نبرد جام
نبرد جام | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
| |||||||
طرفهای درگیر | |||||||
صفویان | شیبانیان | ||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||
شاه تهماسب یکم | کوچ کونجی خان | ||||||
قوا | |||||||
۲۴۰۰۰ | ۱۲۰۰۰۰ |
نبرد جام یا نبرد خسروگرد بخش برجستهای از رویارویی نظامی-سیاسی گسترده میان دودمان شیبانی و صفوی بود. این نبرد در ۲۴ سپتامبر ۱۵۲۸ برابر با پایان ذیالحجه ۹۳۴ در شهر زورآباد سرزمین جام خراسان (دولت صفویان) روی داد. شاه تهماسب پس از رهایی از سالها کشمکش داخلی که گستاخی ازبکان در دستدرازی به مرزهای ایران را در پی داشت برای راندن دشمن که تا میانههای ایران یعنی دامغان پیش آمده بود و حتی بر این شهر فرمانروا گمارده بود، از پایتخت به سوی خاور ایران بهراه افتاد. او پس از رسیدن به مشهد و گذر از آن، احتمالاً به سمت هرات میرفت که در خرگرد (یا خسروفگرد)، نزدیک جام، گشتهای او ازبکها را یافتند و به او گزارش شد که همه ارتش ازبکان در نزدیکی زورآباد است.
پیشینه
[ویرایش]از سال ۱۵۱۲ و پیش از آن شیبانیان خود را استوار در فرارود جایگیر کرده بودند و دولت خود را به پایتختی بخارا پایهگذاری کردند. از سال ۱۵۲۰ دورهای برای گرفتن خراسان با دولت صفویان جنگیدند.
در سال ۱۵۲۶ ازبکها بار دیگر از آمودریا گذر کردند و به خراسان درآمدند. آنها شهر توس را که آرامگاه فردوسی در آن جای دارد، محاصره کرده و گرفتند. پس از دورهٔ کوتاهی بخش درخور نگرشی از خراسان را زیر چیرگی خود درآوردند و در سال ۱۵۲۷ دوباره سپاهیان صفوی را شکست دادند و به شهر استرآباد نیز دست یافتند.
پس از آن شیبانیان سوی خاور به راه افتادند و به رهبری عبیداللهخان ازبک هرات را هفت ماه محاصره کردند. همه رخدادهای یادشده درواقع بهرهوری ازبکها از کشمکشهای درونی ایران در پی خردسالی شاه بود. تا اینکه با پایان درگیری استاجلوها و آسودگی شاه برای رسیدگی به نابسامانیها، سرانجام صفویان به فکر بازپسگیری سرزمینهای ازدسترفته افتادند. عبیدالله خان خبر نزدیک شدن لشکر بزرگ صفویان را دریافت کرد و ناچار به عقبنشینی سوی شمال شد تا لشگری بزرگ فراهم آورد.
نبرد
[ویرایش]در سال ۱۵۲۸ شیبانیان سنی «غزوات مقدس» را علیه دولت صفوی و دودمان صفویه که سنگر اسلام شیعی بودند اعلام کردند.
شیبانیان به رهبری عبیداللهخان ازبک و کوچکونجیخان با تیزبینی آماده لشگرکشی به خراسان شدند و شمار فراوانی از کشاورزان، کارگران، درویشان، چامه سرایان، نمایندگان روشنفکران و دانشمندان و بزرگان دینی به سپاهیان آنان پیوستند.
سپاه شیبانی در آغاز لشکرکشی بیش از ۱۰۵ هزار تن از سراسر فرارود بود. بر پایه آگاهیهای تاریخی «عبیدالله خان چنان لشکری گرد آورد که از زمان چنگیز خان دیده نشدهاست».
خبر نزدیک شدن ارتش شیبانیان در خراسان، شاه طهماسب یکم صفوی را غافلگیر کرد. صفویان با شتاب ارتش خود را بسیج کردند. نبرد میان لشکریان در شهر زورآباد که بخشی از سرزمین جامِ خراسان بود، روی داد.
در آغاز نبرد، دو گوشهٔ صفویان تا اندازهای عقبنشینی کردند و در برابر تاختوتاز ازبکها تسلیم شدند، اما توانستند جان سالم به در ببرند. در همین هنگام نیروهای کمکی صفویان آمد و آنها دست به یورش زدند ولی در ظهر جنگ با شکست صفویان به پایان رسید.
تهماسب یکم به همراه لشکر کوچک بازمانده، ناچار به عقبنشینی و گریز به عقب شدند. شیبانیان و سپاهیانشان هنگامیکه دیگر به شکست دشمن باورمند شده بودند، شادی کردند و گردآوری غنایم (جنگافزار، سازوبرگ، اسب، خوراک) از سربازان کشتهشده را آغاز کردند. بخشی از نیروهای ازبک در جستجوی دیگز غنایم در پیرامون میدان نبرد پراکنده شدند.
دگرگون شدن اوضاع نبرد
[ویرایش]هنگامیکه عبیداللهخان ازبک از پیرامونیان خود پیام شادباش بابت پیروزی میشنید، یک نقطه سیاه تار را دید که هنوز در دوردست برپا و برجا بود. گفت: چیزی میبینم که میتواند بخشی از لشکر قزلباش باشد و اگرچه ازبکهایی که نزدیک او مانده بودند بدنبال گریز همه قزلباشها پافشاری میکردند که چنین چیزی نمیشود ولی سرانجام عبیداللهخان مردی را برای شناسایی فرستاد. در آن زمان دیگر خیلی دیر شدهبود، زیرا نقطه سیاه راه افتادن را آغاز کرد و راست به سوی درفش سپیدی که زیر آن عبیداللهخان جای داشت میآمد. شاه تهماسب از شنیدن سخنان ناخوشایند از سوی شماری از امیران و رایزنانی که هنوز با او بودند و شکست در جنگ را تأیید میکردند، خودداری کرد.
او درخواست آنها مبنی بر پذیرفتن موقت شکست و واگذاری خراسان و عراق عجم به ازبکها را نادیده گرفت. برای شاه، این نخستین زمانی بود که مستقلاً کار کرد و با خوشبینی نهفته در سن او (دو هفته پیش از نبرد برپایه گاهشمار قمری پانزده ساله شد) و با باور بیکموکاست به «خدا، محمد، علی و ائمه اطهار علیهم السلام»، روحیه فروریخته لشکریان تلخکام را که هنوز با خود بههمراه داشت بالا برد و ناگهانی راست به سوی پرچم سفید عبیداللهخان تاخت.
ازبکها از آغاز نبرد بسیار ترسیده بودند و به زودی هراسان گریختند. شاه تهماسب دربارهٔ نقش خود در این تاختوتاز بسیار فروتن بود. او در دفتر یادبودهای خود فقط نوشت: چند گام به جلو برداشتم. بیشتر بنمایهها داستان زخمی شدن عبیداللهخان در هنگام گریز از قورچی (محافظ شخصی سلطنتی) را بازنویسی میکنند که قورچی قربانی خود را نشناخت و چون قربانی رنجوری بود، قورچی بر آن شد که او را نکشد. بر پایه گزارشها، شنوایی خان در پی این کوفتن آسیب دید و برخی بنمایههای صفوی او را «عبید کر» مینامند.
پس از جنگ سخنهای گوناگونی پراکنده شد. پیش از همه شکست بزرگ قزلباشها به گونهای گسترده در سراسر کشور از سوی کسانی پراکنده شد که از گام نخست نبرد گریختند و الهامبخش شورشیان بغداد بودند. نخستین سخنانی که در هند به بابر رسید، پنداشتِ نابودی سرتاسری ارتش ازبک و کشته شدن همه خانها و سلطانهای برجستهشان، از جمله عبیداللهخان و کوچومخان، پدیدآورد. بابر حتی آماده بود برای تلاشی نو در راه بازپسگیری فرارود برنامهریزی کند.
بن مایه
[ویرایش]- فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ، عباسقلی غفاریفرد، سه جنگ بزرگ صفویه با ازبکان، شماره ۳ isc (بازیابی ۲۲ شهریور ۱۴۰۱)
- گاهنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه اصفهان) - شماره ۱۸ و ۱۹ isc پاییز و زمستان ۱۳۷۸