پرش به محتوا

اصول روان‌شناسی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


اصول روان‌شناسی
صفحه عنوان از چاپ اول.
نویسنده(ها)ویلیام جیمز
کشورایالات متحده آمریکا
زبانانگلیسی
موضوع(ها)روان‌شناسی
ناشرانتشارات هنری هولت
تاریخ نشر
۱۸۹۰
گونه رسانهچاپ (گالینگور و شومیز)
شمار صفحاتxviii, ۱۳۹۳

اصول روان‌شناسی (به انگلیسی: The Principles of Psychology)، کتابی است دربارهٔ روان‌شناسی که توسط ویلیام جیمز، فیلسوف و روان‌شناس آمریکایی، در سال ۱۸۹۰ نوشته شده‌است. چهار مفهوم کلیدی در کتاب جیمز عبارتند از: جریان آگاهی (مشهورترین استعاره روان‌شناختی او)، احساسات (که بعدها به‌عنوان نظریه جیمز-لانگه شناخته شد)؛ عادت (عادات انسان به‌طور مداوم برای دست‌یابی به نتایج خاصی شکل می‌گیرد). و اراده (از طریق تجربیات شخصی جیمز در زندگی).

مفاهیم کلیدی

[ویرایش]

جریان آگاهی

[ویرایش]

جریان آگاهی مشهورترین استعاره روان‌شناختی جیمز است.[۱] او استدلال کرد که فکر انسان را می‌توان به‌عنوان یک جریان روان توصیف کرد، که در آن زمان یک مفهوم بدیع بود، به‌دلیل استدلال قبلی که فکر انسان بیش‌تر شبیه یک زنجیره متمایز است. او همچنین معتقد بود که انسان‌ها هرگز نمی‌توانند دقیقاً یک فکر یا ایده را بیش از یک بار تجربه کنند. علاوه بر این، او هوشیاری را کاملاً مستمر می‌دید.[۲]

احساسات

[ویرایش]

جیمز نظریه جدیدی از احساسات ارائه کرد، که استدلال می‌کرد که یک احساس در عوض پیامد است نه علت تجارب بدنی مرتبط با بیان آن.[۱] به عبارت دیگر، یک محرک باعث پاسخ فیزیکی می‌شود و یک هیجان به‌دنبال پاسخ. این نظریه در طول سال‌ها پس از معرفی خود مورد انتقاد قرار گرفته‌است.

عادت

[ویرایش]

عادات انسان به‌دلیل احساسات شدید فرد مبنی برخاستن یا آرزوی چیزی دائماً برای دست‌یابی به نتایج خاصی شکل می‌گیرد. جیمز بر اهمیت و قدرت عادت انسان تأکید کرد و به نتیجه‌گیری پرداخت. جیمز خاطرنشان کرد که قوانین شکل‌گیری عادت بی‌طرفانه هستند، عادت‌ها می‌توانند باعث اعمال خوب یا بد شوند. و هنگامی که یک عادت خوب یا بد شروع به ایجاد کرد، تغییر آن بسیار دشوار است.[۱]

اراده

[ویرایش]

اراده آخرین فصل از اصول روان‌شناسی است که از طریق تجربیات شخصی جیمز در زندگی بود. یک سؤال وجود داشت که جیمز را در طول بحران خود آزار می‌داد و آن این بود که آیا اراده آزاد وجود دارد یا نه. «ضروری‌ترین دستاورد اراده، … وقتی ارادی‌ترین است، توجه به یک شیء دشوار و محکم نگه داشتن آن در برابر ذهن است… بنابراین تلاش توجه، پدیده اساسی اراده است.»[۱]

استفاده از روان‌شناسی تطبیقی

[ویرایش]

جیمز در استفاده از روش مقایسه‌ای نوشت: «غرایز حیوانات جستجو و کشف می‌شوند تا خودمان را با نور تحقیق روشن کنیم…»[۳] با این نور، جیمز این ادعا را رد می‌کند که «انسان با موجودات دیگر در کل غرایز تفاوت دارد».[۴]

جیمز بر این باور بود که انسان‌ها بیش‌تر از سایر موجودات از تکانه‌های خود استفاده می‌کنند. تکانه‌هایی که وقتی خارج از زمینه بزرگ‌ترشان مشاهده می‌شوند، ممکن است به‌اندازه ابتدایی‌ترین غرایز حیوانی خودکار ظاهر شوند. با این حال، همان‌طور که انسان نتایج تکانه‌های خود را تجربه کرد و این تجربیات خاطرات و انتظارات را برانگیخت، همان انگیزه‌ها به تدریج اصلاح شدند.[۵]

با این استدلال، ویلیام جیمز به این نتیجه رسید که در هر حیوانی با ظرفیت حافظه، تداعی و انتظار، رفتار در نهایت به‌عنوان ترکیبی از غریزه و تجربه بیان می‌شود، نه صرفاً غریزه کور.[۶]

جستارهای وابسته

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]
  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ رادرفورد, ریموند ای. فنچر، الکساندرا (۲۰۱۲). پیش‌گامان روان‌شناسی: تاریخ (4th ed.). نیویورک: دبلیو دبلیو نورتون. ISBN 978-0-393-93530-1.
  2. بولینگ, لارنس ادوارد (1950). "تکنیک جریان آگاهی چیست؟". انتشارات انجمن زبان مدرن آمریکا (به انگلیسی). 65 (4): 333–345. doi:10.2307/459641. ISSN 0030-8129. JSTOR 459641. S2CID 163481157.
  3. جیمز, ویلیام (۱۸۹۰-۰۱-۰۱). اصول روان‌شناسی. نیویورک: هولت. pp. 194. بنابراین چنین شده‌است که غرایز حیوانات کنکاش می‌شود تا خودمان از نور تحقیق روشن شویم. و این‌که قوه استدلال زنبورها و مورچه‌ها، ذهن وحشی‌ها، نوزادان، دیوانگان، احمق‌ها، کر و کورها، جنایتکاران و افراد غیرعادی، همگی در حمایت از این یا آن نظریه خاص در مورد بخشی از ذهن خود ما مورد استفاده قرار می‌گیرند.
  4. جیمز, ویلیام (1893-01-01). روان‌شناسی (به انگلیسی). هنری هولت. pp. 395. هیچ چیز متداول‌تر از این نکته نیست که انسان از مخلوقات دیگر به‌دلیل فقدان تقریباً کامل غرایز، و فرض کار آن‌ها در او با «عقل» متفاوت است.
  5. جیمز, ویلیام (1893-01-01). روان‌شناسی (به انگلیسی). هنری هولت. pp. 395. انسان نسبت به هر حیوان پستی تنوع انگیزه‌های بسیار بیش‌تری دارد. و هر یک از این تکانه‌ها به خودی خود، به همان اندازه که پایین‌ترین غریزه می‌تواند «کور» باشد، است. اما به‌دلیل حافظه، قدرت تأمل و قدرت استنتاج انسان، هر یک پس از این‌که یک بار تسلیم شد و نتایج آن‌ها را تجربه کرد، در ارتباط با آینده‌نگری آن نتایج، توسط او احساس می‌شود.
  6. جیمز, ویلیام (1893-01-01). روان‌شناسی (به انگلیسی). هنری هولت. pp. 396. پس واضح است که، صرف‌نظر از این‌که حیوان در اصل چقدر از غرایز برخوردار باشد، اگر غرایز با تجربه ترکیب شوند، اعمال حاصله او بسیار تغییر خواهند کرد، اگر علاوه بر انگیزه‌ها، خاطرات و استنباط‌ها و انتظاراتی را در مورد هر یک از آن‌ها داشته باشد، مقیاس قابل توجهی خواهد بود.

پیوند به بیرون

[ویرایش]