ویکی‌پدیا:گزیدن مقاله‌های برگزیده/موزه هنرهای معاصر تهران

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

موزه هنرهای معاصر تهران[ویرایش]

موزه هنرهای معاصر تهران (ویرایشتاریخچهبحثپی‌گیری)

بحث زیر پایان یافته‌است و به‌زودی بایگانی خواهد شد.
برگزیده شد

با سپاس بسیار از مشارکت‌کنندگان در نظرخواهی برگزیدگی. -- نوژن (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۱:۱۲ (UTC)[پاسخ]

نامزدکننده: نوژن (بحثمشارکت‌ها) — MRG90 (بحثمشارکت‌ها)

نوشتار به سطحی از اطلاعات و حجم رسیده است که شایسته معرفی به برگزیدگی به نظر می‌رسد. وهاب عزیز و من تلاش کردیم تا عکس‌های مناسبی برای نوشتار بیابیم، ولی به دلایل گوناگون مقدر نشد. به جرات، آنچه که نوشتار کنونی را برگزیدهٔ همه مطالب آنلاین و چاپی می‌کند، بهره‌گیریش از منابع گوناگونی است که در آن‌ها تلاش شده است در بیابان کمبود اطلاعات دربارهٔ موزه در سایه عدم شفافیت کنونی، به لیوان آبی بسنده شود. نوشتار توسط جنابان کامران دیبا و آیدین آغداشلو بازنگری شده است و تلاش شده تا دیدگاه بی‌طرف در آن رعایت شود. -- نوژن (بحث) ‏۳۰ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۳۷ (UTC)[پاسخ]

@نوژن: من تقریباً هر هفته از جلوی ساختمانش رد می شه، اما تا حالا احساس نکردم که به این چیزها هنر می گند تا بخوام برم توش بازدید کنم :-) شاید مقاله شما نظرم را تغییر بده! اما می‌کوشم فارغ از ناخوشایندی خودم مقاله را ارزیابی کنم. فقط یک نکته قبل از شروع به خواندن متن از ادبیات سخیف روزنامه‌های سیاسی در دانشنامه استفاده نکنید: «تا انتقاد تندروها» یک بار مقاله را کامل بخوانید و این تعابیر را کاملاً بزدایید و با اصلاحات شناسنامه دار جایگزین کنید. --سید (بحث) ‏۳۱ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۴۱ (UTC)[پاسخ]
من نیز امیدوارم چنین باشد و این نوشتار شما را به درون موزه کشانده، با جهانی نوین از هنر آشنا نماید که نخستین واکنشتان به آن «این را که بچه هم بهتر می‌کشد!» باشد و دومینش، عاشق شدن به هنر معاصر! دربارهٔ «تندرو» و «واپس‌گرایی»، این تعابیر به راستی به کار رفته‌اند و دیدگاه شخصی من نبوده‌اند. تندرو برابر hardliner است که همواره برای اشاره به طیفی از حکومت ایران به کار می‌رفته که خود بهتر می‌دانید. اگر با تعابیری چون «راست‌گرایان» یا «سنت‌گرایان» موافق هستید، پیشنهاد دهید. «واپس‌گرا» نیز اگرچه معنای بد پیدا کرده است (چون همه ما عاشق پیشرفت و رشد تصاعدی هستیم نه کاهش)، اما به راستی سیاست‌ها را بخوانید، خواهید دید که از دوره انقلاب به این سوی نخست هنر انقلابی مد نظر بوده، سپس هنر نوگرا، سپس دوباره انقلابی؛ پس مرحله سوم نوعی بازگشت به گذشته است و به تعبیر فلان نویسنده، واپس‌گرایی! :) -- نوژن (بحث) ‏۳۱ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۱۳:۳۳ (UTC)[پاسخ]
@نوژن: اینکه تعابیری در نشریات به کار می‌رود دلیل خوبی نیست. کلماتی مثل مزدور و خائن هم زیاد به کار می‌رود. هر گروهی می‌تواند مخالفش را تندرو، مزدور، مرتجع و ... بخواند. اما اینجا جای برچسب زدن نیست. هنرنوگرا معنای خاصی در ادبیات این رشته دارد و یک برچسب سیاسی نیست اما واپس گرا و غربزده و اینها برچسب‌های ایدئولوژیک است و ربطی به ویکی‌پدیا ندارد. البته می‌توانید ذیل دیدگاه جریان‌های سیاسی بنویسید مخالفان این هنر را غربزده یا غیرمتعهد می‌خوانند و موافقان مخالفان را واپس گرا و نظایر آن، اما اینها فقط در بخش واکنش‌ها آن هم به شکل بیان دیدگاه‌ها قابل استفاده است. به این بخش از سیاست بیطرفی دقت بفرمایید:[۱]--سید (بحث) ‏۳۱ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۱۳:۴۵ (UTC)[پاسخ]
سید (بررسی اولیه)
  • یک بخش تحت عنوان پیشینه با استفاده از مقاله هنر معاصر ایران اضافه کردم. یک زحمت بکشید اعتبار منابعش را بررسی کنید. -- سید جان نویسنده‌اش خودم هستم! -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۰۸ (UTC)
  • کلمه شاه به کرات به جای اسم محمدرضا پهلوی استفاده شده است. البته من تعصب خاصی ندارم. اما اگر برای پیامبر و امام کاربرد مکرر عنوان به جای اسم قابل قبول نیست، اینجا هم نباید باشد. -- سید جان جایش چه بگذاریم؟ نام وی محمدرضاشاه بوده است و همچون فتحلی‌شاه، واژه شاه به وی چسبیده است. -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۰۸ (UTC)
اولا در برخی موارد بدون اسم به کار رفته بود. (۴ مورد) ثانیاً می‌شود نوشت محمدرضا پهلوی. --سید (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۵۹ (UTC)[پاسخ]
  • در اندکی پس از پیروزی انقلاب سپاه پاسداران وجود نداشته است! «و اندکی پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، مدیریت موزه را به نیروهای پاسدار انقلاب – که از سوی آیت‌الله خمینی مأمور پاسداری از گنجینه‌های کشور شده بودند – سپرد.» نمی دانم، شاید مقصود کمیته‌های انقلاب اسلامی بوده که بلافاصله از همان بهمن ماه ایجاد شده است؟ -- نه! از همان روزهای نخست تشکیل شدند. به نوشتار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مراجعه کنید. -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۱:۴۲ (UTC)
خیر. عزیز دل برادر. دوم اردیبهشت ۱۳۵۸ رسماً سپاه از الحاق چند نیروی مختلف که با نام‌های متعدد فعالیت می‌کرده تشکیل شده است [۲]--سید (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۵۹ (UTC)[پاسخ]
  • اسامی تعداد زیادی از هنرمندان سرشناس داخلی و خارجی در مقاله هست. اگر برایشان مقاله بسازید خوب می‌شود. -- نوشتارهای قرمز را به ترتیب خواهیم ساخت. -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۱:۴۲ (UTC)
  • حکومت شاهنشاهی تا جایی که می‌دانم یک غلط مصطلح است. شاهنشاه یعنی شاه شاهان. در دوره پیش از اسلام در کشور تعداد زیادی شاه داشته‌ایم و یک شاهنشاه. جناب @درفش کاویانی: کمک دهد. اصلاح صحیح پادشاه است. نیست! حکومت پیشین، خود را با عنوان رسمی شاهنشاهی می‌شناساند. -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۱:۴۲ (UTC)[پاسخ]
خب این حکومت هم می‌گوید ولی امر مسلمین! این که دلیل نمی‌شود!!! تا جایی که من سواد تاریخی دارم درستش پادشاهی است. --سید (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۵۹ (UTC)[پاسخ]
  • این جمله گویا نامرتبط با این مقاله است: «بسیاری از آثار هنری، از جمله تندیس‌های اعضای خاندان پهلوی که در کاخ‌های حکومت پادشاهی در سراسر کشور – از جمله کرمان و مازندران – نگاه داشته می‌شدند، توسط انقلابیون نابود شدند.» ضمناً منبع هم ندارد.حذف شد -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۱:۴۲ (UTC)
  • مواردی را که مبهم یا فاقد منبع بود، برچسب زدم.
  • تعداد ی از سال‌ها میلادی و تعدادی هجری خورشیدی است. باید یکسان شود و من دومی را ترجیح می‌دهم چون به ذهن مخاطب نزدیک تر است. ضمناً برخی از حوادث بخصوص دوره پس از انقلاب سال ندارد که باید اضافه شود.
  • در طراحی سازه و نیز آثار لوئی کان که دارای عرفان نهادینه در خود بودند، بهره گرفت. یعنی چه؟ انگلیسیش چی بوده که ترجمش این شده؟ -- متن را کمی ویرایش کردم. گفته خود جناب دیبا است در کتاب خاطراتشان به زبان پارسی. -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۰۸ (UTC)
  • در بخش بازتاب و تأثیرات اجتماعی مطلب ابهام دارد. من برچسب [کدام؟] زدم.پاسخ در پایین. -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۰۸ (UTC)
  • از جمله این هنرمندان، پرویز تناولی بود که به دلیل روابط نزدیکش با دربار پهلوی مورد خشم گروه‌های راست کشور بود. این جمله ابهام داره. دقت بفرمایید که جناح‌های سیاسی ایران جا به جا شدند و در دهه ۱۳۶۰ اتفاقاً گروه‌های چپ (خط امام) تندتر بودند. پاسخ در پایین. -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۰۸ (UTC)
  • آیا چیزی برای دوره دولت فعلی ندارید اضافه بفرمایید. نه شوربختانه. هنوز مدت زیادی از این دوره نگذشته است. تنها چیزی که می‌دانم این است که از دیدگاه شفافیت‌سازی تفاوت چندانی با سلف پیشین خود [کمینه تا هنگام نوشتن این مطلب] نداشته‌اند. -- ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۰۸ (UTC)

مقاله خیلی خوبی است. دارم علاقمند می‌شوم برم ببینم موزه را. --سید (بحث) ‏۳۱ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۲۱ (UTC)[پاسخ]

  • دربارهٔ برچسب زدن به جمله «بیشتر انتقادها از موزه هنرهای معاصر تهران...» باید خدمتتان عرض کنم که جمله، نیازی به منبع ندارد چرا که در ادامه نه تنها به آن پرداخته شده است و مصداق آورده شده، بلکه انبوهی گزارش هستند (همچون The art no one sees: a basement that symbolises cultural isolation از گاردین) که به دید انتقادی به موضوع نگریسته‌اند، اما همه را نمی‌توان به عنوان پشتوانه مطلبی آورد که جنجالی نیست و قرار است در پیش، توضیح مفصل آورده شود. به همین ترتیب جمله «...انتقادهایی را در ایران برانگیخت» که ادعایی و جنجالی نیست و شرحش در جلویش آورده شده است.
  • دربارهٔ بعضی عنوان‌ها همچون «راست‌گرا» و «چپ‌گرا» و «اسلام‌گرا»: دقت کنید که مسائل اجتماعی همواره سیاه و سفید نیستند و نمی‌توان به قطع و یقین گفت که پرویز تناولی تنها توسط فلان گروه مورد خشم قرار داشته است. بلکه گروه‌های به هم‌پیوسته‌ای که از هم جدا، ولی در عین حال دارای مشترکات هستند را می‌توان زیر عنوان «اسلام‌گرا» یا «راست‌گرا» یا «چپ‌گرا» قرار داد. اکنون من جمله تناولی را به صورت «گروه‌هایی درون حکومت» تغییر دادم؛ شما را به خدا پس از آن نپرسید منظور کدام گروه است؟! چرا که واقعن گروهی وجود ندارد که نام «مخالفان تناولی» بر خود گذاشته باشد، اما در عین حال همواره وجود هم دارند. به همین ترتیب، «چپ‌گرایانی» که مخالف موزه بودند می‌توانستند جزو گروه‌های مختلف باشند، اما من تنها نام یکی را آوردم.

-- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۰۸ (UTC)[پاسخ]

از سروران @Salarabdolmohamadian و Shervinafshar: نیز خواهشمندم دیدگاه خود را بگویند. -- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۲۷ (UTC)[پاسخ]

@نوژن: شما که اهل ساینس هستید! کلمات باید مشخص و روشن باشد. مثلاً شما به داعش می تونی بگی تندرو به جمهوری اسلامی می تونی بگی تندرو به عربستان هم می تونی بگی. این واژه تندرو هیچ ارزشی جز یک برچسب ندارد. هر گروهی را بر اساس مرامش باید مشخص نمود مثلاً داعش، سلفی جهادی است. جمهوری اسلامی شیعه انقلابی است و یا به تعبیر دیگر شیعه اکتیویست و عربستان هم سلفی وهابی است. گروه‌های چپ هم همین‌طور. مثلاً مارکسیست‌ها، سوسیالیست‌ها و مجاهدین خلق چپ بوده‌اند، مقصود باید روشن بیان شود. همان گونه که در مقالات ساینتیفیکی که می‌نویسید این موضوع را رعایت می‌کنید و برای تک تک رسته‌ها و گونه‌ها مشخصا بر ویژگی‌های متمایز تأکید دارید، اینجا هم لطفاً از کلی و مبهم نوشتن بپرهیزید. --سید (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۵۲ (UTC)[پاسخ]
سید جان، کلی‌گویی رها کرده به مصداق بپردازیم :) شما مواردی در متن را که ظن لحن نامناسب دارند در همین‌جا فهرست نمایید تا یا مانند بعضی موارد پیشین تغییرشان دهیم، و یا بر سرشان بحث کنیم. -- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۲:۱۴ (UTC)[پاسخ]

البته می‌دانم که این‌جا محفل بزرگان است و جای اظهار نظر من نیست، اما باید بگم که نوشتار خوبی است، ولی کمی وپ:دیدگاه بی‌طرف را رعایت نمی‌کند. به طور مثال، در لید، در جملهٔ با پشتیانی شهبانو فرح پهلوی، «شهبانو» باید حذف شود. با سپاس --ساقی (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۲۰ (UTC)[پاسخ]

شهبانو لقب درباری رسمی فرح دیبا است. همان جور که به ملکه الیزابت نمی‌گوییم «الیزابت»، شاهان و شاهزادگان و شهبانویان معاصر را نیز باید با عنوان رسمیشان خطاب قرار داد (افراد عضو خاندان پادشاهی، نام خانوادگی ندارند! و باید به همراه عنوانشان صدا زده شوند. البته استثنائاتی نیز دارد که توضیحش مفصل است). با این حال، در متن، ایشان تنها ۲ بار با لقب رسمیشان صدا زده شده‌اند و دیگر شهبانوهای موجود در متن پشت «دفتر مخصوص شهبانو» هستند؛ عنوانی که تغییر نمی‌توان داد. -- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۲:۱۴ (UTC)[پاسخ]
من هم با حذف شهبانو موافقم. در حال حاضر تقریباً کسی در ایران به ایشان نمی‌گوید شهبانو، جز پیرمردها یا هواداران سلطنت. بالاخره باید تکلیفمان را یکبار برای همیشه با خودمان معلوم کنیم که نام رایج را می‌خواهیم یا نام رسمی. در مورد استفاده از شاه یا محمدرضا شاه مشکلی نمی‌بینم چون کاملاً رایج است. Wikimostafa (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۴۰ (UTC)[پاسخ]

@نوژن: آیا یادداشت‌هایی که در ذیل مواردی که با سبز نگاشته بودید افزودم دیدید. ضمناً من در متن هر جا مشکلی دیدم برچسب [کدام؟] زدم. شما برخی را درست کردید و در برخی موارد بدون اصلاح برچسب‌ها را برداشتید. --سید (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۱۸ (UTC)[پاسخ]

رضاشاه، رضاشاه بوده است چه ما خوشمان بیاید چه نیاید. به همین ترتیب، محمدرضاشاه پهلوی، شاه کشور بوده است. «محمدرضا پهلوی» یعنی چه؟! مگر مسئول دون‌پایه بوده که لقب نداشته باشد. مگر برای فتحعلی‌شاه قاجار می‌نویسیم «فتحعلی»؟ -- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۲۹ (UTC)[پاسخ]
ما که تعصبی دربارهٔ واژه شاه نباید داشته باشیم. در ویکی‌پدیای انگلیسی نیز در متن به فلان شاه به صورت مختصر می‌گویند King یا Queen. در اینجا، واژه شاه معرفه است و مشخص است که به محمدرضاشاه پهلوی اطلاق می‌شود. -- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۳۱ (UTC)[پاسخ]

دربارهٔ سپاه پاسداران نیز، متن ادعایی در اینکه «نیروهای پاسدار انقلاب» همان سازمانی بوده‌اند که امروزه «سپاه پاسداران» می‌شناسیم ندارد. همان جور که نوشتید، آن نیروهای آغازین پس از مدتی زیر عنوان «سپاه پاسداران» جمع شدند. پس پیوند بدان اشکالی ندارد. -- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۳۴ (UTC)[پاسخ]

عرض من این است که اگر در مقاله امام علی، من به جای علی بن ابی طالب بنویسم امام آیا خود شما اعتراض نمی‌کنید! به همان دلیلی که مردم عرفاً کسی خالی نام رضاشاه را به کار نمی‌برند خب نام پیامبر را مگر خالی به کار می‌برند! سیاست یک بام و دو هوا که نمی‌شود.
در خصوص نیروهایی که احتمالاً مسئولیت نگهبانی را گرفته‌اند، فکر می‌کنم کمیته‌های انقلاب اسلامی بوده است. اما چون متن مرجع مبهم است برای حل مشکل فکر می‌کنم کافی است که اولاً لینک به مقاله سپاه را برداریم و ثانیاً جوری ننویسیم که مخاطب حمل بر سپاه پاسداران کند. --سید (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۴۰ (UTC)[پاسخ]
به جایش کمیته گذاشتم.
در ادامه بحث بالا: سید جان، دیگر شما چرا؟ آخر عزیز دل، نام رسمی کشور در مراجع بین‌المللی «دولت شاهنشاهی ایران» بوده است. ما که اکنون بحثی بر سر درستی یا نادرستیش نداریم. مفاهیم شاه و شاهنشاه درست است که از هم جدا هستند، ولی بحث ما کجا و آن کجا! خب حکومت پیشین خود را چنین می‌خوانده است، ما که نمی‌توانیم بنویسم «دولت شاهی ایران»! اما برگردیم به امام و شاه و قیاس مع الفارقی که به نوشتار امام علی آوردید. امام لقبی دینی است نه رسمی. پرزیدنت یک کشور را با نام «پرزیدنت فلانی» می‌شناسند، اما ممکن است شخصیتی دینی در آن کشور حضور داشته باشد که عده‌ای به وی لقب امام بدهند. در دوران معاصر و پس از شکل گیری نهادهای اجتماعی مدرن از جمله دولت ملت‌های کنونی، به روسای کشورها و مسئولان بلندرتبه، همچون استانداران و فرمانداران، لقب‌های رسمی داده می‌شود که به کل با قضیه لقب‌های دینی فرق دارد. «محمدرضا پهلوی» نادرست است گرامی به همان دلیلی که فتحعلی خالی نادرست است. -- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۸:۴۷ (UTC)[پاسخ]
  • مسائل فنّی با دوستانی که این چیزها بهتر سرشان می‌شود. کاستی بزرگ به گمان این بنده سبک نوشتار است. از راهِ نمونه، دستی به بخش «پس از انقلاب» بردم، تا پیدا شود که بیشتر اوقات چنین می‌نماید که نوشته از روزنامه‌های این روزها بریده شده. استاد آغداشلو خود صاحب نثر چالاکِ قشنگی است که لابد اگر این را خوانده، می‌گفت که این نثر زیادی رادیوتلویزیونی و به همین سبب نزد اهلش گنگ است. ضمناً فرهنگستانی هم هست. «رویکرد» یعنی چه؟ گاهی تأثیر مستقیم نوشتار مدرن انگلیسی هم در متن هست. شناسه‌های فعلی جمع برای اشیای جمع هم نوشته را سنگین کرده. مطابق قاعدهٔ غالب فارسی، برای اشیای جمع بهتر است شناسه‌های مفرد به کار بریم. اگر این مختصر را که ویراستم پسند آمد، دوستان بگویند که با هم نگاهی سراسری هم به سر تا پای متن بیاندازیم. بدیهی است که دستی به نقل قول‌ها نمی‌بریم، هرچند نثر ناکارایی داشته باشد؛ ولی متن ویکی‌پدیا دست ویراستاران ویکی‌پدیاست و چه بهتر که ماننده به گفتار مجری‌های الکن تلویزیون‌های الکن‌تر نباشد. ‍‍‍‍‍‍‍Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۸:۳۲ (UTC) (پی‌نوشت: جناب نوژن لابد آگاه هستند که آقای دیبا و استاد آغداشلو دست‌کم در مسئله مربوط به اوراق شاهنامه و گاه در مسئلهٔ خریدهای پیش از انقلاب موزه مخالف جدّی همدیگر هستند. گفتم که گفته آید و با آگاهی از این نکته نظر بزرگواران دربارهٔ همه چیز از جمله این مقاله لحاظ بشود)[پاسخ]
بله :) جناب آغداشلو بر این نکته تأکید داشتند که متن [پیشین] زیاد بر پایه گفته‌های دیبا نوشته شده، و جناب دیبا نیز البته بعضی چیزها گفتند که پای تلفن تنها می‌توان مطرح کرد! :) -- نوژن (بحث) ‏۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۸:۳۶ (UTC)[پاسخ]
من با اجازه نوژن اگرچه ویرایش شما را در مجموع مثبت می‌دانم اما برخی از تغییراتی که داده‌اید سلیقه‌ای است (از جمله همین «رویکرد» که دقیقن به معنی گرایش نیست؛ ضمناً واژه‌ای که در فارسی کاملاً جاافتاده را نمی‌توانیم بگوییم یعنی چه). Wikimostafa (بحث) ‏۲ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۴۴ (UTC)[پاسخ]
  • یکسره از آغاز تا پایان سلیقه است! حرف سرِ این بود که ویکی‌پدیا ناگزیر نیست که سیاقِ نامفهوم‌ترین گونهٔ زبان فارسی را نمایندگی بکند. وگرنه لابد کسانی که «رویکرد» و «راهبرد» و «راهکار» و از این قبیل را می‌سازند یا توی تلویزیون به کار می‌برند، خودشان می‌فهمند که خودشان چه می‌گویند؛ ولی ویکی‌پدیا راهِ امن‌تری را می‌گزیند که از جزایر سیاسی و ادواری و فرمایشی و طبقاتی و اقسام دیگر جزایر زبانی برکنار بماند و آنچه را که در نثر همان ۱۵ یا ۲۰ نویسندهٔ نامدار که الگوی «فارسی معیار» نامیده می‌شوند هست، بیاموزد و به کار ببرد، که احتمالاً گویاترین گونه نثر فارسی با گستره‌ترین مقدورات اشتقاقی و مفهومی و دیرپاترین شیوه است. (برای سبک درست‌نویسی ببینید فرهنگ درست‌نویسی سخن را مثلاً. آن ۱۵ نویسنده هم که الگوی شواهد درست‌نویسی فارسی معاصر می‌گیریم یارشاطر، اقبال‌آشتیانی، خانلری، آرام، دریابندری، قاضی، یوسفی، آریان‌پور و چند تن دیگر هستند که در همان کتاب نامشان آمده)‍Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۲ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۰۴ (UTC)[پاسخ]
بحث دامنه‌دار است و موضوع اصلی این صفحه را به بیراهه خواهد برد. فقط همین‌قدر می‌گویم که وقتی حرف از «درست‌نویسی» بزنید دیگر صحبت از سلیقه کمی پارادوکسیکال است. دیدگاه شما به ابوالحسن نجفی نزدیک است که «غلط ننویسیم» را نوشت و دیدگاه بنده به دکتر باطنی که «اجازه بدهید غلط بنویسیم» را. این است که من رویکرد، راهبرد و راهکار را سه واژه سالم و درست می‌دانم که نه‌تنها برای «خودشان» که برای خودمان هم قابل فهم و استفاده است و واژه‌های دیگر نمی‌توانند تمام و کمال معنی‌شان را برسانند (احتمالا برای همین هم رواج یافته‌اند). البته همان‌طور که گفتم با خیلی از ویرایش‌های شما مشکلی ندارم، بحثم بر سر جایگزینی برخی واژه‌ها با واژه دیگر است. Wikimostafa (بحث) ‏۲ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۶:۳۱ (UTC)[پاسخ]

درست است و می‌پذیرم. تنها اشاره زبانشناسی بی‌ربط به موضوع این صفحه اینکه: نیمه‌عمر واژه‌ها و ساخت‌های زبانی، پایندان و تنها سرنخ توان و طول پایستنِ ایشان است. «رویکرد» و «راهبرد» بی‌گمان معنی دارند، و اینکه گفتم «یعنی چه؟» اغراقی سبک‌شناختی بیش نبود برای رساندن محتوای سلیقه‌ای که می‌خواستم بپذیرانم. امّا اینکه «رویکرد» و «راهبرد» بیست سال پس از این معنی داشته باشد، بسی نامحتمل‌تر (نه ناممکن‌تر) از این است که بیست سال پس از این «نگرش» و «گزیرندگی» معنی بدهند یا بشود معنیشان را در منابع رایجِ معتبر یافت. (چنان‌که بسیاری از این چیزها مثل «رویکرد» همین امروز هم در منابع معتبرِ رایجِ در دسترسِ طبقه متوسّط بهره‌ور از ویکی‌پدیا - منظورم لابد لغتنامه دهخداست و معین و به احتمال کمتر سخن - نیست)(پررویی و گزاف‌گویی را که: این نکته‌ای است که زبانشناسیِ سوسور-بُنیادِ استاد باطنی - بر خلاف فیلولوژی - نمی‌سنجد و ابزار سنجشش را تمام و کمال ندارد. شاید اگر به جای «درست‌نویسی» می‌گفتند مثلاً «مطمئن‌نویسی» یا «اَمن‌نویسی» یا «پایانویسی»، دکتر باطنی هم واکنش نشان نمی‌داد؛ گرچه نامِ مقوله چندان احمقانه می‌شد که کسی جز همان استادان نمی‌فهمیدش که به او بپردازد، و همه‌گیر نمی‌شد و به چون منی هم نمی‌رسید! آقای امید طبیب‌زاده هم در مقاله‌ای اشارات دیگری - غیر از این‌ها که من آوردم - آورده و نشان داده که باطنی و نجفی با هم مخالف نیستند) (و ویکی‌پدیا هم - کمابیش مثل هر چیز دیگری - ناگزیر نیست که نماینده چیزی - از جمله گرایشی در زبان - از روزگار خود باشد. ببخشید، پرگویی شد. این را که خواندید، پاک کنید، حواس دوستانی را که به موضوع این صفحه می‌پردازند پرت نکند) Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۲ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۹:۱۵ (UTC)[پاسخ]

ممنون از توضیحات شما. دلیلی برای پاک کردن نیست؛ گفتگوی کوتاه خوبی بود. برویم سراغ مقاله. Wikimostafa (بحث) ‏۳ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۰۱ (UTC)[پاسخ]

پیشنهادهایی پراکنده از ویکی‌مصطفا (کم‌کم تکمیل می‌شود)

  1. ایجاد دو فهرست (و رده‌های متناظر) با نام‌های «فهرست آثار موزه هنرهای معاصر ایران» و «هنرمندان دارای اثر در موزه هنرهای معاصر ایران»
  2. ایجاد مقاله برای آثار هنری مشهوری که در نوشتار از آن‌ها یاد شده، مانند «طبیعت بی‌جان و باسمه ژاپنی» گوگن
  3. سروسامان دادن به بخش گنجینه. خیلی درهم‌وبرهم و فشرده است این قسمت (شاید یک جدول برای آثار مشهور نقاشی در این بخش هم بد نباشد) Wikimostafa (بحث) ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۳۵ (UTC)[پاسخ]

درود بر شما. راستش آثار هنری موزه بعضاً بسیار نامدار هستند (همانند «خودکشی مرد صورتی» از وارهول)، اما من وقت رسیدگی به ساختشان را ندارم. -- نوژن (بحث) ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۶:۵۵ (UTC)[پاسخ]

  • دربارهٔ لقب «شهبانو» نکته‌ای: درست است که فرح شهبانو بوده و محمّدرضا پهلوی شاه بوده؛ ولی به یک علّت می‌شود - و شاید بدک هم نباشد - پیش از نام فرح دیبا عنوان «شهبانو» را نیاورد: تا جایی که می‌دانم (اگر اشتباه می‌کنم تصحیح بفرمایید) پیش از روزگار آخرین شاه ایران (و شاید پیش از هنگامی که سوّمین بار ازدواج کرد و فرح دیبا ملکه شد)، لقب «شهبانو» نداشتیم. این لقب تنها مدّت کوتاهی رسم شد و با انقلاب هم ورافتاد. پس بسیار فرق است میان لقب «شاه» در «داریوش شاه» و «رضا شاه» و «ناصرالدّین شاه» با لقب «شهبانو» که غلط نکنم باید از ابداعات دهه سی یا چهل بوده باشد و نشنیده‌ام که به نام کس دیگری مگر فرح دیبا بچسبد. بله، لقب قانونی و رسمی بوده؛ ولی هر چه قانونی و رسمی بوده، لازم نیست که در تاریخ‌نگاری نوین هم رسمیّت بیابد. «قبلهٔ عالم» هم برای ناصرالدّین شاه لقب رسمی و قانونی بوده؛ ولی چون نه پیش از او و نه پس از او چنان سفت و سخت وجود نداشته، ما هم امروز اجباری نمی‌بینیم که در تاریخ‌نگاری این آدم را «قبله عالم» بنامیم! یعنی تاریخ این را برای آن آدم نپذیرفته. (مانند ده‌ها لقب دیگر که نماند و البتّه ده‌ها لقب دیگر هم ماند و شایسته است که استفاده کنیم: «ناصرالملک» ماند و شد نام آن آدم در تاریخ، ولی «مصدّق‌السّلطنه» نماند. القابی هم هستند که نیمچه ماندگاری‌ای یافته‌اند و بلاتکلیف هستند و من هم نمی‌دانم درباره‌شان چه حکمی باید داد؛ مانند «ذکاء‌الملک» برای فروغی مثلاً) ولی همین تاریخ البتّه بی‌گمان لقب «شاه» را برای او (ناصرالدّین شاه) پذیرفته، چنان‌که اگر بگویی «ناصرالدّین میرزا»، تنها اهل فن متوجّه می‌شوند که داری از روزگار ولیعهدی این آدم سخن می‌گویی، والّا همگان این عبارت را کمی نابجا و عجیب می‌پندارند. خیال می‌کنم همین سان نابجا و عجیب و دارای گرایش‌های تندروانه می‌پنداریم کسانی را که امروز در اجتماعات فارسی‌زبان شاه را «اعلی حضرت» و فرح را «شهبانو» می‌نامند؛ و به راستی، با اینکه سنّ و سالم نمی‌رسد، ولی تا جایی که دستگیرم می‌شود این قدری می‌فهمم که حتّی در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی هم عموم طبقه متوسّط فارسی‌زبان فرح دیبا را نه «شهبانو» می‌نامید و نه پیش از نامش «شهبانو» می‌آورد. چنان‌که همین جمعیّت به اتّفاق محمّدرضا پهلوی فرزند رضا آلاشتی را «شاه» می‌نامید و تا امروز هم می‌نامد. Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۳۱ (UTC)[پاسخ]
در پاسخ باید نکاتی را به عرض برسانم: علیا حضرت فرح پهلوی نخستین زن ایرانی پس از هزاران سال بودند که به صورت قانونی «منصب» شهبانو، یا همان «اِمپرِس» را بر خود گرفتند، این بدان معنا است که پس از مرگ شاهنشاه کشور (یعنی همان امپراتور)، در صورت به سن قانونی نرسیدن ولی‌عهد مذکر، ایشان به شکل قانونی شهبانوی کشور می‌شدند و به اداره کشور می‌پرداختند. ایشان به شکل قانونی تاجگذاری کرده‌اند. دقت بفرمایید که اکنون مناقشه‌ای بر عنوان شاه یا شاهنشاه ندارم چرا که مسئله‌اش جداست و برآمده از تمایل حکومت پیشین به امپراتوری خواندن خود (به جای پادشاهی). شهبانو لقب رسمی ایشان است و در کتاب‌هایی که مرجع این نوشتار نیز بوده‌اند از ایشان با عنوان «علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی» یاد شده است؛ اگرچه این نوشتار برای دوری از تکلف و لقب‌گذاری، علیاحضرت نگذاشته است. نکته دیگر آنکه امروز نیز در محافل نسل‌هایی از هنرمندان ایرانی از وی با لقب علیاحضرت نام برده می‌شود، ولی نمونه نمی‌آورم تا مگر در ایمیل بحث کنیم. کوتاه بودن زمان میان ازدواج و گرفتن لقب شهبانویی تا برچیده شدن دستگاه پادشاهی در ایران دلیلی بر به کار گرفته نشدن واژه شهبانو برای ایشان نمی‌شود. اما جدای از همه این‌ها، مرا دلخوری از آن است که هنرمندان و فرهیختگان امروزین را باید کمینه رواداری باشد تا با دیدن عنوان رسمی شخصی در حکومت پیشین به یکباره بررسی نوشتاری سترگ چون این را فرونگذاشته، بیشتر بحث را به گذاشتن یا نگذاشتن شهبانو و شاه بپردازند. چه دوست داشته باشیم و چه نه، فرهنگ و هنر ایران نوین (حتی فرهنگ و هنر نوین ایران!) وامدار فرح پهلوی هستند. خواندن این نوشتار کمک می‌کند تا پیش زمینه‌های ذهنی را کنار بگذاریم و تاریخ را آنگونه که هست ببینیم؛ چه شاهش، شاه باشد و چه شهبانویش، شهبانو نباشد. -- نوژن (بحث) ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۰:۳۱ (UTC)[پاسخ]
نوژن جان فقط دربارهٔ جمله آخر شما می‌توانم بگویم که حرف شروین، سید، سالار و من شاید همین است که خواننده (ای که احتمال بسیار می‌رود ازپیش موضع هوادارانه یا مخالفت‌آمیز داشته باشد نسبت به آدم‌های آن حکومت باز هم) بتواند متن را بی‌دغدغه بخواند و القاب به حاشیه‌اش نکشاند. Wikimostafa (بحث) ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۳۳ (UTC)[پاسخ]
اصراری نیست! من کاری به احترام یا غیره به آن شخص ندارم. اتّفاقاً - با اینکه اینجا نام کاربری من نام خودم هم هست و در ایران هم هستم - ترس و تعارفی ندارم که بگویم خانواده من با فرح دیبا یک ربط و دیدار و برو بیای کوچکی هم داشته؛ ولی با این حال مادربزرگم - که مهمان فرح بوده - هم هرگز او را «شهبانو» ننامیده و نمی‌نامد! «علیا حضرت» که اصلاً از بیخ شوخی است! این لقب «شهبانو» تا جایی که من می‌بینم و می‌فهمم در همان جاهایی به کار می‌رود که لحنشان را ویکی‌پدیایی نمی‌دانیم! (ارزش حقوقی آن را از شما آموختم. نمی‌دانستم؛ ولی باز هم دلیل نشده است که مردم میانه‌حال پارسی‌گوی جدّیش بگیرند، حتّی به اندازهٔ لقب دکتر سر کوچه‌شان که وقتی سرما می‌خورند، مراجعه می‌کنند و او را «دکتر» خطاب می‌کنند!) چه این لحن یک جا «حضرت استاد» باشد (در مدخل شفیعی کدکنی که اصلاح کردم)، چه «فقیه عالیقدر» یا «ولی امر مسلمین جهان» یا «قبله عالم» . . . . اگر بنا بود همه را با همه پس و پیششان بنامیم، برخی قاجاری‌ها یک پاراگراف لقب دارند که رسمی هم بوده و پایش مهر و امضای دولتی بوده. هخامنشی‌ها هم شیوه‌شان این بوده که نام همه سرزمین‌هایشان به دُمِ نامشان می‌چسبیده و لقب رسمی شاه می‌شده: کمابیش یک پاراگراف؛ ولی تاریخ همه این‌ها را کنار گذاشته، تکست تاریخ‌نگارانه آنچه از نام بلند و بالای جانشین کوروش دوّم نگاه داشته چهار حرف بیش نیست: «دارا». (سپس‌تر «داریوش») تردید نکنید که درباریان هنری هشتم را توی دربار «هنری هشتم» خطاب نمی‌کرده‌اند! متون حقوقی قرن شانزدهم نیز! با این همه، امروز مورّخ‌ها و دانشجوهایی چون من را تازیانه هم که بزنی، حاضر نیستیم توی یک متن پژوهشی «اعلی حضرت پادشاه انگلستان و ایرلند و ولز هانری تئودور» بنامیمش! یا مثلاً دکتر شفیعی عزیزم را باید در ویکی‌پدیا «پروفسور دکتر آیت‌الله شفیعی کدکنی نیشابوری» می‌نامیدیم؛ ولی تاریخ خودش این چیزها را از صفحاتش می‌ریزد و می‌زداید. چه این صفحات کتاب مورّخان باشد، چه صفحات نورانی ویکی‌پدیا که عمرشان از صفحات مورّخان هم بیشتر به شقایق می‌ماند. زریاب هم که در جوانی نامه می‌نوشت، طلبه‌های همکلاسیش مانند اشراقی و غیره را اُدبای مِفضال مِنطیق فلان و بهمان می‌نامید! پس از سفر به اروپا و دگرگون کردن لباس و تحصیلات دکتری، همان همکلاسی را در نامه‌اش چنین خطاب می‌کند: «اشراقی عزیزم!» تمام شد، رفت! تاریخ خودش این تعارفات را برنمی‌تابد. دست من و شما هم نیست. تاریخ ویراستار ویراستاران است. صد تا ویکی‌پدیا به چند سال ناقابل از این پیرِ بی‌بنیادِ فرهادکُش زیر و زبر می‌شود. اشارتی کردم، چون خیال کردم دانشنامه‌ای نیست. خواننده اعتماد نمی‌کند. مدیر شمایید، تصمیم با شماست. راستی، نگاهی هم به ایرانیکا بیاندازید، ببینید آنجا وقتی نام فرح می‌آید، چگونه نام می‌برند. گمانم استاد یارشاطر هر چه بگوید، هم از رأی من معتبرتر است، هم از رأی . . . احتمالاً هر کس دیگری! ولی به هر حال کلّاً مهم نیست. نوشتن آن نکته‌ام به خاطر کاویدنِ این معنی بود که چرا خودم - مثل همه - شاه را شاه می‌نامم و فرح را فرح، و گونه‌های دیگر را بودار می‌شناسم. Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۲:۴۱ (UTC)[پاسخ]
من قبلاً از استفادهٔ بیش از حد «شهبانو» در این مقاله اینجا ابراز نگرانی کردم و ویرایش‌هایی هم انجام دادم تا استفادهٔ از این واژه را در مقاله به حداقل برسانند. پیشنهاد من این است که اگر نقل‌قولی آمده از جایی و گفته است «شهبانو»، حفظ شود؛ همین‌طور اگر جزو نام رسمی‌ای چون «دفتر مخصوص شهبانو» بوده است. در باقی جاها به نظر من باید «شهبانوی پیشین» یا «ملکهٔ همسر» استفاده شود. --شروین افشار (بحث) ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۰۸ (UTC)[پاسخ]
@نوژن: بزرگوار، وقتی چند نفر با اعتقادات مختلف تذکر می‌دهند که لحن مقاله جانبدارانه یا غیردانشنامه‌ای به نظر می‌آید، به نظرم باید به سخنشان توجه کرد. خوب است شما به بررسی کنندگان گمب احترام بگذارید و کلیت نظرشان را بپذیرید و اگر به طور مصداقی و موردی مخالفتی دارید اعلام بفرمایید. --سید (بحث) ‏۷ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۶:۲۵ (UTC)[پاسخ]
بانو نوژن دو مورد به چشمم آمد که بهتر است بررسی شود. ۱- برای اتفاقاتی که در ایران رخ داده، باید از تاریخ خورشیدی استفاده شود. مانند بندهای آخر بخش تاریخچه که برای نمایشگاه از تاریخ میلادی استفاده شده. ۲- پانویس چپچین است. در حالی که بسیاری از ردیف‌های آن فارسی هستند. بهتر است راست و چپ از هم تفکیک ویا کلاً راستچین شود. مهدی (بحث) ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۹ (ایران) ‏۷ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۵۹ (UTC)[پاسخ]
@Mahdy Saffar: پانویس راست‌چین است. خورشیدی کردن تاریخ‌ها را انجام خواهم داد، ولی به احتمال زیاد هر دو را در کنار هم خواهم آورد چرا که بیشتر منابع به زبان انگلیسی و تاریخ‌های انگلیسی هستند. -- ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۳۶ (UTC)[پاسخ]
@نوژن: عذرخواهم. منظورم بخش یادداشت‌ها بود! مهدی (بحث) ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۸ (ایران) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۰۸ (UTC)[پاسخ]
✓ -- نوژن (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۱۲ (UTC)[پاسخ]
  • دربارهٔ «شهبانو»: دوستان، در ایرانیکا در مدخل «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» چهار بار نام فرح دیبا آمده و هر چهار بار به صورت «شهبانو فرح» (البتّه با آوانگاری واژه شهبانو به الفبای لاتین). این خلاف گفته‌های پیشین من است، که البتّه اصراری هم نداشتم. باید گفته می‌شد که ایرانیکا که معیار باشد، کاربر:نوژن راست می‌گوید. با این حال، می‌فهمم که الآن، امروز، ایران شهبانو ندارد که کسی را با این لقب بنامیم. با این حال می‌شود گفت شاه هم ندارد، ولی همه شاه‌ها را شاه می‌نامیم. مشکل از ما نیست. مشکل این است که فرح دیبا در قید حیات تشریف دارند، قواعد روشنی برای نام بردن از ایشان نداریم! با این همه، می‌شود استدلال کرد که اگر می‌شود ناصرالدّین شاه را ناصرالدّین میرزا نامید وقتی داریم از زمانی بحث می‌کنیم که شاه نشده بود (مثلاً در مقاله مربوط به پدرش یا امیرکبیر یا حتّی مقاله مربوط به خودش در بخش جوانی و ولیعهدی)، لابد می‌شود فرح دیبا، شهروند فرانسه، ملکه پیشین ایران، را «شهبانو فرح» نامید وقتی داریم از زمانی بحث می‌کنیم که شهبانو بود.
  • در اوایل مقاله آمده «محافظه‌کارانه و همسو با هنر انقلابی». این عبارت، با اینکه من می‌فهمم از چه چشم‌اندازی نوشته شده، پارادوکس است. همساز نیست. در معنای رایج، نمی‌شود هم محافظه‌کار بود، هم انقلابی. این هم از چیزهایی است که امروز توی چشم نمی‌زند، ولی در آینده که سازمان ذهنی ما که به دست خبرگزاری‌ها ساخته می‌شود شکل اندکی دیگرگونه‌تر یافت، می‌شود عیان دید که یک چنین پارادوکسی را فارسی‌گوی میانه حال سال ۲۰۱۵ می‌فهمیده و می‌پذیرفته! من باشم، فکری به حال این پارادوکس می‌کنم. نه که یک واژه را عوض کنیم و مسئله را برطرف کنیم. باید این نگرش را که به اعوجاج‌هایی در نوشته‌ها دامن می‌زند، فهمید و اگر لازم است درستش کرد تا احیاناً پارادوکس‌هایی اینچنین نسازد. Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۷ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۱۳ (UTC)[پاسخ]
@Salarabdolmohamadian: خب عزیزم منابع نیز چنین نوشته‌اند. نویسنده که نمی‌تواند با دکترای ادبیات خود، سخن را به گونه‌ای بنویسد که به نظرش برای آیندگان بهتر است. -- نوژن (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۳۶ (UTC)[پاسخ]
حالا دکتری مال شما، ما لیسانس هم نداریم! ولی شما که ایرانیکا می‌نویسید و استاد مایید، هر منبعی که منبع نیست! منبع که الی‌ماشاالله! می‌شود از منابعی بهره برد که فلانی را «خدایگان» می‌نامد یا مدّعی است فرّه ایزدی از احمد شاه گریخت و بر شانه رضاخان نشست! می‌شود این را دلیل تغییر سلسله در ایران گفت به این اعتبار که منبع داده‌ایم، خلاص؟ مبنع منبع است، خِرَد ما را چه شده؟ «محافظه‌کار» در عرف نقطهٔ ۱۸۰ درجه مقابل «انقلابی» است. آیندگان سر من را بخورند، حالا شما مشکل منِ امروزی را برآورید که ببینم این انقلابیِ مادرمرده در کارش چه محافظه و پرهیزی در امر امروزین / آن روزین داشت که مملکت را زیر و زبر می‌کند؟ و مگر همین هنر مدرن کم انقلابی بود، (گیریم از چند تا کار دربارهٔ واقعه سیاهکل که بگذریم، اندیشه بهمن محصّص و وانگوک و اکسپرسیونیست‌های آمریکایی الزاماً انقلاب اسلامی نمی‌خواست)؟! آدم نباید فکر کند این نوشته را دربار نوشته یا یکی از خانواده پهلوی. (حتّی به گمانم آن همه ستایش از معماریش هم بجا نیست. در مجموع معماری خیلی موفّقی ندارد. مثل قنات و سرداب و انبار و کاروانسراست. از بیرون هم مثل مرغداری یا کارخانه!)Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۸:۲۳ (UTC)[پاسخ]
دوستان، خوشحالم که جناب سالار به مدخل ایرانیکا اشاره کردند چون خود از همکاران ایرانیکا هستم و می‌خواستم چنین کنم تا مگر رویکرد ایرانیکا را نمایش دهم. نخست آنکه من عنوان «شهبانو» را از دیباچه زدودم؛ در همه دیگر جاها نقل قول‌ها یا عنوان‌های رسمی دفتر مخصوص هستند که درشان واژه شهبانو به کار رفته است. دوم آنکه اکنون که شهبانویی پشت نام ایشان نیست، من همه دوستانی که خواهان برداشتن شهبانو را به آوردن استدلال دعوت می‌کنم. استدلال من این است که همه شاهان ایران که تاجگذاری کرده‌اند باید با عنوان شاه خوانده شوند، ولی این چیزی است که هم‌اکنون نیز داریم. از سوی دیگر، نص صریح قانون در تاجگذاری فرح پهلوی است که ایشان، شهبانوی کشور هستند و در صورت مرگ شاه (و به سن قانونی نرسیدن ولیعهد) به پادشاهی خواهند رسید. با این اوصاف، و این حقیقت که منابع نیز از ایشان یا با عنوان «Shahbanou» و یا «Empress» یاد کرده‌اند، استدلال شما عزیزان برای زدودن عنوان چیست؟
  • «در ایران دیگر به کار نمی‌رود؟» پاسخ: اگر امکانش بود، جمهوری اسلامی تاکنون همه تاریخ را بازنویسی کرده بود.
  • «مردم خیابان به کار نمی‌برند؟» پاسخ: آماری چیزی داریم؟ در ایران بهایی اصلاً وجود دارد؟!
  • «به نظرم خلاف لحن ویکی‌پدیا است.» پاسخ: نظر شخصیتان؟ اینجور «احساس» می‌کنید؟
  • «القاب، خوانندگان را به حاشیه می‌کشانند و بهتر است آورده نشوند» پاسخ: شهبانو لقب من‌درآوردی نیست! شهبانو با علیاحضرت و قبله عالم و امام فرق دارد. ما در قانون رسمی کشور منصبی به نام «قبله عالم» نداریم؛ شاه اما چرا! به همین ترتیب، شهبانو در کشور شاهنشاهی ایران منصبی قانونی بوده که می‌توانسته (به صورت بالقوه) اداره کشور را به دوش کشد.

البته پاسخ‌های من از نوع بلاغی بودند. منتظر استدلال‌های عزیزان هستم. -- نوژن (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۳۶ (UTC)[پاسخ]

در حاشیه. من دیروز رفتم موزه هنرهای معاصر. نگهبان گفت از ۲۶ شهریور ساعت ۱۰ صبح تا ۶ عصر موزه با بلیت ۵۰۰۰ تومان ذیرای بازدیدکنندگان است. --سید (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۲۸ (UTC)[پاسخ]

پیشنهاد@نوژن،‏ Salarabdolmohamadian،‏ Wikimostafa،‏ Mahdy Saffar و Shervinafshar: من کم و بیش با پیشنهاد شروین موافقم. اما راه حلم برای حل مشکل یکسان‌سازی قواعد است. فرض کنیم به جای شهبانو فرح، امام خمینی بود. در هر موردی که کاربرد برای یکی از آنها جایز باشد برای دومی نیز جایز است. به این ترتیب دوستان می‌توانند فارغ از اعتقادات و رویکردهای شخصی شان و صرفاً بر اساس بی طرفی ویکی پدیایی اتخاذ موضع کنند. --سید (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۳۲ (UTC)[پاسخ]
به هر جای تاریخ که بنگریم، افراد صاحب منصب دارای لقب بوده‌اند و این، امری بدیهی برای هر حکومتی است! مصریان، حاکمان خود را فرعون می‌خواندند. شاهان هخامنشی خود را شاهنشاه می‌نامیدند. در صدر اسلام هم حاکمان را امیرالمؤمنین می‌دانستند. در حالی که اکنون هیچ‌یک را به این القاب نمی‌خوانیم (حداقل در این دانشنامه!) نظر من زدودن هرگونه لقبی است. (البته برخی پسوندها ممکن است برای ابهام‌زدایی به کار روند؛ ولی پیشوندها را می‌توان عموماً زدود) مهدی (بحث) ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۵ (ایران) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۵:۵۵ (UTC)[پاسخ]
  • می‌شود هر کس را در هر زمانی با کمینه لقب رسمی یا مرسومش نامید. فرح دیبا در ۱۹۸۸ فرح دیبا است، در ۱۹۷۸ شهبانو فرح، در ۱۹۶۵ (پیش از گرفتن لقب) یک چیز دیگر. ناصرالّدین قاجار در ۱۸۴۵ ناصرالدّین میرزا است، در ۱۸۵۵ ناصرالدّین شاه. این را عموماً و بی سخت‌گیری که به کار ببریم، گمانم پذیرفتنی باشد و خیلی هم عجیب ننماید و جانبدارانه هم نباشد. (گاهی از این گزیری هم نیست: کمال‌الملک را محمّد غفّاری که بنامی، هیچ‌کس نمی‌فهمد کیست. ناصرالملک به همین ترتیب: ابوالقاسم قراگوزلوی همدانی! اصلاً خودش هم نمی‌شناخت خودش را به این نام!)Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۸:۲۳ (UTC)[پاسخ]
@Salarabdolmohamadian: شما همین مقاله را ببینید یک بار از عنوان رسمی انقلاب اسلامی استفاده نشده است! من هم مشکلی ندارم برای همه بالسویه عمل شود اما فکر می‌کنم نظر اکثریت موازنه منفی باشد و نه مثبت. --سید (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۱۳ (UTC)[پاسخ]

حالا جنگ که نیست موازنه مثبت و منفی کنیم. داریم پی راهی می‌گردیم که درست بنماید. داریم یاد می‌گیریم! راهبان صومعه ویکی‌پدیا بی اسقف اعظم دارند عقلشان را روی هم می‌گذارند، ببینند چه باید کرد! حالا ما پیشنهاد کردیم که به اسقف اعظم، استاد یارشاطر تأسّی کنیم! هر زمان هر کس را با نام مرسوم یا رسمیش بنامیم. من هر چه پس ذهنم را می‌کاوم، شیوه‌ای به ذهنم نمی‌رسد که در روزگاری که هستیم درست‌تر باشد. (بحث انقلاب را که بیاورید، اصلاً بدبختی داریم! آن را پیش نکشید که دیگر سر به بیابان می‌گذارم! نمی‌دانم چه باید گفت! باید در جاهای سخت واقعاً به روزنامه‌نویس‌ها و این‌ها تأسّی کنیم. هر طبقه، هر قومیّت، هر ملیّت، هر گروه سیاسی، . . هر کسی نامی برای انقلاب دارد که می‌نشیند و قانعت می‌کند که درست است! و نادرست هم نیست. پس گمانم اگر نه درست‌ترین راه، شاید راحت‌ترین راه این است که انقلاب‌ها را با تاریخشان بنامیم. ۱۳۵۷. ۱۹۱۷. از این قبیل. حتّی انقلاب مشروطه را!)Salarabdolmohamadian (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۵۰ (UTC)[پاسخ]

  • ببینید من تا این‌جا نظر شخصی‌ام را گفتم با این نگاه که صفحه برای موزه است نه برای فرح دیبا؛ یعنی اشاره‌ای اگر می‌شود و ارجاعی اگر داده می‌شود به کار ایشان باشد نه به خودشان. القاب (درست یا نادرست، رسمی یا من‌درآوردی) اشاره را و ذهن را می‌برند سمت شخص، نه کار، چنان‌که به قول نوژن ما که ادعای فرهیختگی و شعور داریم در آن گیر می‌کنیم و خنثایش نمی‌بینیم، چه رسد به خواننده عادی؛ بنابراین نگاه من صرفاً کاربردی بوده تا این‌جا. مقاله برای همگان نوشته می‌شود و حیف است خواننده‌ای مثلاً انقلابی (اما علاقه‌مند به هنر) به خاطر یک لقب اصل نوشتار و اهمیتش را -با برچسب تبلیغاتی بودن- سرسری بگیرد و رغبتی به شناخت دقیق‌تر یک گنجینه بزرگ پیدا نکند. اختلاف نظر من با نوژن همین است که او از خواننده انتظار دارد پیش‌فرض ذهنی‌اش را کنار بگذارد و من از خودمان انتظار دارم به خواننده یاری برسانیم.
  • اما از دیدگاه غیرشخصی و ویکی‌پدیایی به نظرم فقط اگر استفاده از پیشوند شهبانو در منابع تاریخی و دانشنامه‌ای معتبر و آکادمیک رواجی «گسترده» دارد آن را بیاوریم، یعنی مثلاً میلانی، آبراهامیان، یارشاطر و... به شکل گسترده‌ای در کتابهایشان از این پیشوند بهره گرفته باشند. Wikimostafa (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۰:۲۲ (UTC)[پاسخ]
@Salarabdolmohamadian: شما یک اشتباه کوچک کرده‌ای بزرگوار. ما در اعتبار منبع به ایرانیکا مراجعه می‌کنیم و نه لحن نوشتار. سیاست بی طرفی ویکی‌پدیا مبنای ویرایش هاست و هیچ دانشنامه یا منبع معتبری ملاک لحن ویکی پدیایی نیست. مبنا قرار دادن دانشنامه‌ها در خصوص لحن بی طرفانه یک تفسیر نوین است که حتماً باید در صفحه سیاست بی طرفی بحث شود و مورد اجماع قرار گیرد. اتفاقاً و دقیقاً چون جنگ نیست و قرار هم نیست بشود ما باید موازنه مثبت یا منفی برقرار کنیم. سید (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۱:۲۶ (UTC)[پاسخ]
@Salarabdolmohamadian،‏ Wikimostafa و نوژن: الان که مقاله را چک کردم دیدم فقط ۵ بار از شهبانو و دو بار از ملکه استفاده شده و هیچ‌یک ناقض سیاست بی طرفی به نظر نمی‌رسد و اشاره به جایگاه حقوقی فرح دیبا یا نهاد تحت امر وی دارد!!! ما سر چی داریم بحث می‌کنیم؟!--سید (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۳:۲۵ (UTC)[پاسخ]
سید جان، می‌توانیم بحث بر روی شهبانو را همین‌جا به پایان برسانیم و به خود نوشتار پردازیم، چرا که همان‌جور که گفتم، من شهبانوها را از متن زدودم. اگرچه در عین حال نیز زدوده نشده‌اند! ;) تاریخ را نمی‌توان با نظر شخصی نگاه کرد چرا که در نهایت بر دیدگاه من و شما فارغ می‌آید. با این حال من هنوز منتظر استدلالی از سوی دوستان هستم که بر پایه کدام دلیل و مدرک گذاشتن شهبانو را پشت عنوان فرح پهلوی نادرست می‌دانند؟ به هر روی، خواهشمندم بازخوانی نوشتار را از سر بگیرید. من در حال ساخت نوشتارهای قرمز هستم. -- نوژن (بحث) ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۴:۳۳ (UTC)[پاسخ]

@نوژن: حتماً می‌دانید که آتش تمام این بحث‌ها از گور من بلند می‌شود چون اولین بار، من بر «شهبانو» ایراد گرفتم. شاید دلیل قانع کننده این باشد که اکنون در ایران، از ایشان با نام شهبانو یاد نمی‌شود. شهبانو لقبی در دورهٔ پهلوی بوده است و اکنون به دلیل تغییر نظام سیاسی این لقب رایج نیست. شاید این لقب در بین هواداران نظام شاهنشاهی هنوز رایج باشد، اما در بین همه نه؛ و در این جا من، ساقی، به عنوان سردمدار این شورش!! با عذرخواهی از بانو نوژن، بحث در مورد «شهبانو» را مختومه اعلام می‌کنم. (لطفا به دیگر موضوعات مقاله بپردازید) ختم جلسه!!! --ساقی (بحث) ‏۹ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۲۹ (UTC)[پاسخ]

البته کپی‌رایت این شورش مال شروین است در صفحه بحث مقاله:-) اما من هم از مختومه شدنش استقبال می‌کنم. بالاتر، هنگام بحث دربارهٔ «درست‌نویسی» تلاش کردم از اصل ماجرا دور نشویم اما شدیم دیگر و به شکلی دیگر. Wikimostafa (بحث) ‏۹ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۴۵ (UTC)[پاسخ]
به هر حال مقاله بهتر شده است و این خوب است. لطفاً سال‌های میلادی را هم درست کنید. --سید (بحث) ‏۹ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۸:۱۴ (UTC)[پاسخ]
باز هم پوزش/ بابت این شورش --ساقی (بحث) ‏۹ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۲:۲۵ (UTC)[پاسخ]

✓ اغلب سال‌ها را خورشیدی کردم. بعضی به همراه سال میلادی آورده شده‌اند. نوشتارهای قرمز نیز یا ساخته شده‌اند یا در همین روزها توسط من و جناب وهاب ساخته می‌شوند. -- نوژن (بحث) ‏۹ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۰:۵۲ (UTC)[پاسخ]

@نوژن: شما یک مقاله با رکورد @Roozitaa: فاصله دارید.[۳] اگر آماده هستید می‌خواهم با یک نقد جانانه کار را برایتان سخت کنم. --سید (بحث) ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۰:۱۷ (UTC)[پاسخ]
سه تا دیگر هنوز در راه است! اما پیش از نقد اندکی صبر کنید ... یک لحظه! .... — ... آهان! ... دارم لباس کُشتی‌ام را تن می‌کنم ... خیلی خوب! بفرمایید... ! -- نوژن (بحث) ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۳:۱۹ (UTC)[پاسخ]
البته باید چند روز صبر کنید تا موزه بازگشایی بشه. --سید (بحث) ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۰۶ (UTC)[پاسخ]
شما زودتر بفرمایید تا مگر به مناسبت بازگشایی موزه، این نوشتار نیز بر صفحه نخست رفته باشد) -- نوژن (بحث) ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۰:۲۷ (UTC)[پاسخ]
شرمنده قدری گرفتارم. البته موزه این هفته بازگشایی می‌شود و تا آن موقع این مقاله به جمع‌بندی نمی‌رسد؛ لذا من دو هفته‌ای فرصت دارم تا نقدم را بنویسم. --سید (بحث) ‏۱۲ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۶:۰۸ (UTC)[پاسخ]
دوستدار ایران بزرگ
  • این جمله در لید ایراد داره و هیچ ربطی به موضوع ندار. «در دههٔ ۱۹۷۰ میلادی، درآمدهای نفتی سرشار حکومت شاهنشاهی ایران اجازهٔ خرید آثار هنری معتبر بین‌المللی را به ایران می‌داد.» بدون منبع هست. به موضوع مربوط است و منبعش در متن موجود. بهتر است در دیباچه منبع آورده نشود. -- ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۱۴ (UTC)
  • در لید مقاله اشاره نشده داخل موزه چه اشیایی نگهداری میشه. منظورم نوع آثار هست. نقاشی؟ رنگ روغن؟ تندیس؟ کوزه؟ -- موزه «هنرهای معاصر» است؛ یعنی آثار هنری داخلش می‌توانند هر چیز مربوط به هنر معاصر باشند. به نوشتارهای مشابه در ویکی انگلیسی مراجعه کنید. -- ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۱۴ (UTC)
  • در بخش «پس از انقلاب» این جمله بسیار بد ترجمه شده. «به گفتهٔ ایمن، تاریخچهٔ موزه پس از رویدادهای منجر به انقلاب و پس از آن – که با کوشش حکومت اسلامی نوپا برای زدودن یادگارهای خاندان پهلوی در ایران همراه بود – در میان دیگر نهادهای همانندش استثناء به شمار می‌رود.» -- اندکی تغییر دادم. -- ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۱۴ (UTC)
  • هنرمندان نوسنت‌گرا واژه‌ای جدید است؟ شاید منظور نئوکلاسیک است؟ -- neo-traditional که کسانی چون فرشچیان می‌شوند. -- ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۱۴ (UTC)
  • امین اموال کیست؟ در بخش «بازتاب» اومده. -- امین اموال کسی است که فهرست همه دارایی‌هایی که وارد به مجموعه یا خارج از آن می‌شوند را در اختیار دارد و به به‌روزرسانی آن فهرست اقدام می‌کند. -- ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۱۴ (UTC)

--دوستدار ایران بزرگ ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۵۰ (UTC)[پاسخ]

-- نوژن (بحث) ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۱۴ (UTC)[پاسخ]

در سایت موزه در خصوص بخش‌هایی شامل کانون معماری و کانون نیومدیا اشاره شده، که من در مقاله نیافتم. لطفا اضافه بفرمایید.--سید (بحث) ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۸:۰۳ (UTC)[پاسخ]

احتمالن بسیار جدید هستند. حتا در تارنمای خود موزه نیز هنوز صفحه‌شان کامل نیست. جستجوی اینترنتی من نتیجه‌ای نداد. راستی شما نمایشگاه کنونی را رفتید؟ بی‌نظیر است. -- نوژن (بحث) ‏۲۰ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۴:۵۲ (UTC)[پاسخ]
نمی‌توانید جایی اشاره کنید که اینها هم هست. دست کم اسمش بیاید. انشا الله تا هفته بعد می‌روم.--سید (بحث) ‏۲۰ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۰۴ (UTC)[پاسخ]
✓ -- نوژن (بحث) ‏۲۲ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۰:۵۹ (UTC)[پاسخ]
@Yamaha5،‏ Wikimostafa و نوژن: فکر می‌کنم برخی از نقدهایی که در حال حاضر در بحث خوبیدگی و صفحه بحث مقاله هنر معاصر ایران در جریان است برای تکمیل این مقاله هم به کار می‌آید.--سید (بحث) ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۳۵ (UTC)[پاسخ]
شما مصداق بفرمایید. -- نوژن (بحث) ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۴۱ (UTC)[پاسخ]

@Yamaha5،‏ Wikimostafa،‏ Salarabdolmohamadian و Sa.vakilian: : خواهشمندم دیدگاه پایانی خود را بیان کنید تا بتوان نظرخواهی را جمع‌بندی کرد. -- نوژن (بحث) ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۰:۴۶ (UTC)[پاسخ]

من هنوز به زمان نیاز دارم. ضمنا یکی دیگر از دوستان، مثلا @Roozitaa: جمع بندی کند بهتر است. --سید (بحث) ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۱۸ (UTC)[پاسخ]

فقط برای نمونه در بررسی دو پاراگراف نخست لید موارد زیر برایم مطرح شد:

  • موزهٔ هنرهای معاصر تهران یکی از مهم‌ترین موزه‌های شهر تهران است. من جمله مشابه یا منبعی برای آن در متن مقاله نیافتم. البته مخالف نیستم اما در متن هم باید با منبع بیاید. -- ملالغت نباشید جانم. اجازه دهید نویسنده دست بازی برای گزینش واژگانش داشته باشد. -- ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۱:۰۲ (UTC)
کار شما دقیقا نقض سیاست بی طرفیه. Wikipedia articles about art and other creative topics (e.g., musicians, actors, books, etc.) have a tendency to become effusive. This is out of place in an encyclopedia. Aesthetic opinions are diverse and subjective—we might not all agree about who the world's greatest soprano is. However, it is appropriate to note how an artist or a work has been received by prominent experts and the general public. Wikipedia:Neutral_point_of_view#Describing_aesthetic_opinions--سید (بحث) ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۵۳ (UTC)[پاسخ]
جناب سید، شما به دادن نظرهای تهی برآمده از سلیقه و سپس اصرار بر آن نظرها با آوردن متنی از سیاست که مصداق هم نیست، و در نتیجه سنگ‌اندازی عادت کرده‌اید. پس از کلی زحمت، باید نیم‌صفحه با شما بحث کنم که چرا موزه را یکی از مهم‌ترین‌ها نامیدی؟! اگر در اندیشه تغییر رویه نباشید، از این نظرخواهی نیز معافتان خواهم کرد. پیشتر نیز گفتم که وقتی برای جدل بر سر واژگان نخواهم گذاشت. در دانش سیاسی شما انقلابی با محافظه‌کار یکی باشد یا نباشد فرقی نمی‌کند، در دانش زیست‌شناسی بنده یکی هستند. من تنها دارم وقتم را با جدل کردن با این استدلال‌ها هدر می‌دهم. -- نوژن (بحث) ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۵:۴۶ (UTC)[پاسخ]
@Sa.vakilian: وقتی که گنجینهٔ موزه یکی از غنی‌ترین‌ها در دنیا نامیده می‌شود (منبع)، فکر نمی‌کنم عبارت «یکی از مهم‌ترین موزه‌های تهران» چندان بی‌راه باشد کما اینکه این مطلب از بخش گنجینه نیز استنتاج می‌گردد. وهاب (گپ) ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۱۷:۳۱ (UTC)[پاسخ]
عرض کردم بنده مخالف ادعا نیستم فقط جایی در مقاله برایش منبع معتبر بیاورید. --سید (بحث) ‏۲۷ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۳۳ (UTC)[پاسخ]
  • در لید گفته شده مساحت موزه 2000 متر مربع است و در متن آمده است : ساختمان موزه از سنگ و بتون ساخته شده و روی هم رفته (همراه باغ‌های اطرف) ۸۵۰۰ مترمربع مساحت دارد. مساحت سطح کلی دیوارهای موزه نزدیکِ ۲۵۰۰ مترمربع است.[۳۸] خود موزه بیش از ۵۰۰۰ متر مربع مساحت دارد و ساختنش ۹ سال طول کشید. الان 2000 از کجا آمده است؟ -- به نظر اشتباه بوده است. به ۵۰۰۰ تغییرش دادم. -- ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۱:۰۲ (UTC)
  • سیاست‌های نوگرای موزه تا سال‌ها جای خود را به سیاست‌های محافظه‌کارانه و همسو با هنر انقلابی دهد. در متن عبارت سیاست محافظه کارانه وجود ندارد. ضمنا در ادبیات جامعه‌شناسی سیاسی محافظه کاری در برابر انقلاب است. نمی‌شود همزمان سیاست هم انقلابی و هم محافظه کارانه باشد! -- واژه conservative یا hardliner که برای اشاره به جناح راست ایران استفاده می‌شود را چه بازگردانی می‌کنید؟ -- ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۱:۰۲ (UTC)
conservative یک واژه با معنای مشخص در فلسفه و جامعه شناسی سیاسی است که همان محافظه کار ترجمه می‌شود. اما اینکه گروهی همزمان محافظه کار و انقلابی باشد مثل شب آفتابی می‌ماند. در متن از چنین تعبیری استفاده نشده یا من نیافتم. چیزی در لید بیاورید که در متن هم موجود باشد. اما hardliner یک برچسب تهی است که هر گروهی به مخالفانش می‌زند و جزو واژگانی است که نباید در ویکی به کار برد. من متوجه تنگنای توصیف وضعیت سیاسی کشور با واژگان غربی هستم. چیزی که ممکن است بتواند کتاب کامران اسکات آقایی صفحات 239 تا 243 است. --سید (بحث) ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۵۳ (UTC)[پاسخ]

@نوژن: مقاله برگزیده خواهد شد. عجله نکنید.--سید (بحث) ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۳:۳۹ (UTC)[پاسخ]

با آنَش مشکلی ندارم، اما اندکی تلنگر نیاز است تا کارها شتاب یابند. در ضمن اکنون هیچ یک از ناظران گمب در این پروژه فعال نیستند و به ناچار همچون نوشتار برگزیده پیشین، خود باید جمع‌بندی کنم. -- نوژن (بحث) ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۲۱:۰۲ (UTC)[پاسخ]
من راستش دو سه هفته‌ای گرفتارم و نمی‌رسم خیلی وقت بگذارم. ببخشید. --سید (بحث) ‏۲۶ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۵۳ (UTC)[پاسخ]

اکنون داشتم به تارنمای موزه نگاه می‌کردم که متوجه شدم در بخش در حال ساخت «معرفی موزه» جملات را از نوشتار ما کپی کرده‌اند! :) -- نوژن (بحث) ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۴:۵۳ (UTC)[پاسخ]

  • موافق با سپاس از وهاب که هم ردهٔ نقاشی‌های موزه را ساخت و هم مقاله‌هایشان را (فقط گابریل با پیراهن باز لینکش قرمز مانده)، با اطلاعات فعلی (به موزه دسترسی ندارم) نوشتار را شایستهٔ برگزیدگی می‌بینم. امیدوارم نوژن اطلاعات مربوط به دوران پسااحمدی‌نژاد را هم در بخش‌های مرتبط بیافزاید. Wikimostafa (بحث) ‏۲۸ سپتامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۸:۲۱ (UTC)[پاسخ]