عشق عرفانی
این مقاله احتمالاً حاوی تحقیق دستاول است. |
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف ایرانی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق از مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنهش در غایت خفا و پوشیدگی است.
تعریف
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن و التصاق) است (هر چند واژه عشق در قرآن و احادیث به این زبان نیامده و احتمال میرود واژه ای پارسی یا اوستایی باشد که درست آن اشغ است). به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت میپیچد و بالا میرود و آن را خشک میکند؛ و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو میکند.[۱]
عشق بنده به خدا، حالتی بود از لطف، که شخص در دل خویش یابد و آن حالت در عبارت نیاید، و آن حالت او را دائم بر تعظیم حق تعالی استوار دارد و اختیار کردن رضای او و صبر ناکردن بدوری او و شادی نمودن بدو و بیقراری از دون او و یافتن اُنس بدوام ذکر او در دل باشد.[۲]
توصیف
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفتهاند که باعرفان زهدی و خوفی آغاز و بهتدریج به عشق و دلسپردگی تبدیل میشود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطنی تأکید میکند. توصیف ناپذیری و رازگونه بودن عشق عرفانی از مهمترین خصیصههای بیان شده در همه متون عرفانی است. در نظر مولانا عشق همچو صورت خیال است که اگر آن را به صد زبان وصف کنی هنوز تمام وصف آن را نگفتهای، گاه چون خورشید گرمابخش است و گاه چون آذرخش سوزاننده.[۳]
کمال انسان در اینست که اصل خویش را بازجوید و خدای قریب را در درون خویش یافته و بدو عشق ورزد و او را از همه چیز بیشتر دوست دارد. نشانه مؤمن حُب شدید (عشق) نسبت به خداست وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًا لِلَّهِ (البقره، ۱۶۵).[۴]
انکار عشق
عارفان معتقدند که عشق موهبتی الهی است که خداوند به بسیاری از بندگانش هدیه دادهاست؛ و عجز پارهای از بندگان در درک آن را به صاف نبودن آئینه روح آنها نسبت میدهند.
اهل کلام، با قبول مُباینت کلی میان خالق و مخلوق، عشق بنده به خداوند را انکار میکنند. بدان جهت متکلمان هر جا در قرآن لفظ حُب و مشتقاتش را دیدهاند آن را تاَویل به تعظیم خداوند و اطاعت از دستورها و فرمانهای او کردهاند، حال آنکه عرفاً از جمله مولانا عقیده دارند که نه تنها عشق بنده به خداوند میسر است بل جز خدا کسی قابل عشق ورزی نیست.[۵] غزالی در تفسیر علما از حٌب به تعظیم و اطاعت از خداوند میگوید: «حٌب و دوستی خدا چگونه به طاعت تفسیر کرده شود؟ طاعت تبع و ثمره دوستی خداست، پس چاره نیست از آنکه دوستی متقدم باشد، آنگاه پس از آن دوست را طاعت دارد».[۶]
نویسندگان زیادی درباره عشق نوشتهاند از رابعه وحلاج تا غزالی و بهخصوص برادرش احمد غزالی و بعدها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بودهاند.
عشق در کلام بزرگان
درکلام افلاطون
افلاطون گوید:عشق، واسطه انسانها و خدایان است و فاصله آنها را پُر میکند.
همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.
او میگوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.[۷]
در کلام مولانا
هرچه گویم عشق را شرح و بیان | چون به عشق آیم خجل باشم از آن |
کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.[۸]
در کلام عطار نیشابوری
از نظر عطار، عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد:
خاصیت عشقی که برون از دوجهان است.
آن است که هر چیز که گویند نه آن استدر کلام روزبهان بقلی
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمیدارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»[۱۰]
در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)
در کلام شاه نعمتالله ولی
در کلام ابوسعید ابوالخیر
دوبیتی منسوب به ابوسعید ابوالخیر:
در کلام جواد نوربخش (نورعلیشاه)
تصوف گام برداشتن به سوی حق است با پای عشق و محبت.
عشق نتیجهٔ محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات میباشد … چون به اخص تعلّق گیرد آن را نعمت گویند …[۱۳]
عشق صوفی
جواد نوربخش: «صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا میایستد که: من راضی به رضای توأم و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق میورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه میپسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحلهای رسیدهاند که در معشوق (حق) فنا شدهاند و مولانا در حقشان فرمودهاست:
عشق در نزد غربیها و مقایسه آن با نظر صوفیه
جواد نوربخش: «عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی میشود که موجب محبت انسان به همنوعان او میگردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت میباشد. از نظر غربیها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوهٔ تلقّی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبهای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان میآید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی میشود و صوفی را به حق میکشاند؛ بنابراین تأکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفتهاند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:
عقل و عشق
جواد نوربخش: راه تصوّف پا بر سر هستی زدن و از خودی و خودبینی رستن است. عقل جزوی (عقل فلاسفه و علمای ظاهر) این راه را نمیپذیرد زیرا نگهبان «من» خویش و خود دوستی اش مذهب و کیش است. تنها به فتوای عشق میتوان ماسوی الله را فراموش کرد و با شاهد ازل دست در آغوش شد. عقل و عشق هریک نوایی سازند وسازی مینوازند: … عقل گوید: همه چیز برای تو - عشق گوید تو و همه چیز برای او. عشق گوید: در راه معشوق جان فدا کن - عقل گوید: این کار خطرناکی است، ترک ماجرا کن. ...
... عقل وسیله شناخت دریا از طریق قطره است، عشق قطره را دریا ساختن است. عقل مبنای خودنمایی و ناز است، عشق مایه جانبازی و نیاز است. خلاصه آنکه: عقل وزیر امین «من» است و عشق سپهسالار «روح». لشکر عقل نفس و صفات نفس و بافتههای خلق است در حالیکه لشکر عشق صفات روح و یافتههای حق است. ...[۱۶]
پانویس
- ↑ میناگر عشق صفحهٔ ۴۳۲
- ↑ رساله قشیریه ص ۵۵۶
- ↑ آن ماری شیمل ص. ۱۹۰
- ↑ وحدت وجود. ص ۱۳۳
- ↑ میناگر عشق ص. ۴۳۴
- ↑ غزالی، ص. ۵۰۸
- ↑ مجموعه آثار افلاطون (رساله ضیافت) ص ۴۶۲
- ↑ شرح مثنوی شریف ص ۸۷
- ↑ فرهی، راضیه. «عشق در اندیشه عطار». دریافتشده در ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۲.
- ↑ عبهرالعاشقین، روزبهان بقلی شیرازی، به کوشش جواد نوربخش، انتشارات خانقاه نعمتاللهی، تهران ۱۳۴۹، شماره ثبت کتابخانه ملی: ۹۱۸–۱۳۴۹/۹/۳
- ↑ «بایزید بسطامی»، جواد نوربخش، چاپ اول، تهران مرداد ۱۳۷۳
- ↑ کلیات شاه نعمتالله ولی، به کوشش جواد نوربخش، چاپ یازدهم، انتشارات یلدا قلم، تهران ۱۳۸۵، شابک: ۷-۴۹-۵۷۴۶-۹۶۴
- ↑ «عشق»، دکتر جواد نوربخش، انتشارات خانقاه نعمتاللهی، تهران ۱۳۵۴، ثبت کتابخانه ملی: ۱۴۵۳–۱۳۵۴/۱۱/۱۱
- ↑ جواد نوربخش، چهل کلام و سی پیام (دفتر اول)، چاپ دوم، انتشارات یلدا قلم، تهران ۱۳۸۱، شابک: ۸-۲۶-۷۴۵-۹۶۴
- ↑ دکتر جواد نوربخش، در خرابات، مبحث عشق، چاپ چهارم، انتشارات یلدا قلم، تهران ۱۳۸۴، شابک: ۶-۲۷-۵۷۴۵-۹۶۴
- ↑ چهل کلام و سی پیام، جواد نوربخش، چاپ دوم، انتشارات یلدا قلم، تهران ۱۳۸۱، شابک: ۸-۲۶-۵۷۴۵-۹۶۴
منابع
- چیتیک، ویلیام (۱۳۸۶). درآمدی بر تصوف. ج. چاپ اول. ترجمهٔ محمدرضا رجبی. مرکز مطالعات وتحقیقات ادیان ومذاهب. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۸۰۹۰-۴۱-۳.
- زمانی، کریم (۱۳۸۲). میناگر عشق. ج. چاپ ششم. تهران: نشر نی. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۶۶۶-۸. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - فروزانفر، بدیعالزمان (۱۳۶۱). ترجمه رساله قشیریه. ج. چاپ دوم. انتشارات علمی فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۸۰۹۰-۴۱-۳.
- شیمل، آنماری (۱۳۷۷). من بادم و تو آتش (درباره زندگی و آثار مولانا). ج. چاپ اول. توس. شابک ۹۶۴-۳۱۵-۴۸۶-۶.
- غزالی، ابوحامد محمد (۱۳۷۷). احیاءعلوم الدین. ج. ربع منجیات. ترجمهٔ محمد خوارزمی. انتشارات علمی فرهنگی. شابک ۹۶۴-۴۴۵-۱۵۶-۲.
- کاکایی، قاسم (۱۳۸۱). وحدت وجود (به روایت ابن عربی و مایستر اکهارت). ج. چاپ اول. انتشارات هرمس. شابک ۹۶۴-۳۶۳-۰۴۶-۳. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - فروزانفر، بدیعالزمان (۱۳۴۶). شرح مثنوی شریف. ج. چاپ اول. انتشارات علمی فرهنگی. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - نوربخش، جواد (۱۳۸۲). چهل کلام و سی پیام. ج. چاپ دوم. انتشارات یلدا قلم. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - نوربخش، جواد (۱۳۸۴). در خرابات. ج. چاپ چهارم. انتشارات یلدا قلم. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک) - نعمتالله ولی (۱۳۸۵). کلیات اشعار. ج. چاپ یازدهم. به کوشش جواد نوربخش، انتشارات یلدا قلم. پارامتر
|تاریخ بازیابی=
نیاز به وارد کردن|پیوند=
دارد (کمک)