هیولای فرانکنشتاین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
ایجاد شده توسط ترجمهٔ صفحهٔ «Frankenstein's monster»
برچسب‌ها: افزودن تگ‌های خالی استفادهٔ زیاد از تگ یا الگوی سرخط [محتوا] [محتوا ۲]
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۰ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۲۸

هیولای فرانکنشتاین
نخستین حضورفرانکنشتاین
پدیدآورمری شلی
ایفاگربوریس کارلوف
گلن استرینج
کریستوفر لی
رابرت دنیرو
کوین جیمز
اطلاعاتِ درون‌داستانی
نام مستعار"هیولا", "موجود", "بدبخت", "آدم فرانکنشتاین" و بقیه
گونهمانسته انسان
جنسیتمذکر
خانوادهویکتور فرانکنشتاین (خالق)
عروس فرانکنشتاین (همراه)

هیولای فرانکنشتاین شخصیتی تخیلی است که برای اولین بار در رمان فرانکنشتاین مری شلی در سال 1818 ظاهر شد.

مری شلی به این ترتیب ، خالق هیولا ، ویکتور فرانکنشتاین ، را با شخصیت اساطیری پرومته مقایسه می کند ، که انسان را از خشت بیرون آورد و به آنها آتش می دهد.

این موجود همچنین به عنوان مخلوق فرانکنشتاین ، فرانکنشتاین ، آدم ، مخلوق ، گرگ یا پرومته مدرن نیز نامیده می شود.

در داستان مری شلی ، ویکتور فرانکنشتاین موجود را در آزمایشگاه خود از طریق روش مبهمی متشکل از شیمی و کیمیاگری می سازد . شلی هیولا را دارای ۸ فوت (۲٫۴ متر) قد و به طرز پنهانی زشت ، اما حساس و عاطفی می سازد. این هیولا تلاش می کند تا در جامعه بشری جای بگیرد اما متزلزل است و همین امر باعث می شود که وی به دنبال انتقام از فرانکنشتاین باشد.

به گفته محقق جوزف کارول ، این هیولا "یک مرز بین خصوصیاتی که به طور معمول شخصیت های پیشگویی و آنتاگونیست ها را تعریف می کنند" را اشغال می کند. [۱]

هیولای فرانکنشتاین در فرهنگ عامه نمادین شد و در اشکال مختلف رسانه ای از جمله فیلم ها ، سریال های تلویزیونی ، کالاها و بازی های ویدئویی به نمایش درآمد.

نمادین ترین نسخه او تصویرگری او توسط بوریس کارلوف در فیلم فرانکنشتاین سال 1931 است .

نامها

تی. پی کوک به عنوان هیولا در تئاتر 1823 از رمان شلی

در رمان اصلی مری شلی هرگز نام هیولا به او نسبت نمی دهد. اگرچه هنگام صحبت با خالق خود ، ویکتور فرانکنشتاین ، هیولا می گوید "من باید آدم تو باشم" (با استناد به اولین مردی که در کتاب مقدس ایجاد شده است). فرانکنشتاین از مخلوق خود به عنوان "مخلوق" ، "شیطان" ، "شبح" ، " دیو " ، "خشن" ، " شیطان " ، "چیز" ، "بودن" و " زاغ " یاد می کند. [۲] مخلوق فرانکنشتاین حداقل یک بار خود را "هیولا" نامید ، همانطور که سایر روستائیان در اواخر رمان او را این گونه خطاب کردند.

این مرسوم است که با نام "فرانکنشتاین" یا "هیولا" به این موجود اشاره می شود اما هیچکدام از این اسامی در کتاب آشکار نیستند. [۳]

همانطور که در داستان شلی ، موجود بینام ، پس از دهه ها از اولین حضور این رمان به بخش اصلی اقتباس های صحنه ای در لندن و پاریس تبدیل شد.

در سال 1823 ، خود مری شلی در اجرای اولین اقتباس موفقیت آمیز مرحله رمان خود شرکت کرد. وی برای دوستش لی هانت نوشت: "لایحه نمایشنامه من را بسیار مبهوت کرد ، این حالت بی نام برای نامگذاری نام ناشناخته بسیار خوب است." [۴]

در طی یک دهه انتشار ، از نام خالق - فرانکنشتاین - برای اشاره به آن موجود استفاده می شد ، اما تا دیر بعد کاملاً محکم نشد.

داستان برای اجرای تئاتر در سال 1927 توسط پگی وبلینگ اقتباس شده ، [۵] و ویکتور فرانکنشتاین وبلینگ ، به موجودی به نام خود او دارد.. با این حال ، این موجود هیچ نامی در سریال های یونیورسال استودیوز با بازی در نقش بوریس کارلوف در دهه 1930 که بیشتر مبتنی بر بازی وبلینگ بود ، ندارد . [۶]

فیلم فرانکنشتاین 1931 با هویت موجود، به روشی مشابه رمان شلی رفتار کرد: این شخصیت صرفاً به عنوان "هیولا" یاد می شود. [۷]

با این وجود ، این موجود در تصورات مردمی به عنوان "فرانکنشتاین" شناخته شد. این استفاده گاهی اوقات نادرست تلقی می شود ، اما برخی از مفسران کاربرد ، حس هیولاگونه ی "فرانکنشتاین" را کاملاً اثبات شده و خطا نمی دانند. [۸] [۹]

عمل مدرن تا حدودی متفاوت است. به عنوان مثال ، در فرانکنشتاین دین کونتزکه برای اولین بار در سال 2004 منتشر شد ، این موجود با نام "دئوکالیون" نامگذاری شده است ، این نام گذاری از روی شخصیت از اسطوره شناسی یونانی ، که فرزند تایتان پرومته است و اشاره ای به عنوان اصلی این رمان دارد.

نمونه دیگر قسمت دوم شوتایم داستان عامه پسند که برای اولین بار در سال 2014 پخش شد؛ ویکتور فرانکنشتاین قبل از تصمیم گیری به جای اینکه هیولا را به "انتخاب نام خود" اجازه دهد ، به طور خلاصه نامگذاری خلقت خود را "آدم" می داند. هیولا با دیدن کتابهایی از آثار ویلیام شکسپیر ، عنوان "پرومته" را از دو نجیب‌زاده ورونایی انتخاب می کند . بعداً فاش می شود که پرومته در واقع دومین هیولا است که فرانکنشتاین ایجاد کرده است. [۱۰]

طرح شلی

چارلز استنتون اوگل در نسخه فیلم 1910

همانطور که توسط مری شلی گفت ، ویکتور فرانکنشتاین موجودی را در اتاق زیرزمین شبانه روزی خود با استفاده از روش علمی توصیفی مبهم و متشکل از شیمی (از زمان دانشجویی اش در دانشگاه اینگولستاد ) و کیمیاگری (تا حد زیادی براساس نوشته های پاراسلسوس، آلبرتوس مگنوس و کرنلیوس آگریپا) ایجاد می کند.

با این حال فرانکنشتاین از خلقت خود متنفر است و با وحشت از آن فرار می کند. هیولا وحشت زده و از هویت خود بی خبر است ودر بیابان سرگردان می شود.

او در کنار یک کلبه از راه دور که توسط خانواده ای از دهقانان ساکن است ، آرامش مختصر پیدا می کند. با استراق سمع ، با زندگی آنها آشنا می شود و یاد می گیرند که صحبت کند ، به این ترتیب او فصیح ، تحصیل کرده و خوش اخلاق می شود. این موجود در نهایت خود را با پدر نابینای خانواده معرفی می کند ، که با او با مهربانی رفتار می کند. با این حال ، هنگامی که بقیه خانواده برمی گردند ، از او وحشت می کنند و او را رها می کنند. امیدوار و مبهم ، موجود یک دختر دهقان را از رودخانه نجات می دهد اما توسط مردی که ادعای آن دختر را می کند ، به شانه اش شلیک می شود. این موجود دفترچه فرانکنشتاین را در جیب ژاکت خود را که در آزمایشگاه یافت ، می یابد و از خالق خود انتقام می گیرد که او را در دنیایی که از او متنفر است، تنها می گذارد.

این هیولا با فهمیدن روابط پسر با خالق منفور خود ، برادر کوچکتر ویکتور، ویلیام را به قتل می رساند. هنگامی که فرانکنشتاین به کوهستان عقب نشینی می کند ، هیولا در قله به او نزدیک می شود و از خالق خود می خواهد تا برای او یک همسر زن بسازد. در عوض ، او قول می دهد که با همسر خود ناپدید شود و هرگز برای بشر مشکل نکند و سپس تهدید می کند همه چیزهایی را که فرانکنشتاین دوست دارد، نابود خواهد کرد ، اگر وی با ساخت همسر برای او موافقت نکند.

فرانکنشتاین موافقت می کند و یک موجود زن را می سازد ، اما با احتمال ایجاد یک جنگ هیولاها ، آن را از بین می برد. در پاسخ به این کار، این هیولا بهترین دوست فرانکنشتاین ، هنری کلروال را می کشد و بعداً عروس فرانکنشتاین الیزابت لاونزا را در شب عروسی خود به قتل میرساند ، در نتیجه پدر فرانکنشتاین از غم و اندوه می میرد. فرانکنشتاین با این که چیزی برای زندگی جز انتقام جویی ندارد ، خود را وقف تخریب مخلوق خود می کند.

فرانکنشتاین، در حال جستجو برای هیولا در دایره قطب شمال ، در آب سقوط می کند و به سینه پهلو شدید دچار می شود. یک کشتی که در حال بررسی منطقه است با فرانکنشتاین در حال مرگ روبرو می شود که داستان خود را با کاپیتان کشتی روبرت والتون بازگو می کند. بعداً ، هیولا سوار می شود اما ، پس از یافتن فرانکنشتاین ، مرده ، بر غم و اندوه غلبه کرده و قول می گیرد که خود را در "شمالی ترین لبه کره زمین" سوزاند. او سپس عزیمت می کند و هرگز دیگر دیده نمی شود.

ظاهر

بوریس کارلوف به عنوان نسخه کلاسیک فیلم دهه 1930 با کمک جک پیرس ، آرایشگر
هیولای فرانکنشتاین در یک کارتون سرمقاله ، 1896

تصویری از موجود در نسخه 1831 ظاهر شد. تصویرهای اوایل مرحله او را با لباس طوسی پوشانده بودند ، به همراه پوست هیولا ، آبی کم رنگ و سایه دار. در طول قرن 19 ، تصویر هیولا مطابق این هنرمند ثابت ماند.

مشهورترین تصویر از هیولای فرانکنشتاین در فرهنگ عامه از تصویرگری بوریس کارلوف در فیلم فرانکنشتاین در سال 1931 است. یونیورسال استودیوز که این فیلم را منتشر کرد ، سریعاً توانست مالکیت حق چاپ را برای این نوع گریم تضمین کند. کارلوف در دو فیلم جهانی دیگر ، عروس فرانکنشتاین و پسر فرانکنشتاین ، نقش هیولا را بازی کرد.

لان چینی جونیور این نقش را در روح فرانکنشتاین بر عهده گرفت . بلا لوگوسیاین نقش در فیلم فرانکنشتاین با مرد گرگی دیدار میکند به تصویر کشیده است و گلن استرنج در سه فیلم آخر یونیورسال استودیوز (خانه فرانکنشتاین ، خانه دراکولا و ابوت و کاستلو با فرانکنشتاین دیدار میکنند) در نقش هیولا بازی کرد اما آرایش آنها همانند نمادهای نمکی است که برای اولین بار توسط کارلوف پوشیده شده است. تا به امروز ، تصویر صورت کارلوف متعلق به شرکت دخترش ، کارلوف ایترپرایز است که یونیورسال در اکثر بازاریابی های خود ، ویژگی های کارلوف را با گلن استرنس جایگزین کرد.

در تصویر کارلوف ، موجود تقریباً همیشه به عنوان یک چهره برجسته و شکل غیرمترقبه، اغلب با یک سر زاویه دار صاف و پیچ و مهره بر روی گردنش ظاهر می شود تا به عنوان اتصال دهنده های الکتریکی یا الکترودهای گروتسی او خدمت کنند.

او کت و شلوار تیره و معمولاً پارچه ای دارد که دارای آستین های کوتاه و کت و شلوارهای ضخیم و سنگین است و باعث می شود او با یک نوع سخت و بی دست و پا و سفت راه برود (بر خلاف رمان ، که در آن او بسیار انعطاف پذیر تر از انسان توصیف می شود)

لحن پوست وی متفاوت است (اگرچه سایه های سبز یا خاکستری متداول است) و بدن او در قسمت های خاصی (مانند اطراف گردن و مفاصل) دوخته می شود. این تصویر در خلق شخصیت های داستانی دیگر مانند هالک تأثیر گذاشته است. [۱۱]

در مینی‌سریال تلویزیونی فرانکنشتاین : یک داستان واقعی ، رویکرد متفاوتی در به تصویر کشیدن این هیولا صورت گرفت: مایکل سرازین به عنوان یک مرد خوش تیپ خوش تیپ ظاهر می شود که بعداً به دلیل نقص در روند خلقت ، به یک هیولای گروتسک تبدیل می شود.

در فیلم 1994 فرانکنشتاین مری شلی ، این موجود توسط رابرت دنیرو با رویکردی نزدیکتر به منبع اصلی بازی می شود ، به جز این که در این نسخه موجود موهای خاکستری و جسمی پوشیده از بخیه های خونین دارد. او ، مانند رمان ، از درد و تنهایی انگیزه دارد. در این نسخه ، فرانکنشتاین مغز مربی خود ، دکتر والدمن را به هیولا می دهد ، در حالی که بدن وی از مردی ساخته شده است که والدمن را در حالی که در برابر واکسیناسیون مقاومت می کند ، کشته است. این هیولا "خاطرات کم رنگ" والدمن را حفظ می کند که ظاهراً به او کمک می کند تا به سرعت یادگیری صحبت و خواندن را بیاموزد.

در فیلم 2004 ون هلسینگ ، هیولا در یک نسخه مدرن از طراحی کارلوف نشان داده شده است. او بلند ، دارای یک سر طاس مربع ، زخم های وحشتناک و پوست سبز کم رنگ است. برق با یک گنبد الکتریکی در قسمت پشت سر و دیگری بر روی قلب وی تأکید می شود. همچنین دارای پیستون های هیدرولیکی در پاهای خود است که در اصل این طرح را به عنوان سایبرگ بخار پانک معرفی می کند. اگرچه به اندازه رمان فصیح نیست ، اما این نسخه از موجود، هوشمند و نسبتاً غیر خشونت آمیز است.

سریال تلویزیونی داستان عامه پسند 2014 همچنین طرح کارلوف را به نفع توضیحات شلی رد می کند. این نسخه از موجود دارای موهای تیره و روان است که توسط شلی توضیح داده شده است ، اگرچه او با داشتن پوست خاکستری کم رنگ و جای زخم های آشکار در امتداد سمت راست صورت خود، از توضیحات وی خارج می شود. در این سریال ، هیولا پس از شخصیت طوفان ویلیام شکسپیر ، خود را " کالیبن " می نامد. همچنین در این سریال ، ویکتور فرانکنشتاین مخلوق دوم و سوم را ایجاد می کند که هر یک از انسانهای عادی قابل تشخیص نیست.

شخصیت

گلن استرنج به عنوان هیولای فرانکنشتاین با بوریس کارلوف ، این بار با بازی در شخصیت های دیگر ، در فیلم خانه فرانکنشتاین
کریستوفر لی به عنوان موجودی در فیلم نفرین فرانکنشتاین (1957)

همانطور که شلی نشان می دهد ، هیولا موجودی حساس و عاطفی است که تنها هدفش به اشتراک گذاشتن زندگی خود با شخص دیگری مانند خودش است. نسخه های رمان و فیلم او را مطابق با بهشت گمشده ، زندگی پلوتارچ و رنج های ورتر جوان به تصویر کشیدند.

از ابتدا ، این هیولا توسط هر کس که ملاقات می کند، رد می شود. او از لحظه "تولد" خود می فهمد که حتی خالقش نیز نمی تواند در برابر او ایستادگی کند. [۱۲] با دیدن تأملات خودش ، متوجه می شود که او به دلیل ظاهر خود رد می شود. بزرگترین آرزوی او یافتن عشق و پذیرش است. اما وقتی که این خواسته نفی شود ، تصمیم به انتقام از خالق خود را می گیرد.

بر خلاف بسیاری از نسخه های فیلم ، موجود در این رمان از لحاظ گفتاری بسیار توانا و فصیح است. تقریباً بلافاصله پس از خلقت ، خودش لباس می پوشد و در مدت 11 ماه ، او می تواند آلمانی و فرانسوی صحبت کند و بخواند. با پایان رمان ، موجود قادر به صحبت روان انگلیسی نیز می باشد. تفسیرهای ون هلسینگ و داستان عامه پسند از شخصیت ، شخصیتهای مشابهی با اصل ادبی دارند ، اگرچه نسخه دوم تنها نسخه ای است که واکنشهای خشن شخصیت را در برابر رد شدن، حفظ می کند.

در اقتباس فیلم سال 1931 ، این هیولا بی صدا و بی نقص به تصویر کشیده شده است و به این دلیل است به طور اتفاقی مغز "غیر طبیعی" یک جنایتکار در او کاشته شده است. در دنباله بعدی ، عروس فرانکنشتاین ، هیولا یاد می گیرد صحبت کند ، البته با جملات کوتاه و در دنباله دوم ، پسر فرانکنشتاین ، موجود دوباره به صورت ذره ای رونمایی می شود و به دنبال پیوند مغز در دنباله سوم ، روح فرانکنشتاین ، این هیولا با صدا و شخصیت اهدا کننده مغز صحبت می کند.

هیولا به عنوان استعاره

نیم تنه هیولای فرانکنشتاین در موزه ملی سینما تورین ایتالیا

دانشمندان گاهی در داستان شلی به دنبال معنای عمیق تری هستند و هیولا را با یک کودک بی مادری قیاس می کنند. مادر خود شلی هنگام تولد خودش درگذشت. [۱۳]

همچنین این هیولا با طبقه مظلوم قیاس شده است. شلی نوشت كه این هیولا "تقسیم اموال ، ثروت عظیم و فقر كمرنگ" را به رسمیت می شناسد. برخی دیگر نتایج غم انگیز پیشرفت علمی کنترل نشده را در این هیولا می بینند ، [۱۴] به ویژه در زمان انتشار ، گالوانیسم بسیاری از دانشمندان را قانع کرده بود که بالا بردن مردگان از طریق جریان های الکتریکی یک امکان علمی است.

اجراهای زنده


همچنین ببینید

منابع

  1. Carroll, Joseph; Gottschall, Jonathan; Johnson, John A.; Kruger, Daniel J. (2012). Graphing Jane Austen: The Evolutionary Basis of Literary Meaning. London, England: Palgrave Macmillan. ISBN 978-1137002402.
  2. Baldick, Chris (1987). In Frankenstein's shadow: myth, monstrosity, and nineteenth-century writing. Oxford: Clarendon Press. ISBN 9780198117261.
  3. Ja, Stewart (November 27, 2015). "10 Facts You Need To Know About Frankenstein (And His Monster)" (به انگلیسی). Retrieved July 13, 2017.
  4. Haggerty, George E. (1989). Gothic Fiction/Gothic Form. University Park, Pennsylvania: Pennsylvania State University Press. p. 37. ISBN 978-0271006451.
  5. Hitchcock, Susan Tyler (2007). Frankenstein: a cultural history. New York City: W. W. Norton. ISBN 9780393061444.
  6. Young, William; Young, Nancy; Butt, John J. (2002). The 1930s. Santa Barbara, California: Greenwood Publishing Group. p. 199. ISBN 978-0313316029.
  7. Schor, Esther (2003). The Cambridge Companion to Mary Shelley. Cambridge, England: Cambridge University Press. p. 82. ISBN 978-0521007702.
  8. Evans, Bergen (1962). Comfortable Words. New York City: Random House.
  9. Garner, Bryan A. (1998). A dictionary of modern American usage. New York: Oxford University Press. ISBN 9780195078534.
  10. Crow, Dennis (October 19, 2016). "Penny Dreadful: The Most Faithful Version of the Frankenstein Legend". Den of Geek (به انگلیسی). London, England: Dennis Publishing. Retrieved July 13, 2017.
  11. Weinstein, Simcha (2006). Up, Up, and Oy Vey!: how Jewish history, culture, and values shaped the comic book superhero. Baltimore, Maryland: Leviathan Press. pp. 82–97. ISBN 978-1-881927-32-7.
  12. Shelley, Mary Wollstonecraft (1818). "Frankenstein, or the Modern Prometheus". Retrieved 3 November 2012.
  13. Milner, Andrew (2005). Literature, Culture and Society. New York City: NYU Press. pp. 227, 230. ISBN 978-0814755648.
  14. Coghill, Jeff (2000). CliffsNotes on Shelley's Frankenstein. Boston, Massachusetts: Houghton Mifflin Harcourt. p. 30. ISBN 978-0764585937.