کاربر:JXtra: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
JXtra (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
جز کاربر:Jasminenoroozi را به کاربر:JXtra منتقل کرد: انتقال خودکار صفحه هنگام تغییر نام کاربر از «Jasminenoroozi» به «JXtra»
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۲۷

به نام زیبایی

تقدیم به شما

درود بر پارسی زبانان دنیا

زنگ تفریح

«آسمان ابری بود و باران می‌بارید، کودکی دستانش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: گریه نکن خداجون، درست می‌شه...»



تقدیم به شما (۲)

♥پسر به دختر ۱۲ شاخه گل هدیه داد؛۱۱ شاخه طبیعی و ۱ شاخه مصنوعی
و گفت:عزیزم، تا زمان خشک شدن آخرین گل دوستت دارم...


........ *......... *
..... *............... *
.. *.................... *
.. *...................... *
. *........................ *......... *.... *

  • ......................... *... *.............. *

. *............................................. *
.. *........................................... *
... *....................................... *
..... *................................... *
........ *............................. *
........... *....................... *
............... *............... *
.................. *.......... *
..................... *..... *
...................... *.. *
........................ *
........................ *
....................... *
........................ *

عشق واقعی

(خاطرهٔ یک نفر = مال من نیست)
مدتی قبل برای کارورزی در بیمارستانی کار می‌کردم. در روزی پرکار ساعت ۸:۳۰ صبح مرد سالخورده‌ای وارد بیمارستانی شد. معلوم بود که سن و سال بالایی دارد-حدود ۹۰ سال- ولی روحیهٔ خوبی داشت. او می‌گفت عجله دارد و باید ساعت ۹ خود را به جایی برساند. برای کشیدن بخیه‌های شست دست چپش آمده بود. مدام به ساعت مچی اش نگاه می‌کرد و من که متوجه عجله اش شده‌ام به سراغش رفتم تا کمکش کنم. بخیه‌ها را کشیدم و پانسمان را عوض کردم. در همان حال از او پرسیدم که به چه علت تا آن حد عجله دارد چون تصور می‌کردم قرار ملاقات مهمی دارد و از شنیدن پاسخ پیرمرد حسابی جا خوردم! او به من گفت باید به آسایشگاهی برود که همسرپیرش آنجا بستری است تا با او صبحانه بخورد. سپس فهمیدم که همسرش از مدت‌ها قبل به علت بیماری آلزایمر آنجا بستری بوده‌است. در حالی که با هم حرف می‌زدیم پرسیدم که اگر دیرتر از ساعت ۹ آنجا برسد آیا همسرش ناراحت می‌شود؟ و او پاسخ داد خیر چون دیگر او را نمی‌شناسد. زن از ۵ سال قبل تا به حال دیگر همسرش را نمی‌شناخت. بیشتر تعجب کردم و پرسیدم:«وبا اینکه دیگر شما را نمی‌شناسد هر روز صبح برای خوردن صبحانه پیش او می‌روید؟» پیرمرد لبخندی زد، دستم را به آرامی فشرد و پاسخ داد: «درست است که او مرا نمی‌شناسد ولی من که هنوز او را می‌شناسم!» وقتی پیرمرد از بیمارستان خارج شد، بغض راه گلویم را بسته بود. به فکر فرو رفتم وبا خود گفتم:این همان عشقی است که من در زندگی ام خواهانش هستم! آری عشق واقعی یعنی پذیرش همه چیز به همان شکلی که بوده، هست و خواهد بود.


۲ جمله بسیار زیبا از دکتر علی شریعتی



مادرم می‌گفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب
هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده‌ام


خدایا!
رحمتی کن تا ایمان، نان و نام برایم نیاورد
، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم
تا از آنها باشم که پول دنیا را می‌گیرند و برای دین کار می‌کنند
، نه از آنان که پول دین را می‌گیرند و برای دنیا کار می‌کنند

مقاله‌ها

مقاله‌هایی که تا به حال نوشتم:(من برای کیفیت مقاله‌ها اهمیت زیادی قائلم، چیزی که کمتر در مقاله‌های پارسی مشاهده می‌شود)



پیروز باشید

علایق

این کاربر زادهٔ برج عقرب (آبان) است.


این کاربر در بریتانیای کبیر زندگی می‌کند یا به بریتانیا علاقه دارد.


این کاربر یا در اسکاتلند زندگی می‌کند یا عاشق اسکاتلند است.


این کاربر سعی می کند هیچ‌گاه در خیابان آشغال نریزد.
HP این کاربر به داستان‌های هری پاتر علاقه دارد.
این کاربر به دوستی ایران و آمریکا بسیار باورمند است.


این کاربر طرفدار برابری جنسیتی است.

این کاربر نردباز است.

این کاربر معتقد است که مذهب مسأله‌ای شخصی و درونی است.
en-4 This user is able to contribute with a near-native level of English.


بارکد(این یک کاربر است نه ربات!)

آمار ویکی‌پدیای فارسی
تعداد کاربران تعداد مقاله‌ها تعداد پرونده‌ها تعداد مدیران تعداد ویکی‌بانان

تعداد دیوان‌سالاران

۱٬۳۱۲٬۵۴۰ ۱٬۰۰۲٬۹۳۸ ۹۰٬۶۵۳ ۳۴ ۱۴

۶

█║▌│█│║▌║││█║▌│║▌║
█║▌│█│║▌║││█║▌│║▌║
© ORIGINAL PAGE ©
OF Jasminenoroozi