رستمالتواریخ: تفاوت میان نسخهها
جز ویکیسازی رباتیک(۶.۷) >فتحعلی شاه قاجار، تاریخ تولد، دوره صفوی، محمد هاشم، هجری قمری، محمد شاه، [[اهل س... |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
رستم التواریخ، نوشته فردی به نام «محمد هاشم آصف» است که با دو لقب «رستم الحکما» که پدرش به او داده و «صمصام الدوله» که از فتحعلی شاه قاجار دریافت داشته، خود را معرفی کرده است. تاریخ تولد وی ۱۱۴۵ هجری قمری است. این کتاب که با نثر سنگین قاجاری نوشته شده، درباره دوره های پایانی صفویه و استیلای افاغنه و افشاریه و زندیه صحبت میکند. در این کتاب الفاظ رکیک بسیار مورد استفاده قرار گرفته است . |
رستم التواریخ، نوشته فردی به نام «محمد هاشم آصف» است که با دو لقب «رستم الحکما» که پدرش به او داده و «صمصام الدوله» که از [[فتحعلی شاه قاجار]] دریافت داشته، خود را معرفی کرده است. [[تاریخ تولد]] وی ۱۱۴۵ [[هجری قمری]] است. این کتاب که با نثر سنگین قاجاری نوشته شده، درباره دوره های پایانی صفویه و استیلای افاغنه و افشاریه و زندیه صحبت میکند. در این کتاب الفاظ رکیک بسیار مورد استفاده قرار گرفته است . |
||
==اعتبار== |
== اعتبار == |
||
در مورد اعتبار این کتاب نظرات متناقضی عنوان شده است. [[عباس میلانی]] این کتاب را بسیار پر اهمیت قلمداد میکند: «به رغم اهمیت این کتاب، نه تنها مطالب چندانی دربارهء آن نوشته نشده بلکه |
در مورد اعتبار این کتاب نظرات متناقضی عنوان شده است. [[عباس میلانی]] این کتاب را بسیار پر اهمیت قلمداد میکند: «به رغم اهمیت این کتاب، نه تنها مطالب چندانی دربارهء آن نوشته نشده بلکه متن کامل و منقح آن برای نخستین بار،بر اساس «نسخهء موجود در کتابخانهء آثار فرهنگی ایالت پروس آلمان»(جلد کتاب)در سال ۱۳۴۸شمسی(۱۹۶۹ م.)به چاپ رسید. مصنّف کتاب [[محمد هاشم]] موسوی حسینی نام داشت .به سال ۱۸۸۰ م.(۱۸۸۱)به دنیا آمد و ۷۳ سال عمر کرد و دستکم ۱۹ کتاب نظم و نثر از خود به جا گذاشت.»<ref>عباس میلانی: رستم التواریخ و مسأله تجدد، مجله ایران شناسی، سال هشتم، تابستان 1375 - شماره 2</ref> [[عبدالله شهبازی]] مطالب رستمالتواریخ را به کل بی اعتبار می داند و آن را '''جعلیات فتنه انگیز''' می نامد . <ref>[http://www.shahbazi.org/pages/Rustam_Al_Tavarikh_Babism.htm «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»]</ref>. او این کتاب را بخشی از [[تاریخنگاری]] مغرضانه و هجوآمیز [[قاجاریان]] برای بی اعتبار کردن [[صفویه]] و [[زندیه]] می داند . او دلیل خود را دو صفحه آخر کتاب می داند که البته در چاپ دوم آن را حذف کردهاند .<ref>[http://www.shahbazi.org/pages/Rustam_Al_Tavarikh_Babism.htm «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»]</ref> اما با وجود نثر سنگین و جانبداری های فراوان آن، یکی از منابع دست اول برای مطالعه مراسم و شیوه های مختلف زندگی در ایران [[دوره صفوی]] و زندی است. [[محمدعلی جمالزاده]] دراین باره مینویسد: «این کتاب متضمن مطالب و وقایع و اشارات و نکات بسیاری است که گوشههائی از اوضاع و احوال سیاسی و بخصوص اجتماعی مملکت را و هموطنان ما را در مدت زمانی قریب بیک قرن(درست در مدت هشتاد و اندی سال)نشان میدهد و بطوری نشان میدهد که باحتمال قوی در سایر کتابها و تواریخ بدست نمیآید و حتی میتوان ادعا نمود که پارهای از آن وقایع در هیچ کتاب دیگری بدست نخواهد آمد.»<ref>محمدعلی جمالزاده: رستم التواریخ و مؤلف آن رستم الحکماء، مجله وحید، فروردین 1350 - شماره 88 </ref> |
||
==رستمالتواریخ و بابی گری== |
== رستمالتواریخ و بابی گری == |
||
رستم التواریخ چنین به پایان می رسد : |
رستم التواریخ چنین به پایان می رسد :{{سخ}} |
||
« |
«این کتاب مستطاب يازده سال پيش از ظهور حضرت خليفهالله صاحبالامر بهدست رستمالحکما غلام آن جناب نوشته شد و همان سلطان صاحبقراني که عرب هاشمي نسب و سفاک روس و اهل انکار است و در سال هزار و دويست و شصت و دو از جانب ارض غري بيرون ميآيد و عالمگير است. بي شک و شبهه صاحبالزمان همان است...»{{سخ}} |
||
نویسنده [[محمد شاه قاجار]] را نایب [[امام زمان]] معرفی کرده است و بشارت ظهور را در ۱۲۶۰ یا ۱۲۶۲ داده است . بنا به گفته عبدالله شهبازی با این صحبت ها زمینه پذیرش باب ([[سید علیمحمد باب]]) را در محمد شاه قاجار و رجال دربار قاجار فراهم آورده است . <ref>[http://www.shahbazi.org/pages/Rustam_Al_Tavarikh_Babism.htm «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»]</ref> |
نویسنده [[محمد شاه قاجار]] را نایب [[امام زمان]] معرفی کرده است و بشارت ظهور را در ۱۲۶۰ یا ۱۲۶۲ داده است . بنا به گفته عبدالله شهبازی با این صحبت ها زمینه پذیرش باب ([[سید علیمحمد باب]]) را در [[محمد شاه]] قاجار و رجال دربار قاجار فراهم آورده است . <ref>[http://www.shahbazi.org/pages/Rustam_Al_Tavarikh_Babism.htm «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»]</ref> |
||
==نمونه ای از متن کتاب== |
== نمونه ای از متن کتاب == |
||
«پس خسرو خان و گرگين خان و اتباع و عملهجاتش شروع نمودند به ايذا و آزار نمودن اهل سنت به مرتبهاي که از حد تحرير و تقرير بيرون است. يعني زنان و دختران و پسران را به جور و تعدي ميگادند و اموالشان را به زور و شلتاق ميبردند و به جور و جفا خونشان را ميريختند بناحق، و پروا نميکردند. و کار چنان بر سنيان تنگ شد که از آيه ان مع العسر يسراً مأيوس و با يأس و ناکامي و نااميدي و حسرت مأنوس شده و هر يک از ايشان رب اني مغلوب فانتصراً ميخواندند. اين چند بيت از مؤلف اين کتاب رستمالحکما ميباشد: |
«پس خسرو خان و گرگين خان و اتباع و عملهجاتش شروع نمودند به ايذا و آزار نمودن [[اهل سنت]] به مرتبهاي که از حد تحرير و تقرير بيرون است. يعني زنان و دختران و پسران را به جور و تعدي ميگادند و اموالشان را به زور و شلتاق ميبردند و به جور و جفا خونشان را ميريختند بناحق، و پروا نميکردند. و کار چنان بر سنيان تنگ شد که از آيه ان مع العسر يسراً مأيوس و با يأس و ناکامي و نااميدي و حسرت مأنوس شده و هر يک از ايشان رب اني مغلوب فانتصراً ميخواندند. اين چند بيت از مؤلف اين کتاب رستمالحکما ميباشد:{{سخ}} |
||
<center>نگاده زن و دختر نامدار |
<center>نگاده زن و دختر نامدار{{سخ}} |
||
قزلباش ننهاد در قندهار |
قزلباش ننهاد در قندهار{{سخ}} |
||
زن و دختر و امرد کابلي |
زن و دختر و امرد کابلي{{سخ}} |
||
ز هر سو قزلباش گاد از يلي |
ز هر سو قزلباش گاد از يلي{{سخ}} |
||
بر آمد ز هر سو ز افغان فغان |
بر آمد ز هر سو ز افغان فغان{{سخ}} |
||
ز جور قزلباش خواهان امان |
ز جور قزلباش خواهان امان{{سخ}} |
||
بدريد گرگين چو گرگ يله |
بدريد گرگين چو گرگ يله{{سخ}} |
||
همه اهل آن مرز را چون گله |
همه اهل آن مرز را چون گله{{سخ}} |
||
چو افغان ز بيداد خر شيعيان |
چو افغان ز بيداد خر شيعيان{{سخ}} |
||
بريدند اميد از مال و جان |
بريدند اميد از مال و جان{{سخ}} |
||
ز افغان روان شد همي اشک و آه |
ز افغان روان شد همي اشک و آه{{سخ}} |
||
ببردند يکسر به يزدانپناه |
ببردند يکسر به يزدانپناه{{سخ}} |
||
فرج دادشان داور خاک و آب |
فرج دادشان داور خاک و آب{{سخ}} |
||
که گشتند بعد از تعب کامياب |
که گشتند بعد از تعب کامياب{{سخ}} |
||
بکشتند آن قوم بيداد و دين |
بکشتند آن قوم بيداد و دين{{سخ}} |
||
قزلباش را بيحد از روي کين |
قزلباش را بيحد از روي کين{{سخ}} |
||
تلافي مافات شد آن چنان |
تلافي مافات شد آن چنان{{سخ}} |
||
که حاجت دگر ني به شرح و بيان |
که حاجت دگر ني به شرح و بيان{{سخ}} |
||
نه گرگين و نه تابعانش بماند |
نه گرگين و نه تابعانش بماند{{سخ}} |
||
نه مال و نه عرض و نه جانش بماند»<center/><ref>[http://www.shahbazi.org/pages/Rustam_Al_Tavarikh_Babism.htm «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»]</ref> |
نه مال و نه عرض و نه جانش بماند»<center/><ref>[http://www.shahbazi.org/pages/Rustam_Al_Tavarikh_Babism.htm «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»]</ref> |
||
</center> |
</center> |
||
==منابع== |
== منابع == |
||
{{پانویس}} |
{{پانویس}} |
||
[[رده:کتابهای تاریخی صفویان]] |
[[رده:کتابهای تاریخی صفویان]] |
||
[[رده:ویکیسازی رباتیک]] |
نسخهٔ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۰۳
رستم التواریخ، نوشته فردی به نام «محمد هاشم آصف» است که با دو لقب «رستم الحکما» که پدرش به او داده و «صمصام الدوله» که از فتحعلی شاه قاجار دریافت داشته، خود را معرفی کرده است. تاریخ تولد وی ۱۱۴۵ هجری قمری است. این کتاب که با نثر سنگین قاجاری نوشته شده، درباره دوره های پایانی صفویه و استیلای افاغنه و افشاریه و زندیه صحبت میکند. در این کتاب الفاظ رکیک بسیار مورد استفاده قرار گرفته است .
اعتبار
در مورد اعتبار این کتاب نظرات متناقضی عنوان شده است. عباس میلانی این کتاب را بسیار پر اهمیت قلمداد میکند: «به رغم اهمیت این کتاب، نه تنها مطالب چندانی دربارهء آن نوشته نشده بلکه متن کامل و منقح آن برای نخستین بار،بر اساس «نسخهء موجود در کتابخانهء آثار فرهنگی ایالت پروس آلمان»(جلد کتاب)در سال ۱۳۴۸شمسی(۱۹۶۹ م.)به چاپ رسید. مصنّف کتاب محمد هاشم موسوی حسینی نام داشت .به سال ۱۸۸۰ م.(۱۸۸۱)به دنیا آمد و ۷۳ سال عمر کرد و دستکم ۱۹ کتاب نظم و نثر از خود به جا گذاشت.»[۱] عبدالله شهبازی مطالب رستمالتواریخ را به کل بی اعتبار می داند و آن را جعلیات فتنه انگیز می نامد . [۲]. او این کتاب را بخشی از تاریخنگاری مغرضانه و هجوآمیز قاجاریان برای بی اعتبار کردن صفویه و زندیه می داند . او دلیل خود را دو صفحه آخر کتاب می داند که البته در چاپ دوم آن را حذف کردهاند .[۳] اما با وجود نثر سنگین و جانبداری های فراوان آن، یکی از منابع دست اول برای مطالعه مراسم و شیوه های مختلف زندگی در ایران دوره صفوی و زندی است. محمدعلی جمالزاده دراین باره مینویسد: «این کتاب متضمن مطالب و وقایع و اشارات و نکات بسیاری است که گوشههائی از اوضاع و احوال سیاسی و بخصوص اجتماعی مملکت را و هموطنان ما را در مدت زمانی قریب بیک قرن(درست در مدت هشتاد و اندی سال)نشان میدهد و بطوری نشان میدهد که باحتمال قوی در سایر کتابها و تواریخ بدست نمیآید و حتی میتوان ادعا نمود که پارهای از آن وقایع در هیچ کتاب دیگری بدست نخواهد آمد.»[۴]
رستمالتواریخ و بابی گری
رستم التواریخ چنین به پایان می رسد :
«این کتاب مستطاب يازده سال پيش از ظهور حضرت خليفهالله صاحبالامر بهدست رستمالحکما غلام آن جناب نوشته شد و همان سلطان صاحبقراني که عرب هاشمي نسب و سفاک روس و اهل انکار است و در سال هزار و دويست و شصت و دو از جانب ارض غري بيرون ميآيد و عالمگير است. بي شک و شبهه صاحبالزمان همان است...»
نویسنده محمد شاه قاجار را نایب امام زمان معرفی کرده است و بشارت ظهور را در ۱۲۶۰ یا ۱۲۶۲ داده است . بنا به گفته عبدالله شهبازی با این صحبت ها زمینه پذیرش باب (سید علیمحمد باب) را در محمد شاه قاجار و رجال دربار قاجار فراهم آورده است . [۵]
نمونه ای از متن کتاب
«پس خسرو خان و گرگين خان و اتباع و عملهجاتش شروع نمودند به ايذا و آزار نمودن اهل سنت به مرتبهاي که از حد تحرير و تقرير بيرون است. يعني زنان و دختران و پسران را به جور و تعدي ميگادند و اموالشان را به زور و شلتاق ميبردند و به جور و جفا خونشان را ميريختند بناحق، و پروا نميکردند. و کار چنان بر سنيان تنگ شد که از آيه ان مع العسر يسراً مأيوس و با يأس و ناکامي و نااميدي و حسرت مأنوس شده و هر يک از ايشان رب اني مغلوب فانتصراً ميخواندند. اين چند بيت از مؤلف اين کتاب رستمالحکما ميباشد:
قزلباش ننهاد در قندهار
زن و دختر و امرد کابلي
ز هر سو قزلباش گاد از يلي
بر آمد ز هر سو ز افغان فغان
ز جور قزلباش خواهان امان
بدريد گرگين چو گرگ يله
همه اهل آن مرز را چون گله
چو افغان ز بيداد خر شيعيان
بريدند اميد از مال و جان
ز افغان روان شد همي اشک و آه
ببردند يکسر به يزدانپناه
فرج دادشان داور خاک و آب
که گشتند بعد از تعب کامياب
بکشتند آن قوم بيداد و دين
قزلباش را بيحد از روي کين
تلافي مافات شد آن چنان
که حاجت دگر ني به شرح و بيان
نه گرگين و نه تابعانش بماند
منابع
- ↑ عباس میلانی: رستم التواریخ و مسأله تجدد، مجله ایران شناسی، سال هشتم، تابستان 1375 - شماره 2
- ↑ «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»
- ↑ «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»
- ↑ محمدعلی جمالزاده: رستم التواریخ و مؤلف آن رستم الحکماء، مجله وحید، فروردین 1350 - شماره 88
- ↑ «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»
- ↑ «رستمالتواريخ» و «بشارت ظهور»