هوشنگ میرزا
هوشنگ میرزا | |||||
---|---|---|---|---|---|
شاهزاده مغل | |||||
زاده | تاریخ درست نیست٫ سال باید ۴ رقم داشته باشد٫ (برای سالهای پیش از هزار، صفر بیفزایید٫)٫ برهانپور، امپراتوری گورکانی | ||||
درگذشته | ۲ فوریهٔ ۱۶۲۸ (۲۳ سال) لاهور، امپراتوری گورکانی | ||||
همسر(ان) | هوشمند بانو بیگم (ا. ۱۶۲۵) | ||||
| |||||
خاندان | House of Babur | ||||
دودمان | دودمان تیمور | ||||
پدر | دانیال میرزا | ||||
مادر | Princess of Bhojpur |
هوشنگ میرزا (مارس ۱۶۰۴ – ۲ فوریه ۱۶۲۸) شاهزاده گورکانی و نوه سوم امپراتور مغول، اکبر، بود. او کوچکترین پسر دانیال میرزا و چهارمین برادرزاده جهانگیرشاه بود.
تولد و سالهای اولیه
[ویرایش]او در آغاز سال ۱۰۱۲ هجری قمری یا مارس ۱۶۰۴ میلادی به دنیا آمد و از سوی پدربزرگ پدریاش، اکبر، فرهنگ هوشنگ نام گرفت. او کوچکترین پسر دانیال میرزا و یکی از دو نفر فرزندانی بود که همسر هندوی او، شاهزاده خانم اوجینیا پارامارا به دنیا آورد (فرزند دیگر یک دختر به نام ماهی بانو بیگم است).[۱]
اگرچه شرایط دقیق ازدواج والدین او ثبت نشدهاست، اما مشخص است که پدربزرگ مادریش، راجا دالپات اوجینیا، در سال ۱۵۹۹ علیه امپراتوری گورکانی شورش کرده بود. دانیال میرزا که در این هنگام صبهدار شهر اللهآباد بود، برای سرکوب شورش اعزام شد. اما با ورود شاهزاده، دالپات به سرعت تسلیم شد و ادای احترام کرد. اعتقاد بر این است که در این زمان بود که راجا دختر خود را همسری دانیال درآورد. اما دالپات چند سال بعد به دستور شاهزاده سلیم (که بعداً امپراتور جهانگیر شد) و به اتهام مرگ یک افسر گورکانی در جریان شورش کوتاهش، قصاص گردید.
دانیال میرزا کمی بیش از یک سال پس از تولد هوشنگ در آوریل ۱۶۰۵، در اثر بیماری در دکن درگذشت. اکبر که به شدت تحت تأثیر مرگ پسر کوچکش قرار گرفته بود، خود نیز در اکتبر همان سال از دنیا رفت. به نظر میرسد که خانواده دانیال پس از مرگ او در برهانپور، پایتخت ولیعهدی او باقی ماندهاند، زیرا در سال ۱۶۰۶ به همراه پزشک جهانگیر، مقرب خان، از این شهر به دربار انتقال یافتند. جهانگیر ورود فرزندان برادرش را در زندگینامه خود توزک جهانگیری ثبت کردهاست:[۲]
فرزندان دانیال را دیدم که مقرب خان آورده بود. سه پسر و چهار دختر بودند. پسران نامهای طهمورث، بایسُنقر و هوشنگ داشتند. چنان مهربانی و محبتی از جانب من نسبت به این بچهها نشان داده شد که هیچکس فکرش را نمیکرد. تصمیم گرفتم طهمورث که بزرگتر بود همیشه در رکاب من باشد و بقیه را به سرپرستی خواهران خودم سپردم.
گرویدن به مسیحیت
[ویرایش]با آغاز سلطنت جهانگیر، مبلغان یسوعی برای چندین دهه در هند حضور داشتند. پیشرفت تدریجی در گسترش مسیحیت حاصل شده بود، تا جایی که جوامع کوچک اما پرشور نوکیشان در آگرا و لاهور وجود داشت. حتی این امید در مبلغان یسوعی وجود داشت که جهانگیر خودش هم ترک اسلام کند.
در ژوئیه ۱۶۱۰، جهانگیر کشیشان یسوعی، پدران ژروم گزاویه و امانوئل پینیرو، را به دربارش در آگرا فراخواند. در آنجا جهانگیر هوشنگ و دو برادرش را به یسوعیها سپرد تا تعمید دهند و به عنوان مسیحی بزرگ شوند. گفته میشود که کشیشها بسیار خوشحال بودند، به زانو افتادند و پای امپراتور را بوسیدند. سر ویلیام هاوکینز، نماینده کمپانی هند شرقی که در دربار حضور داشت، معتقد بود که جهانگیر تغییر دین را تنها برای کاهش حمایت برادرزادههایش در میان اشراف مسلمان مجاز دانست، زیرا در غیر این صورت جانشینی فرزندان خودش برای تاج و تخت را پیچیده میکرد. از سوی دیگر، سفیر جیمز اول در هند، سر توماس رو، ادعا کرد که این کار به گونه ای انجام شد که جهانگیر بتواند به نوبه خود ادعای داشتن یک همسر پرتغالی را داشته باشد.
با این حال، پس از سه ماه آمادهسازی شاهزادهها برای غسل تعمید اعلام شد. هوشنگ، برادران بزرگترش طهمورث و بایسنقر، همراه با یک شاهزاده چهارم، نوه برادر اکبر، میرزا محمد حکیم، در صفوفی پر زرق و برق به رهبری مسیحیان شهر آگرا از قلعه به سوی کلیسای اکبر رفتند. شاهزادهها سوار بر فیلهایی شده بودند، لباسهایی مانند اشراف پرتغالی با صلیبهای طلایی به گردنشان آویختند. ناقوسهای کلیسا به صدا آمد و با در دست داشتن شمعهایی در میان ابرهای کندر وارد کلیسا شدند. آنها نذر غسل تعمید را که کشیش به فارسی گفته بود تکرار کردند و بر سرشان آب غسل تعمید پاشیدند.[۳] سرانجام نام پرتغالی به آنها داده شد و هوشنگ دُن هنریکو نامیده شد. طهمورث، بایسنقر و شاهزاده چهارم به ترتیب نامهای دُن فیلیپ، دُن کارلو و دُن دوارته را به خود اختصاص دادند.[۴]
با این حال، این تغییر آیین موقتی بود. چهار سال بعد (احتمالاً پس از کاهش ترس از جانشینیشان) شاهزادگان به اسلام بازگشتند و یسوعیان با تلخی اظهار داشتند که «نور را رد کردند و به استفراغ خود بازگشتند».
اصل و نسب
[ویرایش]۸. نصیرالدین همایون | |||||||||||||||
۴. اکبر کبیر | |||||||||||||||
۹. حمیده بانو بیگم | |||||||||||||||
2. دانیال میرزا | |||||||||||||||
1. Hushang Mirza | |||||||||||||||
12. Mahipal Singh, راجه of Bhojpur[۵] | |||||||||||||||
6. Dalpat, راجه of Bhojpur | |||||||||||||||
13. Daughter of Virasinha Dev, مهاراجه of Bandhogarh[۶][۷] | |||||||||||||||
3. Daughter | |||||||||||||||
منابع
[ویرایش]- ↑ Henry Beveridge, Akbarnama of Abu'l Fazl Volume II (1907), p. 543
- ↑ (Jahangir 1909)
- ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامGrewalP117
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب
<ref>
غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نامFindlyP201
وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.). - ↑ (Ansari 2019، ص. 51)
- ↑ Thakur, Upendra; Mishra, Yugal Kishore (1978). The Heritage of India: L. N. Mishra commemoration volume. L. N. Mishra Commemoration Volume Publication Committee. p. 312.
At this critical time Dalpat and his maternal uncle, Birbhan of Arail, helped Humayun cross the Ganges
- ↑ Dube, Sītārāma (2004). Methodology of epigraphical studies and history writing. Vikram University. School of Studies in Ancient Indian History, Culture, and Archaeology. p. 133. ISBN 978-81-7702-080-9.
the Baghela chief Virasinha entered into a friendly alliance with the Mughal emperor Babur. The Baghela rulers of Gahora-Rewa used to go to this place and live on the banks of the Ganga. The accounts given in the Humayunama, written by the princess Gulbadan as well as by Jauhar, would make it clear that Raja Virabhanu (Birbhan) Baghela, who happened to be at Arail, came to the rescue of the Mughal emperor Humayun against the pursuing Afghan army of Sher Shah Suri