هرمنوتیک مضاعف

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

هرمنوتیک مضاعف (به انگلیسی: Double hermeneutic) نظریه‌ای است که توسط جامعه‌شناس انگلیسی، آنتونی گیدنز ارائه شده است، مبنی بر اینکه مفاهیم «لایه‌ای» روزمره و مفاهیم علوم اجتماعی رابطه‌ای دو سویه دارند.[۱] یک مثال رایج، ایده طبقه اجتماعی است، یک مقوله علمی-اجتماعی که به طور گسترده در جامعه وارد شده است. از دهه ۱۹۷۰ به عنوان یکی از ویژگی‌های متمایز علوم اجتماعی،[۲] هرمنوتیک مضاعف به معیاری برای جداسازی علوم انسانی / اجتماعی از علوم طبیعی تبدیل شده است.[۳][۴]

نمای کلی[ویرایش]

آنتونی گیدنز (۱۹۸۲) استدلال می‌کند تفاوت مهمی بین علوم طبیعی و اجتماعی وجود دارد.[۵] در علوم طبیعی، دانشمندان تلاش می‌کنند تا نحوه ساختار جهان طبیعی را بفهمند و درباره آن نظریه‌پردازی کنند. فهم یک طرفه است یعنی در حالی که ما به دنبال درک اعمال مواد معدنی یا مواد شیمیایی هستیم، مواد شیمیایی و معدنی به دنبال درک ما نیستند. او از این به عنوان "منفرد هرمنوتیک" یاد می‌کند. (هرمنوتیک به معنای تفسیر یا درک است.[۶]) در مقابل، علوم اجتماعی درگیر هرمنوتیک مضاعف هست. علوم اجتماعی مختلف به مطالعه افراد و جامعه می‌پردازند، اگرچه روش انجام این کار متفاوت است. برخی از علوم اجتماعی مانند جامعه‌شناسی فقط به مطالعه آنچه مردم انجام می‌دهند، نمی پردازند، بلکه به اینکه مردم چگونه دنیای خود را می‌فهمند، و اینکه چگونه این درک عمل آنها را شکل می‌دهد را هم مطالعه می‌کنند. از آنجا که مردم می توانند فکر کنند، انتخاب کنند و از اطلاعات جدید برای تجدید نظر در درک خود (و در نتیجه عملکردشان) استفاده کنند؛ آنها می توانند از دانش و بینش علوم اجتماعی برای تغییر عملکرد خود استفاده کنند.[۷][۸]

گیدنز در تشریح مفهوم خود از هرمنوتیک مضاعف، آن را چنین توضیح می دهد در حالی که فیلسوفان و دانشمندان علوم اجتماعی اغلب راه را در نظر گرفته اند... "که در آن مفاهیم غیرمستقیم سرسختانه در گفتمان فنی علوم اجتماعی نفوذ می کنند"... "(و) برخی موضوع را برعکس در نظر گرفته اند."[۹] او توضیح می‌دهد «مفاهیم علوم اجتماعی درباره یک موضوع مستقل ساخته نمی‌شوند که صرف‌نظر از اینکه این مفاهیم چیست، ادامه می‌یابد. یافته‌های علوم اجتماعی اغلب به طور اساسی وارد دنیایی می‌شوند که توصیف می‌کنند.»[۱۰]

فیلسوف دیمیتری گینف گفت از دهه 1970، بحث در مورد هرمنوتیک مضاعف در پسااثبات‌گرایی معرفت‌شناسی و در نظریه انتقادی منجر به گرایش به تقابل روش‌شناسی در هستی‌شناختی هرمنوتیک مضاعف شده است. دیدگاه روش‌شناختی به طور سنتی هرمنوتیک مضاعف را به عنوان یک تفاوت خاص تحقیق انسانی-علمی درک می‌کند.[۳]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. گیدنز، آنتونی، نظریه اجتماعی و جامعه شناسی مدرن (کمبریج: نشر سیاست، 1987)،صفحات 20–21.
  2. ریچاردز، هاوارد، درک اقتصاد جهانی (تاوزند اوکس: کتاب های آموزش صلح، 2004)،ص. 309.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ دیمیتری گینف، رئالیسم هرمنوتیک: واقعیت درون تحقیق علمی (برلین / هایدلبرگ: اسپرینگر، 2016)،ص. 148.
  4. واینرت، اف. کوپرنیک، داروین و فروید: انقلاب‌ها در تاریخ و فلسفه علم (هابوکن: وایلی-بلک‌ول، 2009), p. 228.
  5. تاکر، کی اچ، جونیور، "آنتونی گیدنز و نظریه اجتماعی مدرن" (لندن، تاوزند اوکس و دهلی نو: انتشارات سیج، 1998)، p. 59.
  6. زیمرمن، جی.، هرمنوتیک: یک مقدمه بسیار کوتاه(آکسفورد: انتشارات دانشگاه آکسفورد، 2015)، p. 21.
  7. گیدنز، «قواعد جدید روش جامعه‌شناختی: نقدی مثبت بر جامعه‌شناسی‌های تفسیری»، ویرایش دوم. (استنفورد: انتشارات دانشگاه استنفورد، 1993)، ص 9.
  8. گیدنز، آنتونی، ۱۳۹۹: قواعد جدید روش جامعه‌شناسی: نقد پوزیتیو جامعه‌شناسی‌های تفسیری، ترجمه عباس محمدی اصل،، تهران: افکار، ۳۷۳ صفحه. شابک ‎۹۷۸۶۲۲۶۳۷۴۴۵۳
  9. دودیگ کرنکویچ، جی.، و بورگین، م. ویرایش، فلسفه و روش شناسی اطلاعات: مطالعه اطلاعات در دیدگاه فرا رشته ای (سنگاپور: علمی جهانی، 2019)، p. 221.
  10. گیدنز، «قانون اساسی جامعه» (کمبریج: نشر سیاست، 1984)، p. 20.

مطالعه بیشتر[ویرایش]