دولت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
Habib Farahzadi (بحث | مشارکت‌ها)
خنثی‌سازی ویرایش 10284853 توسط 46.100.179.91 (بحث)
Habib Farahzadi (بحث | مشارکت‌ها)
خنثی‌سازی ویرایش 10284848 توسط 46.100.179.91 (بحث)
خط ۲۳: خط ۲۳:
[[یورگن هابرماس]] از فضای عمومی حرف می زد که به زعم وی هم از فضای سیاسی و هم از فضای اقتصادی متمایز بود>
[[یورگن هابرماس]] از فضای عمومی حرف می زد که به زعم وی هم از فضای سیاسی و هم از فضای اقتصادی متمایز بود>


با توجه به نقشی که بسیاری از گروه های اجتماعی در توسعه سیاست عمومی دارند و رابطه سنگینی که میان دیوان سالاری حکومتی و دیگر نهاد ها وجود دارد، تعریف و تشریح مرز های حکومت به شدت سخت شده است. [[خصوصی سازی]]، [[ملی سازی]] و ایجاد نهاد های جدید دیگر نیز باعث تغییر مرز های حکومت در ارتباط با جامعه شده اند. در اغلب موارد طبیعت سازمان های شبه مستقل نا مشخص و غیر شفاف است، و این امر باعث شده تا بحثی در میان دانشمندان [[علم سیاست]] در بگیرد که باید چنین سازمان هایی را بخشی از حکومت در نظر بگیرند یا بخشی از جامعه مدنی. به این خاطر بعضی از دانشمندان علم سیاست ترجیح می دهند تا از شبکه های سیاسی و اداره غیر متمرکز در جوامع مدرن حرف بزنند تا این که بخواهند مدافع دیوان سالاری های حکومتی و اداره مستقیم دولت باشند
با توجه به نقشی که بسیاری از گروه های اجتماعی در توسعه سیاست عمومی دارند و رابطه سنگینی که میان دیوان سالاری حکومتی و دیگر نهاد ها وجود دارد، تعریف و تشریح مرز های حکومت به شدت سخت شده است. [[خصوصی سازی]]، [[ملی سازی]] و ایجاد نهاد های جدید دیگر نیز باعث تغییر مرز های حکومت در ارتباط با جامعه شده اند. در اغلب موارد طبیعت سازمان های شبه مستقل نا مشخص و غیر شفاف است، و این امر باعث شده تا بحثی در میان دانشمندان [[علم سیاست]] در بگیرد که باید چنین سازمان هایی را بخشی از حکومت در نظر بگیرند یا بخشی از جامعه مدنی. به این خاطر بعضی از دانشمندان علم سیاست ترجیح می دهند تا از شبکه های سیاسی و اداره غیر متمرکز در جوامع مدرن حرف بزنند تا این که بخواهند مدافع دیوان سالاری های حکومتی و اداره مستقیم دولت باشند.<ref>{{cite book|author=Kjaer, Anne Mette|title=Governance|publisher=Wiley-Blackwell|year=2004|isbn=978-0-7456-2979-7|url=http://books.google.com/books?id=AY5SIsf1nI4C}} -- {{page needed|date=January 2011}}</ref>


==نظریه های کارکرد حکومت==
==نظریه های کارکرد حکومت==

نسخهٔ ‏۳۰ مهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۱۶

حکومت، اجتماعی سازمان یافته است که تحت یک نظام سیاسی متحد با نام دولت کار می کند.[۱] حکومت ممکن است تمام قدرت و حاکمیت را در دست داشته باشد، ولی عنوان حکومت برای نام بردن از نظام سیاسی ایالت هایی که تحت یک اتحادیه دور هم جمع شده اند نیز به کار می رود.[۱] بعضی از حکومت ها موضوع حاکمیت یا هژمونی یک قدرت برتر هستند که در دست حکومتی دیگر است.[۲] حکومت هم چنین می تواند اشاره ای باشد به بخش سکولار دولت که آن ها را از کلیسا و نهاد های مدنی جدا می سازد (جامعه مدنی).

جلد کتاب لویاتان اثری از توماس هابز

مشکلات تعریف

هیچ اجماع آکادمیکی بر روی یک تعریف جامع و مناسب از حکومت وجود نداردواژه حکومت اشاره دارد به دسته ای از نظریات متفاوت ولی مرتبط درباره پدیده سیاست که اغلب با یکدیگر هم پوشانی هایی دارند.<, >ارائه تعریف از این واژه می تواند به عنوان بخشی از درگیری های ایدئولوژیکی نیز در نظر گرفته شود، چرا که تعریف های مختلف به نظریه های متعددی منجر می شود که پایه و اساس حکومت هستند و در نتیجه راهکار های مختلف سیاسی را معتبر خواهند شمرد

رایج ترین تعریف از حکومت متعلق به ماکس وبر است، که توضیح می دهد حکومت یک سازمان سیاسی اجباری است که دارای دولتی مرکزی بوده و سعی در برقراری انحصار قدرت قانون گذاری برای خود در داخل یک قلمرو مشخص دارد> دسته بندی های عمومی از نهاد های حکومت شامل دیوان سالاران اداری، نظام حقوقی و سازمان های نظامی یا مذهبی می باشد>

بر طبق دیکشنری انگلیسی آکسفورد، حکومت الف. یک اجتماعی سازمان یافته سیاسی است که دارای یک دولت، یک رفاه عمومی و یک ملت است. ب. چنین اجتماعی می تواند تشکیل دهنده بخش های مختلف یک جمهوری فدرال باشد، به ویژه در [[ایالات متحده امریکا===انواع حکومت=== حکومت ها ممکن است به عنوان مقتدر دسته بندی شوند و این دسته آن حکومت هایی هستند که به حکومت دیگری وابسته نبوده و موضع اعمال حاکمیت آن نمی باشند. دیگر حکومت هایی نیز وجود دارند که ممکن است تحت سیطره یک قدرت خارجی قرار گرفته باشند> بسیاری از حکومت ها، حکومت های فدرال هستند که در اتحادیه فدرال مشارکت می جویند. یک حکومت فدرالی قلمرویی است که تحت قانون اساسی شکل گرفته و با اجتماعات متعدد یک فدراسیون را تشکیل می دهد" /> چنین حکومت هایی از حکومت های دارای اقتدار متمایز هستند چرا که در این حالت این حکومت ها، بخشی از قدرت خود در حاکمیت را به حکومت فدرال منتقل کرده اند

حکومت و دولت

مفهوم حکومت می تواند متمایز از مفهوم دولت باشد. دولت گروهی مشخص از مردم، دیوان سالاران اداری، است که وظیفه اداره کردن کارهای حکومت ها را در دوره ای که به آن ها اختصاص دارد بر عهده دارند.< با این اوصاف می توان گفت که دولت ها ابزاری هستند که قدرت حکومت از طریق آن ها به کار بسته می شود. حکومت ها توسط دولت های مختلفی که از پی هم می آیند، اداره می شوند.<هر دولتی که از پی دولت دیگر می آید از بدنه ای از افراد متخصص تشکیل شده که انحصار تصمیم گیری های سیاسی را در دست دراند و توسط سازمان های دولتی از دیگر اعضای جامعه جدا شده اند. کارکرد ایشان اجرایی کردن قوانین موجود، تصویب قوانین جدید و داوری اختلاف ها به صورت انحصاری است. در بعضی از جوامع، این گروه از مردم به صورت دائمی بر سر کار می آیند یا از طبقه پادشاهی بوده و از طریق وارثتی کنترل امور را در دست می گیرند. در دیگر جوامع، مثل دموکراسی ها، نقش های سیاسی بر جای خود باقی می مانند ولی اشخاص متفاوت در زمان های مختلف تصدی آن ها را بر عهده خواهند داشت.<,

حکومت و حکومت-ملت

حکومت هم چنین می تواند از مفهومی به نام ملت نیز متمایز باشد که به یک منطقه وسیع جغرافیای اشاره دارد و مردمی که در آن محدوده به زندگی و کار مشغول اند و هویتی مشخص از در کنار هم بودن و با هم زندگی کردن در اندیشه های کلاسیک، حکومت توسط هم جامعه سیاسی و هم جامعه مدنی مورد معرفی قرار گرفته است. چرا که در آن دوره، جامعه مدنی را هم جزئی از اجتماعات سیاسی در نظر می گرفتند، در حالی که در اندیشه های مدرن میان حکومت-ملت به عنوان یک جامعه سیاسی و جامعه مدنی به عنوان نوعی از جامعه اقتصادی تمایز قائل شده اند..<

بنابراین در اندیشه های مدرن حکومت با جامعه مدنی در تضاد است===انسان علیه حکومت===

فیلسوف، جامعه شناس، زیست شناس و نویسنده انگلیسی، هربرت اسپنسر در کتاب خویش با نام انسان علیه حکومت درباره بسیاری از ابعاد حکومت که در تعارض با ویژگی های انسان است، قلم رانده است. در این کتاب وی با جزئیات به تحلیل آکادمیک شکسپیر می پردازد و فضای سردی را که حاصل ارتباط میان حکومت و مردمی که تحت آن زندگی می کنند است، را به رشته تحریر در می آورد.

آنتونیو گرامشی معتقد بود که جامعه مدنی مرکز اولیه فعالیت سیاسی است چرا که این محمل جایی است که در آن تمام اطلاعات هویتی، درگیری های نظری، فعالیت های روشنفکران و ساختن یک هژمونی، شکل می گیرند و امکان وقوع می یابند و آن جامعه مدنی پیوند ارتباطی میان فضای سیاسی و اقتصادی بود. جمع تمام این فعالیت های جامعه مدنی چیزی بود که گرامشی آن را جامعه سیاسی می نامید، و آن را از ملتی که حکومت را به عنوان جامعه خویش بر می گزینند، متمایز می دانست. وی می گفت که سیاست یک روند یک طرفه برای اداره سیاسی جامعه نیست بلکه سیاست فعالیت های سازمان های مدنی است که فعالیت های احزاب سیاسی و نهاد های حکومتی را مقید و مشروط می کندref> لوئیس آلتوسر بحث می کند که سازمان های مدنی از جمله کلیسا، مدارس و خانواده در بازتولید ارتباطات اجتماعی بخشی از دستگاه نظری حکومت می باشند که مکمل دستگاه سرکوب حکومت هستند (مانند نیرو های پلیسی و نظامی).<|>


یورگن هابرماس از فضای عمومی حرف می زد که به زعم وی هم از فضای سیاسی و هم از فضای اقتصادی متمایز بود>

با توجه به نقشی که بسیاری از گروه های اجتماعی در توسعه سیاست عمومی دارند و رابطه سنگینی که میان دیوان سالاری حکومتی و دیگر نهاد ها وجود دارد، تعریف و تشریح مرز های حکومت به شدت سخت شده است. خصوصی سازی، ملی سازی و ایجاد نهاد های جدید دیگر نیز باعث تغییر مرز های حکومت در ارتباط با جامعه شده اند. در اغلب موارد طبیعت سازمان های شبه مستقل نا مشخص و غیر شفاف است، و این امر باعث شده تا بحثی در میان دانشمندان علم سیاست در بگیرد که باید چنین سازمان هایی را بخشی از حکومت در نظر بگیرند یا بخشی از جامعه مدنی. به این خاطر بعضی از دانشمندان علم سیاست ترجیح می دهند تا از شبکه های سیاسی و اداره غیر متمرکز در جوامع مدرن حرف بزنند تا این که بخواهند مدافع دیوان سالاری های حکومتی و اداره مستقیم دولت باشند.[۳]

نظریه های کارکرد حکومت

بیشتر نظریه های سیاسی را می توان تقریبن در دو دسته طبقه بندی کرد. اولین دسته به عنوان نظریه های لیبرال یا محافظه کار شناخته می شوند که از عنصر سرمایه داری بهره می جویند، و بر روی کارکرد حکومت در یک جامعه سرمایه دار متمرکز هستند. این دسته از نظریات به حکومت به عنوان یک ماهیت خنثا نسبت به جامعه و اقتصاد می نگرند و معتقدند دولت نقشی در تنظیم روابط و فعالیت ها در این حیطه ها ندارد. در طرف مقابل نظریه های مارکسیستی قرار می گیرند که سیاست را به عنوان پدیده ای در نظر می گیرند که به شدت با روابط اقتصادی در هم آمیخته است، و بر ارتباط میان قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی تاکید دارند. آن ها حکوت را به عنوان وسیله ای می بینند که در وهله اول در صدد خدمت به طبقه های برتر جامعه است.[۴]

آنارشیسم یا هرج و مرج گرایی

آنارشیسم فلسفه ای سیاسی است که حکومت را پدیده ای غیر اخلاقی در نظر می گیرد و به جای آن در صدد برقراری جامعه بدون حکومت یا آنارشی می باشد.

آنارشیست ها معتقدند که حکومت به طور سنتی ابزاری است برای سیطره بر مردم و سرکوب ایشان و این ربطی به این که چه کسی بر سر کار و در مصدر امور است ندارد. برخلاف مارکسیست ها، آنارشیست ها معتقدند که تصرف انقلابی قدرت حکومت نباید یک هدف سیاسی باشد. ایشان اعتقاد دارند که به جای آن، دستگاه های دولتی باید به طور کامل از کار بیفتند و به جای آن دسته ای از روابط اجتماعی جدید ایجاد شوند که به هیچ وجه بر پایه قدرت حکومت نباشند.[۵][۶]

بسیاری از مسیحیان آنارشیست هم چون جاکوس الول حکومت و قدرت سیاسی را به عنوان جانور هیولا صفت در کتاب مکاشفه انجیل تفسیر کرده اند.[۷][۸]

مارکسیسم

مارکس و انگلس در این که هدف غایی کمونیست ها داشتن یک جامعه بدون طبقه است که در آن دولت محو شده باشد، آشکارا نظرات خود را ابراز کرده اند.[۹] دیدگاه های ایشان از طریق مجموعه کارهای جمع آوری شده مارکس و انگلس گرد هم آمده است و در این کار ها انواع دولت های قدیم یا زمان خویش را از نظر تاکتیکی و تحلیلی مورد بررسی قرار داده اند که البته در این کار ها اثری از انواع سوسیالیستی دولت که در آینده به وجود آمد، نیست. و در این تحلیل ها بیش از همه به این موضوع توجه داشته اند که کدام یک از این حکومت ها مورد نظر مارکسیست ها باید باشد و کدام یک تهدیدی است برای بقای ایشان. تا جایی که قابل فهم است هیچ ایده منحصری برای تشریح نظریه مارکسیستی درباره حکومت وجود ندارد، بلکه به جای آن بسیاری از ایده های متفاوت مارکسیستی وجود دارد که سعی در تعریف حکومت با استفاده از میراث مارکسیسم می باشند.[۱۰][۱۱][۱۲]

مارکس در نوشته های اولیه خود حکومت را به مثابه یک انگل ترسیم می کرد که بر روی ساختاری عظیم اقتصادی بنا شده است و بر خلاف مصالح عمومی کار می کند. وی هم چنین نوشت که طبقه های میانی جامعه در کل به عنوان تنظیم کننده اختلاف ها و کشمکش های طبقاتی عمل می کنند و بعنوان وسیله ای برای اعمال قدرت و سیطره طبقه ی حاکم مورد استفاده قرار می گیرند.[۱۳] مرام نامه کمونیسم ادعا داشت که حکومت چیزی بیش از یک کمیته برای اداره امور عمومی بورژوا ها نیست.[۱۰]

در نظریات مارکسیست ها نقش یک حکومت غیر سوسیالیست توسط کارکرد های آن در نظم جهانی سرمایه دارانه تبیین می شود. رالف میلیبند بحث می کند که طبقه حاکم از حکومت به عنوان وسیله ای برای سیطره بر جامعه از طریق ارزش های شخصی استفاده می کند. در نظر میلیبند حکومت توسط گروهی از نخبگان اداره می شود که از پس زمینه ای یکسان بهره مندند و این پس زمینه همان طبقه سرمایه دار ایشان است.[۱۴]

نظریات گرامشی درباره حکومت بر حکومت به عنوان تنها نهاد در جامعه که به برقراری هژمونی طبقه حاکم کمک می کند، تاکید دارد، و این که قدرت حکومت از طریق سیطره نظری بر نهاد های جامعه مدنی مانند کلیسا ها، مدارس و رسانه های عمومی تقویت می شود.[۱۵]

پلورالیسم یا کثرت گرایی

پلورالیست ها جامعه را به مثابه مجموعه ای از افراد و گروه ها می بینند که در حال رقابت بر سر قدرت سیاسی هستند. با این مقدمه دید ایشان نسبت به حکومت، پدیده ای است بی طرف که فقط به دنبال اعطای قدرت به آن دسته از افرادی است که مناصب را در رقابتی انتخاباتی از آن خود کرده اند.[۱۶] در سنت پلورالیستی، رابرت دال فردی بود که نظریه حکومت به عنوان عرصه ای بی طرف را گسترش و توسعه داد که فضا را برای رقابت گروه های دیگر فراهم می آورد. وقتی قدرت در یک جامعه به گونه ای رقابتی به دست آید، سیاست حکومت نتیجه چانه زنی های مکرر خواهد بود. گرچه پلورالیسم نیز به نابرابری میان افراد معتقد است ولی در صدد فراهم آوردن فرصت هایی برابر برای تمام گروه هاست تا بتوانند بر حکومت فشار بیاورند و منافع خویش را تامین کنند. رویکرد پلورالیستی بیان می کند که فعالیات حکومت های مدرن دموکراتیک نتیجه فشار هایی است که توسط گروه های مختلف بر آن وارد شده است. دال چنین حکومت هایی را حکومت چند رهبری (پلیارشی) می نامد.[۱۷]

پلورالیسم بر این اساس که بر پایه مدارک تجربی مورد حمایت قرار نگرفته است، مورد نقد واقع شده و به چالش کشیده شده است. با مطالعه ای انتقادی بر اکثریت بسیاری از مردمی که در مناصب حاکمیتی مشغول به کارند مشخص می شوند که بسیاری از ایشان متعلق به طبقه های ثروتمند جامعه است و این با هدف پلورالیسم که سعی در برآورده کردن منافع تمام گروه های جامعه دارد در تعارض است.[۱۸][۱۹]

پست مدرنیسم

یورگن هابرماس معتقد بود که پایه چهارچوب ساختار های عظیم که توسط بسیاری از نظریه پردازان مارکسیست مرود استفاده قرار گرفته تا بتوانند ارتباط میان حکومت و اقتصاد را تبیین کنند، بیش از حد ساده انگارانه است. وی احساس می کرد که حکومت های مدرن نقش عمده ای را در ساختار مند کردن اقتصاد از طریق قاعده مند کردن فعالیت های اقتصادی و تولید کننده یا مصرف کننده بودن در حجم گسترده و باز توزیع ثروت ناشی از فعالیت های حکومت بر عهده دارند. به خاطر تمام این دلایل هابرماس معتقد بود که دولت ها نمی توانند مسئولیت مثبتی را در برقراری منافع طبقات اقتصادی جامعه ایفا کند.[۲۰][۲۱][۲۲]

میشل فوکو معتقد بود نظریه مدرن سیاست به شدت بر پایه مرکزیت حکومت استوار است و می گفت شاید بعد از تمام این حرف ها، حکومت چیزی بیش از ترکیب واقعیت و یک انتزاع افسانه ای نباشد که اهمیت آن بسیار کمتر از چیزی باشد که ما برای آن در نظر می گیریم. وی می پنداشت نظریه سیاست بسیار بیش از حد بر روی نهاد های انتزاعی متمرکز بود و توجه کافی را مبذول اعمال واقعی دولت نمی داشت. در نظر فوکو وجود حکومت هیچ گونه ضرورتی نداشت. به اعتقاد وی نظریه پردازان علم سیاست، به جای تلاش برای فهم فعالیت های دولت ها با تحلیل دارایی های حکومت باید به آزمایش تغییرات در رفتار ها و اعمال دولت بپردازند تا بتوانند تغییرات در طبیعت حکومت درک کنند.[۲۳][۲۴][۲۵]

استقلال حکومت (نهادگرایی)

نظریه پردازان استقلال حکومت بر این باورند که حکومت ماهیتی است که در برابر تاثیرات اقتصادی و اجتماعی نفوذ ناپذیر است و منافع خاص خود را داراست.[۲۶]

نهادگرایان جدید درباره حکومت نوشته های متعددی دارند از جمله کارهای ثدا اسکوکپول که می گوید بازیگران عرصه حکومت تا حد بسیار زیادی مستقل عمل می کنند. به عبارت دیگر کارمندان حکومت منافع خاص خود را دارند که می توانند آنها را مستقل از دیگر بازیگران عرصه اجتماع (در مواقعی که این منافع با هم در تعارض قرار می گیرند) پی گیری کنند. از آنجا که حکومت ابزار اجبار را در دست دارد و از آنجا که استقلال بسیاری از گروه های جامعه مدنی در پی گیری اهداف شان توسط حکومت به آن ها اعطا شده است، کارمندان حکومت به اندازه ای می توانند تمایلات و منافع خود را بر جامعه مدنی تحمیل کنند.[۲۷]

جی ویلیام دامهاف ادعا می کند که این ایده که حکومت امریکا به میزانی قابل توجه نسبت به مالکان و مدیران بانک ها، شرکت ها و تجارت های کشاورزی استقلال دارد بر پایه مدارک و مشاهدات تجربی اشتباه است و می گوید که مطالعات تجربی درجه ای زیاد از هم پوشانی را میان منافع مدیران و مالکان تجارت های یاد شده با متصدیان دولت نشان می دهد.[۲۶][۲۸] که البته این ادعای وی نیز توسط بسیاری از نظریه پردازان دیگر نقد و رفع شده است.

نظریات مشروعیت حکومت

حکومت ها عمومن بر ادعاهایی متکی اند که مشروعیت آنها را اثبات کند و هدف از این مشروعیت خواهی برقراری سلطه آن ها بر دیگر موضوعات است.[۲۹][۳۰][۳۱]

مشروعیت الهی

بر پایی نظام های مدرن حکومتی به شدت به تغییرات در عرصه اندیشه سیاسی و به ویژه تغییر در درک مفهوم مشروعیت قدرت حکومت مربوط است. مدافعان اولیه قدرت مطلق همچون توماس هابز و جان بودین نظریه مشروعیت الهی پادشاهان را نادیده انگاشتند و بحث کردند که قدرت پادشاهان باید از طرف مردم بیاید و نه از طرف خدا. به ویژه که هابز پا را از این نیز فراتر گذاشت و بحث کرد که قدرت سیاسی باید به ارجاع به افراد توجیه شود و نه با در نظر گرفتن اشخاص به عنوان یک کل. هر دوی هابز و بودین می پنداشتند که از قدرت پادشاه دفاع و حمایت می کنند و نه از دموکراسی، اما مباحث ایشان درباره ی طبیعت حاکمیت به شدت توسط مدافعان قدرت پادشاه مورد نقد قرار گرفته و مقبول نمی افتاد، افرادی همچون سر رابرت فیلمر در انگلستان که می پنداشت چنین مباحثی نهایتن به جای دفاع از شاه و موقعیت وی، راه را برای ارائه نظریات دموکراتیک تر فراهم می کرد.

قدرت منطقی-قانونی

ماکس وبر سه منبع اصلی را برای مشروعیت در کارهای خویش معرفی کرده است. اول، مشروعیت بر پایه گروه های سنتی که از این عقیده ناشی می شود که مسائل باید به همان نحوی باشند که در گذشته بوده اند و کسانی که از چنین سنت هایی دفاع می کنند مشروعیت داشتن قدرت را از آن خود خواهند کرد. دوم، مشروعیت بر پایه رهبری کاریزماتیک که به رهبر یا گروهی اعطا می شود که در نظر دیگران به گونه ای قابل مثال قهرمان یا بسیار ارزشمند دیده می شوند. سوم، قدرت منطقی-حقوقی است که در آن مشروعیت از این عقیده ناشی می شود که گروه خاصی که در قدرت قرار گرفته اند یک روند حقوقی را پشت سر نهاده اند و رفتار هایشان بر اساس قوانین مشخص نوشته شده قابل توجیه است. وبر معتقد بود که حکومت های مدرن در بدایت امر بر اساس همین مدل سوم شکل گرفته اند.[۳۲][۳۳][۳۴]

واژه شناسی

واژه حکومت (به انگلیسی: state) و مشتقات آن در دیگر زبان های اروپایی نهایتن از کلمه لاتین آن استاتوس برگرفته شده اند که به معنی وضعیت یا موقعیت بوده است.[۳۵]

با پیروزی و غلبه حقوق رومی در قرن چهاردهم در اروپا این واژه برای اشاره به افرادی حقوقدان مورد استفاده قرار گرفت و به ویژه به شاه که در راس این افراد قرار می گرفت، اطلاق می شد. این واژه هم چنین برای اشاره به نظام اداری روم هم که همان حکومت جمهوری بود مورد استفاده قرار می گرفت. در این دوره این واژه کاربرد خود را در اشاره به بعضی از گروه های اجتماعی خاص از دست داد و بیشتر اشاره داشت به معانی حقوقی و نظم حقوقی و دستگاه اجرایی ساختن آن.[۳۶]

در زبان انگلیسی واژه حکومت اختصاری برای کلمه estate می باشد که به هم معنی آن در زبان قدیم فرانسوی شبیه است و به معنی فردی است که صاحب موقعیت و در پی آن صاحب مال و منالی است. کسانی که بیشترین و بالاترین موقعیت ها را داشتند عمومن از بیشترین ثروت و مرتبه اجتماعی نیز برخوردار بودند و کسانی بودند که قدرت را در دست داشتند.[۲۹]

کارهای ماکیاولی در آغاز قرن شانزدهم (به ویژه شهریار) نقش عمده ای را در عمومی ساختن استفاده از واژه حکومت برای شباهت با معنایی مشابه با معنای مدرن آن، ایفا کرد.[۳۷]


تاریخچه

اشکال اولیه حکومت در زمانی که امکان مرکزی کردن قدرت به شیوه ای با دوام مهیا بود، شکل گرفتند. کشاورزی و نویسندگی تقریبن در جای جای دنیا در عملی شدن این روند مشارکت داشته اند: کشاورزی به این دلیل که اجازه ظهور طبقه ای از مردم را می داد که نیازی به گذراندن بیشتر وقت شان برای تامین مایحتاجات اولیه شان نداشتند، و نویسندگی (و دیگر چیزهای شبیه به آن) چرا که امکان مرکزی شدن اطلاعات مهم و حیاتی را فراهم می کرد.[۳۸]

اولین حکومت های شناخته شده در مصر باستان، بین النهرین، هند و چین و امریکا (تمدن آزتک و تمدن اینکا) و بعضی از دیگر جاها پدید آمدند، اما این فقط در دوران مدرن بود که حکومت ها تمام نقاط کره زمین را از آن خود کردند و هیچ نقطه ای بدون حکومت باقی نماند.[۳۹] در آن دوره عدم وجود مرز ها و وجود دسته بندی های شکارچیان همه چی را برای جوامع قبیله ای فراهم کرده بود و کشاورزی که یکی از راه های گذران زندگی و امرار معاش بود نیز کمک می کرد که نیازی به یک حکومت تمام وقت نباشد. این شکل زندگی تمام دوران پیش از تاریخ انسان و بخش عمده ای از دوران تاریخی نوع بشر را پوشش می دهد.[۳۹]

حکومت های اولیه در قلمرو هایی شکل گرفت که در آن ها یک فرهنگ، یک سری عقاید و یک سری از حقوق توسط افراد پیروز رقابت بر سایرین و دیگر ملت ها تحمیل شد و یک تمدن و نظام اداری-نظامی جدید برایشان پایه گذاری شد.[۳۹] در زمان حال چنین وضعیتی لزومن وجود ندارد و حکومت هایی وجود دارند که چند ملیتی هستند یا حکومت های فدرال هستند و حتا ما امروزه شاهد بعضی از نواحی خودمختار در داخل قلمرو بعضی حکومت ها نیز می باشیم.

از اواخر قرن نوزدهم، در واقع تمام نواحی قابل سکونت دنیا توسط حکومت های گوناگون مورد ادعا قرار گرفت و هر یک تحت مرز های مشخص و قطعی یکی از حکومت ها در آمد. پیش از آن میزان زیادی از زمین های روی کره زمین یا مورد ادعای کسی قرار نگرفته بودند و یا به کل غیر قابل سکونت بودند و یا محل سکنای مردمان چادر نشین بودن که طبیعتن از حکومتی سازمان یافته بهره نمی بردند. با این وجود حتا امروزه نیز حکومت هایی وجود دارند که در داخل قلمرو خود مکان هایی وسیع از حیات وحش را در بر دارند، مانند جنگل های بارانی آمازون که این مناطق یا خالی از سکنه هستند و یا کم یا زیاد توسط افراد بومی مورد سکونت قرار گرفته اند (که بعضی از این بومیان نیز هنوز بدون هر گونه ارتباطی با دنیای خارج از قبیله خود به سر می برند). هم چنین حکومت هایی وجود دارند که تمام کنترل را بر قلمروی مرود ادعای خویش ندارند یا حداقل کنترلی بر مکان های مورد مناقشه در داخل قلمرو خویش ندارند. اکنون جامعه جهانی از حدود دویست حکومت تشکیل می شود که اکثر آن ها در سازمان ملل نمایندگی می شوند.

جوامع پیشا تاریخی فاقد حکومت

در بیشتر مدت زمان تاریخ بشریت، مردم در جوامع فاقد حکومت زندگی می کرده اند، که ویژگی بارز آن ها فقدان قوای حاکم مرکزی بوده است و در آن ها نابرابری های عمده در اقتصاد و قدرت سیاسی وجود نداشته است.

یکی از مردم شناسان با نام رابرت ال کارنیرو می نویسد:

"در 99.8 درصد تاریخ بشر مردم منحصرن در گروه های خودمختار و روستا ها زندگی می کردند. در اوایل دوره کهنه سنگی (برای مثال عصر حجر) تعداد این واحد های سیاسی خودمختار باید کم بوده باشد، اما در سال 1000 قبل از میلاد به ششصد هزار واحد افزایش می یابند. بعد از آن دهکده های بزرگ تر شروع به حمله به مناطق دیگر و دستیابی به منابع بیشتر می کند و در طی سه هزاره بعدی این واحد های سیاسی خودمختار از ششصد هزار تا به 157 عدد می رسد. در پرتو این اتفاق می توان انتظار این را داشت که در آینده این 157 واحد به یک واحد کلی کاهش یابند و این امر نه تنها قابل انتظار است بلکه در واقعیت نیز رو به وقوع است."[۴۰]

مردم شناس دیگری به نام تیم اینگولد می نویسد:

"مدارک زیادی برای مشاهده در دوره های پیش از تاریخ و زمان شکار نیست، وقتی که مردم در جوامع فاقد حکومت زندگی می کردند و نمی توان این نتیجه را گرفت که زندگی مردم در آن دوره ناکامل بوده و منتظر تکمیل آن به واسطه نهادی همچون حکومت بوده اند، بلکه حتا می توان نتیجه گرفت که زندگی آنها و شیوه گذران امورشان کاملن برخلاف وجود نهادی چون حکومت برای رتق و فتق امور بوده است."[۴۱]

دوره نو سنگی

در دوره نوسنگی، جوامع انسانی تحت تغییرات عمده فرهنگی و اقتصادی قرار گرفت، که شامل توسعه کشاورزی، شکل گیری جوامع یکجا نشین و ساختن سکونت گاه های دائمی، رشد تراکم جمعیت انسان ها و استفاده از سفالگری و دیگر ابزار های پیچیده بود.[۴۲][۴۳]

کشاروزی در زمان یکجا نشینی منجر به توسعه حقوق مالکیت، جوامع مردسالار و پرورش گیاهان و حیوانات توسط انسان ها شد و در این دوره اندازه خانواده ها هم بزرگ تر شد. این دوره هم چنین مهیا گر پایه های حکومت متمرکز شده از طریق تولید منابع هنگفت غذا بود[۴۴] چرا که باعث می شد تقسیم کار پیچیدگی بیشتری یابد و مردم هر یک باید در کاری متخصص می شدند تا بتوانند سهمی از تولیدات غذایی داشته باشند.[۴۵] حکومت های اولیه در مکان هایی تشکیل شدند که جوامعی به شدت طبقه بندی شده داشتند و طبقه ثروتمند و حاکم جامعه همگی تحت فرمان پادشاه بودند. طبقات حاکم شروع به تمایز قائل شدن میان خود و کشاورزان و دیگر طبقات اجتماعی کردند و البته این تمایز قائل شدن با آن حالت که این طبقه بخواهند طبقات کارگر را به سر سپردن به خود وادارند، متفاوت بود.[۴۶]

در گذشته، اعتقاد بر این بود که حکومت های متمرکز به خاطر توسعه نظام های کارگری مختلف توسعه یافتند (مانند شیوه های آبیاری جدید) و برای این که بتوانند اقتصاد های پیچیده را نظم بخشیده و سامان دهند. با این وجود مدارک باستان شناسی و مردم شناسی مدرن این نظریه را اثبات نمی کنند و به وجود جوامعی غیر متمرکز از نظر سیاسی اشاره دارند.[۴۷]

حکومت در اوراسیای باستان

عمومن بین النهرین به عنوان قدیمی ترین جایی شناخته می شود که در آن تمدن یا جامعه پیچیده شکل گرفت و به معنی شهر هایی بود که در تمام مدت در آن ها تقسیم کار شکل می گرفت، تمرکز اجتماعی ثروت به سرمایه در آن ها وجود داشت، ثروت به طور مساوی بین همه تقسیم نمی شد، طبقات حاکم وجود داشتند، روابط بیشتر بر پایه اقامت در جایی بود تا اینکه بر پایه خویشاوندی باشد، تجارت های راه دور انجام می شد، معماری های به جای ماندنی داشت، و اشکال هنر و فرهنگ، نویسندگی، ریاضیات و علم از استاندارد بهره مند شده بودند.[۴۸] این تمدن اولین تمدن باسواد جهان بود که اولین مجموعه قواعد نوشتن را شکل داده بود.[۴۹][۵۰] با رسیدن نیمه های هزاره چهارم پیش از میلاد بیشتر ساکنین بین النهرین افرادی غنی بودند که دلالت بر این داشت که رفاه در این تمدن سازمان یافته شده بود.[۵۱]

حکومت در یونان باستان

گرچه اشکال مختلف اولیه ای از حکومت، قبل از ظهور امپراتوری یونان باستان وجود داشتند، اما یونانی ها اولین مردمانی هستند که به شکل دادن دقیق و صریح فلسفه سیاست در حکومت شناخته شده هستند و به گونه ای منطقی نهاد های سیاسی را مورد تحلیل قرار داده اند. پیش از این، حکومت ها بر اساس افسانه های مذهبی تشریح و توجیه می شدند.[۵۲]

نمایی از مجلس روم باستان که سناتور ها به دور ژولیوس سزار حلقه زده اند.

بسیاری از ابداعات مهم سیاسی متفاوت دوران باستان از شهر حکومت های یونان و جمهوری روم به دست آمده اند. حکومت-شهر های یونان پیش از قرن چهارم حق شهروندی را به مردمان آزاد خویش اعطا می کردند و در آتن این حقوق شامل روند های مستقیم دموکراتیک بود برای داشتن دولت که پس از این دوره نیز، مدت زمان زیادی در نظام های مختلف سیاسی جهان مورد استفاده قرار می گرفتند.

حکومت فئودال

در دوره قرون وسطی در اروپا، حکومت بر اساس اصل فئودالیسم شکل می گرفت، و رابطه میان ارباب و رعیت تبدیل به مرکز این سازمان اجتماعی شده بود. فئودالیسم منجر به توسعه سازمان های اجتماعی بزرگ تر و نظام های دارای سلسله مراتب عظیم تری شد.[۵۳]

شکل گیری درگیری ها بر سر مالیات گیری میان پادشاه و دیگر نهاد های جامعه (به ویژه اشراف و شهر ها) باعث ظهور چیزی شد که امروزه آن را حکومت به معنی فعلی می شناسیم که دارای یک مجلس قانون گذاری است که باعث می شود گروه های اجتماعی مختلف در آن نماینده داشته باشند و با هم به مذاکره بپردازند و شاه با مشورت با ایشان درباره مسائل اقتصادی و حقوقی تصمیم گیری نماید. تخت و تاج پادشاه بعضی مواقع به طور کامل به تصمیم های مجلس قانون گذاری احترام می گذاشت ولی در مواقعی هم تصمیم گیری های ایشان را نادیده می گرفت که این امر منجر به متمرکز شدن بیشتر قدرت قانون گذاری و اختیار اداره کردن و داشتن قدرت ارتش در دستان پادشاه شد. در آغاز قرن پانزدهم، این روند تمرکز گرایی به حکومت هایی که قدرت مطلق را در دست داشتند، مجال ظهور داد.[۵۴]

حکومت مدرن

همگن سازی فرهنگی و ملی به طور عمده با ظهور نظام های حکومتی مدرن گره خورده است. از زمان حکومت هایی که قدرت مطلق را در دست داشتند، حکومت ها به میزانی گسترده بر پایه های ملی سازماندهی شدند. با این وجود مفهوم حکومت ملی مترادف با مفهوم حکومت-ملت نیست. حتا در جوامعی که بیشترین حد همگنی قومی را دارند، یک مطابقت کامل میان حکومت و ملت وجود ندارد، از این رو نقش اصلی حکومت ها این شد که ملی گرایی را ترویج کنند و این کار را از طریق تاکید بر سمبل های مشترک و هویت ملی انجام می دادند.[۵۵]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ <Please add first missing authors to populate metadata.> (1995). "state". Concise Oxford English Dictionary (9th ed.). Oxford University Press. 3 (also State) a an organized political community under one government; a commonwealth; a nation. b such a community forming part of a federal republic, esp the United States of America خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «oxford-state» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
  2. For example the Vichy France (1940-1944) officially referred to itself as l'État français.
  3. Kjaer, Anne Mette (2004). Governance. Wiley-Blackwell. ISBN 978-0-7456-2979-7. -- [کدام صفحه؟]
  4. خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب <ref>‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام flint-taylor-137 وارد نشده است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
  5. Newman, Saul (2010). The Politics of Postanarchism. Edinburgh University Press. p. 109. ISBN 978-0-7486-3495-8.
  6. Roussopoulos, Dimitrios I. (1973). The political economy of the state: Québec, Canada, U.S.A. Black Rose Books. p. 8. ISBN 978-0-919618-01-5.
  7. Christoyannopoulos, Alexandre (2010). Christian Anarchism: A Political Commentary on the Gospel. Exeter: Imprint Academic. pp. 123–126. Revelation {{cite book}}: Cite has empty unknown parameter: |coauthors= (help)
  8. Ellul, Jacques (1988). Anarchy and Christianity. Michigan: Wm. B. Eerdmans. pp. 71–74. The first beast comes up from the sea...It is given 'all authority and power over every tribe, every people, every tongue, and every nation' (13:7). All who dwell on earth worship it. Political power could hardly, I think, be more expressly described, for it is this power which has authority, which controls military force, and which compels adoration (i.e., absolute obedience). {{cite book}}: Cite has empty unknown parameter: |coauthors= (help)
  9. Frederick Engels - Socialism: Utopian and Scientific. 1880 Full Text. From Historical Materialism: "State interference in social relations becomes, in one domain after another, superfluous, and then dies out of itself; the government of persons is replaced by the administration of things, and by the conduct of processes of production. The State is not "abolished". It dies out...Socialized production upon a predetermined plan becomes henceforth possible. The development of production makes the existence of different classes of society thenceforth an anachronism. In proportion as anarchy in social production vanishes, the political authority of the State dies out. Man, at last the master of his own form of social organization, becomes at the same time the lord over Nature, his own master — free."
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ Flint & Taylor, 2007: p. 139
  11. Joseph, 2004: p. 15
  12. Barrow, 1993: p. 4
  13. Smith, Mark J. (2000). Rethinking state theory. Psychology Press. p. 176. ISBN 978-0-415-20892-5.
  14. Miliband, Ralph. 1983. Class power and state power. London: Verso.
  15. Joseph, 2004: p. 44
  16. Vincent, 1992: pp. 47-48
  17. Dahl, Robert (1973). Modern Political Analysis. Prentice Hall. p. [کدام صفحه؟]. ISBN 0-13-596981-6.
  18. Cunningham, Frank (2002). Theories of democracy: a critical introduction. Psychology Press. pp. 86–87. ISBN 978-0-415-22879-4.
  19. Zweigenhaft, Richard L. & Domhoff, G. William (2006). Diversity in the power elite: how it happened, why it matters (2nd ed.). Rowman & Littlefield. p. 4. ISBN 978-0-7425-3699-9.{{cite book}}: نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)
  20. Duncan, Graeme Campbell (1989). Democracy and the capitalist state. Cambridge University Press. p. 137. ISBN 978-0-521-28062-4.
  21. Edgar, Andrew (2005). The philosophy of Habermas. McGill-Queen's Press. pp. 5–6, 44. ISBN 978-0-7735-2783-6.
  22. Cook, Deborah (2004). Adorno, Habermas, and the search for a rational society. Psychology Press. p. 20. ISBN 978-0-415-33479-2.
  23. Melossi, Dario (2006). "Michel Foucault and the Obsolescent State". Michel Foucault and power today: international multidisciplinary studies in the history of the present. Lexington Books. p. 6. ISBN 978-0-7391-1324-0. {{cite book}}: Unknown parameter |editors= ignored (|editor= suggested) (help)
  24. Gordon, Colin (1991). "Government rationality: an introduction". The Foucault effect: studies in governmentality. University of Chicago Press. p. 4. ISBN 978-0-226-08045-1. {{cite book}}: Unknown parameter |editors= ignored (|editor= suggested) (help)
  25. Mitchell, Timothy (2006). "Society, Economy, and the State Effect". The anthropology of the state: a reader. Wiley-Blackwell. p. 179. ISBN 978-1-4051-1467-7. {{cite book}}: Unknown parameter |editors= ignored (|editor= suggested) (help)
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ Sklair, Leslie (2004). "Globalizing class theory". In Sinclair, Timothy (ed.). Global governance: critical concepts in political science. Taylor & Francis. pp. 139–140. ISBN 978-0-415-27665-8.
  27. Rueschemeyer, Skocpol, and Evans, 1985: [کدام صفحه؟]
  28. Sklair, Leslie (2001). The transnational capitalist class. Wiley-Blackwell. p. 12. ISBN 978-0-631-22462-4.
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ Vincent, 1992: p. 43
  30. Malešević, 2002: p. 85
  31. Dogan, 1992: pp. 119-120
  32. Wallerstein, Immanuel (1999). The end of the world as we know it: social science for the twenty-first century. University of Minnesota Press. p. 228. ISBN 978-0-8166-3398-2.
  33. Collins, Randall (1986). Weberian Sociological Theory. Cambridge University Press. p. 158. ISBN 978-0-521-31426-8.
  34. Swedberg, Richard & Agevall, Ola (2005). The Max Weber dictionary: key words and central concepts. Stanford University Press. p. 148. ISBN 978-0-8047-5095-0.{{cite book}}: نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)
  35. Hay, 2001: p. 1469
  36. Skinner, 1989: [کدام صفحه؟]
  37. Bobbio, 1989: pp.57-58
  38. Giddens, Anthony. 1987. Contemporary Critique of Historical Materialism. 3 vols. Vol. II: The Nation-State and Violence. Cambridge: Polity Press. ISBN 0-520-06039-3. See chapter 2.
  39. ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ ۳۹٫۲ klaus kästle. "Countries of the World". Nationsonline.org. Retrieved 2013-02-20.
  40. Robert L. Carneiro, "Political expansion as an expression of the principle of competitive exclusion", p. 219 in: Ronald Cohen and Elman R. Service (eds.), Origins of the State: The Anthropology of Political Evolution. Philadelphia: Institute for the Study of Human Issues, 1978.
  41. Ingold, Tim (1999). "On the social relations of the hunter-gatherer band". The Cambridge encyclopedia of hunters and gatherers. Cambridge University Press. p. 408. ISBN 978-0-521-57109-8. {{cite book}}: Unknown parameter |editors= ignored (|editor= suggested) (help)
  42. Shaw, Ian & Jameson, Robert (2002). "Neolithic". A dictionary of archaeology (6th ed.). Wiley-Blackwell. p. 423. ISBN 978-0-631-23583-5.{{cite book}}: نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)
  43. Hassan, F.A. (2007). "The Lie of History: Nation-States and the Contradictions of Complex Societies". Sustainability or collapse?: an integrated history and future of people on earth. MIT Press. p. 186. ISBN 978-0-262-03366-4. {{cite book}}: Unknown parameter |editors= ignored (|editor= suggested) (help)
  44. Scott, 2009: p. 29
  45. Langer, Erick D. & Stearns, Peter N. (1994). "Agricultural systems". In Stearns, Peter N. (ed.). Encyclopedia of social history. Taylor & Francis. p. 28. ISBN 978-0-8153-0342-8.{{cite book}}: نگهداری یادکرد:نام‌های متعدد:فهرست نویسندگان (link)
  46. Cohen, Ronald (1978). "State Origins: A Reappraisal". The Early State. Walter de Gruyter. p. 36. ISBN 978-90-279-7904-9.
  47. Roosevelt, Anna C. (1999). "The Maritime, Highland, Forest Dynamic and the Origins of Complex Culture". Cambridge history of the Native peoples of the Americas: South America, Volume 3. Cambridge University Press. pp. 266–267. ISBN 978-0-521-63075-7. {{cite book}}: Unknown parameter |editors= ignored (|editor= suggested) (help)
  48. Mann, Michael (1986). "The emergence of stratification, states, and multi-power-actor civilization in Mesopotamia". The sources of social power: A history of power from the beginning to A. D. 1760, Volume 1. Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-31349-0.
  49. Yoffee, Norman (1988). "Context and Authority in Early Mesopotamian Law". State formation and political legitimacy. Transaction Publishers. p. 95. ISBN 978-0-88738-161-4. {{cite book}}: Unknown parameter |editors= ignored (|editor= suggested) (help)
  50. Yoffee, Norman (2005). Myths of the archaic state: evolution of the earliest cities, states and civilizations. Cambridge University Press. p. 102. ISBN 978-0-521-81837-7.
  51. Christian, David (2005). Maps of time: an introduction to big history. University of California Press. p. 278. ISBN 978-0-520-24476-4.
  52. Nelson, 2006: p. 17
  53. Jones, Rhys (2007). People/states/territories: the political geographies of British state transformation. Wiley-Blackwell. pp. 52–53. ISBN 978-1-4051-4033-1. ... see also pp. 54-... where Jones discusses problems with common conceptions of feudalism.
  54. Poggi, G. 1978. The Development of the Modern State: A Sociological Introduction. Stanford: Stanford University Press.
  55. Breuilly, John. 1993. Nationalism and the State. New York: St. Martin's Press. ISBN SBN0719038006.

خطای یادکرد: برچسپ <ref> که با نام «AUTOREF4» درون <references> تعریف شده، در متن قبل از آن استفاده نشده است.