که این واژهها داشتن جا میفتادن. شاید شرایط سیاسی و ... عاملش بوده و ... حال ما نباید بیاییم این اتفاق خجسته رو که نشان از پویا بودن موتور زبان فارسی هست، با دست خودمون از صحنهٔ گیتی(شوخی) محوش کنیم. امیدوارم هممون از این زیباییهای فارسی پاسداری کنیم. در ضمن یه ایدهای الان اومد به ذهنم اینکه رسانهگر=خبرنگار=ژورنالیست(برای تلویزیون و روزنامه و همهچی) و گزارشگر(برای تلویزیون و رادیو) و روزنامهنگار(برای روزنامه و مجله). اتفاقا فکر هم میکنم اصلش هم همینطور باشه. پس نگرانی شما هم باید رفع بشه ;) موفق باشید. Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۰ (UTC)
- البته گزارشگر شاید فقط به گزارشگر ورزشی بشود گفت. خود گزارش هم در روزنامهنگاری مدرن معنای خاصی دارد و شیوه نگارش آن هم تدریس میشود که با خبر و ستون و امثال آن تفاوت دارد. در مورد رسانهگر (که برای من چندان آشنا نیست) شاید بتوان به کسانی که تخصصشان درک مفهوم رسانه باشد اطلاق کرد، کسانی که در حوزه شناخت رسانه، قدرت آن در دنیای امروز و ... کار میکنند.Aparhizi ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۵ (UTC)
در واژهنامه ارتباطات دکتر یونس شکرخواه، در مقابل Journalism اصطلاح روزنامهنگاری، و ژورنالیسم آمده است (لااقل، این نظر یک اهل فن است). همچنین من در یکی از کتب خبرنگاری خواندم که دکتر کاظم معتمدنژاد، معادل نثر روزنامهنگاری را برای نثر ژورنالیستی پیشنهاد کرده است. به نظر میرسد که اساتید این حوزه، واژه روزنامهنگاری را در برابر ژورنالیسم میپسندد.... اما خودم در نهایت با رسانهگری موافقم! میتوان این اصطلاح را به فرهنسگتان هم پیشنهاد کرد ( http://www.persianacademy.ir/fa/word_suggestion.aspx ) امیربهزاد اسلامی ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۹ (UTC)
Organized crime
سلام، نظرتون راجع برابر Organized crime چیست؟ این واژه در رسانه های انگلیسی رواج دارد.این مقاله اش. درتعریف Organized crime آمده: سازمان های تبهکاری سازمان ها و تشکیلاتی هستند که بیشتر برای هدف کسب ثروت و پول فعالیت میکنند. مانند مافیا.
واژه «تبهکاری سازمان یافته» چطور است؟ Pastorals2007 ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۲۳ (UTC)
- من هم همین تبهکاری سازمانیافته شنیدهام. Raamin ب ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۰۷ (UTC)
- منم «تبهکاری سازمانیافته» شنیدم. Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۲ (UTC)
- جرائم/جرم سازمانیافته. --محسن ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۳ (UTC)
- این یکی را حتی بیشتر شنیدهام. :) Raamin ب ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۸ (UTC)
نه، «تبهکار» فارسیه و کاملا جا افتادهام هست. خودتون ببینید اولش هممون همینو گفتیم ولی «جرم و مجرم» عربیه. خواهشا «جرائم» نه. به خدا «تبهکاری سازمان یافته» رو همه و همه میفهمن. --Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۲ (UTC)
- با اجازه دوستان، در علم حقوق برای این کلمه معادل وجود دارد و ما نباید از خودمان معادل خلق کنیم. تبهکاری به هر جرمی گفته میشود (چه برای آن مجازات در نظر گرفته شده باشد چه نه). اما جرم، تبهکاری یا بدکاریای است که برای آن در قانون مجازات خاصی در نظر گرفته شده است. سازمانهای مافیایی و به اصطلاح criminal Organizations ، جزو جرایم سازمان یافته هستند. سیمرغ کوچولو ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۰۶ (UTC)
- جرایم سازمانیافته ;) Raamin ب ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۰۹ (UTC)
- با اجازه دوستان، در علم حقوق برای این کلمه معادل وجود دارد و ما نباید از خودمان معادل خلق کنیم. تبهکاری به هر جرمی گفته میشود (چه برای آن مجازات در نظر گرفته شده باشد چه نه). اما جرم، تبهکاری یا بدکاریای است که برای آن در قانون مجازات خاصی در نظر گرفته شده است. سازمانهای مافیایی و به اصطلاح criminal Organizations ، جزو جرایم سازمان یافته هستند. سیمرغ کوچولو ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۰۶ (UTC)
- اگر به راستی معنایش فرق میکند من هیچ حرفی ندارم. اتفاقا به پویایی فارسی میانجامد و در آینده با برابری مناسب حذف خواهد شد. Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۱ (UTC)
راستی یک چیز! جُرم خود واژهای پارسیست. «پارسي تازي گشته، گـُرم (آنندراج، زير واژهي جُرُوم)» مساله به خیر و خوشی حل شد. Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۲ (UTC)
- خدا را هزار مرتبه شکر، برنامههای هزار ساله سره نویسان کمی سبکتر شد. سیمرغ کوچولو ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۳۸ (UTC)
خدا را شکر. زنده آن کسیست که در تاریخ(آینده) زنده باشد، نه حال.
از ديدگاه مارکسيسم(من مارکسیست نیستما ولی از این دیدگاهش خیلی خوشم میاد)، افراد و شخصيت ها نه بعنوان وجود فردی، بلکه بعنوان بخشی از کـــّل (کل جامعه انسانی) مورد شناسائی قرار می گيرند.
که من زنده در پيکر مردمـم ......... اگر چند در ازدحامش گمم
Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۳ (UTC)
Proskynesis
آیا نام پارسی Proskynesis را کسی میداند. رسم پروسکینسیس "proskynesis" (واژه کهن یونانی)، رسمی بود که در ایران باستان (بویژه هخامنشیان) فرودستان، با بوسیدن نمادین دست خود در مقابل فرادستان (مانند بوسه فرستادن با دست یا «kissing towards»)، احترام به جا میآوردند (تصویر). اگر نام مناسبی هست مقالهاش را در ویکیپدیای فارسی هم ایجاد کنیم که خیلی حیف است! البته هنگام ایجاد مقاله ایرانیسازی به این واژه برخوردم که فعلا به همان صورت نوشته شدهاست. --آبتین ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۶ (UTC)
همان «دستبوس» یا «دستبوسی» خودمان نمیشود؟ (میدانم دنبال واژهٔ اصیلش هستی!) Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۵۶ (UTC)
اینو ببین از نظامیه:
بخلوت کند شاه را دستبوس
ز تشنیع برنارد آوای کوس
Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۰۱ (UTC)
- دهخدا برا «دستبوسی» اینو نوشته:
- شرفیابی. به خدمت بزرگی رسیدن.
- این با همون معنیای که تو گفتی یه جورایی هماهنگه که برای احترامه و وقتی خدمت بزرگی میرسن این کارو میکنن.
Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۰۳ (UTC)
- دستبوسی بیشتر موقعی به کار میرود که فاعل، دست طرف مقابل را میبوسد. برای همین زیاد گویا نیست. --آبتین ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۰۷ (UTC)
- اوه من تازه نوشتهٔ شما رو درست خوندم! Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۱۶ (UTC)
- در کتابهای ترجمهشده نگاه کردم نوشته «به سجده افتادن» که کاملاً غلط است. با توجه به اجزای این واژه یعنی pros (پیش) + kuneo (بوسیدن)، برابر پیشبوسی را پیشنهاد میکنم.--ماني ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۱۸ (UTC)
«پیشبوسی» زیباست. ولی شاید این حس بوجود آید که پیش از بوسیدن کاری دارید انجام میدهید یا کاریست که مقدمهٔ بوسیدن است. ولی با این حال زیباست و به خوبی این حس را در آدم ایجاد میکند که دست خود را ببوسی و برای فرد بفرستی. «بوسانه» هم در دهخدا بود، معنیاش ربط چندانی نداشت. Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۰ (UTC)
- فرابوسی و فرابوسیدن هم میشود. فکر کنم این دقیقتر باشد.--ماني ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۴۶ (UTC)
- فرابوسیدن و فرابوسی خیلی زیبا و به اندازه کافی گویا هستند. اگر کسی نظر دیگری ندارد، یکی از این دو را برگزینیم و مقالهاش را با همین عنوان بنویسیم. سپاس مانی و Wayiran --آبتین ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۴ (UTC)
فرابوسیدن زیباست. ولی یادآور کاریست بالاتر از بوسیدن و حس میکنم احساس از دور بوسیدن را به فرد نمیدهد. به دید من پیشبوسی بهتر است، چرا که بوسیدن در پیش بزرگان را در خود دارد. به نظرم عجله نکنید و این نوشته را همینگونه بگذارید تا فردا شاید کسانی ایدههای بهتری دادند. توجه داشته باشید که واژههایی چون این واژه که در گوگل به همراه واژههای پارسی ۲-۳ نتیجه بیشتر نمیدهند و هیچ برابری برای آنها نیست از حساسیت زیادی برخوردارند. چراکه پس از گزینش ما، به احتمال بسیار زیاد دیگر در همهٔ ترجمهها از واژهٔ گزیدهٔ ما استفاده خواهد شد. ویکی جزء نخستین پاسخهای گوگل است و آن مترجمی که با این صفحه روبرو شود و ببیند این همه بحث انجام شده، بیگمان واژهٔ برگزیدهٔ ما را خواهد گزید و از این راه این واژه در پارسی وارد خواهد شد. پس پیشنهاد میکنم اندکی بیشتر درنگ کنیم، شاید به نتایج بهتری رسیدیم. اگر هم همین را خوب میدانید من حرفی ندارم، شما خود بزرگوارید. ;) Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۰۸ (UTC)
- فراپیشبوسیدن باز هم دقیقتر است (قابل مقایسه با فراپیشنهادن، فراپیشآوردن ...) ولی به خاطر حالت قدیمی این واژه بخت رواجیافتن آن کمتر است.--ماني ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۱ (UTC)
فکر میکنم شخصاً «فراپیشبوسی» را برای عنوان نوشتار بهتر از همهٔ گزینهها میدانم. حالت رسمی و محترمانهاش بیشتر از پیشبوسی و فرابوسی است و جهت حرکت آن عمل را درستتر نشان میدهد.--ماني ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۸ (UTC)
به نظرم «فراپیشبوسی» بد نیست. همانطور که مانی گرامی مثال آورد در «فراپیش نهادن»، «فراپیش آوردن» فراپیش به معنی پیشرو «پیشرو نهادن» و «پیشرو آوردن» است و پیشرو نیز که به معنای «در مقابل» پس فراپیش بوسیدن=پیشرو بوسیدن=در مقابل بوسیدن. به نظرم زیباست. Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۳۱ (UTC)
فرا بوسی لغت قشنگی است. اما لغت معمولی در زبان فارسی نیست. . لغت دست بوسی که در ابتدا هم پیشنهاد شده بود واضح تر است و منظور را می رساند. من در چند کتاب لغت من جمله دهخدا هم نگاه کردم. لغت فرا پیش بوسی را ندیدم. با اینکه لغت قشنگی است ممکن است ایجاد ابهام کند.کایروس ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۵۴ (UTC) در ضمن در فرهنگ لغت این را هم دیدم شاید کمک کند.فرا حرف اضافه است به معنی نزد، نزدیک،پیش .کایروس ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۵۹ (UTC)
- با درود من هم با کایروس موافقم، تا زمانی که تحقیق بیشتر صورت نگرفته و ما نمیدانیم واژه مصوب و درست معادل آن چیست، میتوانیم فعلاً از همان «پروسکینسیس» برای عنوان مقاله استفاده کنیم. این همان رسمیست که یونانیان و مقدونیها فقط برای خدایان خود جایز میشمردند. اما ایرانیان در مورد همدیگر آنرا به اجرا میگذاشتند و فقط هم محدود به دست بوسی نیست، بلکه بسته به مقام شخص، به تعظیم هم میرسد. البته اسکندر مقدونی به سپاهیانش فرمان داد تا انرا اجرا کنند و بعد از مخالفت و تمسخر شدید یارانش، بعداً انرا به حالت تعویق گذاشت. سیمرغ کوچولو ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۳ (UTC)
- درود proskynesis فارسی نیست و باید برابری برای آن آورد. نمیشود همان را استفاده کرد. در زبان ما معنی نمیدهد. مثل هزاران هزار واژهٔ دیگر هم هنوز در فارسی «واژه مصوب و درست معادل» ندارد. زمانی که واژهای هنوز در زبانی معادل ندارد برابرگزینی بر عهده مترجم است و ما در اینجا مترجم این مفاهیم هستیم. من چندین کتاب ترجمهشده در مورد ایران باستان را نگاه کردم همگی برابرهای توضیحی و اشتباهی را برای آن نوشته بودند (مثل به خاک سجاده افتادن و ...). بنابر این بهتر است خود ما مترجمان آن متن در اینجا تصمیمی بگیریم. اگر کسی برابر چاپشده و درستتری را نشان داد آن وقت موضوع فرق میکند. دوستار.--ماني ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۴ (UTC)
منهم با شما هم عقیده ام و شکی نیست که باید معادل فارسی برای این لغت پیدا کرد . حال در موردلغت تکریم یا تکریمات نظرتان چیست؟ هر نوع احترام گذاری بسیار زیاد را می توان در رده آن قرار داد. من جمله دست بوسی. کایروس ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۵ (UTC)
به نظر من همان «پیشبوسی» بهترین برابر ممکن است که همان ابتدا مانی گفت. جناب کایروس گرامی، تکریم به پیشبوسی، به جهان به ایران ماند، آیا میتوان این دو را یک دانست؟ گذشته از آن تکریم عربیست. حال که ما میخواهیم واژهای برگزینیم چه بهتر که پارسی باشد. Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۲۲ (UTC)
- درود؛ هنوز پیش نهاد ویژهای ندارم، ولی خواستم بگویم که این شیوهٔ احترامگذاشتن هنوز در میان عامه رواج دارد و زندهاست ولی در جامعهٔ شهری بسیار کم دیده میشود.
دربارهٔ برگردان شاید عبارتی چون بوسهٔ ادب و بوسهٔ ادب نهادن بدک نباشد. --Ariobarzan ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۴۳ (UTC)
- درود؛ هنوز پیش نهاد ویژهای ندارم، ولی خواستم بگویم که این شیوهٔ احترامگذاشتن هنوز در میان عامه رواج دارد و زندهاست ولی در جامعهٔ شهری بسیار کم دیده میشود.
محض اطلاع بیشتر خواستم بدانم ایا تا بحال در متون فارسی لغت پیش بوسی آمده است و کاربرد داشته؟ و یا یک لغتی است که بتازگی و با همکاری دوستان درست شده و می خواهید وارد فرهنگ فارسی کنید. در ضمن حق با شماست استفاده از واژه فارسی بر واژه عربی ارجحیت دارد. بشرط اینکه صحیح و بجا استفاده شود و مفهوم را برساند. کایروس ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۰۳ (UTC)
- با اجازه، ایمیلی به استاد فریدون جنیدی فرستادم و واژههایی را که دوستان پیشنهاد دادهاند را هم ارائه کردم. اگر پاسخی گرفتم نتیجه را اعلام میکنم و دوباره به گفتگو مینشینیم. --آبتین ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۲۱ (UTC)
اصطلاحی که در متون کهن فارسی برای چنین مفهومی استعمال میشود: نماز بردن است. مثلاً در شاهنامه میخوانیم: «فرود آمد از اسب و بردش نماز / همی بود بر پا، زمانی دراز» نماز خواندن هم از همین آمدهاست. بهآفرید ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۴۵ (UTC)
- «نماز بردن» به معنی خمشدن و تعظیمکردن است. بخصوص در شاهنامه فردوسی. ببینید: دهخدا. در اینجا بوسه موضوعیت دارد ظاهراً • Яohaŋ ٭ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۶، ۰۹:۵۱(UTC)
- اگر راجع به کلمهٔ یونانی میخواهیم بحث کنیم باید به نظرم خود کلمه را حرفنویسی کنیم چون داریم به کلمه به عنوان کلمه نگاه میکنیم. اگر میخواهیم راجع به احترام ایرانیان به پادشاهانشان سخن گوییم به نظرم باید همان نماز بردن یا چیزی چون آن گفت. چنان که دهخدا هم میگوید (در مدخل نماز بردن): خم شدن يا به خاک افتادن به قصد تعظيم در برابر شاهي يا بزرگي ديگر. بهآفرید ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۰۶ (UTC)
- درود. نماز بردن به معنی تعظیم کردن است. فعل نمیدن در پهلوی به معنی خم شدن کمر به جلو (نعظیم) است. «بوسه ادب» هم به نظرم برابر خوبی است برای عنوان نوشتار. در خود نوشتار میشود واژههای پیشنهادی را هم اضافه کرد.--ماني ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۵۱ (UTC)
- فکر کنم بخشی از مراسم بار که معمول بوده باشد (مراسم بار در دانشنامه جهان اسلام) • Яohaŋ ٭ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۶، ۱۰:۰۱(UTC)
- راستی من یاد بوس فرستادن هم میافتم. بهآفرید ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۲ (UTC)
- قضیه را اینطوری حل کردم. اینطوری اگر دوستان نظر دیگری دارند میشود در همان مقالات اعمال کرد تا بحث بهدرازا نکشد.--ماني ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۴ (UTC)
- از نظر من خیلی خوبی است. بهآفرید ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۶ (UTC)
- قضیه را اینطوری حل کردم. اینطوری اگر دوستان نظر دیگری دارند میشود در همان مقالات اعمال کرد تا بحث بهدرازا نکشد.--ماني ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۴ (UTC)
- به نظرم بد نیست منتظر پاسخ رایانامهٔ آبتین هم بمانیم. با توجه به اینکه این کار در میان ایرانیان رواج داشته بدون شک برابری پارسی برای خود دارد. پس بهتر است از گمانه زنیها نیز برخورداری کنیم. Wayiran ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۴۳ (UTC)
من اینطور فکر نمیکنم. اگر نوشتار ایشان در ویکی را هم بخوانید میبینید که ایشان با این سن هنوز به رایگان کلاسهایی برپا میکنند و پارسی را به علاقهمندان میآموزند. --Wayiran ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۷ (UTC)
- جناب روهان خبر ندارند که ایشان کلاسهای رایگان آموزش زبان پهلوی را هم برگزار میکنند. البته استخاره گرفتن از سایت بعضیها! خیلی راحتتر است. ۲۴ ساعت بعدش پاسخ میگیرید. امیدوارم در نزد دوستان ضایع نشوم ;-) --آبتین ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۰ (UTC)
- با کار مانی موافقم. گویا است. اگر پاسخی نگرفتم که هیچ؛ همین بوسه ادب و دیگر توضیحات عالی است که بماند. اگر احیانا واژه نو و جالبی دریافت کردم. که دوباره آن را به بحث میگذارم. --آبتین ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۸ (UTC)
- جناب روهان خبر ندارند که ایشان کلاسهای رایگان آموزش زبان پهلوی را هم برگزار میکنند. البته استخاره گرفتن از سایت بعضیها! خیلی راحتتر است. ۲۴ ساعت بعدش پاسخ میگیرید. امیدوارم در نزد دوستان ضایع نشوم ;-) --آبتین ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۰ (UTC)
حذف؟
در راهبری رایانه افزودن ویرایش و حذف بطور معمول استفاده میشودمانند افزودن کاربر ویرایش اطلاعات کاربران و حذف کاربر افزودن و ویرایش پارسی هستند آیا معادل پارسی برای حذف وجود دارد ؟ زدودن ؟
حذف ۱-زدایش، سِتُرِش ۲-اَنداختَن ۳-دِرَویدَن ۴-به کوتاهی بَر گُذار کَردَن
حذف کردن [ حذف ] زدودن، سِتُردَن، رانِنیدَن (فرهنگ پهلوی)
در اینجا واژهنامهای است که با پایینگذاری آن میتوانید از برترین فرهنگهای فارسی به پارسی بهره جویید. اما با این همه چندی پیش به تارنمایی رسیدم که برابر همهٔ زبانزدهای رایانهای انگلیسی و فارسی را به پارسی داشت. اکنون جستجو کردم نیافتم. همچنان جستجو خواهم کرد، اگر یافتم در همینجا میگذارم. درود بر شما که چنین بر بنیاد خود پایبندید. Wayiran ۲۹ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۵۳ (UTC)
Stealth technology
برخی از هواپیماهای جنگنده بمب افکن دارای تکنولوژی Stealth هستند. یعنی در حین پرواز در آسمان قابل شناسایی توسط دستگاههای رادار نیستند.این مقاله اش. «تکنولوژی نهان» چطور است یا «تکنولوژی خفا»؟Pastorals2007 ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۲۴ (UTC)
«فناوری نهان» پارسیست و معنی را نیز بهتر میرساند. --Wayiran ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۳۹ (UTC)
این برابرها را یافتم:
- به نظر من «فناوری رادارگریزی» از همه گویاتر است.
الان بیشتر دور زدم دیدم در رشتهٔ هوافضا Stealth را رادارگریز مینویسند (Stealth mode هم میشود حالت رادارگریز) و در رشتههای دیگر مثل رایانه، این واژه معنی پنهانی و جاسوسی دارد.--ماني ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۴۶ (UTC)
«فناوری رادارگریزی» بسیار گویاست. ۱۰۰٪ موافقم. --Wayiran ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۵۱ (UTC)
البته تنها برای آگاهی برابر پارسی رادار، «رَسیاب» میباشد. اینها را ببینید:
رادار: انگلیسی، رَسیاب
رادارآلتیمتر:انگلیسی، بلنداسنج رَسیابی
راداراسکوپ: انگلیسی، رَسیابینه
راداراکو:انگلیسی، بازتابِ رَسیاب
راداررنج: انگلیسی، بُردِ رَسیاب
Wayiran ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۵۴ (UTC)
رادار که بینالمللی است و در فارسی جاافتاده. رسیاب نادرست است. «رَس» معنی بُرد میدهد. در جملههای تخصصی گاهی امور راداری را امور رهیابی مینویسند، که البته تنها در همان عبارت کاربرد دارد.--ماني ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۰۵ (UTC)
- «فناوری رادارگریزی» که مانی گفت خیلی خوب است، البته به نظر من فناوری یا تکنولوژی ضد رادار هم بد نیست. سیمرغ کوچولو ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۳۴ (UTC)
مانیجان، من هم که نگفتم به کار رود. تنها گفتم برای آگاهی، که حرف شما هم درست است. به نظر من هم «فناوری رادارگریزی» بهترین است. --Wayiran ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۰۷ (UTC)
- معادل پاد رادار را هم در اینجا یافتم. فناوری پاد رادار چطور است؟Pastorals2007 ۲ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۳۵ (UTC)
- تنها جایی که به کار رفته همین مقاله ویکی خودمان است. باید دید در کدام منبع چاپی استفاده شده است. سیمرغ کوچولو ۲ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۴۵ (UTC)
- معادل پاد رادار را هم در اینجا یافتم. فناوری پاد رادار چطور است؟Pastorals2007 ۲ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۳۵ (UTC)
فارسیسازی چند کلمه یا حرف
بنا بر Wikipedia:Assessment واژگانی برای رتبهبندی مقالات در نظر گرفته میشود و بیشتر از همه در یک سری از مقالههای یک پروژهٔ مشخص به کار میرود و معیار خوبی برای سنجش مقالات در آن زمینه هستند. لذا دعوت به مشارکت میآید که نظر خود را برای یک واژهٔ مخفف مناسب بیان کنید. توضیحات کامل این حروف و استانداردها در لینک اول موجود میباشد.
- FA برای featured article
- FL برای featured lists
- A برای ؟
- GA برای good article
- B برای ؟
- Start برای ؟
- Stub برای ؟
بدیهی است برای مواردی مانند Stub در اینجا از خرد استفاده شدهاست و مشکلی ندارد. سقوط رؤیا ۳۰ آوریل ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۰ (UTC)
- FA احتمالاً «مب»: مقاله برگزیده. چون در ویکیفارسی برای featured معادل برگزیده هست.
- FL به طریق مشابه «فب»: فهرست برگزیده.
- GA «مخ»!: مقاله خوب.
- Start هم شاید مقدماتی.
- • Яohaŋ ٭ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۶، ۲۰:۰۵(UTC)
FA «نب»: نوشتار برگزیده.
FL «فب»: فهرست برگزیده.
GA «نخ»: نوشتار خوب.
Start: آغاز.
Stub: خرد.
- برای GA خود خوب هم به تنهایی برابر خوبی مینماید. --Ariobarzan ۱ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۹ (UTC)
دفتر بیضی گون؟--زرشک ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۴۲ (UTC)
- معادل فارسیشدهٔ پهلویاش را خدمتتان میگویم. ولی پیشنهاد استفاده داده نمیشود چون ممکن است اصلاً صفحه سانسور شود: oval به پهلوی میشود «خایهدیس». دیس پسوند به معنی شکل است. مثل طاقدیس و ناودیس. خایه هم که کلاً یعنی تخم (شامل تخم پرنده). بهآفرید ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۴۸ (UTC)
- خایهٔ مرغ چیز خوبیست. :)) Raamin ب ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۵۱ (UTC)
- دفتر بیضوی، دفتر بیضیشکل، دفتر بیضی، دفتر کار رئیس جمهور آمریکا[۵]، (فارسی سره): دفتر خاگدیس.--ماني ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۵۰ (UTC)
- دفتر بیضوی بدک نیست. Raamin ب ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۵۲ (UTC)
همان انتخاب خودتان دفتر بیضی گون یا بیضی گونه یا دفتر بیضی شکل. هر سه بنظرم مفهوم را برساند. کایروس ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۵۵ (UTC)
- «گون» و «شکل»ش اضافه نیست؟ با همین دفتر بیضوی کار راه نمیافتد؟ Raamin ب ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۰۱ (UTC)
- دفتر خاگدیس برابر بهتری مینماید. خاگ را هم در برخی گویشها مانند لری بویراحمدی هنوز به جای تخم مرغ به کار میبرند. --Ariobarzan ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۴ (UTC)
- خاگدیس بد نیست، چون پارسیست. بیضوی هم از بیضیگون بهتر است. --Wayiran ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۵ (UTC)
با توجه به اینکه اسم مکانی است، پس خاگدیس مشکلی در فهم ایجاد نخواهد کرد، پس کاربرد آن پیشنهاد میشود. --Wayiran ۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۲۱ (UTC)
Ge'ez language
چه ترگمان شود؟ --Wayiran ۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۷ (UTC)
- زبان گعز؛ این را هم بنگرید بد نیست. --Ariobarzan ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۵۰ (UTC)
؟--Wayiran ۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۳۷ (UTC)
«نشان صدا» توضیح است. آیا واژهای ویژه دارد؟ اگر ندارد چه پیشنهاد میکنید؟ --Wayiran ۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۴۱ (UTC)
- پیشتر صدانگار دیدهام. منبعی برایش دم دست ندارم ولی به گمانم آریانپور هم همین را آوردهاست. --Ariobarzan ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۳۷ (UTC)
به دید من «آوانگار» بهتر است. اکنون که گفتید یادم افتاد من هم در جایی آوانگار شنیدهام. در گوگل هم بسیار نتیجه داد. --Wayiran ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۲ (UTC)
- دقیقاً درست است. ترجمهٔ صحیح آن «آوانگار» است که بسیار هم مورد استفاده است و ترجمهٔ خیلی خوبی هم هست. ▬ حجت/بحث ۸ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۵۳ (UTC)
- آوانگار خوب است، البته صدا هم عربی نیست. --Ariobarzan ۱۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۵۳ (UTC)
Inflection
[http://en.wikipedia.org/wiki/Inflection#Examples_in_English
Akkadian, like Japanese, was polysyllabic and used a range of inflections while Sumerian, like Chinese, had few or no inflections. در این جمله inflection باید چه برگردان شود؟ --Wayiran ۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۳۹ (UTC)
- صرف فعل. --Ariobarzan ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۴۰ (UTC)
«اکدی به مانند ژاپنی، زبانی چندهجایی بوده و از شماری صرف فعل بهرهمند بودهاست، در حالی که سومری مانند چینی دارای صرف فعلی کم بوده و یا اصلا دارای صرف فعل نبودهاست.» به نظرتان این برگردان درست است؟ --Wayiran ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۱۸ (UTC)
انفلکشن فقط منحصر به فعل نیست. بلکه می تواند شامل کلماتی باشد که با تغییر فرم معنی آنها نیز عوض می شود. مثلا زبان فرانسه عربی و... مفهوم کلمه و یا جنسیت با پیشوند یا پسوند عوض می شود البته معادل فارسی دقیق آن را متاسفانه نمی دانم ولی "واژه های تغییر پذیر" شاید معادل مناسب تری باشد.کایروس ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۴۶ (UTC)
- من در منابع تصریف شدن دیدهام. مثلاً «در فارسی باستان (همانند اوستا) اسم وصفت و ضمیر در حالتهای گوناگون تصریف میشده و نقش این کلمات در جمله با تغییر آخر کلمات و اضافهشدن شناسههای تصریفی معین میگردیده است» (آموزگار و تفضلی، زبان پهلوی ادبیات و دستور آن؛ ص ۶۳) بهآفرید ۹ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۲۴ (UTC)
معادل خیلی خوبی است و فقط منحصر به فعل نمی شود.کایروس ۹ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۱۰ (UTC)
دقیقا همینطوره خودشه... اگه تصریف رو در ویکی جستجو کنید هم در دیگر نوشتارها میبینید دقیقا به همین معنی به کار رفته مانند نوشتار زبان ژاپنی. سپاس --Wayiran ۱۰ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۰۳ (UTC)
نایبالسلطنه مونث
آیا اصطلاح خاصی برای نایبالسلطنهٔ خانم در فارسی وجود دارد؟The Lady of Shalott ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۲۵ (UTC)
- درود. اگر دارید در مورد اشراف اروپا مینویسید، صورتهای فرانسوی آن القاب در فارسی رایج است. نایبالسلطنهٔ خانم که منظور شما است در این مورد میشود آرشیدوشس (از archiduchesse فرانسوی). نایبالسلطنهٔ مرد هم میشود آرشیدوک (Archiduc). (منبع: فرهنگ علوم انسانی داریوش آشوری).
همانطور که غربیها در نوشتههایشان در مورد تاریخ خاورزمین القاب ویژه را به همان صورت Emir (امیر) و Vizier (وزیر) و ... بهکار میبرند در زبانهای شرقی هم القاب اروپایی معمولاً با همان نام خود ذکر میشود مثل دوک، دوشس، کنت و ...--ماني ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۸ (UTC)
سلام. منظورم بیشتر کلمهٔ régente است.The Lady of Shalott ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۲۵ (UTC)
- وقت خوش. برای régente در فرهنگها چیزی ندیدم. پیشنهادی: نایببانو.--ماني ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۳ (UTC)
سندیکالیست
به نظر شما دوستان از چه واژه هایی به جای سندیکا یا سندیکالیست می شود استفاده کرد؟--Hamid Reza Zandi ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۹ (UTC)
- بستگی به متن دارد ولی در کل سندیکا میشود اتحادیهٔ صنفی و سندیکالیست میشود اتحادیهگرا.--ماني ۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۴ (UTC)
Pliny
درود، این Pliny the Younger و Pliny the Elder تو فارسی باید چی برگردان بشن؟ اگه کسی به منابع دسترسی داره... گذشته از اون هیچ کدومشون در ویکی فارسی نوشتار ندارن، در حالی که از ویکی انگلیسی که دیدم تو خیلی از ویکیهای دیگه نوشتار داشتن... --Wayiran ۱۰ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۵۱ (UTC)
میگم اینو پیدا کردم، درسته؟
پلینی مهتر و پلینی کهتر --Wayiran ۱۰ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۵۵ (UTC)
- در فارسی از بزرگ و کوچک استفاده شده است. مثلا میرزا بزرگ و میرزا کوچک (جنگلی). مهتر و کهتر حالت زبردستی و زیردستی دارد. کبیر و صغیر نیز ممکن است سودمند باشند. همچنین است پدر و پسر بسته به جایگاه استفاده. پلینی جوان و پلینی بزرگ چگونه است؟ سعید ۱۲ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۳۱ (UTC)
- من خودم همان مهتر و کهتر برگردان میکنم، اگر پلینی دیگری هم میان این دو بود پلینی میانی یا میانه. جوان اینجا معنا را نمیرساند چرا که پلینی کهتر یا پلینی کوچک همیشه جوان نبودهاست! --Ariobarzan ۱۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۵۹ (UTC)
Lemma (linguistics)
سرنامه؟ --Wayiran ۱۰ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۳۵ (UTC)
Vacuum deposition
نشست مکنده؟ نشست تهیک؟ اصطلاحی علمیست... ویکی انگلیسی را ببینید... --Wayiran ۱۰ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۳:۴۴ (UTC)
- رسوبدهی خلاء (رسوبدهی در خلاء) -- میثم ψ ۱۰ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۸ (UTC)
knowledge base and FAQ
آیا برای Knowledge base برابر "دانشگان" مناسب است؟ برای FAQ "پرسشیار" و "پاسخیار" چطور ؟
- FAQ -> فهرست پرسشهای متداول(/معمول) -- میثم ψ ۱۰ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۶ (UTC)
- knowledge base در برابر database به کار رفته است. دیتابیس را پایگاه داده ترجمه کرده اند. از این رو می توان دیگری را پایگاه دانش ترجمه کرد. سعید ۱۲ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۳۱ (UTC)
واژگان=Terminology؟
این دو با این که هممعنی هستند ولی مقالاتشون در دو ویکی دربارهٔ یک موضوع نیست!
««واژگان=اصطلاحات (terminology)، مجموعه اصلاحات یک رشته»» --Wayiran ۱۱ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۱۴ (UTC)
- ترمینولوژی به همین صورت هم به کار رفته است. اما بهتر است به جای آن از واژگان یا ترجیجا از فهرست واژگان استفاده کرد. به گمانم اصطلاحات یک رشته را تزاروس می نامند. تفاوت ها ظریف است. ممکن است ترمینولوژی توصیفی و کوتاه باشد اما تزاروس تشریحی. خیلی وقت پیش چیزهایی در این زمینه خوانده ام. کتاب دانش شناسی نورالله مرادی سودمند است :) سعید ۱۲ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۳۸ (UTC)
- واژگان فنی یا اصطلاحات فنی. --Ariobarzan ۱۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۰۳ (UTC)
# # همکاری برای حل مشکل در زبانشناسی # #
هر کس که معنی هر کدوم از اینها رو میدونه لطف کنه بگه:
Inflection: من بر مبنای بحثی که در اینجا شد تصریف ترجمه کردم. ولی شاید نادرست باشد.
Declension: یکی از زیرمجموعههای Inflection که به معنای تصریف واژهایست.
conjugation: (بخش ترجمه شده) یکی از زیرمجموعههای Inflection که به معنای تصریف فعل است.
صرف و نحو: برابر انگلیسیاش چیست؟
---
- Phrase
- clause
- paragraph
انگار ترجمهٔ هر سه تاشون واژهٔ «بند» میشه!!!
---
Lexicon؟ اگر ترجمهاش میشود «واژهنامه» پس wordlist چیست؟
Periphrasis (=استعمال واژهها و عبارات زائد)
Suppletion
Semantic analysis (linguistics)
---
بچههایی که به منابع دسترسی دارن خواهشن یه زحمتی بکشن... من جز اینترنت و چند فرهنگ عمومی به هیچ منبعی دسترسی ندارم... الان چند روزه گیر این واژهها هستم... مثل گرهٔ کور میمونن! --Wayiran ۱۱ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۰۸ (UTC)
یک نظر: راه حلش این است که اول یک یا چند فرهنگ زبانشناسی دوزبانه بخرید بعد موضوع مورد ترجمهتان را دقیق مطالعه کنید و کامل متوجه بشوید و سپس آغاز به ترجمه نوشتار در این باره بکنید. روش آغاز ترجمه یک متن تخصصی بدون پیشینه مطالعه در آن زمینه و بدون در دست داشتن فرهنگهای تخصصی و "گره کور خوردن" و "چند روز گیر چند واژه ماندن" از پایه اشتباه است.--ماني ۱۲ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۳۶ (UTC)
wordlistبه معنی فهرست کلمات یا گروهی از کلمات است .و در لغت نامه هم بصورت کلمه چسبیده نیامده است. در حالیکه lexicon معنی کلی و وسیعی دارد که همان واژه نامه،فرهنگ لغت ولغتنامه است suppletion به معنی التماس کردن، یا تضرع است.کایروس ۱۱ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۳۶ (UTC)
نه؛suppletion به معنای تکمیلشدن و ملحقشدن و پسآورده شدن است. البته بسته به کاربرد در جمله. --Ariobarzan ۱۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۰۸ (UTC)
من با supplication اشتباه کردم. شما درست می گوییدکایروس ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۳:۳۷ (UTC)
جناب مانی من در ایران نیستم که فرهنگ تخصصی بخرم. گفتم شاید با کمک دیگران بشه این مشکل رو حل کرد. خوب باشه بمونه تا آیندگان ترجمشون کنن. ولی چه الان چه آینده یکی باید این گرهٔ کور رو باز کنه. Wayiran ۱۹ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۲ (UTC)
نمایشگر Head-up display یا HUD
A head-up display, or HUD, is any transparent display that presents data without obstructing the user's view.
نمایشگر Head-up display در روی یک شیشه پشت نما یا شیشه شفاف چیز ها را نمایش میدهد در عین حال که بیننده جلو را از پشت شیشه میبیند. این مقاله اش. چه معنی بکنیم؟ «نمایشگر پشت نما» یا «نمایشگر فرانما» چطور است؟Pastorals2007 ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۲۴ (UTC)
Findability و Memorability
Findability در علوم کتابداری و اطلاعرسانی، شاخصهای است که میزان سهولت یافتن یک سوژه را نشان میدهد. Memorability در روانشناسی، شاخصهای است که میزان سهولت به خاطرآوردن و بیادآوردن یک موضوع را نشان میدهد. شما چه معادلهایی را برای این دو اصطلاح پیشنهاد میکنید؟ پیشاپیش ممنونم. امیربهزاد اسلامی ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۰۲ (UTC)
- «جستجوپذیری» برای findability خوب است اما معمولا برابر searchability ترجمه می شود. شاید یافت پذیری مناسب باشد. سعید ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۱۲ (UTC)
- سعید عزیز، ممنونم. من هم دو واژه کاوشپذیری و یافتپذیری را مد نظر داشتم که شما رأی به یافتپذیری دادید. زمان آن است که مقاله کاوشپذیری را به یافتپذیری منتقل کنم.
- در مورد واژه Memorability هم یادآمدپذیری را در ذهن دارم. شما نظری دارید؟امیربهزاد اسلامی ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۱۹ (UTC)
- یافتپذیری برای آن واژه دلنشینتر است. برای Memorability اگر کسی به بنمایههای روانشناسی دسترسی دارد بهتر میتواند یاری برساند ولی برایش میتوان واژگان ویرپذیری، ویرایی،یادپذیری و... را پیشنهاد کرد. --Ariobarzan ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۲ (UTC)
- Ariobarzan عزیز. ممنونم از پیشنهاداتی که دادید. من به یک دانشنامه قطور روانشناسی دسترسی دارم، ولی از بخت بد، اثری از Memorability در آن نیست، ظاهراً این اصطلاح جدیدی است.
- Memorability شاخصهای است که میزان به خاطرآوردن یک چیز را نشان میدهد، نه بهخاطرسپردن آنرا. اما با خواندن یادپذیری، معنای دوم به ذهن من میآید (یادپذیری = قابلیت به یاد سپردن). نظر شما در مورد یادآمدپذیری چیست؟ یا بیادآوریپذیری؟ امیربهزاد اسلامی ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۱۹ (UTC)
- در فرهنگها چیزی نیافتم. پیشنهاد من:
- Findability آسانیابی، آسانیاب بودن
- Memorability یادآوردپذیری، یادپذیری، قابلیت از بر کردن
--ماني ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۳۳ (UTC)
مانی عزیز. یادآوردپذیری معادل بسیار زیبایی برای Memorability است. اما «قابلیت از بر کردن» و «یادپذیری»، به معنای دقیق واژه اشاره نمیکنند. Memorability قابلیت واکشی اطلاعات از ذهن را بازگو میکند، نه قابلیت ذخیرهسازی اطلاعات را. به همین خاطر، یادآوردپذیری که پیشنهاد کردید، درستتر و... عالی است! آسانیابی هم برای Findability زیبایست، اما یافتپذیری را بر آن ترجیح میدهم، چون همچون اصطلاح اصلی، اثری از کیفیت یافتن در آن نیست. آسانیابی میتواند معادل واژه دیگری باشد (مثلاً Ease of Finding)؛ حیف است که برای Findability به کار رود. راستی! برای Learnability پیشنهادی دارید؟ این شاخصهای است که نشان میدهد فراگرفتن و یادگیری استفاده از یک وسیله، چقدر سخت یا آسان است. پیشاپیش ممنونم. امیربهزاد اسلامی ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۱۳ (UTC)
- یادآوردپذیری برابر شیواییاست. برای Learnability به دید من آموزشپذیری بد نیست. --Ariobarzan ۱۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۳۶ (UTC)
بله. آموزشپذیری معادل خوبی است. ممنونم. امیربهزاد اسلامی ۱۹ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۸ (UTC)
- خواهش. --Ariobarzan ۱۹ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۲۹ (UTC)
یوتانازی
بنظر شما یوتانازی با توجه به اصطلاح بودن و لاتین بودن، نیازی به معادل سازی فارسی دارد؟ اگر معادلی مصوب دارد، بفرمایید.صادق
ب ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۴۶ (UTC)
- مقاله تکراری بود: قتل ترحمی--Taranet ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۹ (UTC)
- قتل ترحمی معادل فارسی یوتانازی است؟ از کجا آمده؟ « مرگ ترحمی » که در مقاله مرگ گذاشتید، چیست؟ یا « مرگ خوب » را که از مقاله حذف کردید؟ بهتر نبود، اول راجع به صحت عنوان بحث میکردید سپس مقاله را داغان! :-)
صادق
ب ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۲۵ (UTC)- چیزی از مقاله حذف نکردم، در واقع فقط بخش استرالیا و مثالهای مقاله شما را به همان مقالهای که وجود داشت اضافه کردم.--Taranet ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۸ (UTC)
- این کلمه درستش در فارسی اوتانازی هست!--کامیار ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۳ (UTC)
- من هم با عنوان «اتانازی» به جای مرگ ترحمی موافقترم.--Taranet ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۸ (UTC)
- ترانت عزیز، بخش آغازین مقاله یوتانازی با آغاز مختصر قتل ترحمی متفاوت بود . اما اگر معادل مصوبی وجود ندارد و باید راجع به آن نظرخواهی کرد. درآنصورت باید عرض کنم که با توجه به آنکه « یوتانازی » یک اصطلاحی است که در گذر زمان - همانطور که در مقاله اشاره شده است - مصداقهای متفاوتی را در بر میگیرد، بنظرم این هر دو عنوان انتخابی « قتل ترحمی» یا « مرگ ترحمی »یا «مرگ خوب» جوابگوی آن نخواهد بود. نوع غیر مستقیم آن مرگ اختیاری است و نوع مستقیم آن قتل ترحمی . مگر آنکه معادل لاتین آن را بیابیم و راجع به آن بحث کنیم. که در منبع مقاله به « مرگ خوب » اشاره شده است.
صادق
ب ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۵۹ (UTC)- من هم به همین دلایل شما گفتم. در ضمن فیلمی ایرانی هم با عنوان اتانازی ساخته شده است. راستی من عبارت «بـِه مرگی» هم شنیدهام، فکر میکنم آن هم معادل اتانازی است.--Taranet ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۹ (UTC)
- « به مرگی » شاید از « مرگ خوب » بهتر باشد. اما کسی دسترسی به معادل لاتین آن ندارد؟ اگرچه بنظرم چون معادل مصوب فرهگستانی ندارد. بهتر است فعلا همان اصلش بماند. راستی میدانید در انگلیسی به آن چه میگویند؟
صادق
ب ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۵۴ (UTC)
- « به مرگی » شاید از « مرگ خوب » بهتر باشد. اما کسی دسترسی به معادل لاتین آن ندارد؟ اگرچه بنظرم چون معادل مصوب فرهگستانی ندارد. بهتر است فعلا همان اصلش بماند. راستی میدانید در انگلیسی به آن چه میگویند؟
- من هم به همین دلایل شما گفتم. در ضمن فیلمی ایرانی هم با عنوان اتانازی ساخته شده است. راستی من عبارت «بـِه مرگی» هم شنیدهام، فکر میکنم آن هم معادل اتانازی است.--Taranet ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۹ (UTC)
- ترانت عزیز، بخش آغازین مقاله یوتانازی با آغاز مختصر قتل ترحمی متفاوت بود . اما اگر معادل مصوبی وجود ندارد و باید راجع به آن نظرخواهی کرد. درآنصورت باید عرض کنم که با توجه به آنکه « یوتانازی » یک اصطلاحی است که در گذر زمان - همانطور که در مقاله اشاره شده است - مصداقهای متفاوتی را در بر میگیرد، بنظرم این هر دو عنوان انتخابی « قتل ترحمی» یا « مرگ ترحمی »یا «مرگ خوب» جوابگوی آن نخواهد بود. نوع غیر مستقیم آن مرگ اختیاری است و نوع مستقیم آن قتل ترحمی . مگر آنکه معادل لاتین آن را بیابیم و راجع به آن بحث کنیم. که در منبع مقاله به « مرگ خوب » اشاره شده است.
- من هم با عنوان «اتانازی» به جای مرگ ترحمی موافقترم.--Taranet ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۳۸ (UTC)
- قتل ترحمی معادل فارسی یوتانازی است؟ از کجا آمده؟ « مرگ ترحمی » که در مقاله مرگ گذاشتید، چیست؟ یا « مرگ خوب » را که از مقاله حذف کردید؟ بهتر نبود، اول راجع به صحت عنوان بحث میکردید سپس مقاله را داغان! :-)
- پیوندهای میانویکی قتل ترحمی را ببینید--Taranet ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۳ (UTC)
- ممنون، در فرانسوی یا انگلیسی هم (Euthanasia) هم همان لغت لاتین بکار برده میشود. جالب است که فقط عنوان مقاله عربی « قتل رحیم » است و بنظر میآید عبارت « قتل ترحمی » از روی آن معادل سازی شده است! بهرحال با این وضعیت وقتی همه دنیا میگویند « یوتانازی » یا شبیه آن و فرهنگستان هم معادلی برای آن نساخته باشد. بنظرم ترجیح بر همان عبارت اصلی و حذف یا ادغام صفحات مشابه در آن است.
صادق
ب ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۸ (UTC)
- ممنون، در فرانسوی یا انگلیسی هم (Euthanasia) هم همان لغت لاتین بکار برده میشود. جالب است که فقط عنوان مقاله عربی « قتل رحیم » است و بنظر میآید عبارت « قتل ترحمی » از روی آن معادل سازی شده است! بهرحال با این وضعیت وقتی همه دنیا میگویند « یوتانازی » یا شبیه آن و فرهنگستان هم معادلی برای آن نساخته باشد. بنظرم ترجیح بر همان عبارت اصلی و حذف یا ادغام صفحات مشابه در آن است.
- پیوندهای میانویکی قتل ترحمی را ببینید--Taranet ۱۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۳ (UTC)
در پارگراف سوم مقاله از لغت خودکشی استفاده شده است. در مورد اتانازی استفاده از کلمه خودکشی صحیح نیست زیرا خودکشی مفهوم خوبی ندارد.دلایل خودکشی گاهی دپرسیون گاهی اختلال و غیره است. در حالیکه اتانازی کمکی به فرد بیمار برای رهایی از زجر و درد است. در کشورهای مختلف توسط گروه بسیاری پشتیبانی میشود و شاید روزی در تمام کشورها اجازه آن داده شود ولی خودکشی معمولا در جامعه حالت منفی دارد.کایروس ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۳:۴۷ (UTC)
- قتل ترحمی برابر رایج فارسی برای اوتانازی (یا هر املاء درهم دیگری که میتواند داشته باشد) است. بنابر این به سلیقه ما در اینجا ربطی ندارد و بحث در این باره اضافی است.--ماني ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۰۱ (UTC)
- در رسانه های نوشتاری رایج در ایران من هر چه دیدهام اتانازی بودهاست. برای برابر فارسیش اگر درست به یادم مانده باشد عبارت کشتن از روی ترحم را دیدهام. --Ariobarzan ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۶ (UTC)
- با درود. اگر اتانازی رایجتر است خب پس بهتر است همان را استفاده کنیم.--ماني ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۸ (UTC)
- مانی جان، در « برابر رایج » که سرچ گوگل را پیوند دادید، در صفحه اول از ۱۰ انتخاب ۴ موردش به ویکی میرسد و یکی دو مورد هم وبلاگ دارد اما از کل صفحاتی که سرچ شده فقط کلا ۲۱ مورد « قتل ترحمی» داریم( ویکی و وبلاگ و معتبر رویهم)و مابقی مربوط به قتل است یا ترحم. چرا « اوتانازی» را سرچ نمیکنید که حدود ۱۰۰ مورد و « اتانازی» حدود ۴۵۰ مورد پیوند دارد و اما « مرگ آسان» در سرچ گوگل بیشترین آمار معادل فارسی را داشت، این صفحه دهم است، کل آن راببینید. مهمترین پیوندی که در نگاه اول دیدم وبستر آنلاین بود. که معادل فارسی را « مرگ آسان » معرفی نموده. اما قتل ترحمی، همانطور که گفتم ، ظن قوی آنست که برگردان معادل عربی یعنی « قتل رحیم » باشد که معنی Mercy Killing را گرفته است. حال آنکه در معنای لاتین ، اوتانازی، well death و نوعی مرگ است و در معنای مصطلح امروزی، نوعی از آن قتل و نوعی از آن مرگ اختیاری است. اما آنچه در همه مشترک است « آسان » و « بدون درد» بودن است. اینجا موضوع سلیقه نیست بلکه چون فرهنگستان معادل مصوب نداده، بنابراین باید بهترین را انتخاب کنیم و یا خود « اوتانازی» را بگذاریم.با احترام.
صادق
ب ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۲۱ (UTC)
- مانی جان، در « برابر رایج » که سرچ گوگل را پیوند دادید، در صفحه اول از ۱۰ انتخاب ۴ موردش به ویکی میرسد و یکی دو مورد هم وبلاگ دارد اما از کل صفحاتی که سرچ شده فقط کلا ۲۱ مورد « قتل ترحمی» داریم( ویکی و وبلاگ و معتبر رویهم)و مابقی مربوط به قتل است یا ترحم. چرا « اوتانازی» را سرچ نمیکنید که حدود ۱۰۰ مورد و « اتانازی» حدود ۴۵۰ مورد پیوند دارد و اما « مرگ آسان» در سرچ گوگل بیشترین آمار معادل فارسی را داشت، این صفحه دهم است، کل آن راببینید. مهمترین پیوندی که در نگاه اول دیدم وبستر آنلاین بود. که معادل فارسی را « مرگ آسان » معرفی نموده. اما قتل ترحمی، همانطور که گفتم ، ظن قوی آنست که برگردان معادل عربی یعنی « قتل رحیم » باشد که معنی Mercy Killing را گرفته است. حال آنکه در معنای لاتین ، اوتانازی، well death و نوعی مرگ است و در معنای مصطلح امروزی، نوعی از آن قتل و نوعی از آن مرگ اختیاری است. اما آنچه در همه مشترک است « آسان » و « بدون درد» بودن است. اینجا موضوع سلیقه نیست بلکه چون فرهنگستان معادل مصوب نداده، بنابراین باید بهترین را انتخاب کنیم و یا خود « اوتانازی» را بگذاریم.با احترام.
- درود. موافقم. همان اتانازی که پس معلوم شد رایجتر خوب است. سپاس از پیگیری.--ماني ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۲۴ (UTC)
- ممنون، اما تلفظ انگلیسی (یوتانازی) یا فرانسوی (اوتانازی)، کدامیک؟
صادق
ب ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۲۴ (UTC)
- ممنون، اما تلفظ انگلیسی (یوتانازی) یا فرانسوی (اوتانازی)، کدامیک؟
در فارسی تلفظ فرانسوی آن رایج تر است. اکثرا اتانازی می گویند.کایروس ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۵۱ (UTC)
یک نکتهٔ زبانشناختی
پیشوند Eu یونانی با پیشوند هو ایرانی (در واژههایی چون هومت یا هوخشتره) معادل و به معنی خوب است. فرهنگستان هم از این پیشوند استفاده میکند. مثلاً اصطلاح زیستشناختی هوهسته را معادل Eukaryote وضع کردهاست. با توجه به ریشهشناسی واژهٔ Euthanasia که از دو جزء Eu و Thanasia (به معنی مرگ) ساخته شدهاست، میتوان هومرگ به کار برد. بهآفرید ۱۸ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۲۰ (UTC)
- نمیدانستم، نکتهٔ نغزی بود. --Ariobarzan ۱۸ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۳۸ (UTC)
«آ» در آزاد هم همریشه با همان هو است. آزاد در اصل به معنی خوب-زاد و نجیب زاده است.--ماني ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۲۵ (UTC)
اروپاگرایی؟--زرشک ۱۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۶:۱۲ (UTC)
Vacuum tube
در قدیم تلوزیون ها و رادیو های بزرگی بودند که به لامپی معروف بودند و دیر هم روشن میشدند. این ها قبل از ظهور لوازم برقی ترانزیستور ساخته میشدند. در داخل اینها به جای ترانزیستور از تیوب های لامپی یا تیوب های خلاء یا Vacuum tube استفاده میشد.اینمقاله اش.
Vacuum tube را چه ترجمه کنیم؟ «تیوب خلاء»؟ «لامپ خلاء»؟ کسی در اینباره چیزی شنیده یا رشته اش اینجور چیرها است؟Pastorals2007 ۱۸ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۵۹ (UTC)
- همان لامپ خلاء خوب است. --Ariobarzan ۱۸ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۱۴ (UTC)
Osthanes
نام یک فیلسوف ایرانی؟؟ فارسیش چی میشه؟؟ --Wayiran ۱۹ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۴ (UTC)
- راجع به خود فیلسوف، کتاب و مقاله زیاد دیدم. البته همه به انگلیسی. اما نام ایرانیش را نمیدانم. فقط میدانم که در زمان xerxes میزیسته، و آورنده جادو (magic) به اروپا بود[۶].--زرشک ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۱ (UTC)
- من هم دقیقا همینطور. به انگلیسی بسیار دربارهاش خواندهام. و چیزی که دریافتهام این است که او در میان ایرانیان ناشناس ماندهاست. او نه تنها در جادو بلکه در بسیاری چیزهای دیگر پیشتاز بودهاست. او که آموزگار دموکریتوس بودهاست بعید نیست نظریه وجود اتم را به دموکریتوس آموخته باشد، چون جادو و کیمیاگری با شیمی همراه بودهاست. تا پیش از استانس اگر به تاریخ فلسفهٔ یونان نگاه کنید همهچیز نظری بوده، از فیثاغورس گرفته تا سوفسطاییان و ... ولی پس از استانس، به ناگاه همه چیز به شکل تجربی در آمد. که نظریهٔ اتم دموکریتوس، و نظریات مادی پس از سقراط پیش آمد. فلسفهٔ پیش از اسلام ایران که تهی است را میتوان با پرداختن به چنین کسانی پر کرد. خود دموکریتوس او را بسیار میستاید. قصد دارم کتابی دربارهٔ او بنویسم. همچنین در حال کشیدن نگارهای از او در حال آموزش به دموکریتوس هستم. من فکر میکنم که کسانی با قصد و غرض میخواهند او بزرگ نشود و او را شخصیت افسانهای نشان میدهند. نگاه کنید به رمانهایی افسانهای که برای او نوشتهاند. در حالی که منابع تاریخی برای وجود حقیقی او بسیار است. حداقل اگر جادوی او را(که آن هم جادو نبوده، کیمیاگری و شیمیدانی بوده) خیالی میدانند با نظریات فلسفی او چه کار دارند؟
- اگر کسی به منابع فارسی دسترسی دارد، خواهشا نگاهی بیندازد. --Wayiran (ب) ۲۴ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۴۲ (UTC)
- البته اگر من کمی وقت و امکانات داشتم میرفتم سراغ یافتن نام ایشان در زبان عربی. شاید نقطه آغازینی باشد برای یافتن منابع فارسی. حتما یک اسم فارسی باید داشته باشد. چنین شخصیتی نمیتواند unnoticed برود.--زرشک ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۰۷ (UTC)
Robatic
این واژه را باید «روباتی» ترجمه کنیم یا «روباتیک»؟ ععظیمی ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۰۷ (UTC)
- فکر کنم در فارسی همان «روباتیک» [۷] کاملا جاافتاده است. --سندباد ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۰۹ (UTC)
- روباتیک یا روبوتیک در فارسی جاافتاده هستند. این پسوند ـیک هم چندان در فارسی ناشناختهنیست. --Ariobarzan ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۴۵ (UTC)
Lander
واژه Lander برای فضاپیمایی بکار میرود که برای فرود بر سیارات دیگر ساخته شده، مثلا Lunar Lander یا Mars Lander. آیا به جز «ماه نشین» و «مریخ نشین» ترجمه بهتری برای این واژه هست؟ ععظیمی ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۰۸ (UTC)
- «نشیننده» چطور است؟ --سندباد ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۱۰ (UTC)
- «سیاره نشین» چطور است؟Pastorals2007 ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۵۸ (UTC)
- نشیننده کوتاهشدهٔ نشین است. برای Mars Lander تا آنجا که میدانم همان مریخنورد برگردان شدهاست. البته شاید این نام چندان رسانا نباشد. --Ariobarzan ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۴۱ (UTC)
- ماهنشین و مریخنشین برای موارد خاص خود. به طور عمومی فرودگر، فرودآینده و سیارهنشین و سیارهنورد.--ماني ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۲۳ (UTC)
- ممنون، فکر میکنم واژگان مانی از همه بهتر باشند. ععظیمی ۲۴ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۲۷ (UTC)
JPL
NASA Jet Propoulsion Laboratory
من که میگم اسم ترجمه نشه بهتره. یعنی: آزمایشگاه جت پروپولشن ناسا. تا دوستان چه بگویند.--زرشک ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۲۴ (UTC)
- آزمایشگاه جت پیشران ناسا چطور است؟ --سندباد ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۲۵ (UTC)
- بستگی داره. گاهی وقتها که لازم است ترجمه میشه. مثلا در مورد بالا اگه ترجمه بشود هم بد نیست چون به خواننده اطلاعات می دهد که چطور آزمایشگاه جتی است. در عین حال اگر کلمه پروپولشن در مقاله بیاید چه بهتر. در مساله ترجمه خیلی چیز ها دخیلند. مثلا اگر شما اینها رو همینجوری در جامعه ای که بیش از حد به اصطلاح local است بکار ببرید ممکن است مردمش بشنوند وسکته کنند. تا اینکه اجماع مردم و مترجمین دست اندر کار و فرهنگستان و ... چه باشد.Pastorals2007 ۲۳ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۴۸ (UTC)
- با استفاده از نام ترجمه نشده مخالفم، چون در نوشتن آن چندگانگی بوجود میآید. آزمایشگاه پروپالشنِ جت؟ آزمایشگاه جت پروپالشن؟ جت پروپالشن لابراتوری؟ جت پروپالشن لابارتری (بریتیش)؟ لابراتوار جت پروپالسیون؟
- قاعدتا بهترین ترجمه باید «آزمایشگاه پیشرانه جت» (آزمایشگاه پیشرانهٔ جت) باشد، به دلیل اینکه در رشته مهندسی هوافضا در ایران درسی به نام «اصول پیشرانه» (یا «پیشرانه» یا «پیشرانه ۱ و ۲») وجود دارد که معادل مستقیم درس Propulsion است. اما ترجمههای دیگری نیز مانند آزمایشگاههای رانش جت (ترجمهای نادقیق به خاطر جمعبندی آزمایشگاه)، آزمایشگاه پیش رانش جت، آزمایشگاه رانش جت (و اینجا) نیز برای JPL بکار رفتهاند.
- شخصا واژه «پیشرانه» یا «پیشرانش» را به «رانش» ترجیح میدهم. تا نظر شما چه باشد.
- ععظیمی ۲۴ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۴۵ (UTC)
پس توافق دارید. بسیار خب.--زرشک ۲۴ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۰۰ (UTC)
اینها چی؟
من فعلا دسترسی به واژه نامه ندارم. any ideas؟--زرشک ۲۵ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۵۵ (UTC)
- «اختلالات روانی پس از تصادف» و «مجمع رسیدگی به امور هسته ای (NRC)» به ذهنم می رسد.Pastorals2007 ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۲۱ (UTC)
- البته توجه داشته باشید که منظور از trauma همان جنگ است.--زرشک ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۶:۳۸ (UTC)
برای نخستین پریشانی پسضربهای یا پریشانی روانی پسضربهای یا روانپریشی پس از جنگ و... هیئت ساماندهی هستهای یا کمیسیون ساماندهی هستهای --Ariobarzan ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۵۱ (UTC)
- روان پریشی معادل schizophrenia نیست؟ اینجا به یک واژه نامه جامع روانشناسی یا یک روانشناس نیاز است.Pastorals2007 ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۰۲ (UTC)
- همینطور است. PTSD یک بیماری مشهور در میان سربازان بازگشته جنگیست. حتما واژه برگردان establish شده ای در فارسی دارد. اما متاسفانه من به هیچ واژه نامه ای دسترسی ندارم.--زرشک ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۲۸ (UTC)
واژهنامهٔ روانشناسی تألیف براهنی و باطنی و دیگران برای Posttraumatic stress disorder نوشته: اختلال فشار روانی پسآسیبی.--ماني ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۵ (UTC)
Nuclear Regulatory Commission را در این مقاله نوشته کمیسیون تنظیمی اتمی.--ماني ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۴۶ (UTC)
- مانی جان ممنون از معادل هایت. سایت آفتاب از این بهتر هم میتوانست Nuclear Regulatory Commission را ترجمه کند. به نظر میرسد در بعضی از جاها علاوه بر مشکل یکی نبودن کلماتی که از زبان مبدا به زبان فارسی ترجمه میشوند، مشکل ایده آل نبودن واژه های پیدا شده معادل هم وجود دارد.Pastorals2007 ۲۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۳۹ (UTC)
- trauma به معنی زخم، جراحت و آسیب است و نمی توان آن را به معنای جنگ به کار برد. بنابراین من معادل واژه نامه روانشناسی یعنی پسآسیبی را برای Posttraumatic پیشنهاد می کنم. سعید ۲۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۱۲ (UTC)
- taruma و امثال آن واژههای پرکاربردیاند. باید فرهنگهای تخصصی را در نگریست. بهآفرید ۲۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۳۱ (UTC)
واژهنامهٔ روانشناسی تألیف براهنی و باطنی و دیگران، که فرهنگی تخصصی است این برابرها را دارد:
- trauma آسیب (ضربه)
- traumatic آسیبزا
- traumatic delirium روانآشفتگی آسیبزاد
- traumatism آسیبدیدگی
- traumatophobia آسیبهراسی
- Posttraumatic stress disorder اختلال فشار روانی پسآسیبی
واژهنامهٔ علوم تربیتی م.آقازاده هم برای trauma نوشته: آسیب، ضربه، ضربه عاطفی، شوک روحی. --ماني ۲۷ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۳۶ (UTC)
- در ویکی انگلیسی آمده:
PTSD is believed to be caused by psychological trauma. Possible sources of trauma includes experiencing or witnessing childhood or adult physical, emotional or sexual abuse.
پس با توجه به ویکی انگلیسی معادل معنایی Posttraumatic stress disorder همان اختلال فشار روانی پسآسیبی باید باشد. و PTSD با combat stress reaction که در واقع از نوع زود گذر اختلال روانی PTSD است فرق میکند.Pastorals2007 ۲۸ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۱۶ (UTC)
Screen Actors Guild Awards
برای «راهنمای بازیگران روی پرده» نظرتان چیست؟ --سندباد ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۵:۰۵ (UTC)
- در اینجا Guild باید معنای اتحادیه و صنف و رسته را بدهد. پیشنهاد من جوایز صنف هنرپیشگان سینما یا جوایز رستهٔ هنرپیشگان سینما. --Ariobarzan ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۵۴ (UTC)
- توجه کنید Guild به معنای «صنف» است (نه guide به معنای راهنما). در نتیجه میتوان گفت «جایزه صنف بازیگران سینما»، یا «جایزه صنف هنرپیشگان». علےعظیمی ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۵۶ (UTC)
- درود. من حقیقتش وقتی این را نوشتم، حواسم نبود و وقتی متوجه شدم که دیگر کامپیوترم را خاموش کرده بودم :-) حق باشماست و فکر می کنم که «جایزه صنف بازیگران سینما» بسیار مناسب باشد. با سپاس از هر دوی شما. --سندباد ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۴۸ (UTC)
- جوایز. Awards جمع است. --مصفا ۹ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۱:۴۴ (UTC)
- درود. من حقیقتش وقتی این را نوشتم، حواسم نبود و وقتی متوجه شدم که دیگر کامپیوترم را خاموش کرده بودم :-) حق باشماست و فکر می کنم که «جایزه صنف بازیگران سینما» بسیار مناسب باشد. با سپاس از هر دوی شما. --سندباد ۲۶ مهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۴۸ (UTC)
تلفظ صحیح
سلام؛ تلفظ محلی نام Alexandre Kojève ن.ک. [۸] چیه؟ الکساندر كوژهوه یا الکساندر کوجهوه یا ...؟ حمید عنایت نوشته كوژو. --محسن ۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۵ (UTC)
- منبع معتبر و اثبات پذیر ملاک است، تلفظ درست از نظر ویکی همان است! :-) --مهدی.غ ۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۸ (UTC)
- منظورتون از همان است، كوژو است؟ --محسن ۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۰۶ (UTC)
- الکساندر کوژو؛ پرسشهای اینچنینی را میتوانید اینجا طرح کنید. --Ariobarzan ۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۲۷ (UTC)
- ممنون. لطفاً اِعراب :). کُوژِوِ؟ --محسن ۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۳۸ (UTC)
- بله، اَلِکساندر کوژِو(کـُژـِو). --Ariobarzan ۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۵۱ (UTC)
- تشکر فراوان. --محسن ۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۱۶ (UTC)
- خواهش. --Ariobarzan ۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۵۷ (UTC)
- تشکر فراوان. --محسن ۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۱۶ (UTC)
Half cell
معادل این کلمه را می دانید؟(مقاله مربوطه) امیرΣυζήτηση ۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۰۰ (UTC)
- برابر منطقیش میشود نیمپیل. --Ariobarzan ۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۲۱ (UTC)
- عجیبه زمینهش مگر برقکافت نیست؟(یا من بد دقت کردم؟) امیرΣυζήτηση ۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۳۰ (UTC)
- در دیگر زمینهها نیمیاخته هم میتوان برگردان نمود. --Ariobarzan ۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۳:۲۳ (UTC)
رشته کوههای سواحل آرام؟
یا رشته کوههای پاسیفیک کوست؟
توجه به اینکه هر سه کلمه capitalized هستند. بنابراین شاید اصلا ترجمه نشونر بهتر است؟--زرشک ۱۱ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۲۷ (UTC)
- حتما ترجمه شوند چون سابقه و شهرت قبلی برگردان تک تک کلماتش را در فارسی داریم. حتی رشته کوههای سواحل اقیانوس آرام بهتر مینماید. تا نیازی به پیوست نام اصلیاش نباشد.
صادق
ب ۱۱ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۳۸ (UTC)
نظر من: رشتهکوههای کرانهای اقیانوس آرام.--ماني ۱۱ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۵۵ (UTC)
- با مانی موافقم. فقط چون Coast به کار رفته و نه Coastal ، بنابراین بهتر است بصورت رشتهکوههای کرانه اقیانوس آرام به کار رود. در ضمن en:Pacific coast هم نشان می دهد که Pacific coast اسم خاصی نیست. سعید ۱۲ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۰:۲۸ (UTC)
تشکرات--زرشک ۱۲ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۰۹ (UTC)
بخش؟ دهستان؟ یا آیا همان شهرستان صحیح است؟ چون توجه داشته باشید که باید بتوانیم تفاوتهای بین county, district, township, canton و غیره را در فارسی تمایز داد، چون اینها هرکدام تعاریف خاص خود را (هر چند overlapping) دارند. لیکن مایلم نظرات اساتید کلام و لغت پارسی (که شامل همه در اینجا میشود) را در این زمینه بدانم.--زرشک ۱۲ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۲:۱۷ (UTC)
- با اجازه همان اساتید، نمی توان یک واژه برابر در نظر گرفت زیرا تقسیم بندیهای آنها دقیقا مثل ما نیست. من در ویکی انگلیسی، مدخل en:Shahrestan را برای توضیح در مورد شهرستانهای ایران آغاز کردم اما بعدا تمام شهرستانهای ایران با County همراه شدند. در خود کشورهای انگلیسی زبان هم این واژه ها همپوشانی زیادی دارند و در هر کشور یک مفهوم خاص. سعید ۱۲ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۰۸ (UTC)
- این هم از ویکی پدیای انگلیسی: nearest equivalent of Shahrestan in English would be sub-province or county. منبع: en:Counties of Iran سعید ۱۲ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۴:۱۶ (UTC)
- من هم با اجازه از همان استادان و ضمن تایید فرمایش سعید بر این باورم که باید به شیوهٔ تقسیمات کشوری کشورهای گوناگون نگاه کنیم و با تعریفهای موجود در ایران تطبیق دهیم. برای مورد county من هم گمان میکنم شهرستان مناسبتر است. البته گویا در گذشته هم این موضوع بحث بودهاست. --Ariobarzan ۱۲ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۳۰ (UTC)
پس سر county ≈ شهرستان توافقی هست؟ جناب مانی، شما هم نظری دهید.--زرشک ۱۲ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۵۶ (UTC)
The classical unities or three unities
چی ترجمه کنم؟ ۳ واحد کلاسیک؟ مربوط میشه به تراژدی کلاسیک. The Lady of Shalott ۱۳ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۵۰ (UTC)
- دکتر امرا.. ابجدیان، استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه شیراز، «وحدت کنشی» ترجمه کرده اند.Pastorals2007 ۱۳ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۰۶ (UTC)
dielectric heating
en:dielectric heating را چه ترجمه بکنیم؟ دوستان فیزیک؟Pastorals2007 ۱۴ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۰ (UTC)
- نیاز به متخصص امر است ولی فکر کنم تحریک عایق بد نباشد. --مهدی.غ ۱۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۱۵ (UTC)
- گرمایش عایقی(به شرطی که پیش از این برابری نداشته باشد). --Ariobarzan ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۰۸ (UTC)
- گرمایش دیالکتریک -- میثم ψ ۱۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۴۹ (UTC)
- گرمایش عایقی(به شرطی که پیش از این برابری نداشته باشد). --Ariobarzan ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۰۸ (UTC)
think tank
بنگاه فکری؟ موسسه سیاست؟ موسسه تفکر؟--زرشک ۱۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۵۶ (UTC)
- اتاق فکر؟ --مهدی.غ ۱۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۰۷ (UTC)
- به نظر همان اتاق فکر بهترین انتخاب است. [۹] [۱۰] [۱۱] --مهدی.غ ۱۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۲۰ (UTC)
- برابر کاربردیش در فارسی همان اتاق فکر است.[۱۲] اگرچه اگر دست من بود چیزی مانند اندیشگاه، اندیشهسرا و...ترجمه میکردم. --Ariobarzan ۱۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۵۱ (UTC)
- به نظر همان اتاق فکر بهترین انتخاب است. [۹] [۱۰] [۱۱] --مهدی.غ ۱۵ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۹:۲۰ (UTC)
- فکر میکنم اندیشگاه برای آن رایج شده.--ماني ۱۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۵۹ (UTC)
logogram
logogram یکی از مراحل پیدایی خط است و بعد از «تصویرنگاری یا خط تصویری»(pictogram) و «خط اندیشه نگار» (ideogram) قرار دارد. بهترین برگردانی که سراغ دارید، چیست؟صادق
ب ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۲۵ (UTC)
- لوگوگرام،شکلنگار، شکلنگاری،هزوارش،واژگان کامل،نماد؛ پیشنهاد من : نمادنگار. --Ariobarzan ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۲ (UTC)
- مشهورترین آنها کدام است؟ شکل نگار همان تصویرنگار نیست؟ واژگان کامل هم گمان کنم الفبا باشد.
صادق
ب ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۵ (UTC)
- مشهورترین آنها کدام است؟ شکل نگار همان تصویرنگار نیست؟ واژگان کامل هم گمان کنم الفبا باشد.
- لوگوگرام،شکلنگار، شکلنگاری،هزوارش،واژگان کامل،نماد؛ پیشنهاد من : نمادنگار. --Ariobarzan ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۱۲ (UTC)
راستش شکلنگار را بیشتر یک ترجمهٔ غلط میدانم ولی خوب دیدهام که برابر لوگوگرام به کار بردهاند. واژگان کامل هم یک عبارت است که درواقع ترجمهٔ مفهومی لوگوگرام است، بدین معنا که هر لوگوگرام خود یک واژهٔ کامل است. هزوارش نام لوگوگرامیاست که ما در هامدبیره داشتهایم، در معنای کلی همان لوگوگرام است ولی خوب کاربردش در این معنا کلی نیست. موضوع این است که بسیاری ایدئوگرام یا اندیشهنگار را با لوگوگرام یکیدانستهاند(برای نمونه چیزی که دم دست دارم ایران باستان مشیرالدوله پیرنیا هم چنین برداشتی کرده). شاید همان نمادنگاری بهتر باشد ولی خوب شاهدی برایش ندارم. --Ariobarzan ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۳۱ (UTC)
civic?
مرکز مردمی شهرستان مارین = Marin County Civic Center
از بابت واژه civic مطمئن نیستم. همان مردمی خوب است، یا این ترجمه ها؟: شهري ، كشوري ، اجتماعي ، مدني.--زرشک ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۷:۵۴ (UTC)
فکر کنم بیشتر معنای شهری میدهد مثل شورای شهر در مقابل لغات Provincial, Federal, ....--محمد.رضا ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۸:۱۴ (UTC)
- شهری خوب است، ولی به گمانم مدنی بیشتر کاربرد داشته باشد. اجتماعی هم بد نیست. --Ariobarzan ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۱۷ (UTC)
chelate
من واژه نامه شیمی در دسترس ندارم. دوستانی که دارند یا میدانند، chelate به فارسی چه میشود؟--زرشک ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۴۵ (UTC)
تنها برابری که یافتم: گیرنده یونهای فلزی .--ماني ۱۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۸:۰۷ (UTC)
Horatii و Sabine
Horatii به چه نامی در فارسی ترجمه شده و همچنین نام فارسی قوم Sabine چیست؟ --سندباد ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۳۱ (UTC)
- Horatii هوراتیها میشود، Sabine هم سابین. --Ariobarzan ۱۶ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۲:۳۶ (UTC)
Isogloss
Isogloss دوستان برابر درخوری سراغ ندارند؟ شاید به یکسانزبانی، همسانزبانی، زبان یکدست و... بد نباشد! --Ariobarzan ۱۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۰:۱۲ (UTC)
جعبه ناوبری، جعبه اطلاعات، جعبه سیاحت، جعبه گردش، پیشنهادی برای آن هست؟ --مهدی.غ ۱۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۴۴ (UTC)
- جعبه هدایتکننده. --سندباد ۱۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۴۷ (UTC)
- جعبه ناوبری♦ مرد تنها ♦ ب ۱۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۵۴ (UTC)
NavBox را هم بگویید :-) --مهدی.غ ۱۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۶ (UTC)
Transclusion
مبدل اشتمال، بدلدربر! Trans + Inclusion --مهدی.غ ۱۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۴ (UTC)
- قبلا پرسیده شده ! تراگنجانش♦ مرد تنها ♦ ب ۱۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۰۷ (UTC)
مرسی :) پس این را بسازیم: ویکیپدیا:تراگنجانش ؟ --مهدی.غ ۱۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۰ (UTC)
- بله همکنون هم در بسیاری از جاهای ویکی به همین شکل استفاده شده♦ مرد تنها ♦ ب ۱۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۱:۱۱ (UTC)