در امواج سند

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
در امواج سند 
اثر مهدی حمیدی شیرازی
تاریخ نگارش۱۴ اردیبهشت ۱۳۳۰
کشورایران
زبانفارسی
قالبچهارپاره
بحرمفاعیلن مفاعیلن فعولن
شمار ابیات یا خط‌ها۱۳۶

«در امواج سند» عنوان یکی از مشهورترین شعرهای مهدی حمیدی شیرازی است که به وصف رشادت‌های جلال‌الدین خوارزمشاه در مقابل مغولان می‌پردازد.[۱]

جوایز[ویرایش]

در سال ۱۳۳۰ این شعر در مسابقه «وطن» برگزیده شد و جایزه اول را گرفت. در سال ۱۳۵۰ هم این شعر در مسابقه‌ای که رادیو بی‌بی‌سی برگزار کرد، برنده اول معرفی شد.[۲]

متن شعر[ویرایش]

به مغرب سینه مالان قرص خورشیدنهان می‌گشت پشت کوهساران
فرو میریخت گردی زعفران رنگبه روی نیزه ها و نیزه داران
ز هر سو بر سواری غلت می‌خوردتن سنگین اسبی تیر خورده
به زیر باره می‌نالید از دردسوار زخم دار نیم مرده
ز سم اسب می‌چرخید برخاکبه سان گوی خون آلود، سرها
ز برق تیغ می‌افتاد در دشتپیاپی دست ها دور از سپرها
میان گردهای تیره چون میغزبانهای سنانها برق میزد
لب شمشیرهای زندگی سوزسران را بوسه‌ها بر فرق میزد
نهان می‌گشت روی روشن روزبه زیر دامن شب در سیاهی
در آن تاریک شب می گشت پنهانفروغ خرگه خوارزمشاهی
دل خوارزمشه یک لمحه لرزیدکه دید آن آفتاب بخت، خفته
زدست ترکتازی های ایامبه آبسکون شهی بی تخت، خفته
اگر یک لحظه امشب دیر جنبدسپیده دم جهان در خون نشیند
به آتشهای ترک و خون تازیکز رود سند تا جیحون نشیند
به خوناب شفق در دامن شامبه خون ،آلوده ایران کهن دید
در آن دریای خون در قرص خورشیدغروب آفتاب خویشتن دید
به پشت پرده شب دید پنهانزنی چون آفتاب عالم افروز
اسیر دست غولان گشته فرداچو مهر آید برون از پردهِ روز
به چشمش ماده آهویی گذر کرداسیر و خسته و افتان و خیزان
پریشان حال آهو بچه ای چندسوی مادر دوان وز وی گریزان
چه اندیشید آن‌دم، کس ندانستکه مژگانش به خون دیده تر شد
چو آتش در سپاه دشمن افتادز آتش هم کمی سوزنده تر شد
زبان نیزه‌اش در یاد خوارزمزبان آتشی در دشمن انداخت
خم تیغش به یاد ابروی دوستبه هر جنبش سری بر دامن انداخت
چو لختی در سپاه دشمنان ریختاز آن شمشیر سوزان، آتش تیز
خروش از لشکر انبوه برخاستکه: از این آتش سوزنده پرهیز
در آن باران تیغ و برق پولادمیان شام رستاخیز می گشت
در آن دریای خون در دشت تاریکبه دنبال سر چنگیز می‌گشت
بدان شمشیر تیز عافیت سوزدر آن انبوه، کار مرگ میکرد
ولی چندان‌که برگ از شاخه میریختدو چندان می‌شکفت و برگ میکرد
سرانجام آن دو بازوی هنرمندزکشتن خسته شد وز کار واماند
چو آگه شد که دشمن خیمه‌اش جستپشیمان شد که لختی ناروا ماند
عنان بادپای خسته پیچیدچو برق و باد، زی خرگاه آمد
دوید از خیمه خورشیدی به صحراکه گفتندش سواران: شاه آمد
میان موج می رقصید در آببه رقص مرگ، اخترهای انبوه
به رود سند می غلتید بر همز امواج گران، کوه از پی کوه
خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلوددل شب می‌درید و پیش میرفت
از این سد روان ، در دیده ی شاهز هر موجی هزاران نیش میرفت
نهاده دست بر گیسوی آن سروبر آن دریای غم ، نظاره میکرد
بدو می گفت: "اگر زنجیر بودیتورا شمشیرم امشب پاره میکرد"
گرت سنگین دلی ای نرم دل آب!رسید آنجا که بر من راه بندی
بترس آخر زنفرین های ایامکه ره براین زن چون ماه بندی!
ز رخسارش فرو میریخت اشکیبنای زندگی برآب می دید
در آن سیما بگون امواج لرزانخیال تازه‌ای در خواب می‌دید:
اگر امشب زنان و کودکان رازبیم نام بد در آب ریزم
چو فردا جنگ بر کامم نگردیدتوانم کز ره دریا گریزم
به یاری خواهم از آن سوی دریاسوارانی زره پوش و کمانگیر
دمار از جان این غولان کشم سختبسوزم خانمان‌هاشان به شمشیر
شبی آمد که می‌باید فدا کردبه راه مملکت فرزند و زن را
به پیش دشمنان استاد و جنگیدرهاند از بند اهریمن وطن را
درین اندیشه‌ها می‌سوخت چون شمعکه گردآلود پیدا شد سواری
به پیش پادشه افتاد بر خاکشهنشه گفت: آمد؟ گفت: آری
پس آنگه کودکان را یک به یک خواستنگاهی خشم آگین در هوا کرد
به آب دیده اول دادشان غسلسپس در دامن دریا رها کرد:
بگیر ای موج سنگین کف آلودز هم وا کن دهان خشم، وا کن!
بخور ای اژدهای زندگی خواردوا کن درد بی‌درمان، دوا کن!
زنان چون کودکان در آب دیدندچو موی خویشتن در تاب رفتند
و زآن درد گران ، بی گفته ی شاهچو ماهی ، در دهان آب رفتند
شهنشه لمحه‌ای بر آب‌ها دیدشکنج گیسوان تاب داده
چه کرد از آن سپس، تاریخ داندبه دنبال گل بر آب داده!
شبی را تا شبی با لشکری خردز تنها سرد، ز سرها خود افکند
چو لشکر گرد بر گردش گرفتندچو کشتی بادپا در رود افکند!
چو بگذشت از پس آن جنگ دشواراز آن دریای بی پایاب ، آسان
به فرزندان و یاران گفت چنگیزکه: گر فرزند باید ، باید این‌سان!
بلی، آنان که از این پیش بودندچنین بستند راه ترک و تازی
از آن این داستان گفتم که امروزبدانی قدر و بر هیچش نبازی
به پاس هر وجب خاکی از این ملکچه بسیار است، آن سرها که رفته!
ز مستی بر سر هر قطعه زین خاکخدا داند چه افسرها که رفته

منابع[ویرایش]

  1. «نقد تاریخی و روان کاوی درس هشتم (در امواج سند) در کتاب فارسی پایه یازدهم».
  2. «مهدی حمیدی شیرازی».