مثلث (شعر)
ظاهر
بخشی از سلسله مقالات در مورد |
آرایههای ادبی |
---|
درگاه ادبیات فارسی |
مثلث یا سه زبانگی نوعی آرایه شعری می باشد. تفاوت آن با ملمع در این است که ملمع به دو زبان عربی و فارسی یا فارسی و ترکی سروده می شود ، اما مثلث نوعی آرایه است که به سه زبان سروده می شود. نخستین و تنها مثلث موجود در فارسی اثر شیخ الشعرا سعدی شیرازی است. او در این مثلث ، یک بیت را به عربی ، یک بیت را به فارسی و یک بیت را به گویش شیرازی سروده است.
مثلث سعدی
[ویرایش]این مثلث در دیوان مواعظ سعدی شیرازی آمده است. این شعر در بحر هزج مسدس محذوف (مفاعیلن مفاعیلن فعولن) سروده شده است.
خلیلی الهدی انجی و اصلح | ولکن من هداه الله افلح | |
نصیحت نیکبختان گوش گیرند | حکیمان پند درویشان پذیرند | |
گش ایها داراغت خاطر نرنزت | که ثخنی عاقلی ده بار اثنزت | |
من استضعفت لاتغلظ علیه | من استأسرت لاتکسر یدیه | |
چه نیکو گفت در پای شتر مور | که ای فربه مکن بر لاغران زور | |
که منعم بیمبر کول ایچ درویش | کوایش می بنی دنبل مزش نیش | |
دع استنقاص من طال احترامه | فقوسالدهر لم تبرح سهامه | |
جراحت بند باش ار میتوانی | تو را نیز ار بیندازد چه دانی | |
ببات این دهر دون را تیر اری پشت | نه هر کش تیر نه کمان بو کسی ای کشت | |
تادب تستقم لاطف تقدم | تواضع ترتفع لاتعل تندم | |
که دوران فلک بسیار بودست | که بخشودست و دیگر در ربودست | |
نه کت تفسیر وفق خواند است ابهشت | بسم دی که سوری ماند بیده ببدشت | |
لیعف المهتدی عن سؤ من ضل | ولا یستهزکم من قائم زل | |
منم کافتادگان را بد نگفتم | که ترسیدم که روزی خود بیفتم | |
کمسسکی اوت اس بخت آو بهریت | مخن هر دم برای چنداکی بگریت | |
متی زرت الفتی غبا اجلک | فلا تکثر حبیبک لا یملک | |
ز بسیار آمدن عزت بکاهد | چو کم بینند خاطر بیش خواهد | |
عزیزی کت هناش هر دم مدوپش | که دیدر زر ملال آرد بش از بش | |
تبصر فی فقیر یشتهی الزاد | ولا تحسد غنیا قدره زاد | |
وگر گویند آن جاه و محل بین | تو پای روستایی در وحل بین | |
و چه ترش روی کت برغ خوان نی | تزان مسکی خبر هن کش خه نان نی | |
تلقفت الشوا و البقل بعده | سل الجوعان کیف الخبز وحده | |
بپرس آن را که جسم از ناقه خونست | که قدر نعمت او داند که چونست | |
غرش نان هاجه از حلوا نپرست | نن تی گلشکر هن غت بگریت | |
افق یا من تلهی حول منقل | عن الحطاب فی واد عقنقل | |
فقیر از بهر نان بر در دعاخوان | تو میتندی که مرغم نیست بر خوان | |
چه داند ای کش سه پخ خوردست و تقتست | که مسکینی و سرما گسنه خفتست | |
تحب المال لو احببت | قدمتو ان خلفت محبوسا تندمت | |
منه گر عقل داری در تن و هوش | اگر مردی ده و بخش و خور و پوش | |
نوا که بیفته از هنجار و رسته | پشیمان به که نم خو توشه بسته | |
صرفت العمر فی تحصیل مالک | تفکر یا معنی فی مالک | |
کسی از زرع دنیا خوشه برداشت | که چندی خورد و چندی توشه برداشت | |
که مپسندت که مو خو از غصه بکشم | که گردم کرد نخرم یا نبخشم | |
بهاء الوجه مع خبث النفوس | کمصباح علی قبرالمجوسی | |
به گور گبر ماند زاهد زور | درون مردار و بیرون مشک و کافور | |
کعارف باد بکاند از جمه نو | اگور جدمنت کش در به از تو | |
متی عاشرت محلوقی العوارض | اذا قالوا لک اکفر لاتعارض | |
مرو با ژندهپوشان شام و شبگیر | چو رفتی در بغل نه دست تدبیر | |
چنان تزدم دوت کت خون خه اوکند | که پاکش خورد دیک تی چه او کند | |
وجد یا صاح و اکفف من ملامه | لعل القوم فیهم ذو کرامه | |
مگو در نفس درویشان هنر نیست | که گرد مردیست هم زیشان به در نیست | |
کاحسان بکنه واهروی اصولی | شنه میان زز بخت صاحب قبولی | |
نعما قال خیاط بموصل | بمأجور له قدر ففصل | |
سخن سهل است بر طرف زبان گفت | نگه کن کاین سخن هر جا توان گفت؟ | |
غراز مو میشنه واهر کس مگوی راز | کجمی میبری خهتر ورانداز | |
خفی السر لاتودع خلیلک | حذارا منه ان ینسی جمیلک | |
مگو با دوست میگویم چه باکست | که گر دشمن شود بیم هلاکست | |
تو از دشمن بترسی غافل از دوست | که غت دشمن ببوت ات ببلسد پوست | |
یقول الراجز ابنی لا تلاعب | اذا لم تحتمل بطش الملاعب | |
چه خوش گفت آن پسر با یار طناز | تو در نی بستهای آتش مینداز | |
کری مم دی که ایرو واجونی گفت | مزم تش کت قلاشی نتوتن اشنفت | |
ان استحسنت هذا القول بعدی | قل اللهم نور قبر سعدی | |
چه باشد گر ز رحمت پارسایی | کند در کار درویشی دعایی | |
کخیرت بوازی ثخنی کت اشنفت | بگی رحمت و سعدی باکش ای گفت |
منابع
[ویرایش]- کزازی، میرجلالالدین، زیباشناسی سخن پارسی: بدیع، نشر مرکز، تهران، چاپ دوم ۱۳۷۳.
- دیوان مواعظ شیخ شیراز