پرش به محتوا

لوسیوس سپتیمیوس

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
سپتیمیوس از پشت به گنایوس پومپیئوس کبیر خنجر می‌زند

لوسیوس سپتیمیوس (به لاتین: Lucius Septimius) یک سرباز و مزدور رومی بود که بیشتر به سبب مشارکت در قتل یکی از اعضای تریوم‌ویرات اول یعنی گنایوس پومپیئوس کبیر شناخته شده‌است. در هنگام ترور وی (سپتامبر ۴۸ پیش از میلاد) سپتیمیوس به عنوان یک مزدور در خدمت بطالسهٔ مصر بود. وی با فرمان کشتن پومپیئوس از سوی مشاوران بطلمیوس سیزدهم مأمور این‌کار شد، مشاورانی که در پی جلب رضایت ژولیوس سزار بودند.

زندگی

[ویرایش]

لوسیوس سپتیمیوس تحت هدایت گنایوس پومپیئوس کبیر در طول جنگ پیراتی با دزدان دریایی در ۶۷ ق. م خدمت کرد، و پس از آن در ارتش آئولوس گابینیوس که بطلمیوس دوازدهم را در ۵۵ ق. م به تاج و تخت مصر بازگرداند، مشارکت داشت و پس از آن به عنوان فرمانده نیروی رومی مستقر در اسکندریه مصر موسوم به گابینیانی[یادداشت ۱] حضور داشت تا از پادشاه پشتیبانی و حفاظت کند. در کتاب سزار با عنوان در باب جنگ داخلی، مؤلف به وی درجه تریبون سربازان را نسبت می‌دهد.[۱] هنگامی که پومپیئوس پس از شکست در نبرد فارسال در ۴۸ ق. م به مصر گریخت امیدوار به کسب پشتیبانی و کمک گابینیانی‌ها و پادشاه جدید، بطلمیوس سیزدهم، بود چرا که گابینیانی‌ها قبلاً به پدر وی یعنی بطلمیوس دوازدهم در بازگرداندن تاج و تخت خود کمک کرده بودند، امّا خواجگان و مشاوران این پادشاه جوان پنداشتند که می‌توانند با کشتن پومپیئوس دل سزار را بدست آورند. ژنرال مصری آخیلیاس در معیت سپتیمیوس و نظامی دیگری به نام سالویوس در ساحل اسکندریه به دیدن وی رفتند. آنان با ظاهری دوستانه به وی خوش آمد گفتند و سپس در قایق وی را کشتند.[۲]

بر طبق آنچه هم پلوتارک و هم سزار می‌گویند، پومپیئوس به‌خاطر حضور سپتیمیوس اطمینان خاطر داشت، چرا که سپتیمیوس قبلاً در ارتش وی خدمت کرده بود و او را می‌شناخت، امّا همین سپتیمیوس بود که اولین خنجر را از پشت به وی زد و سپس دو تای دیگر نیز به وی پیوستند.[۳] سپتیمیوس سر پومپیئوس کبیر را از تن جدا کرد و انگشتر خاتم‌دار وی را برد. این قتل البته سزار را تسلی نداد و حتّی وی را به گریه انداخت[۴][یادداشت ۲] و در جنگی که بر سر جانشینی در مصر درگرفت، نیروی گابینیانی طرف بطلمیوس سیزدهم را گرفت، در عوض سزار و لژیون‌هایش با کلئوپاترا، خواهر بطلمیوس سیزدهم، متحد شدند. سرنوشت سپتیمیوس معلوم نیست.

در ادبیات

[ویرایش]

در ادبیات و نوشته‌های پس از وی، مرگ پومپیئوس را تنها به سپتیمیوس نسبت می‌دهند، یا حداقل مسئولیت اولیه چنین کاری را بر گردن او می‌اندازند. برای نمونه در شعر حماسی رومی به نام فارسالیا اثر مارکوس انایوس لوکانوس این حقیقت که سپتیمیوس، به عنوان یک شهروند رومی، با یک پادشاه بیگانه بند و بست داشته، همچون امری بس مذموم نشان داده شده‌است. لوکانوس سپتیمیوس را به عنوان الگوی مثالی یک خائن توصیف می‌کند: «سپتیمیوس در آینده چه آبرویی خواهد داشت؟ آنانی که اقدام بروتوس را یک جنایت می‌نامند، به این شرارت چه نامی خواهند داد؟»[یادداشت ۳][۵]

در نمایشنامه آن یک شرور[یادداشت ۴] (حدود ۱۶۲۰ میلادی) اثر جان فلچر و ماسینگر، سپتیمیوس شخصیت محوری یا همان «شرور» نمایشنامه است. وی همچنین در نمایشنامه مرگ پومپه[یادداشت ۵] (۱۶۴۳) اثر پیر کورنی فرانسوی نیز حضور دارد. در ۱۹۱۰ جان میسفیلد نیز از پومپیئوس (پومپه) و سپتیمیوس را در نمایشنامه خود با عنوان تراژدی پومپه کبیر سخن می‌گوید. در نمایش‌نامه سزار و کلئوپاترا (۱۸۹۸) اثر جورج برنارد شاو نیز وی ظاهر می‌شود؛ به‌طوری‌که سزار وی را عفو می‌کند امّا در روم فرمان به اعدام وی می‌دهد.

در فرهنگ مدرن

[ویرایش]

وی در بازی ویدئویی اساسینز کرید ریشه‌ها، یکی از شخصیت‌های منفی بازی به نام «جاکال»[یادداشت ۶] بر پایه او طراحی شده‌است.

جستارهای وابسته

[ویرایش]

یادداشت‌ها

[ویرایش]
  1. به لاتین Gabiniani milites به معنای «سربازان گابینیوسی» اشاره دارد به سربازان آئولوس گابینیوس که برای حفاظت از پادشاه مصر، بطلمیوس دوازدهم، در مصر باقی‌ماندند.
  2. پومپیئوس در گذشته داماد سزار بود. همسرش ژولیا (دختر سزار) بود و آن زمان با سزار روابط گرمی داشت.
  3. مارکوس یونیوس بروتوس سردسته سناتورهایی بود که در قتل ژولیوس سزار در 44 پیش از میلاد شرکت داشتند. منظور لوکانوس هم این است که اقدام سپتیمیوس در کشتن پومپیئوس بدتر از اقدام بروتوس در قتل سزار است.
  4. The False one
  5. La Mort de Pompée
  6. The Jackal

پانوشت‌ها

[ویرایش]
  1. Beryl Rawson (۱۹۷۸). The Politics of Friendship: Pompey and Cicero. Sydney University Press. ص. ۱۷۷.
  2. Gaston Maspero (۱۹۰۴). History of Egypt, Chaldea, Syria, Babylonia, and Assyria. The Grolier Society. ص. ۳۱۶-۱۹.
  3. Plutarch. life of Pompey.
  4. Plutarch. Vita di Cesare. ص. ۸۰.
  5. Braund، S.H. Pharsalia. ج. ۸. ص. ۶۱۰.

منابع

[ویرایش]