ویکی‌پدیا:نظرخواهی/استفاده از نیم‌فاصله در نام‌های عبارتی/نظرخواهی چهار: طناب‌بازی یا طناب بازی؟

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

لطفاً نظرتان را دربارهٔ شیوهٔ نوشتنِ کلمات مشتقّ ساخته‌شده با پیشوندها و پسوندها بفرمایید. این نظر شامل وپ:فضای نام هم خواهد شد.

  • آغاز نظرخواهی و بحث‌های اولیه: اینجا
  • سایر نظرخواهی‌های مرتبط:
۱. نظرخواهی نخست
۲. نظرخواهی دوم
۳. نظرخواهی سوم
۵. نظرخواهی پنجم

نظرخواهیِ چهار: «طناب‌بازی» یا «طناب بازی»؟[ویرایش]

بحث زیر پایان یافته‌است و به‌زودی بایگانی خواهد شد.

اجماع وجود دارد. – درفش کاویانی (بحث) ‏۱۴ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۵۷ (UTC)[پاسخ]

چهار) کلمات مرکب (به‌طور عام):[ویرایش]

در این بخش از نظرخواهی نیز تلاش بر آن است که تا حد ممکن به‌طور مختصر به این مقوله پرداخته شود. با توجه به طولانی شدن فرایند نظرخواهی، در این بخش، «کلمات مرکب» و «کلمات مرکب و مشتق»، تقریباً در همهٔ انواع و ساخت‌ها مطرح می‌شود. دربارهٔ بعضی از انواع کلمات مرکبی که می‌توان بالقوه در همین بخش چهارم (همین بخش) فهرست کرد، در بخش‌های پیشین سخن گفته شده‌است.

«طناب‌بازی» یک کلمهٔ مرکب است. معنی آن را همه می‌دانیم؛ اما چون قرار است در اینجا نظرخواهی صورت گیرد، لازم است به نکته‌ای اشاره کنیم: وقتی می‌گوییم «طناب‌بازی» (با فاصلهٔ مجازی)، منظورمان «بازی با طناب» است. اما وقتی «طناب بازی» (با فاصله) بنویسیم، می‌توان آن را «طنابِ بازی» خواند. بسیاری از کلمات مرکبِ دیگر، بالقوه یا بافعل، ممکن است چنین ابهام معنایی‌ای ایجاد نکنند؛ مثلاً اگر «خودداریِ» بدون فاصله را با فاصلهٔ کامل بنویسیم، خوانندهٔ متن، در بافتِ سخن به معنی آن پی می‌بَرد و منظورمان را درمی‌یابد. اتفاقاً همین «خودداری» را می‌توانیم به گونه‌ای در یک جمله به‌کار ببریم که با فاصله بنویسیم: «چیزی را که خود داری، از دیگران مخواه». در جملهٔ یادشده، اگر «خود» و «داری» را نزدیک هم بنویسیم، بازهم خواننده متوجه معنی خواهد شد.

اما چون «خط» یا «دبیره»، شکل یا بازتابِ نوشتاریِ زبان است، بهتر است تا جای ممکن به‌صورت نظام‌مند و به شیوه‌ای دقیق نگارش یابد.

توضیح بیشتر: «طناب‌بازی» یک کلمهٔ مرکب است: طناب (اسم) + باز (بن مضارعِ صفت‌ساز و اسم‌ساز) + ـی (پسوند). ما به‌کمک شمّ زبانی‌مان، در بیشترِ موارد می‌توانیم اجزای تشکیل‌دهندهٔ واژه‌های مرکب را تشخیص دهد. واژهٔ مرکب عموماً به اجزای تشکیل‌دهندهٔ آن تجزیه می‌شود، به شرطی که هریک از آن اجزا، در فارسی امروز یا فارسی نو (نه فارسی میانه و پیش از آن، یعنی به‌اصطلاح به‌طور همزمانی و نه درزمانی) به‌کار برود. بر این اساس و برای مثال، این واژه‌ها مرکب به‌شمار نمی‌روند: آبشار، جلبک، دشمن، دشنام، رایگان، سلحشور، شلوار، نیمکت (جدا و با فاصلهٔ مجازی نوشتنِ واژه‌های یادشده منطقی نیست.)

مثال‌هایی برای واژه‌های مرکب: این مثال‌ها، که از یک پیکرهٔ واژگانیِ صدمیلیونی (با عنوان «بانک زبان فارسی») استخراج شده‌اند، به تفکیکِ نوعی، با شماره، و بدون تفکیک صرفی و ذکر هویت دستوری، طبقه‌بندی شده‌اند:

  1. آب‌انبار، آزادراه، بزرگراه، ایران‌زمین، بالادست، پایین‌دست، پیاده‌نظام، پیرزن، پیرمرد، تره‌بار، تندباد، گردباد، جان‌پناه، جمعه‌بازار، جهان‌پهلوان، جوجه‌کباب، خاربوته، خاک‌توده، خبرنامه، خمیرمایه، درون‌مایه، دست‌ابزار، دست‌خط، دست‌مایه، دست‌مزد، دگربار، دگرگونه، دل‌درد، دَله‌دزد، دندان‌پزشک، دولت‌مرد، دیروقت، دوم‌شخص، کوه‌پایه، نخست‌وزیر، نوجوان، نورسیده، … [صص۲۸–۲۹]؛
  2. ابرانسان، ابررایانه، ابرقدرت، ابرمرد، پس‌انداز، پس‌فردا، پس‌کوچه، پسافمینیسم، پسامارکسیستی، پست‌مدرنیسم، پست‌ویکتوریایی، پیگرد، پی‌آیند، پی‌نوشت، پیش‌نویس، پیش‌فروش، پیش‌دانشگاهی، پیش‌داوری، تمام‌اتوماتیک، سرمربی، شاهراه، شاه‌کلید، شاه‌لوله، شاه‌ماهی، فرااکسپرسیونیسم، فراپیام، فراحسّی، فراخوان، فرادست، فراگیری، فراهم، … [ص۲۹]؛
  3. باارزش، بدبخت، بی‌آب، بی‌آبی، بی‌اختیار، بی‌تأثیر، بی‌زحمت، بی‌فکری، بی‌وجه، بی‌ریشه، بی‌وزنی، پرآب، پرآوازه، پردرآمد، خودآگاه، خودکار، خودنویس، خوش‌آهنگ، خوش‌خوراک، کم‌پشت، کم‌درآمد، کم‌کاربرد، ناامید، ناسلامتی، ناکام، ناگهان، نامرادی، همسفر، همکار، هم‌نوع، … [ص۲۹]؛
  4. ایرانی‌الاصل، ستم‌پیشه، انگلیسی‌تبار، آلمانی‌زبان، خارجی‌زبان، فارسی‌زبان، مردسالار، مردم‌سالاری، دیوسیرت، بیضی‌شکل، مربع‌شکل، مربعی‌شکل، قارچی‌شکل، شیطان‌صفت، برق‌کار، تعمیرکار، طمع‌کار، اسراف‌کاری، ندانم‌کاری، چندگانگی، استعاره‌گونه، فرنگی‌مآب، نوکرمآبی، آجرمانند، کرکی‌مانند، سیاست‌مدار، ارزش‌مدارانه، زورمداری، کاتولیک‌مذهب، دیکتاتورمنش، المانس‌نشانی، امیرنشین، سفیدپوست‌نشین، … [ص۲۹]؛
  5. شنزبه‌نام، محمدرضانام (مثال: محمدرضانامی آمده بود، با شما کار داشت.) [ص۲۹]؛
  6. چندبرابر، دوبرابر، شش‌برابر، دوچندان، … [ص۳۰]؛
  7. نیم‌دایره، نیمرخ، نیم‌سوخته، نیم‌سوز، نیم‌کره، نیم‌نگاه، نیمه‌آجر، نیمه‌اپیزودیک، نیمه‌احساساتی، نیمه‌باز، نیمه‌جان، نیمه‌ریش (کارمندِ نیمه‌ریشِ فلان اداره)، نیمه‌شب، … [ص۳۰]؛
  8. آرام‌آرام، انبوه‌انبوه، اندک‌اندک، بازباز (بازباز راه‌رفتن)، بخوربخور، بدوبدو، بزرگ‌بزرگ، بزن‌بزن، بع‌بع، بکن‌بکن، بگیربگیر، بندبند، به‌به، پاره‌پاره، پرپر (پَرپَر)، پله‌پله، تاپ‌تاپ، تازه‌تازه، ترق‌ترق، تق‌تق، تک‌تک، تکان‌تکان، تکه‌تکه، تلق‌تلق، تلوتلو، تندتند، جای‌جای، جرینگ‌جرینگ، جویده‌جویده، جیک‌جیک، چاک‌چاک، چپ‌چپ، چک‌چک، چکه‌چکه، چی‌چی، حلقه‌حلقه، خال‌خال، خداخدا، خشک‌خشک، خوش‌خوش، خیره‌خیره، دان‌دان (دون‌دون)، دانه‌دانه، دست‌دست، دستی‌دستی، دل‌دل، دوان‌دوان، راستی‌راستی، راه‌راه، رشته‌رشته، رفته‌رفته، رگه‌رگه، …، کشان‌کشان، کشکی‌کشکی، کم‌کم، گلوله‌گلوله، گنده‌گنده، لنگان‌لنگان، میومیو، نرم‌نرم، نفس‌نفس، نم‌نم، واق‌واق، وِزوِز، وول‌وول، های‌های، هول‌هول، هه‌هه، هیس‌هیس، یکی‌یکی، یواش‌یواش، … [ص۳۰]؛
  9. بال‌بال‌زنان، بالابالاها، بع‌بع‌کنان، پاره‌پاره‌شدگی، پس‌پسکی، پله‌پله‌شده، تق‌تق‌کنان، تلق‌تلق‌کنان، تلوتلوخوران، جیغ‌جیغی، جیک‌جیک‌کنان، چاک‌چاک‌شده، چی‌چی‌الدوله، چی‌چی‌السلطنه، حالاحالاها، حسین‌حسین‌گویان، خال‌خالی، خط‌خطی، خوش‌خوشان، خوش‌خوشک، دوردورها (آن دوردورها)، راست‌راستکی، زیرزیرکی، سرسری، سوت‌سوتک، سوزن‌سوزنی، فلان‌فلان‌شده، قارقارکنان، کم‌کمَک، کورکورانه، گل‌گلی، لنگ‌لنگان، له‌له‌زنان، لِی‌لِی‌کنان، مِن‌مِن‌کنان، نازنازی، نرم‌نرمک، نفس‌نفس‌زنان، نم‌نمک، وِزوِزکنان، ویزویزکنان، هِرهِرکنان، هق‌هق‌کنان، هول‌هولکی، هوهوکشان، هوهوکنان، هیس‌هیس‌کنان، … [صص۳۰–۳۱]؛
  10. پچ‌پچ، تیک‌تیک، چه‌چه (به‌به و چه‌چه/ به‌به‌چه‌چه)، خِرخِر، خُرخُر، خِرت‌خِرت، خِس‌خِس، خِش‌خِش، دُودُو (چشمانش دُودُو می‌زد)، زُق‌زُق، سلانه‌سلانه، شُرشُر، شرحه‌شرحه («شرحهٔ» در فارسی کهن به‌کار رفته‌است)، عوعو، غرغر، غژغژ، غورغور، غیژغیژ، فِرت‌فِرت، فِش‌فِش، قاه‌قاه، قدقد، قه‌قه، قیژقیژ، کِرکِر، کواک‌کواک، کورمال‌کورمال، گاماس‌گاماس، گُرگُر، گِزگِز، لالا، لای‌لای، لِخ‌لِخ، لَه‌لَه، لِی‌لِی، مِرمِر، مِس‌مِس، مِن‌مِن، مورمور، موس‌موس، هاها!، هاهاها!، هاهاهاها!، هِرهِر، هق‌هق، هِن‌هِن، هوهو، هوهوهو، هون‌هون، … [ص۳۱]؛
  11. تلق‌تلوق، چِرِق‌چُروق، غلط‌غلوط، قِرِچ‌قُروچ، مِلِچ‌مُلوچ/ مَلَچ‌مُلوچ، ورجه‌وورجه، … [ص۳۱]؛
  12. اِشکِل‌مِشکِل، اعصاب‌معصاب، بچه‌مچه، بلامَلا، تَرَک‌مَرَک، جلومِلُو، چاخان‌پاخان، چیزمیز، ژولیده‌پولیده، سیرک‌میرک، طهارت‌مهارت، غریبه‌مریبه، قلنبه‌سلنبه/ قلمبه‌سلمبه، کتاب‌متاب، کنفرانس‌منفرانس، مشروپ‌پشروب، میوه‌پیوه، … [ص۳۱]؛
  13. چاله‌چوله، در‌ی‌وَری، ریزه‌میزه، شلوغ‌پلوغ، شلوغ‌پلوغی، قیلی‌ویلی، گاه‌گداری، گیج‌ویجی، ندیدبَدید، هیری‌ویری، … [ص۳۱]؛
  14. ارزش‌یابی، جمع‌آوری، چانه‌زنی، خاطره‌نویسی، خاک‌سپاری، شعارزدگی، عکس‌برداری، فریب‌خوردگی، فریب‌خورده، قالب‌گیری، قرعه‌کشی، قلم‌خوردگی، کادربندی، کارشکنی، کرگزینی، کارورزی، کرایه‌کشی، کمک‌رسانی، گردآوری، گروه‌بندی، مچ‌اندازی، مسافرکشی، مصلحت‌اندیشی، نادیده‌انگاری، وزن‌کشی، … [صص۳۵–۳۶]؛
  15. ازهم‌گسیختگی، به‌روزرسانی، به‌کارگیری، پادرمیانی، درهم‌آمیختگی، درهم‌آمیخته، درهم‌آمیزی، سرهم‌بندی، فراهم‌سازی، قایم‌باشک‌بازی/ قایم‌موشک‌بازی*، وقت‌تلف‌شدگی، هم‌ذات‌پنداری، یک‌سونگرانه، یک‌سونگری، … [ص۳۶]؛
  16. اعصاب‌خردکن/ اعصاب‌خوردکن، سبزی‌خردکن/ سبزی‌خوردکن، سبزی‌خردکنی/ سبزی‌خوردکنی، …؛
  17. سایه‌روشن، شترگاوپلنگ، شترمرغ، مارماهی، …؛
  18. بین‌الملل، بین‌المللی، حتی‌الامکان، دائرةالمعارف/ دایرةالمعارف، علی‌الاصول، علی‌البدل، فی‌المجلس، متساوی‌الساقین، ….

شمارِ دسته‌بندی‌ها بیش از ۱۵۰۰ بند است؛ فعلاً به همین موارد بسنده شد. از همهٔ دوستان و سروران عزیزم برای اطالهٔ کلام پوزش می‌خواهم. نظرخواهی پنجم (آخرین نظرخواهیِ خودم) را هفتهٔ بعد تقدیم می‌کنم.

لطفاً نظرتان را بفرمایید. سپاس. Hamid Hassani (بحث) ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۲۴ (UTC)[پاسخ]

  • موافق با فاصلهٔ مجازی مهرنگار (بحث) ‏۵ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۳۰ (UTC)[پاسخ]
  • موافق بنظرم حکم کلی‌ نمی‌توان داد و برمی‌‌گردد به معنی‌ مورد نظر در جمله. همانطور که در مقدمه توضیح داده‌اند. اگر مقصود از «طناب بازی»، بازی‌ مفرحی است که با ریسمان انجام می‌‌شود باید با فاصله مجازی یا همان نیم‌فاصله نوشته شود. مثال: ما دیروز طناب بازی کردیم. اما اگر مقصود طنابی است که با آن‌ بازی می‌‌کنند باید با فاصله کامل بیاید و شاید از علامت زیر (کسره) هم بهره گرفت . مثل: طنابِ بازی ما قرمز است.
پس:
هر کجا دو کلمه مستقل که هر یک معنایی مشخص دارند یک واژه و مفهوم واحد جدید می‌‌سازند باید از نیم‌فاصله استفاده کرد. مثال: من از بازی خودداری کردم
هرگاه در جایی دو کلمه اولیه معنی‌ اصلی خود را حفظ کنند و در واقع نرکیبی جدید نسازند باید یک فصله بین آن‌ها باشد مثال: در بازی روی آنچه خود داری حساب کن!
به همین‌ ترتیب واژگانی مثل نیم‌دایره یا مسافرکشی یا خودنویس که آورده شده باید با نیم‌فاصله باشد چون هرگز دو پاره‌ای که با هم ترکیب شده‌اند اگر در یک جمله از پی‌ هم قرار گیرند معنی‌ مستقلی نخواهند داشت. برای واژگان مرکبی که یک بخش آن کوتاه است حتی می‌تواند پیوسته توشته شود اما هرگز با فاصله پذیرفته نیست. مثل «کفگیر» یا «همراه»
فرزان »»»بحث ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۱:۲۶ (UTC)[پاسخ]
@Farzan44: با سپاس از جانب‌عالی، هرگز حکم کلی داده نمی‌شود. همان‌طور که اشاره فرمودید، در مقدمهٔ موضوع، همراه با ذکر مثال، به این نکته اشاره شده که این تصمیم تنها براساس بافتِ سخن/ بافتِ گفتار (context) یا همان معنی موردنظر در جمله که شما فرمودید، گرفته می‌شود. پس این کار را انسان انجام خواهد داد نه ماشین و برنامهٔ نرم‌افزاری. شاد باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۰۳ (UTC)[پاسخ]
@Hamid Hassani: با سپاس از روشنگری. به این ترتیب من عنوان رای خودم را از ممتنع به موافق تغییر دادم فرزان »»»بحث ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۴۰ (UTC)[پاسخ]
@آزادسرو: با سپاس از جناب‌عالی، شخصاً با آنچه فرمودید موافقم. Hamid Hassani (بحث) ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۴۳ (UTC)[پاسخ]
  • مخالف یادم هست قبلا یک نظرسنجی در ویکی‌پدیا برگزار شده بود برای اینکه گذاشتن اعراب (حرکت‌های زیر، زبر و پیش) و تشدید اجباری باشه و با رای مخالف بالای کاربرها در نهایت رد شد. ما نمی تونیم انتظار داشته باشیم که «خط نوشتاری» صورت گفتاری زبان مون رو به طور کامل منعکس کنه مثلا واژه «ترک» رو میشه به صورت «تُرک»، «تَرک»، «تَرَک»، الخ خوند. در مثالی دیگر صورت نوشتاری واژه «خواننده» منعکس کننده شکل گفتاری این واژه (خاننده) نیست. در مورد واژه‌های مرکب بالا هم نیازی نیست شکل نوشتاری منعکس کننده شکل گفتاری باشه. مثلا «طناب بازی» و «طناب‌بازی» هر رو درست هستن. حتی «طنابازی» هم میتونه درست باشه اگر اهل زبان قبول کنند. در هر صورت از جناب حسنی برای راه‌اندازی این مجموعه نظرخواهی تشکر میکنم و پس از رسیدن به اجماع، سعی میکنم این قوانین نگارشی رو در سایر پروژه های ویکی که در اونها فعال هستم مثل ویکی‌کتاب پیاده‌سازی کنم. --دوستدار ایران بزرگ ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۱۳ (UTC)[پاسخ]
@Doostdar: با سپاس از جناب‌عالی، البته که در فضای نام حرکت‌گذاری نمی‌کنیم. مواردی که در مثال‌ها با حرکت آمده، مربوط به مدخل‌ها و متن مقاله‌ها و تنها برای رفع ابهام است. Hamid Hassani (بحث) ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۴۳ (UTC)[پاسخ]
@MOSIOR: با سپاس از جناب‌عالی بابت وقتی که برای مطالعهٔ دقیقِ نوشته گذاشتید، بله، من هم در نوشتار با «خورد» به‌جای «خُرد» موافق نیستم. اما چون در گفتار و نثرِ شکسته کاربرد دارد، به آن اشاره کردم. اگر این نظرخواهی نهایی شد، شاید بهتر باشد اساساً این «خورد» را نیاوریم. شاد باشید. Hamid Hassani (بحث) ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۵۶ (UTC)[پاسخ]
اینکه بگوییم کاربر باید «آب انبار» رو به صورت «آب‌انبار» بنویسه مثل اینه که بگیم کاربر باید «اول» رو به صورت «اوّل» بنویسه. پس لطفا دلیل کافی رو پشتبند رای‌هاتون کنید. --دوستدار ایران بزرگ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۵۶ (UTC)[پاسخ]
@Doostdar: «آب‌انبار» یعنی «انبارِ آب»، یعنی ترکیبِ اضافیِ مقلوب است (انبار + آب = آب‌انبار). در ویکی‌پدیا هم به‌درستی «آب‌انبار» (با فاصلهٔ مجازی) ثبت شده. اگر دقت بفرمایید، می‌بینید که با «آزاراه» و «بزرگراه/ بزرگ‌راه» و «ایران‌زمین» و سایر مثال‌های مجموعهٔ ۱ تفاوت ندارد. «اول» و «اوّل» را با این موارد نمی‌توان مقایسه کرد. حتی «اول» و «اوّل» با «کُره» و «کُرّه» هم قابل قیاس نیست، بلکه با «علت» و «علّت» می‌توان مقایسه کرد. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۵۱ (UTC)[پاسخ]
حرف من چیز دیگریست. حرف من اینه که ما داریم قواعد خط نوشتاری رو پیچیده می‌کنیم. من می‌ترسم کار به جایی برسه که همه بگن املای فارسی از املای فرانسوی هم سخت‌تر شده. مثلا کسی اومده مدخل آب انبار حاج سید حسین رو در ویکی‌پدیا ایجاد کرده. آیا از نظر شما این فرد غلط املایی داشته؟ اگر کسی اعراب واژه شکر رو نذاره آیا مرتکب غلط املایی شده؟ مشکل دیگر اینکه چرا واژه «کارخانه» سرهم نوشته میشه ولی واژه «آب‌انبار» با فاصله مجازی؛ مگر کارخانه ترکیب اضافی مقلوب (خانه + کار) نیست؟ آب‌نبات درسته یا آبنبات؟ --دوستدار ایران بزرگ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۲۰ (UTC)[پاسخ]
ما سعی می‌کنیم قواعد خط نوشتاری را قاعده‌مند کنیم؛ اما فکر نمی‌کنم آنچنان پیچیده باشد. «کارخانه» هم عینِ «آب‌انبار» است. (در اصل یعنی «خانهٔ کار/ جای کار») دربارهٔ «آبنبات» یا «آب‌نبات» نمی‌خواهم حکم کنم کدام درست و کدام غلط است. آنچه مسلم است این است که «آب نبات» (با فاصله) درست نیست. پیشتر و در همین صفحه دربارهٔ جدانویسی و پیوسته‌نویسی صحبت شد و من هم به هم خودم پیشنهادم را نوشتم: مراجعه به فرهنگ املایی خط فارسی (تهران: علی‌اشرف صادقی، با همکاری زهرا زندی‌مقدم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ویراست دوم، ۱۳۹۱). Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۴۶ (UTC)[پاسخ]
من این بحث رو از اول دنبال کردم. تلاش شما برای ضابطه‌مند کردن نوشتار فارسی ارزشمنده ولی به نظرم در حال پیچیده کردن همه چیز هستید. اصلا پیش کشیدن این بحث بدون توضیح دادن حروف چسبان و غیرچسبان الفبا باعث گمراهی افراد نا آشنا با بحث میشه. وارد نشدن به بحث سرهم‌نویسی (مثلا بروزرسانی درسته یا به‌روزرسانی؟) خود مشکل دیگری است. --دوستدار ایران بزرگ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۵۵ (UTC)[پاسخ]
درود. چون «ب» به حرف قبل و بعد از خود می‌چسبد و «ر» می‌تواند فقط به حرف قبل از خود بچسبد. بنابراین، اگر آن فاصله نباشد، آب‌انبار می‌شود «آبانبار». شکل جدای آن هم ابهام‌آفرین است: «آب انبار.» آب‌انبار یک واحد زبانی است. سپاس. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۳۰ (UTC)[پاسخ]
این گفتهٔ شما نادرست است آقای دوستدار (این: "در حال پیچیده کردن همه چیز هستید"). من به ساده‌ترین زبان ممکن صحبت می‌کنم. یادداشت جناب MOSIOR را بخوانید. ایشان موضوع را به ساده‌ترین بیان برای شما تکرار کرده‌اند. برای درکِ اینها تنها نیاز به اندکی آشنایی با زبان مادری و حداقل‌های دستور زبان است؛ یعنی چیزی که همهٔ ما در دورهٔ راهنمایی و دبیرستان آموخته‌ایم. به نظر می‌رسد که شما اینها را می‌دانید و مزاح می‌فرمایید. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۱۲ (UTC)[پاسخ]
من از پیش با این مباحث آشنایی داشتم. با این حال هنوز نفهمیدم چرا باید کمرنگ رو به صورت کم‌رنگ بنویسم؟ آیا هیچ دلیل یا قاعده‌ای برای این کار دارید؟ آیا عدم وجود قاعده مشخص باعث پیچیده شدن نمیشه؟ --دوستدار ایران بزرگ ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۳۹ (UTC)[پاسخ]
  • شماره دونقطه‌ها از دستم در رفت و ستاره گذاشتم. ببینید، کم‌رنگ یک واحد معنایی و دو واحد دستوری است. با نیم‌فاصله نگاشتن‌اش هر دو مشخصه را حفظ می‌کند. یعنی یک معنا: کم رنگ بودن که متشکل از دو کلمه کم و رنگ است. دیگر اشکال، نمی‌توانند این خصیصه‌ها را منتقل کنند. سپاس. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۵۹ (UTC)[پاسخ]
@Doostdar: نوشتنِ «کمرنگ» یا «کم‌رنگ» (یعنی سرِهم یا بی‌فاصله) می‌تواند سلیقه‌ای باشد یا حتی کسی برای خودش و احیاناً برای جایی (مثلاً انتشاراتی که خودش صاحب یا ویراستار اصلیِ آن است) قرارداد کند. همهٔ بحثِ ما در اینجا این است که آن را «کم رنگ» (با فاصله) ننویسیم، چون یک واحد واژگانی (lexical unit: LU) است. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۳۹ (UTC)[پاسخ]
اگر یک انتشاراتی به سرش زد «قایم‌باشک‌بازی» رو به دلیل اینکه یک واحد واژگانی (LU) هست به صورت «قایمباشکبازی» بنویسه از نظر شما این حسن سلیقه هیچ مشکلی نداره؟ --دوستدار ایران بزرگ ‏۸ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۴۶ (UTC)[پاسخ]
این نهایت بی‌سلیقگیه. حساب اون با این جداست. اجزای «کمرنگ/ کم‌رنگ»، به‌خصوص پیشوندگونه‌ای که داره، کوتاهه. قابل مقایسه با «بهتر» و «کمتر» (سرِهم) و «شیرین‌تر» و «دست‌نیافتنی‌تر». نوشتنِ «دستنيافتنیتر»* و «دست‌نیافتنیتر»* هم کج‌سلیقگیه. اِعمال سلیقه هم باید روشمند باشه؛ اینا به‌سرزدنی نیست. Hamid Hassani (بحث) ‏۸ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۶:۱۳ (UTC)[پاسخ]

راه حل یا راه‌حل[ویرایش]

من شخصاً «راه‌حل» را ناخوانا می‌دانم. از سوی دیگر، جمع عبارت راه حل را اگر به صورت «راه حل‌ها» بنویسیم (و نه «راه‌حل‌ها») چنین به نظر می‌رسد که «حل» را جمع بسته‌ایم نه کل عبارت را. نظر دوستان چیست؟ — حجت/بحث ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۱۸ (UTC)[پاسخ]

گمان می‌کنم «راهِ حل» صحیح‌تر باشد؛ و از طرفی «راه حل‌ها» چندان صحیح نباشد، بلکه «راه‌های حل» صحیح‌تر باشد؛ چراکه «راه‌هایی» است که به «حل (شدن)» منتج می‌شود.--  آزادسرو  بحث ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۵۷ (UTC)[پاسخ]
پیشنهاد: راه‌حل‌ها (بدون فاصله). Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۱۵ (UTC)[پاسخ]
درود. گمانم این بحث مانند ماشین حساب و سیستم عامل باشد که هنوز در نظرخواهی جدید مطرح نشده (یک بار شده و اجماع هم داشته اما تبدیل به شیوه‌نامه نشده). برای فهم بهتر، مثال ابزار تحلیل را می‌آورم. فکر می‌کنم با هیچ استدلالی موافقان بی‌فاصلگی نمی‌توانند آن را به هم بچسبانند. راه حل هم تفاوتی با این ندارد و نظرم ضمن احترام به جناب حسنی، موافق دوست گرامی، آزادسرو است. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۵۴ (UTC)[پاسخ]
@MOSIOR: با سپاس و احترام، بله، موضوع «راه‌حل/ راه حل» و «ماشین‌حساب/ ماشین حساب» و «سیستم‌عامل/ سیستم عامل» دقیقاً شبیه هم هستند. اینجا تنها در بحث‌ها دربارهٔ آن گفتگو شده و در نظرخواهی به آن اشاره نشده. اینها جزو ترکیب‌های اضافی (مضاف و مضافٌ‌الیه) و ترکیب‌های وصفی (صفت وموصوف) به‌شمار می‌روند، اما از آن دسته که کسره‌شان گاهی حذف می‌شود؛ اگر هم کسره حذف نشود، غالباً یک تکیهٔ اصلی در پایان دارند. چون این موارد بالقوه بحث‌انگیزترند، بنده اینجا در نظرخواهی مطرحشان نکردم. اگر نیاز باشد، بعد از نظرخواهیِ اصلی می‌توانیم به آن هم بپردازیم. دربارهٔ «ابزار تحلیل» مطمئن نیستم. آیا خودش به‌تنهایی اصطلاح است؟ با سپاس از جناب‌عالی برای توجه و دقت ویژه‌تان در بحث‌ها. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۰:۲۸ (UTC)[پاسخ]
@Hamid Hassani: نظر لطف شماست. موافقم در جایی بحثی در این مورد انجام شود. با این‌همه، معتقدم که ابزار تحلیل با دیگر موارد فرقی ندارد. سیستم عامل، یعنی سیستمی که عامل است در کامپیوتر یا جای دیگر. ماشین حساب هم ماشینی است که با آن حساب می‌کنند. ابزار تحلیل هم ابزاری است که با آن تحلیل می‌کنند. صرف مصطلح بودن آن‌ها، آن‌ها را یک واحد نمی‌کند. می‌توانیم آن‌ها را حساب‌گر، تحلیل‌گر و عامل (که خود در عربی گر را در معنا دارد) بخوانیم و در نتیجه آن‌ها را صفت بدانیم. اگر این‌طور باشد، نمی‌شود آن‌ها را بی‌فاصله نگاشت. می‌شود استدلالی عرفی کرد که چه‌چیز رایج است. اگر راه‌حل رایج باشد، اشکالی ندارد اما هنگام جمع بستن، چون استدلال دستوری مقدم بر استدلال عرفی است، نمی‌توان غلط بودنش را برتابید. عذرخواهی از روده‌درازی. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۱۲ (UTC)[پاسخ]
به نظر من «راه حل» مثل «ماشین حساب» یا «سیستم عامل» نیست. دو تای آخری را من بدون کسره تلفظ می‌کنم (م آخر «سیستم» در «سیستم عامل» را ساکن تلفظ می‌کنم، همچنین «ن» آخر «ماشین» را). اما راه حل را همیشه با کسره می‌نویسم. و وقتی کسره در میان باشد دو واژه را به هم با فاصلهٔ مجازی نمی‌چسبانم — حجت/بحث ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۲۱ (UTC)[پاسخ]
@Huji: درود بر شما. بنده هم عرض کردم این شکلی که شما می‌گویید (سیستم‌عامل) اگر رایج بود، درست است. اما وقت جمع بستن، نمی‌توان گفت سیستم‌عامل‌ها. در راه حل با شما هم‌نظرم. عرضم این بود که اگر (فرضا) راه‌حل رایج هم باشد، در جمع بستن، نمی‌توان گفت راه‌حل‌ها. گرچه رایج است. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۳۰ (UTC)[پاسخ]
همهٔ اینها یک واحد واژگانی‌اند و کسره‌شان هم خفیف است. با «غیرمستقیم» و «غیرقابلِ…» تفاوتی دارند؟ Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۱:۵۶ (UTC)[پاسخ]
اگر چه مثال «غیرمستقیم» مثالی خوب است، اما دو تفاوت عمده دارد: یکی این که صفت است و قابل جمع بستن نیست (غیرمستقیم‌ها نداریم) در نتیجه بحث بالا راجع به جمع بستن را حل نمی‌کند؛ دوم این که واژهٔ اول به حرفی ختم می‌شود که هرگز به حرف بعد نمی‌چسبد («ر» در «غیر») در حالی که «ه» در راه حل حرف چسبان است و «راه‌حل» نوشتنش برای من «عجیب» می‌نماید (و شاید واقعاً مشکل من با راه حل هم قسمتی‌اش همین است). — حجت/بحث ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۰۶ (UTC)[پاسخ]
متوجه منظور شما هستم. این‌ها که می‌فرمایید، رواج‌یافته‌اند. نه درست (شاید نشود گفت دقیقا نادرست). من خودم آن‌ها را با نیم‌فاصله می‌نگاشتم. گرچه گرته برداری‌اند و می‌شود از معادل‌های بهتری مثل نا + مصدر و مصدر مرکب و همین‌طور اسم مصدر و اسم جامد، استفاده کرد. شاید اشکال جناب حجت در این مثال مربوط به نزدیکی دو صدای ه (هـ و حـ) باشد که ترجیح می‌دهند با کسره از آن استفاده کنند. mOsior (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۲۱ (UTC)[پاسخ]
«غیرمستقیم» را تنها برای مثال عرض کردم. چرا، اتفاقاً بالقوه قابل جمع‌بستن هم هست (چون هر صفتی جانشینِ اسم هم می‌شود :) ): «مستقیم‌ها را تو بردار، غیرمستقیم‌ها مالِ من». درست مثل خوب و بد: «خوب‌ها مالِ تو، بدها برای من». من هم معتقدم که قضیه چشمی‌ست؛ یعنی نازیبا می‌نماید. همین نشانهٔ سلیقه‌ای بودنِ قضیه است که آن هم، دقیقاً مانند شمّ زبانی، در جایگاهِ خود مهم و قابل احترام است. همسانیِ آواییِ «ه» و «ح» (یعنی به‌اصطلاح اشتراکِ واجگاهِ آنها: /h/ در فارسی گفتاریِ امروز) هم بی‌تأثیر نیست. بااین‌حال، شخصاً در اینجا با فاصله‌دار بودن یا نبودنِ «راه‌حل» و «غیرمستقیم» و امثالِ آنها مشکلی ندارم و ۱۰۰٪ تابعِ نتیجهٔ نظرخواهی خواهم بود. Hamid Hassani (بحث) ‏۷ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۲۸ (UTC)[پاسخ]
نتیجه نظرخواهی می‌تواند این باشد که هر دو درستند. — حجت/بحث ‏۸ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۲۳:۲۵ (UTC)[پاسخ]
خوب است. نوشتن این ترکیب به‌شکل «راه‌حل» يا «راه حل» آنقدر حساس نیست و هیچ‌کدام را نمی‌توان نادرست دانست. بنابراین:
راه‌حل = راه حل؛
راه‌حل‌ها = راه حل‌ها؛
راه‌حلی = راه حلی.
این نتیجه‌گیری دربارهٔ «غیرمستقیم/ غیر مستقیم» هم صادق است (مثال: راه غیرمستقیمی که... یا راه غیر مستقیمی که...؛ یا: غیراصولی‌تر/ غیر اصولی‌تر؛ نیز: غیرمنصفانه‌ترین/ غیر منصفانه‌ترین). Hamid Hassani (بحث) ‏۹ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۵:۳۳ (UTC)[پاسخ]