سیگورد

مجسمه زیگفرید در رم

تشیع جنازه زیگفرید همراه با برونهیلد، اثر چارلز باتلر

زیگفرید (نروژی باستان: Sigurðr) یکی از قهرمانان اساطیر اسکاندیناوی است که به عنوان شخصیت اصلی حماسهٔ ولسونگاساگا، و یکی از قهرمانان سرود نیبلونگ‌ها به شمار می‌رود. او به علت کشتن اژدهای فافنیر و شنا کردن در خون آن اژدها رویین تن شده‌بود، ولی برگی به کمرش چسبیده بود و او از آن ناحیه آسیب‌پذیر بود و به خاطر همین مسئله نیز به قتل رسید. زیگفرید همچنین با خوردن مقداری از خون فافنیر توانایی برای درک زبان پرندگان را کسب کرد. زیگفرید پس از کشتن فافنیر، برونهیلد که یک باکره سپر بود را ملاقات می‌کند.

جی. آر. آر. تالکین کتابی درباره زیگفرید به نام افسانه زیگفرید و گوردون نوشته بود که در مه ۲۰۰۹ منتشر شد.

ولسونگا ساگا

زیگفرید فرزند خوانده آهنگری ماهر به نام رگین بود که توسط او برای بازیابی گنجی گرانبها و افسانه‌ای به مأموریتی فرستاده شد. این گنجینه ابتدا به دست پدر رگین، هریدمار، پادشاه دورف‌ها که زمانی متعلق به دورفی به نام اندواری بود، به دست آمده بود. برای دست‌یابی به این گنجینه، رگین و برادرش فافنیر پدرشان هریدمار را به قتل رساندند. اما در این میان فافنیر تمام گنجینه را برای خود می‌خواست و چنین شد که به واسطهٔ نفرین انگشتر طلای اندواری تبدیل به اژدها شد تا از آن محافظت کند.

رگین که آرزوی داشتن گنجی که برادرش از آن محافظت می‌کرد را داشت، بدین منظور شمشیری بزرگ برای زیگفرید ساخت. اما این شمشیر در اولین باری که مورد استفاده قرار گرفت، شکست. سپس برای بار دوم توسط قطعاتی از شمشیری که به پدر زیگفرید متلق بود برای او شمشیری استثنایی خلق کرد. زیگفرید توسط این شمشیر اژدها را کشته و گنجینه را بدست آورد. او وقتی متوجه شد رگین نیز قصد دارد به او خیانت کند و نقشه قتلش را کشیده است، سر آهنگر را از بدنش جدا کرد. زیگفرید گنجینه را برای خود برداشت و حلقهٔ نفرین شده را نیز غافل از پیامدهای آن در انگشت خود قرار داد. پس از کشتن فافنیر، زیگفرید به قلعه‌ای رسید که در آنجا والکیری به نام برونهیلد را ملاقات کرد. برونهیلد به دلیل نافرمانی از دستور اودین، به خوابی ابدی در میان دیواری که با حلقه‌های آتش احاطه شده بود مجازات شده بود. زیگفرید دلاور، از شعله‌های آتش گذشت و با دیدن برونهیلد، شیفتهٔ او گشت و با یک بوسه او را از خواب ابدی بیدار کرد. او همچنین حلقهٔ جادویی و نفرین شده خود را به برونهیلد داده و با یکدیگر نامزد شدند. در طی ماجراجویی‌های زیگفرید، توسط جادوگری پلید، معجونی جادویی به خورد او داده شد که بر اثر آن زیگفرید به طور کامل برونهیلد را فراموش کرده و با زنی دیگر به نام «گودران» ازدواج نمود.