درگاه:ادبیات فارسی/داستانها/۱
نزاع چهار نفر بر سر انگور
چهار نفر، با هم دوست بودند، عرب، ترک، رومی و ایرانی، مردی به آنها یک دینار پول داد. ایرانی گفت: "انگور" بخریم و بخوریم. عرب گفت: نه! من "عنب" میخواهم، ترک گفت: بهتر است "اُزوُم" بخریم. رومی گفت: دعوا نکنید! استافیل میخریم، آنها به توافق نرسیدند. هر چند همه آنها یک میوه، یعنی انگور میخواستند. از نادانی مشت بر هم میزدند. زیرا راز و معنای نامها را نمیدانستند. هر کدام به زبان خود انگور میخواست. اگر یک مرد دانای زباندان آنجا بود، آنها را آشتی میداد و میگفت من با این یک دینار خواسته همهٔ شما را میخرم، یک دینار هر چهار خواسته شما را بر آورده میکند. شما دل به من بسپارید، خاموش باشید. سخن شما موجب نزاع و دعوا است، چون معنای نامها را میدانم اختلاف شماها در نام است و در صورت، معنا و حقیقت یک چیز است.
— داستانهای مثنوی معنوی/دفتر دوم