سید محسن هاشمی‌نژاد

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
سپهبد محسن هاشمی نژاد
پادشاهمحمدرضا شاه پهلوی
اولین فرمانده گارد شاهنشاهی، رئیس سرای نظامی شاهنشاهی و ژنرال آجودان
دوره مسئولیت
۱۳۴۰ – دی ۱۳۵۷
اطلاعات شخصی
زاده۱۲۹۹
تفرش، ایران
درگذشتهاطلاعاتی در این خصوص در دسترس نیست
ملیت ایرانی
پیشهنظامی
خدمات نظامی
خدمت/شاخه نیروی زمینی شاهنشاهی ایران
درجه سپهبد
فرماندهگارد جاویدان(پهلوی)
گارد شاهنشاهی
رئیس سرای نظامی شاهنشاهی
ژنرال آجودان
جنگ‌ها/عملیات‌شرکت در سرکوب تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تهران

محسن هاشمی نژاد (زاده ۸ تیر ۱۲۹۹ در شهرستان تفرش) سپهبد نیروی زمینی شاهنشاهی، فرمانده سابق گارد شاهنشاهی ، رئیس سرای نظامی شاهنشاهی ، ژنرال آجودان محمد رضا شاه پهلوی است.

زندگی‌نامه[ویرایش]

محسن هاشمی نژاد در ۸ تیرماه سال ۱۲۹۹ متولد شد، تحصیلات نظامی خود را ابتدا در دبیرستان نظام آغاز و درسال ۱۳۲۱ با رتبه دانشجوی ممتاز از دانشکده افسری فارغ التحصیل گردید و جایزه فارغ التحصیلی خود را از دست محمد رضا شاه پهلوی دریافت نمود. وی دوره مقدماتی را در کالج نظامی [یوستیس] در ویرجینیای آمریکا و دوره های عالی را در کالج های نظامی [یوستیس] و فورت [فرسن آمریکا] و دوره فرماندهی و ستاد را در انستیتوی نظامی [له وان] را با موفقیت به پایان رسانید.

آرم سازمانی گارد جاویدان

سمت های سازمانی[ویرایش]

اولین سمت ستوان هاشمی نژاد فرمانده دسته گروهان دانشکده افسری بود. وی در سال ۱۳۳۲ و با درجه سرگردی ریاست رکن سوم و همزمان استاد تاریخ نظامی دانشکده افسری را عهده دار گردید. ایشان در سال ۱۳۳۸ پس از بازگشت از دوره فرماندهی و ستاد از آمریکا سمت استادی در دانشکده تاکتیک دانشگاه جنگ را عهده دار گردید. وی همچنین رئیس ستاد لشکر آذربایجان بود . ایشان در سال ۱۳۳۹، به سمت ریاست ستاد لشکر ۱ و در سال ۱۳۴۰ به سمت فرماندهی گارد جاویدان که در آن زمان تحت امر همین لشکر بود منصوب گردید. وی به واسطه لیاقت و حسن فرماندهی در یک دوره ۱۳ ساله توانست ضمن تشکیل گارد شاهنشاهی آمادگی رزمی این یگان را تا سطح سپاه ارتقا و عملا گارد شاهنشاهی را به یکی از مهمترین یگانهای پیاده-مکانیزه در نیروی زمینی تبدیل نماید. در عین حال واقعه ترور پادشاه در تاریخ ۲۱ فروردین ماه ۱۳۴۴ توسط سرباز وظیفه رضا شمس آبادی در زمان فرماندهی ایشان بر گارد جاویدان اتفاق افتاد. در جریان این واقعه ضارب به همراه ۲ درجه دار محافظ کشته ولی به شاه آسیبی وارد نگردید. تیمسار هاشمی نژاد در سال ۱۳۵۳ به سمت ریاست سرای نظامی شاهنشاهی و ژنرال آجودان محمد رضا شاه پهلوی منصوب گردید و این سمت را تا آخرین روز حضور در کشور حفظ نمود.[۱]

شرح وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲[ویرایش]

معترضان در حال تظاهرات در ۱۵ خرداد و حمل تصویر آیت الله خمینی

ایشان در جریان مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را اینگونه شرح می دهد : روز قبل احساس می‌کردیم که یک وقایعی در پیش است. و به همین جهت من در آن روز در کاخ سلطنتی تقریباً نصف از نیرو‌های گارد آن روز را در گارد سلطنتی متمرکز کرده بودم. خود من بعد از این‌که اعلی‌حضرت به دفتر تشریف فرما شدند در کاخ مرمر در حقیقت در قسمت جنوبی نزدیک چهارراه پهلوی در آنجا بودم و نگران اوضاع و احوال. در حدود ساعت یازده صبح، بین ده و نیم یازده تیمسار سپهبد فیروزمند که در آن‌موقع سرهنگ و رئیس ستاد لشکر گارد بود تلفناً به من اطلاع داد که یک اجتماعی بین سی تا چهل هزار نفر الان از میدان توپخانه دارند می‌آیند به طرف کاخ. اصلاً در تمام شهر ارتش درگیر و درگیری نگران‌کننده. چون ارتش نباید خرد خرد درگیر بشود باید جمع باشد که بتواند، به اصطلاح، ضربه لازمی اگر لازم باشد بزند و بعد دو مرتبه جمع بشود. اما آن روز یک طوری شده بود که این ارتش را همه را تقسیم کرده بودند. یعنی در حقیقت هیچ نیرویی که بتواند رزرو باشد و کمک بکند نبود. حالا وضع ما چیست؟ اعلی‌حضرت توی کاخ مرمر در دفتر نشستند و مشغول کار هستند. من در داخل کاخ مرمر دارای دو گردان سرباز هستم که یک گردانش گردان جاویدان است که افراد این گردان کسانی هستند که دائمی هستند، یک گردانش وظیفه هستند. من پیش خودم فکر کردم که آیا این لحظه لحظه‌ای‌ست که من بروم از پادشاه اجازه بگیرم؟ من دیدم که این کار کار پادشاه نیست که من تصمیم بگیرم که چه کار باید بکنم الان. صدای تیراندازی حالا از میدان سپه رسیده به چهارراه حسن‌آباد. نظرتان هست چهارراه حسن‌آباد دیگر؟ چهارراه حسن آباد تا در کاخ مرمر یک فاصله‌ای در حدود شاید پانصد متر دارد. یک لحظه‌ای پیش خودم من فکر کردم گفتم که اگر این عده بیایند در کاخ، خوب، راهی که من دارم این است که یک مسلسل بگذارم آن بالا و تیراندازی کنم. ولی خوب، من چرا این کار را بکنم؟ به عوض این‌که بیایم اینجا بایستم بگذارم این عواملی که دارم بروند جلو و در همان لحظه این تصمیم را گرفتم. وقتی من به فرمانده گردانی که مسئول این کار بود این حرف را زدم باور کنید این یک نگاه یک خرده‌ای وحشتناکی به من کرد که ما کاخ را تنها بگذاریم برویم؟ و من مجبور شدم به شدت به او چیز بکنم که اگر «مواظب باش اگر کوچکترین سرپیچی بکنی تسلیم دادگاهت می‌کنم.» و او بلافاصله متوجه شد و عده شروع کرد حرکت کردن. همینقدر که در کاخ باز شد سرباز از توی کاخ آمد بیرون و آن آرایش لازم را گرفت، و من به شما بگویم که افراد من فوق‌العاده ورزیده بودند فوق‌العاده ورزیده بودند. بهترین افراد را داشتم. اینها آقا با یک آرایش خیلی منظم حرکت کردند به طرف چهارراه حسن آباد. و البته خیلی با خشونت کامل. باور کنید وقتی من به شما این حرف را می‌زنم همیشه تأسف می‌خورم به روز‌های بعدی که برای ما پیش آمد. باور کنید که اینها با همان حرکت خشونت‌آمیز خودشان وقتی به چهارراه حسن آباد رسیدند، شما می‌دانید اجتماع همیشه نگاه می‌کند به وضع ببیند چه جور است. شاید از آن سی هزار نفر یا پنجاه‌هزار نفری که می‌گفتند، شاید مثلاً سی چهل هزار نفرشان هیچ‌کاره بودند اینها فقط آمده بودند تماشا کنند. ولی آن عده‌ای که بودند آنجا وقتی این حالت تسلیم را از این عده دیدند و دیدند که اینها با این حالت، اصلاً آقا، ما بدون یک تیراندازی تمام اینها را متفرق کردیم. یعنی به چهارراه حسن آباد که رسیدند یک نفر از این سی چهل هزار نفری که، البته تیراندازی می‌شد معلوم بود عده‌ای تویشان هستند تیر‌های هوائی چیز می‌کنند، ولی وقتی دیدند که با یک عده این جوری طرف هستند که با هر چیزی حاضرند روبرو بشوند، تمام شد و رفت. به طوری که بلافاصله ما در آن روز به کلی چهارراه حسن آباد را بستیم. یک خیابانی هست به نام خیابان قوام السلطنه، از آنجا بستیم. از بالا چهارراه امیر اکرم را بستیم. از میدان، میدانی که توی سی‌متری است روبروی آن سربازخانه ما، آنجا را بستیم. به هر حال دور تا دور کاخ را به کلی بستیم. وقتی اعلی‌حضرت هم سؤال کردند، گفتم چون همان روز هم اتفاقاً روز پانزده خرداد روزی بود که اعلی‌حضرت از کاخ شهری باید منتقل می‌شدند به کاخ سعدآباد. پانزده خرداد دیگر یواش یواش تابستان بود. و ما آن روز این برنامه را هم اجرا کردیم. خدا بیامرزد معاون من که سپهبد به‌دره‌ای شهید شد، آن‌موقع با درجه سرهنگی معاون من بود، من ایشان را خواستم به او گفتم:«شما مأموریت‌تان این است که به هیچ‌وجه از این نقاطی که من گفتم نگذارید که کسی جلو بیاید. این مأموریت‌تان است. تانک هم دارید تانک‌هایتان را هم بیاورید اینجا مستقر کنید. این مأموریت شماست.» و خوب الحق ایشان هم افسر واقعاً خیلی خوبی بود و خیلی خوب دستور را اجرا کرد. ما رفتیم به کاخ، یادم هست که آن روز ما در کاخ سعدآباد اعلی‌حضرت نهار مهمان بودند در کاخ والاحضرت فاطمه و نهار در آنجا تشریف داشتند. اعلی‌حضرت هم خیلی نگران، مرتب هم سؤال می‌کردند. فراموش نمی‌کنم که به من فرمودند که «شما می‌توانید یک گردان کمک کنید به شهر؟» گفتم که «قربان من همه‌اش چیزی که دارم چهارگردان است باید سعدآباد و شهر و اینها همه را نگهداری کنم.» فرمودند که «به هر صورت اگر اویسی از شما کمک خواست کمک بکنید.» و من مجبور شدم که همان روز یکی از گردان‌هایم را در اختیار اویسی بگذارم. به هر صورت تا عصر آقا، این مصمم بودند سبب شد که ورق را برگردانند، و الا باور کنید این عقیده شخصی من است که ما شاید در همان روز اگر یک تصمیم قاطی نبود همان روز این وضع عوض شده بود. آقای علم در ۱۵ خرداد سمت نخست‌وزیری داشتد و آنچه که من به خاطرم هست ایشان با پافشاری هر چه تمام‌تر سعی داشتند که از هرگونه بی‌نظمی در ۱۵ خرداد جلوگیری بشود و البته با شدت عمل. شاید از آنجایی که به اخلاق و روحیات اعلی‌حضرت همایونی آشنایی داشتن، ایشان هرگز مایل نبودند که در کار‌های برضد مردم به هرصورت پافشاری بشود.[۱]

آخرین تلاش فرماندهان قبل از خروج پادشاه در دی ماه ۱۳۵۷[ویرایش]

پس از استعفای ارتشبد ازهاری تیمسار هاشمی نژاد به دیدار فرماندهان عالی رتبه ارتش با شاه در تاریخ ۱۵ دی ماه ۱۳۵۷ اشاره می کند و می گوید: ما همه بعد از این‌ که این حرفها را همه زدند فرماندهان نیرو بودند، افسران، به اصطلاح، درجه یک ارتش، اینها تصمیم گرفتند که همه بلند شوند و دسته جمعی بروند به خدمت پادشاه. در آن‌موقع به وسیله رئیس تشریفات که آقای اصلان افشار بود، اجازه گرفتیم و همه شرفیاب شدیم. اعلی‌حضرت سؤالی فرمودند که مطلب چیست؟ و یک یک افسران، نه یک نفر به عنوان نماینده، یک یک افسران همه مطلب را گفتند که ما در وضعی قرار گرفتیم که خیلی ناگوار است. افسران و زیردستان ما از ما انتظار دارند و از ما سؤال می‌کنند که شما با این وضعی که پیش آمده چه می‌خواهید بکنید؟ و ما هم نمی‌دانیم چه بکنیم برای این‌که دستور روشنی برای ما نیست. بعد از این‌که همه اینها صحبتشان تمام شد اعلی‌حضرت فرمودند: «خوب، چه می‌خواهید بکنی؟» همه گفتند که «ما قصدمان این است که یک کاری بکنیم مملکت از این وضع بیرون بیاید.» افسران اصرار کردند که اعلی‌حضرت تشریف داشته باشید و اضافه کردند « اگر هم نمی‌خواهید که در تهران تشریف داشته باشد تشریف ببرید به جزیره کیش هواپیما و هلیکوپتر در اختیارتان هست و ما اقدام می‌کنیم». اعلی‌حضرت فرمودند که اگر موفق نشدید چی؟ افسران گفتند؛ «خوب اگر موفق نشدیم همه‌مان از بین می‌رویم» اعلی‌حضرت هم که در آنجا وسائل در اختیارتان هست. چون همه را اعلی‌حضرت در آنجا مُصر دیدند، فرمودند که «حالا شما بروید مطالعاتتان را بکنید. به هر حال این کار نیاز به مطالعه دارد.» ما هم از آنجا خارج شدیم. ارتشبد قره باغی نقل می کند که پادشاه در روز ۲۶ دی ماه پس از توشیح فرمان «حفظ نظم و انضباط» به پرسنل ارتش به تیمسار قرباغی گفته است به «فرماندهان بگویید دیوانگی نکنند» که اشاره مستقیم به دیدار یاد شده فرماندهان با ایشان دارد.[۲]

خروج از ایران و زندگی در تبعید[ویرایش]

تیمسار هاشمی نژاد جریان خروج خود را از کشور در جریان مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد اینگونه بازگو می کند : تقریباً پنج روز قبل از خروجم از ایران، یک بعد از ظهری که بعد از ظهر دوشنبه بود، به حضور اعلی‌حضرت شرفیاب شدم، عرض کردم که «قربان به من وظیفه‌ای محول نفرمودید. من هم در موقعی که اعلی‌حضرت تشریف نداشته باشید در اینجا سمتی ندارم. اگر اجازه می‌فرمایید چون من سال‌ها فرمانده گاردتان بودم چون اطلاع دارم تشریف فرما می‌شوید در التزام باشم. اگر اجازه نمی‌فرمایید چون سال‌هاست از مرخصی استفاده نکردم در این مدتی که اعلی‌حضرت تشریف‌فرما می‌شوید من از مرخصی استفاده کنم. شب یکشنبه اطلاع داده شد که «شما فردا ساعت ۹ در پاویون سلطنتی حاضر باشید.» همان‌موقع به وسیله رئیس تشریفات سلطنتی به من ابلاغ شد که اعلی‌حضرت فرمودند که شما فقط تا نیویورک والاحضرت‌ها را برسانید بعد از مرخصی استفاده کنید. بنده هم، به اصطلاح دستور روشن، ساعت نه پس از آنکه والاحضرتین، والاحضرت علیرضا و والاحضرت لیلا، تشریف آوردند به فرودگاه و بنده هم در التزام ایشان آمدم به نیویورک. و در آنجا طبق امر اعلی‌حضرت با کسب اجازه از ایشان جدا شدم.[۱]

تیمسار هاشمی نژاد پس از سرنگونی رژیم پادشاهی از بازگشت به کشور امتناع و ساکن مریلند آمریکا گردید.

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. تاریخ شفاهی هاروارد.
  2. بحران ایران-قره باغی.

منابع[ویرایش]

الگو:گارد شاهنشاهی