از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
هیمنوس یا سرود ملی مجارستان (به مجاری : Himnusz ) در واقع یک دعای شاعرانه موسیقایی است که در سال ۱۸۴۴ به عنوان سرود ملی رسمیت یافت. متن آن را فرنتس کولچِی شاعر مجار، در سال ۱۸۲۳ نوشته و آهنگ آن را فرنتس اِرکل ساختهاست.
برگردان فارسی
خداوندا! به مجارستان برکت ده،
با لطف و فضل خود
این سرزمین را در پناه دستانت گیر
در نبرد با دشمنانش مدتها،
از بد سرنوشت، گسسته ماندهبود
به او دورهای از آسایش عطا فرما
این ملت در ازای تمامی گناهان گذشته،
و گناهان آینده رنج کشیدهاست!
تو نیاکان ما را،
از فراز قلل مقدس کارپات آوردی
با یاری تو بود که میهنی زیبا
از آن فرزندان بندگوز شد
و هرکجا که رودخانههای
تیسا و دانوب در جریاناند
نوادگان آرپاد ، قهرمان ما،
ریشه گرفته و شکوفا خواهند شد
برای ما در دشتهای کومان
تو بودی که گندم رویاندی
در تاکستانهای توکای
تو شهد شیرین چکاندی
درفش ما را بارها، تو
بر خاکریز ترکان وحشی برپا داشتی
و «دژ مغرور» وین
از دست سپاه سنگین ماتیاش نالید
آوخ، اما، از بهر گناهان ما،
خشم در سینه تو موج زد
و آذرخش خود را فرود آوردی
از ابرهای تندرافکن
آنک تیر تاراجگر مغول را
بر سر ما ریختی
و آنگاه، یوغ بردگی ترکها
بر شانه ما نهاده شد
بارها و بارها، از دهان
جماعت وحشی عثمانی
با گذر از پیکرهای سپاه هزیمتیافته ما
آوای پیروزی سروده شد!
بارها و بارها، فرزندان خودت
ای میهن من، بر سینهات تاختند
و تو از برای فرزندان خود
تابوت فرزندان خود شدی!
فراری پنهان شد، و شمشیری
در جستجویاش به درون غار اندرشد
هر جا که گشت، او، نتوانست خانهاش را
در میهن خود پیدا کند
به کوهها رفت و به درهها
غم و اندوه تنها یارانش
بحر خون در زیر پایش جاری
و برفرازش دریایی از آتش.
دژی که برپا بود، اینک تلی از سنگ شد
لرزه بر اندام شادی و شعف افتاد
و به جای آن
شیون مرگ و زاریها طنینانداز شد.
و آوخ که، از خون مردگان
آزادی نمیشکفد
و از دیدگان سوزان یتیمان
اشک دردناک بردگی فرومیریزد!
ایزدا، بر مجارها ترحم نما
چرا که دچار امواج خطرها بودهاند
دستان محافظ خود را
بر دریای سیهروزیهای این سرزمین بگستران
که دیری است با شوربختی همدم است
دورهای از آسایش عطا فرما
به آنان که در ازای تمامی گناهان گذشته،
و گناهان آینده رنج کشیدهاند!
متن مجاری
Isten, áldd meg a magyart
Jó kedvvel, bőséggel,
Nyújts feléje védő kart,
Ha küzd ellenséggel;
Bal sors akit régen tép,
Hozz rá víg esztendőt,
Megbűnhődte már e nép
A múltat s jövendőt!
Őseinket felhozád
Kárpát szent bércére,
Általad nyert szép hazát
Bendegúznak vére.
S merre zúgnak habjai
Tiszának, Dunának,
Árpád hős magzatjai
Felvirágozának.
Értünk Kunság mezein
Ért kalászt lengettél,
Tokaj szőlővesszein
Nektárt csepegtettél.
Zászlónk gyakran plántálád
Vad török sáncára,
S nyögte Mátyás bús hadát
Bécsnek büszke vára.
Hajh, de bűneink miatt
Gyúlt harag kebledben,
S elsújtád villámidat
Dörgő fellegedben,
Most rabló mongol nyilát
Zúgattad felettünk,
Majd töröktől rabigát
Vállainkra vettünk.
Hányszor zengett ajkain
Ozmán vad népének
Vert hadunk csonthalmain
Győzedelmi ének!
Hányszor támadt tenfiad
Szép hazám, kebledre,
S lettél magzatod miatt
Magzatod hamvedre!
Bújt az üldözött, s felé
Kard nyúlt barlangjában,
Szerte nézett s nem lelé
Honját a hazában,
Bércre hág és völgybe száll,
Bú s kétség mellette,
Vérözön lábainál,
S lángtenger fölette.
Vár állott, most kőhalom,
Kedv s öröm röpkedtek,
Halálhörgés, siralom
Zajlik már helyettek.
S ah, szabadság nem virúl
A holtnak véréből,
Kínzó rabság könnye hull
Árvák hő szeméből!
Szánd meg Isten a magyart
Kit vészek hányának,
Nyújts feléje védő kart
Tengerén kínjának.
Bal sors akit régen tép,
Hozz rá víg esztendőt,
Megbűnhődte már e nép
A múltat s jövendőt!