سعید نورسی
![]() | لحن یا سبک این مقاله بازتابدهندهٔ لحن دانشنامهای استفادهشده در ویکیپدیا نیست. |
![]() | این مقاله نیازمند تمیزکاری است. لطفاً تا جای امکان آنرا از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید، سپس این برچسب را بردارید. محتویات این مقاله ممکن است غیر قابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
شیخ بدیع الزمان سعید نورسی (زاده ۱۸۷٦ بدلیس کُردستانِ ترکیه) از پیشگامان اندیشه نوین اسلامی است.
شیخ بدیع الزمان سعید نورسی | |
---|---|
220px | |
زادروز |
۱۸۷۶ نورس، بدلیس، ترکیه |
درگذشت |
۱۹۶۰ شانلی اورفا |
آرامگاه | شانلی اورفا |
مذهب | سنی |
والدین | صوفی میرزا، نوریّه |
وبگاه | |
http://www.saidnur.com/ |
محتویات
تولد و دوران کودکی[ویرایش]
شیخ سعید نورسی مشهور به بدیع الزمان در سال ۱۲۹۳ هجری قمری سه سال قبل از خلافت سلطان عبدالحمید ثانی در روستای نورس، یکی از روستاهای بخش اسپارتا از توابع استان بدلیس ترکیه متولد گردید. پدرش صوفی میرزا کشاورزی متدین و مادرش بانو نوریّه بود.
شیخ سعید در همان دوران نوجوانی، مدرک علمی دریافت کرد.
دوران بلوغ[ویرایش]
خانواده او کشاورز بودند و او به یادگیری علم و دانش روی آورد. ابتدا نزد ملا محمد افندی درس را شروع کرد ونزد برادر بزرگترش ملا عبدالله نورسی در ایام تعطیلی واستراحت هفتگی مطالب دیگری میآموخت. سپس به روستای پیرمس خدمت ملا نور محمد رفت. سعید در زمان بسیار کمی توجه استاد ومردم آنجا را به خود جلب کرد.
دریافت گواهینامه علمی[ویرایش]
در سال ۱۸۸۵م. برای تحصیل در مدرسه ملا امین افندی به بدلیس از آنجا به مدرسهٔ علوم دینی میر حسن ولی در موکوس و از آنجا به مدرسهٔ واسیان در گواش و از آنجا هم به مدرسهای در منطقهٔ بایزید در استان ارزروم رفت و در این مدرسه بود که تعلیمات زیربنایی را آغاز نمود. در مدت سه ماه در این مدرسه، علوم دینی متداول را به پایان رسانید و از دست ملا محمد جلالی گواهینامهٔ عالمی را دریافت نمود.
نقل است که میان ملا سعید نورسی و عالم مشهور فتح الله افندی در سیعرد ملاقات وگفتگویی صورت گرفت که سعید از امتحان و سؤالاتی که این عالم مشهور از اوپرسید سر بلند بیرون آمد و هیچ یک از سؤالات او را بیجواب نگذاشت. او توانست کتاب دو جلدی جمع الجوامع در علم اصول را درخدمت این استاد در عرض یک هفته و هر روز فقط دو یا سه ساعت حفظ نماید که در انتها ملا فتح الله روی جلد کتابش نوشت { لَقَد جَمَعَ فی حفظِهِ جمع الجوامع جمیعَهُ فی جمعة} یعنی کل کتاب جمع الجوامع در مدت یک هفته در حافظه اش جمع شدهاست.
لقب بدیع الزمان[ویرایش]
هنوز سن ایشان به شانزده سالگی نرسیده بود که در سال ۱۸۸۲ به ماردین رفت و در مسجد جامع آن شهر تدریس را شروع کرد و به سؤالات مسلمانان جواب میداد.
در سال ۱۸۸۴م. حسن پاشا والی شهر وان از ایشان خواست تا پیش او برود و در آنجا ساکن شود. پیشنهاد او را پذیرفت ورفت و در خانه طاهر پاشا مقیم شد. در آنجا در مدرسه خُرخُر حدود بیست سال تدریس کرد. در این سفر که جناب ملا سعید با عدهای از علمای علم جدید مانند شیمی، جغرافیا فیزیک و... ملاقاتهایی انجام داد واحساس کرد که در این علوم مایهٔ چندانی ندارد. چون با آن علوم آشنا نبود وفهمید که کلام قدیمی ومَدرَسی برای عصر حاضر نارساست. این احساس، او را برآن داشت تاسعی کند این علوم را نیز یاد بگیرد. دراندک زمانی در علوم ریاضی، نجوم، شیمی، فیزیک، زمینشناسی، فلسفه، تاریخ وجغرافیا ماهر شد به حدی که بتواند متخصصین آنها را در مناظرات شکست دهد و حتی دربارهٔ آن علوم کتاب هم بنویسد به همین خاطر لقب بدیع الزمان به اواختصاص داده شد.
سخنرانی گلادسون در مجلس عوام انگلستان و موضع نورسی[ویرایش]
بعد از آنکه خبر سخنرانی گلادسون وزیر انگلیسی که در(مجلس عوام انگلستان) یک جلد قرآن را بلند کرده وگفته بود: تا زمانی که این قرآن در دست مسلمانان باشد، ما نمیتوانیم بر آنها حکومت کنیم لذا ناچاریم این قرآن را از بین برده یا اینکه رابطه مسلمانان را با آن قطع کنیم. به این خاطر با خود عهد نمود که تمام زندگیش را در راه نمایان ساختن عظمت قرآن صرف نماید. وعزمش را جزم نمود تا برای خدمت به قرآن یک دانشگاه اسلامی را درشرق آنادول، با سبک دانشگاه الأزهر مصر به نام الزهراء تأسیس کند. به این منظور در سال ۱۸۹۶ به استانبول رفت ومدت یک سال و نیم در خانهٔ یکی از دوستانش اقامت کرد تا طرح خود را به متولیان امر تقدیم کند ومی کوشید تا شاید طرح او را تصویب کنند ولی عاقبت با دست خالی به وان برگشت. در سال ۱۹۰۷ به استانبول برگشت و در هتل شکرچی اقامت گزید وبر سر در منزلش تابلویی نصب کرد با این عنوان که در اینجا ((هر مشکلی حل و به هر سؤالی جواب داده میشود بدون آنکه از کسی سؤال شود)). در سال ۱۹۱۰ استانبول را ترک و به وان باز گشت و در انجا کتابهای مناظرات و محاکمات را نوشت که در سال ۱۹۱۳ م در استانبول چاپ شدند. در سال ۱۹۱۱ به قصد دیدار با خواهرش از شام دیدن کرد و در مسجد اموی دمشق به زبان عربی سخنرانی نمود.
جنگ جهانی اول[ویرایش]
با شروع جنگ جهانی اول بدیع الزمان با یک دست قرآن وبا دست دیگر سلاح برداشت. شبها به دفاع ویا حمله به دشمن میپرداختند و از طرف دیگر مشغول درس دادن وخواندن قرآن میشدند تا اینکه در آن جنگ زخمی و به اسارت دشمن در آمد و دو سال وچهار ماه و چهار روز در اسارت ماند. بعد از این مدت با کمال تعجب وشگفتی -بافضل -خداوند از اسارت نجات پیدا کرد و از طریق ورشو و وین به استانبول رسید ومورد استقبال مردم و خلیفهٔ وقت قرار گرفت و در آنجا از جانب خلیفه بدون آنکه خودش اطلاعی داشته باشد، به عنوان عضو دارالحکمة الإسلامیة برگزیده شد.
بدیع الزمان همیشه تحت تأثیر استعمارگران قرار داشت و در مقابل آنان زانو زد و با آنها مخالفت نکرد تا اینکه چندین بار به دادگاه سوری کشانده وبعدها به تبعید سوری رفت. با این حال هیچوقت امید به پیروزی وآینده را از دست نداد. در سال ۱۹۲۳ به وان برگشت و در خرابهای در بالای کوه ارک خدا پرستی واقعی را آغاز کرد و به انزوا و پرورش روح وجان خود پرداخت.
در کنار این کوه بلند وسر به فلک کشیده مدت زیادی مشغول به عبادت وفکر واندیشه به آینده اسلام ومسلمین بود در همین وقت بود که شیخ سعید پیران خود را برای جنگ مسلحانه علیه دولت لائیک آماده مینمود و از بدیع الزمان نیز دعوت نمود تا با او در این کار همراه شود. چون بدیع الزمان مدت زیادی بود که از این روش مبارزه دست برداشته بود در جواب نامهٔ پیران گفت: این کار شرعاً جایز نیست چونکه شمشیر کشیدن به جز به روی دشمنان بیگانه، به روی کس دیگری در داخل کشیده نمیشود. و تنها راهی که برای نجات ورهایی، در این عصر پیش روقرار دارد، عبارت است از ارشاد مردم به سوی حقایق قرآن وایمان وریشه کن کردن جهل وبی سوادی.
بالاخره جنگ شروع شد و به ضرر وشکست مسلمانان انجامید. درندگان حکومتی، ریختن خون مردم مسلمان را از سر گرفتند ورؤسای عشایر کُرد را دستگیر وآنها را از شهر ومنطقهٔ خود دور کرده وتحت نظارت قرار دادند.
در این برنامه، مأموران جناب نورسی را هم فراموش نکردند و در ۲۵ شباط ۱۹۲۵ م. دستهای سرباز به بالای کوه ارک فرستاده تا ایشان را از آنجا پایین بیاورند. او را ابتدا با ارزروم سپس به طرابزون و پس از آن به استانبول و از آنجا نیز به بوردو و پس از هفت ماه به اسپارته برده شد پس از چند ماه نگذاشتند در آنجا هم راحت باشد ودستور داده شد که به بارلا - که در یک منطقه دور افتاده قرار داشت - برده شد.
بدیع الزمان خدا پرست با هدفی پاک و نیتی خالص ومحبتی بی اندازه نسبت به دینش وترس فراوان از قیامت ودلسوزی نسبت به مسلمانان، در شهر کوچک وزیبای بارلا خدا پرستی را از سر گرفت ودلش را صادقانه تسلیم خدا نمود. در این شهر که خانهٔ محقر وکوچکی به او داده بودند استاد مدت هشت سال و نیم زندگی کرد و بیشتر رسالات نور را در آنجا نوشت و به این صورت این اتاقک چوبی به عنوان اولین مدرسهٔ نور به حساب میآید.
اولین شاگرد مدرسهٔ نور[ویرایش]
مدت زیادی شیخ در میان مردم بارلا تنها وبی کس بود و هیچ کس جرأت نمیکرد حتی به او سلام هم بکند. پس از مدتی سر انجام مردی به نام سلیمان قید همه چیز را زد وبا گفتن هرچه بادا باد خود را به بدیع الزمان رساند وخود را به عنوان خادم وهمکار او معرفی نمود.
سلیمان مدت هفت سال به بدیع الزمان کمک کرد و در محضر ایشان زانوی تلمذ را به زمین زده وحلقهٔ اتصال بدیع الزمان با مردم شد. تا اینکه در نتیجه جوانان زیادی با این عالم ربانی ارتباط پیدا نموده وحلقهٔ درس استاد روز به روز تنگ تر میشد وبارلا را به مدرسهای بینظیر تبدیل نمودند. شاگردان بارلا در نهایت زرنگی وتلاش، رسالات ممنوعهٔ استاد را مطالعه ونسخههای دیگری را از روی آنها استنساخ مینمودند و در سراسر ترکیه پخش میکردند وبا این کار شاگردان نورسی با دستگیری وشکنجه و تبعید روبه رو شدند.
در سال ۱۹۳۲ م. بعد از تصویب قانون ممنوعیت اذان به شیوهٔ شرعی (عربی) وتبدیل آن به ترکی مردم واهالی مسجد کوچکی که بدیع الزمان امام جماعت آن، اصرار داشتند که باید اذان واقامه در داخل مسجد و به همان شیوهٔ عربی اجراشود، یک روز مأمورین دولتی به مسجد ریختند وجناب نورسی وهمراهانش را دستگیر وبا پای پیاده در میان برف روانهٔ اکریدر کرده و در آنجا زندانی نمودند.
پس از حادثهٔ مسجد ودستگیری چند شاگرد بدیع الزمان در سال ۱۹۳۴م. او را به شهر اسپارته منتقل نمودند در آنجا نیز او را آرام نگذاشتند بعد از چند ماهی در سپیده دم یکی از روزهای ماه نیسان سال ۱۹۳۵ م. گروهی از مأمورین به منزل ایشان ریختند واو را دستگیر و روانهٔ زندان اسکی شهر نمودند واورا به تنهایی به دور از شاگردانش در یک جا زندانی کردند و مدت دوازده روز او و شاگردانش را از غذاخوردن محروم نمودند.
پس ازآن که بدیع الزمان یازده ماه در زندان اسکی شهر سپری کرد در بهار ۱۹۳۶م. به قستمونی در شمال مملکت تبعید شد. جناب نورسی مدت هفت سال را هم در این شهر به عنوان تبعید، سپری کرد و در این مدت رسالات دیگری نوشت.
هر چند مأموران حکومتی در این شهر هم بدیع الزمان را تحت نظارت داشتند ایشان همچنان به راه خود ادامه میداد چون که با خود عهد کرده بود که خدمتگذار ایمان وقرآن باشد. به همین خاطر هر چند مأموران وجاسوسان مراقب ایشان بودند ازراههای گوناگون برای شاگردانش نامه میفرستاد. ورسالات را مخفیانه به شاگردانش میرساند. به دین ترتیب افرادی عنوان پستچی پیدا شدند وپیامهای نور از این طریق به صورت منظم میان شهرها وروستاها پخش میشد.
پس از هفت سال اقامت اجباری در قستمونی به زندان دنیزلی منتقل شد ومدت نه ماه در آن زندان ماند که دستاورد این زندان نوشتن رسالهٔ ثمرهٔ درخت ایمان بود. در اواخر ماه آب ۱۹۴۴م. حکم تبعید ایشان به امیر داغ از توابع ولایت آفیون صادرشد. در ششم کانون اول ۱۹۴۸ بدیع الزمان وتعدادی از شاگردانش به زندان آفیون انداخته شدند ومدت بیست ماه را در آن زندان سپری نمودند که در این وقت جناب نورسی ۷۵ سال سن داشتند.
هرچند بدیع الزمان در جوی پر از بیمهری واستبداد زندگی میکرد، باز هم از وظیفهٔ اصلیش دست برنداشت. بیشتر اوقات مشغول عبادت بود. کم میخوابید وبسیار کم غذا میخورد. شبها را با تسبیح، تهلیل، دعا، مناجات ونماز شب سپری مینمود وهمیشه وضو داشت. دولت لائیک وقت نقشههای زیادی برای از بین بردن جناب نورسی کشید تا اینکه هفده بار سعی شده بود که ایشان را از طریق مسموم کردن بکشند.
در سال ۱۹۵۰ حزب دمکرات در انتخابات موفق شده وحکومت را به دست گرفت وعفو عمومی اعلام نمود. پس از آن بدیع الزمان اولین سفر آزاد خود را به اسکی شهر اختصاص داد وبا دیدن شاگردان قدیم وجدیدش شاد وخوشحال شد. پس از آن به اسپارته رفت ومدت هفتاد روز در آنجا اقامت کرد.
پس از چاپ کتاب پیام رهبر جوانان توسط یکی از شاگردانش بهانهای جدید به دست دولت افتاد لذا او را به استانبول احضار کردند تا در بیست ودوم کانون سال ۱۹۵۲. در دادگاه کل جزا آماده باشد. جناب نورسی پس از سه مرحله دادگاه در استانبول بی گناه شناخته شد. پس از آن برای دیدار دوستان و شاگردان خود به امیر داغ رفت
اینبار به شهر خاطراتش، شهری که اولین مدرسهٔ نور در آنجا تأسیس شد واولین جایی که پیامهای نور در آن نوشته شد سفر کرد.
جشن رسالات نور[ویرایش]
دادگاه آفیون در سال ۱۹۴۸ م انجمنی از علما ودانشمندان را برای تحقیق وبررسی پیامهای نور واعلام نظر خود در مورد آنها تشکیل داد. این دادگاه مدت هشت سال به طول انجامید تا با لآخره در ۲۵ مایس ۱۹۵۶ م طبق گزارش آن انجمن مبنی بر اینکه در رسالات نور هیچ گونه ضدیت با قانون اساسی وحکومت ترکیه وجود ندارد، صادر شد. بدین ترتیب شاگردن نور آستینها را بالا زدند وچاپخانههای استانبول، آنکارا، صامسون و انطالیا(آنتالیا) را برای چاپ پیامها راه اندازی کردند. بدیع الزمان از اینکه رسالات نور چاپ میشدند خیلی خوشحال بود و میگفت این عید و جشن رسالات نور است. من منتظر چنین روزی بودم.
وفات نورسی[ویرایش]
سال ۱۹۵۷ از راه رسید بدیع الزمان روز به روز پیر تر وضعیف تر میشد. در سالهای آخر عمر خود در شهر اسپارته با شاگردانش زندگی میکرد. بعضی وقتها به بارلا وامیر داغ نیز سفر میکرد. در سال ۱۹۶۰ در ماه مارس بیماریش شدت گرفت وبعدها معلوم شد که به ذات الریه دچار شدهاست
بدیع الزمان خداپرست بدون فرزند از دنیا رفت چون که در تمام عمرش ازدواج ننمود
شهادت علما دربارهٔ بدیع الزمان[ویرایش]
عاصم الحسینی، او رااستاد، پیشوا و قهرمانی میداند که مرگ از او هراسناک بود. شیخ محمّدامین قره داغی، او را مجاهد، محمّد زاهد ملاذگردی، اورامجاهد قرن چهاردهم هجری و]]دکتر رمضان بوطی]] او را نابغهٔ بزرگ میداند و دکتر محسن عبدالحمید نیز ازاوبه عنوان پیشگام اندیشهٔ نوین اسلامی یاد میکنند.
منابع[ویرایش]
- زندگانی شیخ سعید نورسی ترجمهٔ زاهد ویسی
- روحانی، بابامردوخ، تاریخ مشاهیر کرد، انتشارات سروش، تهران
- پایگاه اطلاع رسانی اصلاح
پیوند به بیرون[ویرایش]
![]() |
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به سعید نورسی در ویکیگفتاورد موجود است. |