آویشن قشنگ نیست: تفاوت میان نسخهها
نجات ۱ منبع و علامتزدن ۰ بهعنوان مرده.) #IABot (v2.0 |
جز کج کردن عنوان |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
}} |
}} |
||
'''آویشن قشنگ نیست''' مجموعه داستانی از [[حامد اسماعیلیون]] است. این کتاب در سال ۱۳۸۸ برندۀ نهمین دورۀ [[جایزه هوشنگ گلشیری|جایزۀ بنیاد هوشنگ گلشیری]] در بخش بهترین مجموعه داستان اول شد و نیز در [[جایزه روزی روزگاری|جایزۀ ادبی روزی روزگاری]] در همان سال مورد تقدیر قرار گرفت.<ref name="تبیان">[http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=197375 پایگاه اینترنتی تبیان: ''آویشن قشنگ نیست''؛ نوشته شده در ۱۸ بهمن ۱۳۹۰؛] بازدید در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۵.</ref> |
'''''آویشن قشنگ نیست''''' مجموعه داستانی از [[حامد اسماعیلیون]] است. این کتاب در سال ۱۳۸۸ برندۀ نهمین دورۀ [[جایزه هوشنگ گلشیری|جایزۀ بنیاد هوشنگ گلشیری]] در بخش بهترین مجموعه داستان اول شد و نیز در [[جایزه روزی روزگاری|جایزۀ ادبی روزی روزگاری]] در همان سال مورد تقدیر قرار گرفت.<ref name="تبیان">[http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=197375 پایگاه اینترنتی تبیان: ''آویشن قشنگ نیست''؛ نوشته شده در ۱۸ بهمن ۱۳۹۰؛] بازدید در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۵.</ref> |
||
== داستانها == |
== داستانها == |
||
شش داستان مجموعه اگرچه هر یک به تنهایی یک داستان کوتاه مستقل است، اما همگی با هم مرتبط بوده و مجموعاً یک داستان کلی را میسازند. وجه مشترک شخصیتهای داستان این است که همگی در کوچۀ دولتشاهی در شهر [[کرمانشاه]] و در زمان [[جنگ ایران و عراق]] در دهۀ ۱۳۶۰ خورشیدی زندگی میکنند. شخصیتهای محوری کتاب همگی از نسل جوان و طبقۀ متوسط شهر [[کرمانشاه]] هستند.<ref name="مصاحبه با ادبیات ما">[http://adabiatema.com/index.php/2013-09-14-10-26-30/2012-06-20-14-12-34/2012-08-16-18-47-55/871-1389-10-01-23-56-59 ادبیات ما: صدای نسل جدید ادبیات ایران؛ ''با نفرت میروم!''، (گپی با حامد اسماعیلیون - سینا حشمدار و آرش معدنیپور)؛] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20160304193934/http://adabiatema.com/index.php/2013-09-14-10-26-30/2012-06-20-14-12-34/2012-08-16-18-47-55/871-1389-10-01-23-56-59 |date=۴ مارس ۲۰۱۶ }} بازدید در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۵.</ref> |
شش داستان مجموعه اگرچه هر یک به تنهایی یک داستان کوتاه مستقل است، اما همگی با هم مرتبط بوده و مجموعاً یک داستان کلی را میسازند. وجه مشترک شخصیتهای داستان این است که همگی در کوچۀ دولتشاهی در شهر [[کرمانشاه]] و در زمان [[جنگ ایران و عراق]] در دهۀ ۱۳۶۰ خورشیدی زندگی میکنند. شخصیتهای محوری کتاب همگی از نسل جوان و طبقۀ متوسط شهر [[کرمانشاه]] هستند.<ref name="مصاحبه با ادبیات ما">[http://adabiatema.com/index.php/2013-09-14-10-26-30/2012-06-20-14-12-34/2012-08-16-18-47-55/871-1389-10-01-23-56-59 ادبیات ما: صدای نسل جدید ادبیات ایران؛ ''با نفرت میروم!''، (گپی با حامد اسماعیلیون - سینا حشمدار و آرش معدنیپور)؛] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20160304193934/http://adabiatema.com/index.php/2013-09-14-10-26-30/2012-06-20-14-12-34/2012-08-16-18-47-55/871-1389-10-01-23-56-59 |date=۴ مارس ۲۰۱۶ }} بازدید در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۵.</ref> |
نسخهٔ ۱۰ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۲۵
نویسنده(ها) | حامد اسماعیلیون |
---|---|
کشور | تهران |
زبان | فارسی |
موضوع(ها) | مجموعه داستان کوتاه |
ناشر | نشر ثالث |
تاریخ نشر | ۱۳۸۷ |
شمار صفحات | ۷۳ |
شابک | شابک ۹۷۸−۹۶۴−۳۸۰−۴۱۵−۲ |
پیش از | قناریباز |
آویشن قشنگ نیست مجموعه داستانی از حامد اسماعیلیون است. این کتاب در سال ۱۳۸۸ برندۀ نهمین دورۀ جایزۀ بنیاد هوشنگ گلشیری در بخش بهترین مجموعه داستان اول شد و نیز در جایزۀ ادبی روزی روزگاری در همان سال مورد تقدیر قرار گرفت.[۱]
داستانها
شش داستان مجموعه اگرچه هر یک به تنهایی یک داستان کوتاه مستقل است، اما همگی با هم مرتبط بوده و مجموعاً یک داستان کلی را میسازند. وجه مشترک شخصیتهای داستان این است که همگی در کوچۀ دولتشاهی در شهر کرمانشاه و در زمان جنگ ایران و عراق در دهۀ ۱۳۶۰ خورشیدی زندگی میکنند. شخصیتهای محوری کتاب همگی از نسل جوان و طبقۀ متوسط شهر کرمانشاه هستند.[۲]
رضا
رضا که یک کرد هورامی است و در دانشگاه تهران پزشکی میخواند، با تلاش پسرعمویش شاهو از تهران به دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه انتقالی میگیرد و با پول فروش قبولیاش یک خودروی رنو می خرد. او با رفقایش مازیار و بهزاد از دانشگاه به سوی شهر میآید و دوستانش او را به تعقیب ماشین دخترهای همکلاسی که سابقاً با آنها دوست بودهاند تشویق میکنند. رضا تصادف میکند و در این تصادف کشته میشود. داستان از زبان رضا در درون قبر روایت میشود که هشت سال پیش مردهاست. او در این داستان به رقابت عشقیاش با نیما بر سر نیلوفر میپردازد و نامه نوشتنهای بیجوابش به نیما را شرح میدهد.[۳]
مهدی
مهدی دیگر جوان ساکن کوچه، که پدرش ستوان دوم تویسرکانی در جنگ ایران و عراق کشته شدهاست، با دختری به نام لیلا دوست است و با هم قصد فرار از ایران را دارند. لیلا با قاچاقچیای به نام عزیز دوست شده و از ایران خارج میشوند و مهدی را به بهانۀ آماده نشدن پاسپورت جعلیاش در ترکیه جا میگذارند. مهدی در مرز کرواسی گلوله میخورد و در حین فرار کشته میشود.[۳]
بهادر
بهادر دیگر جوان ساکن کوچه است که خانوادۀ وی وضعیت اقتصادی ضعیفتری نسبت به سایر خانوادهها دارند. نویسنده وی را با ویژگیهای شخصیتی یک لمپن همچون اعتیاد به تریاک ترسیم میکند. او که در نوجوانی عاشق نیلوفر، دختر بزرگ سرهنگ بودهاست، اکنون محبت آویشن دختر کوچکتر سرهنگ ملکی را در دل احساس میکند. بهادر داستان خود و عشقش به آویشن را در فضای مراسم ختم سرهنگ روایت میکند. سرهنگ ملکی که یک ارتشی بودهاست و خانوادۀ وی از سایر خانوادهها متمولتر و اشرافیتر است، خود را پیش از موعد بازنشست کرده تا به رژیم جدید خدمت نکند. بهادر به سبب وضعیت مالی و اجتماعی خود نمیتواند عشق خود به آویشن را مطرح کند.[۳]
اهورا
اهورا همتی که از کوچۀ دولتشاهی رفتهاست، اکنون همانند پدرش یک بساز و بفروش شده و در شمال ایران زندگی میکند. اهورا که با نیلوفر ارتباط دارد، پس از ازدواج وی به دنبال به دست آوردن آویشن است و مدام به تلفن او زنگ میزند، اما مردی در پاسخ میگوید که خط مزبور واگذار شدهاست. اهورا به این مرد که کسی به جز دکتر ناصر، شوهر نیلوفر نیست راز رابطۀ عاشقانهاش با نیلوفر در دوران نوجوانی را فاش میکند.[۳]
نیلوفر
نیلوفر که عشق از دست رفتۀ پسرهای کوچه است، دختر بزرگ سرهنگ ملکی است و اکنون همسر دکتر ناصر است. او در حالی که برای خواهر کوچکترش آویشن درد دل میکند، داستان چگونگی ارتباط عاشقانهاش با اهورا پسر آقای همتی را که در یک روز بمب باران شهر کرمانشاه آغاز شده، شرح میدهد. این ارتباط اکنون زندگی او و همسرش دکتر ناصر را تحت تأثیر قرار دادهاست. آویشن در این داستان دختری هجده ساله و در سن ازدواج و ورود به دانشگاه تصویر میشود.[۳]
نیما
داستان نیما به صورت یک نامه در پاسخ به نامههای رضا روایت میشود، در شرایطی که از مرگ رضا بیش از هشت سال میگذرد و این نامه قطعاً به دست وی نخواهد رسید. نیما که تنها فارسزبان کوچه است، به آمریکا مهاجرت کردهاست، در سن هوزه آپارتمان کوچکی دارد که آن را اجاره داده و خود در ایالت دیگری زندگی میکند و به همین دلیل از نامهنگاریهای رضا بیخبر بوده و با تأخیر بدان پاسخ میدهد. نیما که ظاهراً از فکر عشق دوران نوجوانیاش به نیلوفر و نامهنگاری عاشقانهاش به وی بیرون آمده، با زنی تهرانی به نام نازنین ازدواج کرده و قرار است به زودی صاحب یک فرزند دختر بشود. نیما نام دخترش را آویشن میگذارد.[۳]
جایزه
آویشن قشنگ نیست در سال ۱۳۸۸ برندۀ نهمین دورۀ جایزۀ بنیاد هوشنگ گلشیری در بخش بهترین مجموعه داستان اول شد و نیز در جایزۀ ادبی روزی روزگاری در همان سال مورد تقدیر قرار گرفت.[۲]
زمینۀ سیاسی-اجتماعی
آویشن قشنگ نیست، داستان نسلی سوخته را روایت میکند که کودکی و نوجوانی خود را در جنگ ۸ سالۀ ایران و عراق (سالهای میانی دهۀ ۶۰ خورشیدی) در شهر کرمانشاه و در کوچهای به نام دولتشاهی در شرایط اختناق اجتماعی و فجایع انسانی ناشی از جنگ میگذرانند.[۱] سرنوشت شخصیتهای داستان، هر یک گویای سرنوشت بخشی از این نسل، و ناکامیها و سرخوردگیهای جوانان طبقۀ متوسط شهر کرمانشاه است. نیلوفر عشق نافرجام ۴ شخصیت پسر داستان است و آویشن خواهر کوچکتر او که مورد رقابت عشقی چند تن از آنان قرار میگیرد، در واقع یادگاری از عشق او و نیز ترمیزی از یک جوانی از دست رفته است و تلاش بیسرانجام آنان برای جبران ناکامیهای رخ داده را بازنمایی میکند.[۲]
سانسور کتاب
به گفتۀ حامد اسماعیلیون نویسندۀ کتاب، آویشن قشنگ نیست در ابتدا ۷ داستان داشته که یکی از آنها که به شخصیتی به نام وحید از ساکنان همان کوچۀ دولتشاهی در کرمانشاه میپرداخته، اجازۀ انتشار نیافتهاست. وحید در آن داستان قصد مهاجرت داشته، اما به توصیۀ پدرش که کارمند یک وزارتخانۀ دولتی بوده در ایران ماندگار میشود و میکوشد تا با همرنگ شدن با آدمهای همکار خود، به شخصیتی قابل پذیرش توسط حکومت تبدیل شود. این داستان در فضای حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۸ تیر ۱۳۷۸) روایت میشده و همچون دیگر داستانهای این مجموعه اشاراتی نیز به جنگ ایران و عراق داشتهاست. در کل به گفتۀ نویسنده، کتاب آویشن قشنگ نیست با ۲۵ مورد سانسور مواجه شده که یکی از آنها حذف کامل داستان وحید بودهاست.[۲]
مشخصات چاپ
- اسماعیلیون، حامد، آویشن قشنگ نیست، تهران: ثالث، چاپ یکم: ۱۳۸۷.
آویشن قشنگ نیست در چاپ اول، ۴۷ صفحه بود. اما از چاپ دوم به بعد با ویرایش متن و نیز صفحهبندی و تغییر فونت کتاب، به ۷۳ صفحه افزایش پیدا کرد. این کتاب تا سال ۱۳۹۴، شش بار تجدید چاپ شدهاست.[۲]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ پایگاه اینترنتی تبیان: آویشن قشنگ نیست؛ نوشته شده در ۱۸ بهمن ۱۳۹۰؛ بازدید در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۵.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ادبیات ما: صدای نسل جدید ادبیات ایران؛ با نفرت میروم!، (گپی با حامد اسماعیلیون - سینا حشمدار و آرش معدنیپور)؛ بایگانیشده در ۴ مارس ۲۰۱۶ توسط Wayback Machine بازدید در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۵.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ردیو زمانه: آویشن قشنگ نیست؛ نوشتۀ شهرنوش پارسیپور، در تاریخ ۵ اسفند ۱۳۸۸؛ بازدید در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۵.