پرش به محتوا

فطرت مشهدی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

میر معزّالدین محمّد بن فخرا موسوی (زاده ۱۰۵۰ هجری قمری در مشهد - درگذشته ۱۱۰۱ هجری قمری در دکن) معروف به فطرت مشهدی از شاعران پارسی‌گوی قرن یازدهم هجری قمری است.[۱] فطرت مشهدی که تخلص‌های موسوی، مُعِز و فطرت را برای خود برگزیده به سبک هندی شعر می‌گفته‌است.

زندگی

[ویرایش]

فطرت مشهدی فرزند میرزا فخرا قمی و نوهٔ دختری میر محمد زمان مشهدی که از روحانیون بنام شیعهٔ مشهد به‌شمار می‌رفته، است. آزاد بلگرامی در کتاب سرو آزاد، تاریخ تولد او را سال ۱۰۵۰ هجری قمری (برابر ۱۰۱۹ هجری خورشیدی) بیان می‌کند و خود فطرت نیز در اشاره به سال تولدش از مادهٔ تاریخی افضل اهل زمانه بهره می‌گیرد که بر اساس شمار حروف ابجد همان ۱۰۵۰ است. او پس از تحصیل علوم نزد پدربزرگ خود، به دلیل اختلاف با پدر راهی اصفهان و سپس شیراز شده و پس از آن راه هند را در پیش گرفته و تا پایان عمر نیز در هندوستان ساکن بوده‌است. در هند در دربار عالمگیر اورنگ‌زیب صاحب مقام شده و به خواست او با دختر شاهنوازخان، از شاهزادگان صفوی ازدواج کرده و به این ترتیب باجناغ پادشاه شده‌است.[۲]

فطرت در دو سال پایان عمر خود از پادشاه، مقام دیوانی دکن را دریافت کرده‌است اما در اواخر عمر با رها کردن مناصب دولتی در شاه‌جهان‌آباد گوشهٔ عزلت را برگزیده است. او در سال ۱۱۰۱ هجری قمری (برابر ۱۰۶۸ هجری خورشیدی) در دکن درگذشت و در همان‌جا نیز دفن گردیده‌است.

آثار

[ویرایش]

از او دیوانی شامل ۱۶۰۰ بیت به جای مانده که نسخه‌هایی از آنها در کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی ایران موجود است. همچنین هفت کتاب دیگر از او در منابع ذکر شده‌اند:

  1. مثنوی بنارس، شامل ۱۰۴ بیت شعر در قالب مثنوی
  2. سفینهٔ فطرت، که یک نسخهٔ خطی از آن در کتابخانهٔ مجلس موجود است.
  3. گلشن فطرت، شعر
  4. بیاض، که تنها نسخهٔ آن در مؤسس] ابوریحان بیرونی تاشکند موجود است.
  5. منثورات فطرت، که با نام منشأت نیز شناخته می‌شود و به نثر است.
  6. شعر ریخته، که به زبان اردو سروده شده‌است.
  7. ردیف‌الاشعار، که مجموعه‌ای از اشعار ۲۰۰ شاعر معاصر و متقدم فطرت در آن جمع‌آوری شده‌است. از این کتاب یک نسخه در آکادمی علوم تاجیکستان موجود است.

نمونهٔ اشعار

[ویرایش]
***
از بس که تهی کرده‌ام از شوق تو قالباشکی که برون آیدم از دیده حباب است
***
کاسه گر خالی بود از کاسهٔ دریوزه بهشعر بی‌معنی به از معنی ز مردم بردن است
***
در فراقت داغِ دل تنها نمی‌پوشد سیاهبی‌رخت رنگ قبای شعله هم خاکستریست
***
جای یک زخم دگر در همه اعضایم نیستبعد از این تیغ بینداز و نمکدان بردار
***
بحر و کان را نارسا افتاد استعداد فیضگوهر، آب دیده و یاقوت، خونِ دل نشد
***
نهال بی‌شعوری‌ها فراست بار می‌آردبه بیداری کشد انجامِ خواب آهسته‌آهسته
***
ز شوخی‌ها نمی‌ماند به خاطر درسِ ناز او راکه سرمشق تبسّم می‌شود هر چین ابرویش
***
کدام آشفته‌دل باز از نگاهی کرده دلتنگتکه طاووس شکستی می‌پرد در گلشن رنگت

منابع

[ویرایش]
  1. مجتبی طاووسی (۱۳۹۲). «دیوان فطرت مشهدی». آینهٔ میراث. ۱۱ (۵۳).
  2. رحمان ذبیحی، رحیم هادی انداب جدید (۱۳۹۵). «جستجو در احوال و ضرورت تصحیح انتقادی دیوان فطرت مشهدی». فصلنامهٔ علمی-پژوهشی تاریخ ادبیات. ۸ (۱).