رزم‌ناو نبرد

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
رزم‌ناو هود، بزرگ‌ترین رزم‌ناو جنگی بود که ساخته شد.[۱]

رزم‌ناو نبرد یا رزمناو جنگی یا بتل کروزر (به انگلیسی: Battlecruiser) نوعی کشتی پایگاه در نیمه اول قرن بیستم بود. رزمناوهای جنگی از نظر تناژ، تسلیحات و هزینه مشابه نبردناوها بودند، اما در شکل و آرایش تجهیزات متفاوت بودند. رزمناوهای جنگی معمولاً زره نازک‌تر (با درجات مختلف) و آتشبار اصلیِ تا حدودی سبک‌تر نسبت به نبردناوهای معاصر خود داشتند که روی بدنه‌ای طولانی‌تر با قدرت موتور بسیار بالاتر نصب می‌شد تا سریع‌تر حرکت کنند. طراحی اولین رزمناوهای جنگی در بریتانیا به‌عنوان توسعه رزم‌ناو زرهی و همزمان با جایگزینی نبردناوهای پیشا-دریدنوت انجام شد. هدف از طراحی آنها، پیشی گرفتن از هر ناو با تسلیحات مشابه و تعقیب هر ناو با تسلیحات کمتر بود؛ آنها باید رزمناوهای زرهی کندتر و قدیمی را شکار و با آتش سنگین نابود می‌کردند و در عین حال از نبرد با نبردناوهای قدرتمندتر اما کندتر اجتناب می‌کردند. با این حال، با ساخت روزافزون رزمناوهای جنگی، آنها بیشتر در کنار نبردناوها با محافظت بهتر استفاده شدند.

رزمناوهای جنگی در طول جنگ جهانی اول در نیروی دریایی بریتانیا، آلمان، عثمانی، استرالیا و ژاپن، به‌ویژه در نبرد جزایر فالکلند و در چندین حمله و درگیری در دریای شمال خدمت کردند که به نبرد تن‌به‌تن ناوگان‌ها در نبرد یوتلاند ختم شد. رزمناوهای جنگی به‌ویژه انگلیسی در یوتلاند متحمل خسارات سنگین شدند، جایی که ایمنی آتش ضعیف و شیوه‌های جابجایی مهمات آنها را در برابر انفجارهای فاجعه‌بار مخازن پس از اصابت گلوله‌های کالیبر بالا به برجک‌های اصلی آسیب‌پذیر کرد. این نمایش تاسف‌بار به این باور عمومی منجر شد که رزمناوهای جنگی آنقدر زره نازکی دارند که نمی‌توانند به‌درستی عمل کنند. تا پایان جنگ، طراحی کشتی‌های پایگاه توسعه یافته بود، به‌طوری که نبردناوها سریعتر شدند و رزمناوها زره‌پوش‌تر شدند و تمایز بین یک رزمناو جنگی و یک نبردناو سریع اندک بود. پیمان دریایی واشینگتن که ساخت کشتی پایگاه را از سال ۱۹۲۲ به بعد محدود می‌کرد، با نبردناوها و رزمناوهای جنگی یکسان رفتار می‌کرد و برنامه نسل جدید رزمناوهای جنگی آمریکا، بریتانیا و ژاپن طبق شرایط این پیمان لغو یا به ناوهای هواپیمابر تبدیل شدند.

بهبود در طراحی زره و پیشران، به توسعهٔ «نبردناو سریع» دهه ۱۹۳۰ با سرعت رزمناو جنگی و زره نبردناو منجر شد، که باعث شد رزمناو جنگی به‌معنای سنتی عملاً یک مفهوم منسوخ شده باشد؛ بنابراین از دهه ۱۹۳۰، تنها نیروی دریایی بریتانیا به استفاده از عنوان «رزم‌ناو جنگی» در طبقه‌بندی رسمی برای کشتی‌های پایگاه دوران جنگ جهانی اول که در ناوگان باقی مانده بودند، ادامه داد. همزمان رزمناوهای ژاپنی که همچنان در خدمت بودند، به‌طور گسترده‌ای بازسازی شده بودند و به عنوان نبردناوهای سریع تمام‌عیار طبقه‌بندی شدند.[الف]

رزمناوهای جنگی در طول جنگ جهانی دوم دوباره وارد عمل شدند و تنها یکی از آنها تا پایان باقی ماند. همچنین دوباره علاقه به کشتی‌های جنگی بزرگ نوع «ضد رزم‌ناو» وجود داشت، اما توسعه تعداد کمی از آن‌ها آغاز شد، زیرا ساخت نبردناوها و رزمناوهای جنگی به‌نفع ناوهای اسکورت کاروان، هواپیمابر و باری محدود شد. از اواخر جنگ سرد تاکنون، رزم‌ناوهای موشک‌انداز بزرگ کلاس کیروف شوروی تنها ناوهای فعالی هستند که به آنها «رزم‌ناو جنگی» می‌گویند. روسیه هم‌اکنون تنها دو رزمناو جنگی دارد؛ پتر کبیر که درحال خدمت و آدمیرال ناخیموف که درحال مدرن‌سازی است.

پیش‌زمینه[ویرایش]

رزمناو جنگی توسط نیروی دریایی بریتانیا در اوایل قرن بیستم در امتداد تکامل رزمناو زرهی ساخته شد.[۵] هدف ساخت اولین رزمناوهای زرهی در دهه ۱۸۷۰، افزودن محافظت زرهی به کشتی‌هایی بود که نقش‌های معمول رزمناوها مانند گشت، حفاظت تجاری و قدرت‌نمایی را انجام می‌دادند. با این حال، نتایج به‌ندرت رضایت‌بخش بود، زیرا وزن زیاد زره با توان حفاظت بالا معمولاً باعث می‌شد کشتی تقریباً به اندازه یک نبردناو کند شود. در نتیجه، نیروهای دریایی ترجیح دادند رزمناوهای بدون زره بسازند یا رزمناوهای محافظت‌شده با عرشه زره‌پوش برای حفاظت از موتورها تولید کنند.

در دهه ۱۸۹۰، به‌کمک زره‌های جدید فولادی کروپ می‌شد زره جانبی رزمناو را توسعه داد طوری‌که از آن در برابر توپ‌های شلیک سریع نبردناو و رزمناوهای دشمن محافظت کند.[۶] به‌کمک این مزیت، در سال‌های ۱۸۹۶–۱۸۹۷ فرانسه و روسیه که در صورت وقوع جنگ به عنوان متحدان احتمالی در نظر گرفته می‌شدند، شروع به ساخت رزمناوهای زرهی بزرگ و سریع کردند. در جنگ احتمالی بین بریتانیا و فرانسه یا روسیه، این رزمناوها تهدیدی برای تجارت جهانی امپراتوری بریتانیا بودند.[۷]

بریتانیا که در سال ۱۸۹۲ به این نتیجه رسیده بود که برای محافظت مناسب از خطوط دریایی خود به دو برابر رزمناو بیشتر نسبت به هر دشمن احتمالی نیاز دارد، با ساختن رزمناوهای زرهی بزرگ به این تهدید پاسخ داد. آنها بین سال‌های ۱۸۹۹ و ۱۹۰۵، در مجموع ۳۵ کشتی را در هفت کلاس از این نوع، تکمیل کردند یا ساختند.[۸] این برنامه ساخت، فرانسوی‌ها و روس‌ها را بر آن داشت تا ساخت‌وساز خود را افزایش دهند. نیروی دریایی امپراتوری آلمان شروع به ساخت رزمناوهای زرهی بزرگ برای استفاده در پایگاه‌های فراسرزمینی خود کرد و بین سالهای ۱۸۹۷ و ۱۹۰۶ هشت فروند ساخت.[۹] از ۱۸۸۹ تا ۱۸۹۶، نیروی دریایی بریتانیا ۷٫۳ میلیون پوند برای رزمناوهای بزرگ جدید هزینه کرد و از سال ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۴، ۲۶٫۹ میلیون پوند دیگر هزینه کرد.[۱۰] بسیاری از رزمناوهای زرهی جدید به بزرگی و گرانی نبردناوهای مشابه بودند.

اچ‌ام‌اس شانون، یک رزمناو زرهی کلاس مینوتر

افزایش اندازه و توان رزمناوهای زرهی به پیشنهادهایی در محافل دریایی بریتانیا منجر شد که رزمناوها باید کاملاً جای نبردناوها را پر کنند. مزیت اصلی نبردناو، توپ‌های سنگین ۱۲ اینچی و زره‌های بیشتر آن بود که برای محافظت در برابر گلوله‌های مشابه طراحی شده بود. با این حال چند سال پس از ۱۹۰۰ به نظر می‌رسید که این مزایا ارزش عملی کمی دارند. آن زمان برد اژدرها به ۲۰۰۰ یارد رسیده بود و دشوار به نظر می‌رسید که یک نبردناو در برد اژدر درگیر شود. در بردهای بیش از ۲۰۰۰ یارد، به‌سختی ممکن بود که توپ‌های سنگین نبردناو بتوانند اصابتی به ناو مقابل داشته باشند، زیرا توپ‌های سنگین بر تکنیک‌های هدف‌گیری اولیه متکی بودند. آتشبارهای ثانویهٔ توپ‌های ۶ اینچیِ شلیک سریع که گلوله‌های بیشتری شلیک می‌کردند، راحت‌تر می‌توانستند به دشمن ضربه بزنند.[۱۱] همان‌طور که کارشناس نیروی دریایی، فرد تی. جین، در ژوئن ۱۹۰۲ نوشت؛

آیا چیزی خارج از ۲۰۰۰ یارد وجود دارد که توپ بزرگ در صدها تن قلعه قرون وسطایی بتواند بر آن تأثیر بگذارد، که [گلوله‌های] هم‌وزن توپ‌های ۶ اینچی آن بدون قلعه نتواند به همان اندازه تأثیر بگذارد؟ و در داخل ۲۰۰۰ [یارد]، در این روزهای ژیروسکوپ، چه چیزی وجود دارد که اژدر نتواند با قطعیت بسیار بیشتری بر آن تأثیر بگذارد؟[۱۲]

در سال ۱۹۰۴، دریاسالار جان «جکی» فیشر، لرد نخست دریا، افسر ارشد نیروی دریایی بریتانیا شد. او برای مدتی فکر توسعه یک کشتی زرهی سریع جدید را در سر داشت. او به «نبردناو درجه دو»، رنوین، یک نبردناو سریعتر و کمتر زره‌پوش علاقه زیادی داشت.[۱۳] در اوایل سال ۱۹۰۱، در نوشته‌های فیشر سردرگمی‌هایی دیده می‌شود که آیا نبردناو یا رزمناو الگوی توسعه‌های بعدی است. این امر باعث نشد که او طرح‌هایی از معمار دریایی دابلیو. اچ. گارد برای یک رزمناو زرهی با سنگین‌ترین تسلیحات ممکن برای استفاده در ناوگان سفارش ندهد. طرح ارائه‌شدهٔ گارد برای یک کشتی بین ۱۴٬۰۰۰–۱۵٬۰۰۰ تن بزرگ (۱۴٬۰۰۰–۱۵٬۰۰۰ تن)، با سرعت ۲۵ گره (۴۶ کیلومتر بر ساعت؛ ۲۹ مایل بر ساعت)، مجهز به چهار توپ ۹٫۲ اینچ و دوازده توپ ۷٫۵-اینچ (۱۹۰-میلیمتر) در برجک‌های توپ دوقلو و با محافظت شش اینچ زره روی کمربند و برجک‌های ۹٫۲ اینچی، ۴ اینچ (۱۰۲ میلیمتر) روی برجک‌های ۷٫۵ اینچی، ۱۰ اینچ روی برجک کنترل و تا ۲٫۵ اینچ (۶۴ میلیمتر) روی عرشه‌هایش، بود. با این حال، توجه جریان اصلی نیروی دریایی بریتانیا بین سال‌های ۱۹۰۲ و ۱۹۰۴ به‌وضوح به نبردناوهای زره‌پوش سنگین بود، نه کشتی‌های سریع مورد علاقه فیشر.[۱۴]

نبرد تسوشیما اثربخشی بیشتر توپ‌های سنگین نسبت به توپ‌های متوسط و نیاز به یک کالیبر اصلی یکنواخت در کشتی برای کنترل آتش ثابت کرد. حتی قبل از آن، نیروی دریایی بریتانیا تا حدودی به تغییر تسلیحات مختلط پیشا-دریدنوت در دهه ۱۸۹۰ با طرحی با تمام-توپ-بزرگ توجه کرده بود و طرح‌های اولیه برای نبردناوهای با توپ‌های تمام ۱۲ اینچی یا تمام ۱۰ اینچی و رزمناوهای زرهی با توپ‌های تمام ۹٫۲ اینچی منتشر شد.[۱۵] در اواخر سال ۱۹۰۴، اندکی پس از اینکه نیروی دریایی تصمیم گرفت از توپ‌های ۱۲ اینچی به دلیل عملکرد برتر آنها در برد طولانی، برای نسل بعدی نبردناوهای خود استفاده کند، فیشر شروع به استدلال کرد که رزمناوهای توپ-بزرگ می‌توانند به‌طور کلی جایگزین نبردناوها شوند. ارتقای مستمر اژدرها به این معنی بود که زیردریایی‌ها و ناوشکن‌ها می‌توانستند نبردناوها را نابود کنند. از نظر فیشر این، خبرِ پایان نبردناو بود یا حداقل اعتبار حفاظت زرهی سنگین را به خطر انداخت. با این وجود، رزمناوهای زرهی برای حفاظت از تجارت، حیاتی باقی خواهند ماندند.[۱۶]

ناوگان جنگی برای کشوری به نام (الف) در جنگ با کشوری به نام (ب) که فاقد نبردناو است، اما دارای رزمناوهای زرهی سریع و گروه‌های اژدرافکن‌های سریع است، چه فایده‌ای دارد؟ نبردناوهای (الف) چه آسیبی به (ب) وارد می‌کنند؟ آیا (ب) چند نبردناو می‌خواهد یا رزمناوهای زرهی بیشتری آرزو می‌کند؟ آیا (الف) با کمال میل چند نبردناو را با رزمناوهای زرهی سریعتر تعویض نمی‌کند؟ چنین حالت فرضی که هیچ طرفی خواهان نبردناوها نیست، دلیلی بر این است که آنها ارزش زیادی ندارند.

— فیشر به لرد سلبورن (لرد نخست دریاسالاری)، ۲۰ اکتبر ۱۹۰۴[۱۷]

نظرات فیشر در نیروی دریایی بسیار بحث‌برانگیز بود و حتی با وجود موقعیت او به‌عنوان لرد نخست دریا، او در موقعیتی نبود که بر رویکرد خود پافشاری کند؛ بنابراین او یک «کمیته طراحی» متشکل از ترکیبی از کارشناسان غیرنظامی و دریانوردی نظامی تشکیل داد تا رویکرد ساخت نبردناوها و رزمناوهای زرهی در آینده را تعیین کند. در حالی که هدف اعلام شده کمیته بررسی و گزارش دربارهٔ نیازهای آینده کشتی‌ها بود، فیشر و همکارانش قبلاً تصمیمات کلیدی گرفته بودند.[۱۸] شرایط مرجع برای کمیته برای یک نبردناو با سرعت ۲۱ گره (۳۹ کیلومتر بر ساعت؛ ۲۴ مایل بر ساعت)، با توپ‌های ۱۲ اینچی، بدون کالیبرهای متوسط و با قابلیت استقرار در حوضچه‌های خشک موجود،[۱۹] و یک رزمناو با سرعت ۲۵٫۵ گره (۴۷٫۲ کیلومتر بر ساعت؛ ۲۹٫۳ مایل بر ساعت)، توپ‌های ۱۲ اینچی و بدون کالیبر متوسط، زره‌پوش مانند مینوتر، جدیدترین رزمناو زرهی، و همچنین قادر به استفاده از اسکله‌های موجود بود.[۱۸]

نخستین رزم‌ناوهای نبرد[ویرایش]

براساس طرح سلبورن در سال ۱۹۰۲، نیروی دریایی بریتانیا قصد داشت که هر سال ساخت سه نبردناو جدید و چهار رزمناو زرهی را دنبال کند. با این حال، در اواخر سال ۱۹۰۴ مشخص شد که برنامه ۱۹۰۵–۱۹۰۶ باید به‌طور چشمگیری کوچکتر باشد، دلیل آن درآمد مالیاتی کمتر از انتظار و نیاز به خرید دو نبردناو شیلیایی در حال ساخت در بریتانیا برای روس‌ها، متحد بریتانیا، در نبرد با ژاپن، بود. این واقعیت‌های اقتصادی باعث شد که برنامه ۱۹۰۵–۱۹۰۶ تنها از یک نبردناو، اما سه رزمناو زرهی تشکیل شود. این نبردناو به نبردناو انقلابی دریدنوت تبدیل شد و رزمناوها به سه ناو کلاس اینوینسیبل تبدیل شدند. فیشر بعداً ادعا کرد که او در طول کمیته برای لغو باقیمانده کشتی جنگی تلاش کرده است.[۲۰]

ساخت کلاس جدید در سال ۱۹۰۶ آغاز شد و در سال ۱۹۰۸ به پایان رسید، تعویق آن شاید برای این بود که طراحان آنها از مشکلات دریدنوت درس بگیرند.[۱۹][۲۱] کشتی‌ها الزامات طراحی را کاملاً برآورده کردند. با تناژ مشابه دریدنوت، اینوینسیبل‌ها ۴۰ فوت (۱۲٫۲ متر) طولانی‌تر بود تا دیگ‌های بخار اضافی و توربین‌های قوی‌تر برای به حرکت درآوردن آنها با ۲۵ گره (۴۶ کیلومتر بر ساعت؛ ۲۹ مایل بر ساعت) سرعت، جا داده شوند. علاوه بر این، ناوهای جدید می‌توانستند این سرعت را برای روزها حفظ کنند، در حالی که نبردناوهای پیشا-دریدنوت معمولاً نمی‌توانستند این سرعت را بیش از یک ساعت حفظ کنند.[۲۲] آنها مجهز به هشت توپ ۱۲ اینچی ام‌کی اکس، در مقایسه با ده توپ دریدنوت بودند و ۶–۷ اینچ (۱۵۲–۱۷۸ میلیمتر) زره محافظ بدنه و برجک‌های توپ داشتند. (برای مقایسه، زره دریدنوت در ضخیم‌ترین حالت ۱۱–۱۲ اینچ (۲۷۹–۳۰۵ میلیمتر) بود)[۲۳] این کلاس ارتقای چشمگیری در سرعت، تناژ و قدرت آتش در مقایسه با آخرین رزمناوهای زرهی داشت اما زره بیشتری نداشت.[۲۴]

در حالی که اینوینسیبل‌ها قرار بود همان نقش رزمناوهای پیشین ایفا کنند، انتظار می‌رفت که این کار را بهتر انجام دهند. به‌طور مشخص نقش‌های آنها عبارت بود از:

  • شناسایی سنگین. اینوینسیبل‌ها به‌دلیل قدرتی که داشتند، می‌توانستند به رزمناوهای دشمن نزدیک شوند، ناوگان آنها را مشاهده کنند و به‌کمک سرعت بالاتر خود دور شوند.
  • پشتیبانی نزدیک از ناوگان نبرد. آنها می‌توانستند در ته خط نبرد مستقر شوند تا از مزاحمت رزمناوهای دشمن برای نبردناوها جلوگیری کنند و برای نبردناوهای دشمن که مشغول جنگیدن با نبردناوها بودند، دردسر درست کنند. همچنین، اینوینسیبل‌ها می‌توانستند به‌عنوان بخش سریع ناوگان عمل کنند و سعی کنند بر دشمن غلبه کنند.
  • تعقیب. اگر ناوگان دشمن می‌گریخت، اینوینسیبل‌ها از سرعت خود برای تعقیب و از توپ‌های خود برای آسیب رساندن یا کاهش سرعت ناوهای دشمن استفاده می‌کردند.
  • حفاظت تجار این ناوها، رزمناوهای دشمن و مهاجمان به تجارت را شکار می‌کردند.[۲۵]
اینوینسیبل، اولین رزمناو جنگی بریتانیا

سردرگمی دربارهٔ نامیدن این رزمناوهای جدید زرهی هم‌اندازهٔ نبردناو تقریباً بلافاصله شروع می‌شود. حتی در اواخر سال ۱۹۰۵، پیش از اینکه کار بر روی اینوینسیبل‌ها آغاز شود، یک یادداشت نیروی دریایی با واژهٔ «کشتی‌های زرهی بزرگ» هم به نبردناوها و هم به رزمناوهای بزرگ اشاره می‌کند. در اکتبر ۱۹۰۶، دریاسالاری شروع به طبقه‌بندی همه نبردناوها و رزمناوهای زرهی پس از دریدنوت به‌عنوان «کشتی‌های پایگاه» کرد، در حالی که فیشر از واژه «دریدنوت» برای اشاره به نبردناوهای جدید خود یا همه نبردناوها و رزمناوهای زرهی استفاده می‌کرد.[۲۶] در همان زمان، خود کلاس اینوینسیبل‌ به عنوان «رزم‌ناو-نبردناو»، «رزم‌ناو دریدنوت» شناخته می‌شد. اصطلاح «رزمناو جنگی» برای اولین بار توسط فیشر در سال ۱۹۰۸ استفاده شد. سرانجام، در ۲۴ نوامبر ۱۹۱۱، فرمان هفتگی دریاسالاری شماره ۳۵۱ مقرر کرد که «همه رزمناوهای «اینوینسیبل» و انواع بعدی در آینده به‌عنوان «رزمناوهای جنگی» توصیف و طبقه‌بندی می‌شوند تا از رزمناوهای زرهی قبلی متمایز شوند.»[۲۷]

همراه با سؤالات دربارهٔ نامگذاری کشتی‌های جدید، عدم اطمینان دربارهٔ نقش واقعی آنها به‌دلیل عدم حفاظت آنها وجود داشت. اگر آنها در درجه اول به عنوان پیشاهنگ برای ناوگان جنگی و شکارچی قاتل رزمناوهای دشمن و مهاجمان به تجارت عمل می‌کردند، آنگاه زره کمربند هفت اینچی آنها کافی بود. از سوی دیگر، اگر انتظار می‌رفت که یک خط جنگی از دریدنوت‌ها را با توپ‌های سنگین خود تقویت کنند، بدنه آنها نازک‌تر از آن بود که از توپ‌های سنگین دشمن در امان باشند. اینوینسیبل‌ها اساساً رزمناوهای زرهی سریع، بسیار بزرگ، به‌شدت مسلح بودند. با این حال، قابلیت رزمناو زرهی از قبل مورد تردید بود. یک رزمناو که می‌توانست با ناوگان کار کند ممکن بود گزینه مناسب‌تری برای تصدی این نقش باشد.[۲۴][۲۸]

به‌خاطر اندازه و تسلیحات اینوینسیبل‌ها، مقامات دریایی آنها را تقریباً از همان ابتدا کشتی‌های پایگاه می‌دانستند - فرضی که ممکن بود اجتناب‌ناپذیر باشد. پیچیدگی بیشتر این بود که بسیاری از مقامات دریایی، از جمله لرد فیشر، ارزیابی‌های بیش از حد خوش‌بینانه‌ای از نبرد تسوشیما در سال ۱۹۰۵ دربارهٔ بقاپذیری رزمناو زرهی، به‌دلیل سرعت برتر آنها، در خط نبرد علیه کشتی‌های پایگاه دشمن کرده بودند. این فرضیات بدون در نظر گرفتن ناکارامدی و ناتوانی تاکتیکی ناوگان بالتیک روسیه مطرح شده بود. تا زمانی که اصطلاح «رزمناو جنگی» به اینوینسیبل‌ها داده شد، برابری آنها با نبردناوها در ذهن بسیاری از مردم تثبیت شده بود.[۲۴][۲۸]

همه آنقدر قانع نشدند. برای مثال، سالنامه نیروی دریایی براسی بیان کرد که با کشتی‌هایی به بزرگی و گرانی اینوینسیبل‌ها، یک دریاسالار «مطمئناً آنها را در خط نبرد قرار می‌دهد، جایی که حفاظت نسبتاً سبک آنها یک عیب و سرعت بالای آنها بی‌ارزش خواهد بود.»[۲۹] طرفداران رزمناو جنگی با اشاره به دو نکته مخالفت کردند - اول، از آنجا که همه کشتی‌های پایگاه در برابر سلاح‌های جدیدی مانند اژدر آسیب‌پذیر بودند، زره‌ها بخشی از اعتبار خود را از دست داده بودند. و دوم، به دلیل سرعت بیشتر، رزمناو جنگی می‌توانست بردی را که در آن با دشمن درگیر می‌شد، کنترل کند.[۳۰]

رزم‌ناوهای نبرد در رقابت تسلیحاتی دریدنوت[ویرایش]

از به آب انداختن اینوینسیبل‌ها تا اندکی پس از آغاز جنگ جهانی اول، رزمناو جنگی نقش کوچکی در رقابت تسلیحاتی در حال توسعه ایفا کرد، زیرا آن‌گونه که فیشر احتمالاً می‌خواست، هرگز کاملاً به‌عنوان سلاح کلیدی در نیروی نظامی بریتانیا استفاده نشد. بزرگ‌ترین عامل برای این عدم پذیرش، تغییر محسوس در شرایط استراتژیک بریتانیا از زمان آغاز طراحی تا آب‌اندازی اولین کشتی‌ها بود. دشمن بالقوه بریتانیا از اتحاد فرانسه-روسیه با رزمناوهای زرهی فراوان به آلمان در حال ظهور و جنگ‌طلب تغییر کرده بود. از نظر سیاسی، بریتانیا در سال ۱۹۰۴ وارد توافق قلبی و اتحاد با روسیه شده بود. نه فرانسه و نه روسیه تهدید دریایی خاصی را ایجاد نکردند. نیروی دریایی روسیه تا حد زیادی در جنگ روسیه و ژاپن ۱۹۰۴–۱۹۰۵ غرق یا توقیف شده بود، در حالی که فرانسوی‌ها عجله‌ای برای ساخت طرح جدید در نوع دریدنوت نداشتند. بریتانیا همچنین روابط بسیار صمیمانه‌ای با دو قدرت دریایی مهم جدید داشت: ژاپن (با اتحاد انگلیس و ژاپن که در ۱۹۰۲ امضا شد و در ۱۹۰۵ تمدید شد) و آمریکا. این‌ها شرایط استراتژیک را تغییر داد و موفقیت بزرگ دریدنوت تضمین این شد که به جای اینوینسیبل به نوع جدید کشتی پایگاه تبدیل شود. با این وجود، ساخت رزمناوهای جنگی نقشی در رقابت تسلیحات دریایی تازه‌ای که توسط دریدنوت آغاز شد، ایفا کرد.[۳۱]

اچ‌ام‌اس کوئین مری، آخرین رزمناو جنگی ساخته‌شده قبل از جنگ جهانی اول

در چند سال اول خدمت، اینوینسیبل‌ چشم‌انداز فیشر را کاملاً برآورده کردند؛ می‌توانست هر کشتی را غرق کند، با سرعت کافی آن را بگیرد و از هر کشتی دشمن که قادر به غرق کردن آن بود، فرار کند. یک اینوینسیبل‌ همچنین، در بسیاری از شرایط، از عهدهٔ یک نبردناو پیشا-دریدنوت برمی‌آمد. محافل نیروی دریایی موافق بودند که منطقا رزمناو زرهی در آن زمان توسعه بیشتر نیاز نداشت و اینوینسیبل‌ها آنقدر از هر رزمناو زرهی دشمن در قدرت آتش و سرعت جلوتر بودند که توجیه ساخت رزمناوهای بیشتر یا بزرگتر دشوار بود.[۳۲] این پیشتازی با غافلگیری رقبا پس از آشکار شدن ساخت پنهانی دریدنوت و اینوینسیبل‌ها، برجسته‌تر شد. این امر باعث شد که بیشتر نیروی دریایی دیگر طرح‌های توسعه خود را به تعویق بیندازند و آنها را به‌طور اساسی اصلاح کنند.[۳۳] این، به‌ویژه دربارهٔ رزمناوها صادق بود، زیرا جزئیات کلاس اینوینسیبل‌ برای مدت بیشتری مخفی نگه داشته شد. برای نمونه آخرین رزمناو زرهی آلمانی، بلاچر، تنها به توپ ۲۱-سانتیمتر (۸٫۳-اینچ) مسلح شده بود که با رزمناوهای جنگی جدید همخوانی نداشت.[۳۴]

برتری اولیه نیروی دریایی بریتانیا در کشتی‌های پایگاه منجر به رد شدن طرح ۱۹۰۵–۱۹۰۶ شد که اساساً مفاهیم رزمناو و نبردناو را در نهایت به یک نبردناو سریع تبدیل می‌کرد. طرح «اکس۴» همه زره و تسلیحات دریدنوت را با سرعت ۲۵ گره اینوینسیبل ترکیب می‌کرد. هزینه اضافی با توجه به پیشتازی موجود بریتانیا و نیاز دولت جدید لیبرال به اقتصاد توجیه‌پذیر نبود. در عوض بلروفون که کندتر و ارزان‌تر و کپی نسبتاً نزدیک دریدنوت بود، استفاده شد.[۳۵] مفهوم اکس۴ در نهایت در کلاس کوئین الیزابت و دیگر نیروهای دریایی کامل شد.[۳۶]

ساخت رزمناوهای جنگی بعدی بریتانیا شامل سه رزم‌ناو کلاس ایندفتیگبل، اینوینسیبل‌های‌ کمی بهبود یافته بود که اساساً با همان مشخصات ساخته شدند که تا حدی به‌دلیل فشار سیاسی برای کاهش هزینه‌ها و تا حدی به دلیل پنهان‌کاری در ساخت رزمناوهای جنگی آلمان، به‌ویژه دربارهٔ زره سنگین اس‌ام‌اس فون در تان بود.[۳۷] این کلاس به‌طور گسترده یک اشتباه تلقی شد[۳۸] و نسل بعدی رزمناوهای جنگی بریتانیا به‌طور چشمگیری قدرتمندتر بودند. در سال‌های ۱۹۰۹–۱۹۱۰، احساس وجود بحران دربارهٔ رقابت با آلمان بر کاهش هزینه‌ها غلبه کرد و وحشت دریایی منجر به تأیید مجموع هشت کشتی پایگاه در سال‌های ۱۹۰۹–۱۹۱۰ شد.[۳۹] فیشر تلاش کرد تا هر هشت کشتی رزمناو جنگی باشند،[۴۰] اما چنین نشد و او مجبور شد به شش نبردناو و دو رزمناو جنگی کلاس لیون بسنده کند. لیون‌ها هشت توپ ۱۳٫۵ اینچی را حمل می‌کردند که همزمان کالیبر استاندارد نبردناوهای بریتانیایی «سوپر-دریدنوت» بود. سرعت به ۲۷ گره (۵۰ کیلومتر بر ساعت؛ ۳۱ مایل بر ساعت) می‌رسید و حفاظت زرهی، اگرچه به‌خوبی طراحی‌های آلمانی نبود، بهتر از رزمناوهای جنگی قبلی بریتانیا بود با نه-اینچ (۲۳۰-میلیمتر) کمربند زرهی و سکوهای توپ. دو لیون با ناو بسیار مشابه کوئین مری دنبال شدند.[۴۱]

A large gray ship in port. The two funnels in the center of the ship emit clouds of smoke.
اس‌ام‌اس زایدلیتس

تا سال ۱۹۱۱ آلمان رزمناوهای جنگی خود را ساخته بود و برتری ناوهای بریتانیایی دیگر قابل اطمینان نبود. افزون بر این، نیروی دریایی آلمان با نظر فیشر دربارهٔ رزمناو جنگی موافق نبود. برخلاف تمرکز بریتانیا بر افزایش سرعت و قدرت آتش، آلمان به تدریج زره و توان ماندگاری ناوهای خود را بهبود بخشید تا از رزمناوهای جنگی بریتانیا بهتر شوند.[۴۲] فون در تان، که از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۰ تکمیل شد، هشت توپ ۱۱٫۱ اینچی را حمل کرد، اما با ۱۱٫۱ اینچ (۲۸۳) میلی‌متر) زره، حفاظتی به مراتب بهتر از اینوینسیبل‌ داشت. دو ناو مولتکه کاملاً مشابه بودند اما ده توپ ۱۱٫۱ اینچی را با طراحی ارتقایافته حمل می‌کردند.[۴۳] زایدلیتس که در سال ۱۹۰۹ طراحی شد و در سال ۱۹۱۳ به پایان رسید، یک مولتکه اصلاح شده بود. سرعت آن با یک گره افزایش به ۲۶٫۵ گره (۴۹٫۱ کیلومتر بر ساعت؛ ۳۰٫۵ مایل بر ساعت) رسید، در حالی که زره آن با حداکثر ضخامت ۱۲ اینچ معادل نبردناو کلاس هلگولند چند سال قبل بود. زایدلیتس آخرین رزمناو جنگی آلمان بود که قبل از جنگ جهانی اول تکمیل شد.[۴۴]

گام بعدی در طراحی رزمناو جنگی در ژاپن بود. نیروی دریایی امپراتوری ژاپن از سال ۱۹۰۹ برای ناوهای کلاس کنگو برنامه‌ریزی می‌کرد و مصمم بود، از آنجا که اقتصاد ژاپن می‌توانست کشتی‌های نسبتاً کمی را تأمین کند، هر کدام، از رقبای احتمالی خود قدرتمندتر بودند. در ابتدا کلاسی شبیه اینوینسیبل‌ برنامه‌ریزی شده بود. با آگاهی از برنامه‌های بریتانیا برای لیون و احتمال مسلح شدن نبردناوهای جدید نیروی دریایی آمریکا به توپ‌های ۱۴-اینچ (۳۶۰-میلیمتر)، ژاپنی‌ها تصمیم گرفتند در برنامه‌های خود به‌طور اساسی بازنگری کنند و بهتر پیش بروند. طرح جدیدی طراحی شد که مجهز به هشت توپ ۱۴ اینچی و سرعت ۲۷٫۵ گره (۵۰٫۹ کیلومتر بر ساعت؛ ۳۱٫۶ مایل بر ساعت) بود؛ بنابراین در سرعت و قدرت آتش اندکی نسبت به لیون‌ها برتری داشت. توپ‌های سنگین نیز موقعیت بهتری داشتند و بدون برجک وسط کشتی هم در جلو و هم از عقب شلیک می‌کردند. طرح زره نیز نسبت به لیون، با ۹ اینچ زره بر روی برجک‌ها و ۸ اینچ (۲۰۳ میلیمتر) روی سکوهای توپ اندکی بهبود یافته بود. اولین کشتی این کلاس در بریتانیا و سه کشتی دیگر در ژاپن ساخته شدند.[۴۵] ژاپنی‌ها همچنین رزمناوهای زرهی قدرتمند خود را از کلاس‌های تسوکوبا و ایبوکی مجهز به چهار توپ ۱۲ اینچی به عنوان رزمناوهای جنگی طبقه‌بندی کردند. با این وجود، تسلیحات آنها ضعیف تر و سرعت آنها کندتر از رزمناوهای جنگی دیگر بود.[۴۶]

کنگو

رزمناو جنگی بعدی بریتانیا، تایگر، در ابتدا به عنوان چهارمین کشتی در کلاس لیون در نظر گرفته شد، اما به‌طور قابل توجهی بازطراحی شد. این ناو ۸ توپ ۱۳٫۵ اینچی را حفظ کرد، اما آنها مانند توپ‌های کنگو برای میدان‌های آتش بهتر جابه‌جا شدند. این ناو سریعتر بود (۲۹ گره (۵۴ کیلومتر بر ساعت؛ ۳۳ مایل بر ساعت) در آزمایش‌های دریایی)، و یک سلاح ثانویه سنگین‌تر حمل می‌کرد. تایگر همچنین در مجموع زره سنگین‌تری داشت؛ در حالی که حداکثر ضخامت زره همچنان ۹ اینچ بود، ارتفاع زره اصلی کمربند افزایش یافت.[۴۷] با این حال، همه ارتقاهای مورد نظر برای این کشتی تأیید نشدند. طراح آن، سر یوستیس تنیسون دِ اینکور، دیگ‌های بخار لوله‌آبی با سوراخ کوچک و توربین‌های دنده‌ای می‌خواست تا به سرعت ۳۲ گره (۵۹ کیلومتر بر ساعت؛ ۳۷ مایل بر ساعت) برسد، اما هیچ حمایتی از سوی مقامات دریافت نکرد و سازندگان موتور درخواست او را رد کردند.[۴۸]

در سال ۱۹۱۲ کار بر روی سه رزمناو جنگی آلمانی دیگر از کلاس درفلینگر، اولین رزمناوهای جنگی آلمانی مجهز به توپ‌های ۱۲ اینچی، آغاز شد. این ناوها، مانند تایگر و کنگو، توپ‌هایی بر برجک‌های ویژه‌ای داشتنند تا کارایی بیشتری داشته باشند. زره و سرعت آنها نیز مشابه کلاس قبلی زایدلیتس بود.[۴۹] در سال ۱۹۱۳، امپراتوری روسیه همچنین ساخت چهار کشتی کلاس برودینو را برای خدمت در دریای بالتیک آغاز کرد. این ناوها برای حمل دوازده تفنگ ۱۴ اینچی، زره تا ضخامت ۱۲ اینچ و سرعت ۲۶٫۶ گره (۴۹٫۳ کیلومتر بر ساعت؛ ۳۰٫۶ مایل بر ساعت) طراحی شده بودند. زره سنگین و سرعت نسبتاً پایین این ناوها باعث شد که آنها بیشتر به طراحی‌های آلمانی شبیه باشند تا انگلیسی. ساخت برودینو در جنگ جهانی اول متوقف شد و همه آنها پس از پایان جنگ داخلی روسیه از بین رفتند.[۵۰]

کاربران[ویرایش]

کاربران سابق[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. نبردناو کلاس شارنهورست و رزم‌ناو کلاس دویچلنت و نبردناو کلاس دانکرک فرانسوی هم گاهی به‌عنوان رزمناوهای جنگی شناخته می‌شوند، اگرچه نیروی دریایی کاربرشان، آنها را به‌ترتیب «نبردناو» (آلمانی: Schlachtschiffe)، «کشتی زرهی» (آلمانی: Panzerschiffe) و «نبردناو» (فرانسوی: Bâtiments de ligne‎) نامیده است. از آنجا که نه نیروی کاربر و نه بسیاری از مورخان دریایی آنها را به چنین عنوانی طبقه‌بندی نکرده‌اند، در این مقاله مورد بحث قرار نگرفته‌اند.[۲][۳][۴]
  1. Breyer, p. 168
  2. Gröner, pp. 31, 60; Gille, p. 139; Koop & Schmolke, p. 4
  3. Chesneau, p. 259
  4. Bidlingmaier, pp. 73–74
  5. Sondhaus, p. 199; Roberts, p. 13
  6. Sumida, p. 19
  7. Breyer, p. 47
  8. Lambert 2002, pp. 20–22; Osborne, pp. 61–62
  9. Gardiner & Gray, p. 142; Osborne, pp. 62, 74
  10. Sumida, p. 351, Table 9. Figures are for First-Class Cruisers and exclude armament.
  11. Sumida, pp. 42–44
  12. Quoted in Sumida, p. 44
  13. Roberts, p. 15; Mackay, pp. 212–13
  14. Breyer, p. 48
  15. Roberts, pp. 16–17
  16. Mackay, pp. 324–25; Roberts, pp. 17–18; Sumida, p. 52
  17. quoted in Sumida, p. 52
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ Roberts, p. 19
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ Breyer, p. 115
  20. Sumida, p. 55
  21. Roberts, pp. 24–25
  22. Burr, pp. 7–8
  23. Breyer, pp. 114–17
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ Gardiner & Gray, p. 24
  25. Roberts, p. 18
  26. Mackay, pp. 325–26
  27. Admiralty Weekly Orders. 351. – Description and Classification of Cruisers of the "Invincible" and Later Types. ADM 182/2, quoted at The Dreadnought Project: The Battle Cruiser in the Royal Navy.
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ Massie, p. 494
  29. As quoted in Massie, pp. 494–95
  30. Friedman, p. 10
  31. Sondhaus, pp. 199–202
  32. Roberts, p. 25; Mackay, pp. 324–25
  33. Sondhaus, pp. 201–02
  34. Staff, pp. 3–4
  35. Roberts, p. 26
  36. Breyer, pp. 61–62
  37. Roberts, pp. 28–29
  38. Brown 1999, p. 57
  39. Sondhaus, p. 203
  40. Roberts, p. 32
  41. Roberts, pp. 31–33
  42. Sondhaus, pp. 202–03
  43. Breyer, pp. 269–72
  44. Breyer, pp. 267, 272
  45. Evans & Peattie, pp. 161–63
  46. Gardiner & Gray, p. 233
  47. Roberts, pp. 37–38
  48. Breyer, p. 136
  49. Breyer, pp. 277–78
  50. Breyer, p. 399

منابع[ویرایش]