پرش به محتوا

کاربر:Sepehr.Sǎsǎni

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
ای قومِ به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین‌جاست بیایـید بیایـید
معشوقِ تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورتِ بی‌صورتِ معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید از خواجه‌ی آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته‌ی گل کو، اگر آن باغ بدیدید یک گوهرِ جان کو، اگر از بهرِ خدایید
با این همه آن رنجِ شما گنجِ شما باد افسوس که بر گنجِ شما، پرده شمایید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنان که به سر، در طلبِ کعبه دویدندچون عاقبت‌الامر، به مقصود رسیدند
از سنگ، یکی خانه‌ی اعلای معظماندر وسطِ وادیِ بی‌زرع بدیدند
رفتند در آن خانه که بینند خدا رابسیار بجستند و خدا را ندیدند
چون معتکفِ خانه شدند از سرِ تکلیفناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
کای خانه‌پرستان، چه پرستید گِل و سنگ؟آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
آن خانه‌ی دل، خانه‌ی حق، واحدِ مطلقخرم‌دل آنانکه، در آن خانه خزیدند
مانند الف، راست برفتند به لبیک آنان که در این خانه چو گردون بخمیدند
بر خطّه‌ی آن مشعرِ وحدت چو گذشتندخطِ لِمَن‌المُلک بر اغیار کشیدند
حزبی که بجز سنگ، ره از خانه ندیدند چون حزبِ شیاطین، ز درِ حق برمیدند
 مولوی جلال‌الدین محمد بلخی