پیش‌نویس:چارلزجیمز ویلز

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

دکتر چارلز جیمز ویلز (۱۸۴۲-۱۹۱۲) پزشک و جهانگرد انگلیسی که در سال‌های ۱۸۸۱-۱۸۶۶ در مناطق گوناگون ایران زیسته و طبابت کرده است. او تجربه این سال‌ها را در۱۸۹۳ در لندن تحت عنوان «در سرزمین شیر و خورشید یا ایران مدرن»منتشر کرد. [۱] او کتابی نوشت بنام ایران آنچنان که هست که اين كتاب به دستور ناصرالدين شاه توسط شخصي به نام سيد عبدالله ترجمه شد.[۲]

شیوه برخورد وی با امور و نوع معاشرت‌هایی که در ایران دارد، وضعیت او را تا حد زیادی از یک پزشک عادی خارج می‌کند و به فعالیت‌های وی رنگ وابستگی سیاسی به دولت انگلستان می‌دهد. ویلز در مدت حضور خود در ایران از برخی شهرهای ایران دیدن می‌کند و زمانی که در شیراز حضور دارد نشانه‌های یکی از قحطی ها نمایان می‌شود. او به شرح این قحطی پرداخته که با مطالعه آن تا حدودی به شرایط اجتماعی ایران و فشار زندگی مردم در این زمان می‌توان پی برد.[۳]

در مورد ایرانیان[ویرایش]

رشوه و مداخل[ویرایش]

هرگز کسی قادر به جلوگیری کردن از دزدی و رشوه‌گیری کارکنان و کارمندان ایران و انصراف آنها از این نوع طرز فکر که رشوه‌گیری و «مداخل» طلبی را حق قانونی خود می‌دانند، نیست. همه مردم ایران از «شاه» گرفته تا بقیه کارمندان و کارکنان آن‌قدر که پایبند «مداخل» هستند، اهمیت چندانی به حقوق ماهانه خود و حق قانونی‌شان نمی‌دهند  و مدام دم از مداخل می زنند. حکام ایالات هم حکم حکومتی خویش را با پرداخت مبلغی کلان به‌عنوان «پیشکشی»چاکرانه به دربار دریافت می‌کنند که این یک نوع «مداخل» معمولی مربوط به «شاه» است. از طرفی او جمع مالیات سالانه مملکت را که بالغ بر حدود یکصد هزار تومان می‌شود برای خرج کردن در موارد مختلف به نصف میزان آن به یکی از رجال ثروتمند دست‌اندرکار دربار و همه‌کاره‌های خودش پیش‌فروش می‌کند. پیش‌خریدکننده مالیات از شاه هم با کمک گرفتن از عوامل قدرت و با همکاری زیردستان خودش ضمن تحمیل رفتار شدید به گرده ملت فقیر، مالیات حدود یک‌صد هزار تومان اصلی را تا دو برابر این میزان، یعنی تا حدود دویست هزار تومان، شاید هم بیشتر، از رعایای بیچاره به زور وصول می‌کند که در این میان یک‌صد تا یک‌صد و پنجاه هزار تومان سود برده است و در پیش خود این را یک حق قانونی و نوعی «مداخل» به حساب می‌آورد.

اگر خواسته باشم اسبی، فرشی یا حتی چند پوند شکر بخرم نوکر و ناظرخرید ۱۰درصد به روی قیمت اصلی می‌کشد و آن را به حساب من می‌گذارد یا اگر تصمیم به فروختن اسبم بگیرم باز هم پس از انجام معامله ۱۰درصد از اصل قیمت فروش را برای خودش برمی‌دارد یا باری را که خریده به دست قاطرچی می‌سپارد و پس از پیاده کردن بار و مرخص کردن قاطرچی ۱۰درصد به روی آن می‌کشد کار به جایی کشیده که همه مردم این کار غیرقانونی و ناعادلانه را حق خود می‌دانند و با جسارت تمام در حضور جمع از آن صحبت می‌کنند. با توجه به این موارد، در این میان من چه انتظاری از نوکر بی‌سواد خودم دارم که بخواهم او را از مداخل معمولی خودش بازدارم. حتی در چند موردی که موفق به مچ‌گیری او با دلیل و مدرک شدم و نسبت به کارش اعتراض کردم این بار با جسارت تمام صدا بلند کرد: ارباب! این حق قانونی من است.زحمت می‌کشم و باید که مداخل داشته باشم. هرگاه قادر باشی اجناسی را که من از بازار می‌خرم و به منزل می‌آورم به قیمت ارزان‌تری بخری خیلی خوب پس چرا معطلی؟ پس حال که قادر به این کار نیستی، حق اعتراض هم نداری! این ۱۰درصد مداخل در تمام شئون ایران به صورت یک حق قانونی در آمده و در حال حاضر، مبارزه با آن عینا مانند مشت بر سندان کوبیدن است. اغلب کسانی که دست به این نوع دزدی علنی در هر طیف از اقشار اجتماعی می‌زنند برای قانع کردن وجدان خود دلیل بیهوده‌ای می‌تراشند و بهانه می‌آورند که حقوق اصلی یا دولتی آنها تکافوی خرجشان را نمی‌کند؛ درحالی‌که در ابتدای امر با رضای کامل حاضر به استخدام با همین میزان حقوق شده‌اند. [۴]

طلبکاری[ویرایش]

رسم دیگر بیش از حد تعادل و تناسبی که به تازگی در این کشور جنبه عمومی پیدا کرده، دادن انعام است. زمانی که پس از یک سال توقف و زندگی کردن در منزل «پیرسون» تصمیم گرفتم برای مرخصی و انجام بعضی امور به تهران بروم. هنگام حرکت ۲۵۰قران به سر پیشخدمت او به‌عنوان انعام دادم تا در بین همه مستخدمان قسمت کند..... سر پیشخدمت پرتوقع نه تنها از من تشکر نکرد، بلکه قیافه‌اش کاملا در هم شد و گویی توقعی به مراتب بیش از این از من داشت چند دقیقه بعد که سوار بر اسبم قصد خروج از دروازه بزرگ حیاط را داشتم، مسوول سگ‌ها جلوی من پرید، دهانه اسبم را چسبید و با تشدد تمام فریاد کشید: پس انعام ما چه شد؟ این کار او از نظر من در واقع یک نوع تجاوز و جسارت غیر قابل تحمل بود؛ به‌طوری‌که مجبور شدم با شلاقی که در دست داشتم محکم به سر و شانه‌اش بکوبم. [۴]

اعتقاد به طالع‌بینی، فال و استخاره[ویرایش]

دکتر ویلز که از نزدیک با این مسئله برخورد داشت، می‌نویسد: «روزی بیمار بدحالی به من مراجعه کرد و بعد معلوم شد پیش از من به دکتر دیگری هم مراجعه کرده است؛ ولی از مصرف داروهای تجویزشدﮤ آن دکتر به‌کلی خودداری کرده بود. وقتی علت را پرسیدم پاسخ داد: چون فال گرفتم و در این باره استخاره راه نداد و فال من بد از کار درآمد» (ویلز، 1368: 323)..

اعتقاد به سعدونحس‌بودن ایام[ویرایش]

در دورﮤ ناصری مردم برای انجام‌دادن امور زندگی، به‌طورمعمول به سعدونحس‌بودن ایام باور داشتند که نه‌تنها در میان مردم عادی، بلکه در میان افراد مرفه جامعه و ازجمله در دربار که منجم‌باشی نیز حضور داشت، این اعتقاد وجود داشت. به‌ویژه اغنیا و شخصیت‌های برجسته‌ای که قصد مسافرت داشتند، پیش از انجام سفر با منجم محل مشورت می‌کردند تا روز و ساعت خوبی را برای آنها مشخص کند؛ زیرا به‌شدت به خوش‌شانسی و بدشانسی حاصل از روز و ساعت خوب یا نحس و شوم معتقد بودند (ویلز، 1368: 159)

اعتقاد به طلسم[ویرایش]

در آن دوره برخی از زنان و بنابه‌ﮔﻔﺘﮥ ویلز زنان خرافاتی، به طلسم و لوحه‌هایی از این قبیل اعتقاد بسیاری داشتند. آنها با مراجعه به نقره‌کاران یا حکّاکان و پرداخت مبلغ هنگفتی، طلسم مدنظر خود را تهیه می‌کردند و به گردن می‌آویختند. یا مطابق دستور دعانویس، آن را در گوﺷﮥ قبرستان و جاهای دیگر دفن می‌کردند. البته برخی از مردان نیز به بستن بازوبند دعا و طلسم به بازوی خود یا فرزندانشان اعتقاد فراوانی داشتند (ویلز، 1368: 228)

سکون ایرانیان[ویرایش]

تمایل‌نداشتن برای تغییر وضع موجود، به‌طور معمول سهل‌انگاری در امور و بی‌توجهی به وقت و زمان را باعث می‌شد؛ به‌گونه‌ای‌که بیشترِ ایرانیان گرفتار آن بودند و به‌محض مراجعه به آنها برای هر کار، با بی‌اعتنایی رفتار می‌کردند و هربار قول فردا و فردا هم قول فردا و فرداهای دیگر را می‌داد­ند (ویلز، 1368: 356).

مقلد بودن[ویرایش]

بر مطالب فوق افزوده شده است که ایرانی‌ها در کار تقلیدند؛ حتی زنان ایرانی نیز به‌محض آشنایی و هم‌صحبتی و برقراری معاشرت و مجالست با زنان اروپایی برای آموختن طرز لباس، رفتار، آداب و اصول آنان تلاش می‌کردند و از همه لحاظ در پی تقلید از آنان برمی‌آمدند و این کار را نوعی رشد شخصیت و روشنفکری برای خود به شمار می‌آوردند (ویلز، 1368: 357). ویلز علت این ویژگی ایرانیان را بیکاری می‌داند و می‌گوید: «آداب در ایران اسباب بیکاری را فراهم آورده است و شخص ساکن در ایران یا باید از شدّت بیکاری خواب ببیند یا صرف دخانیات کند و بهترین اسبابی که در این مملکت از نظر صرف دخان موجود است، قلیان است چه انسان در صرف آن تمام مزایای دخانیات را درک می‌کند» (ویلس، 1363: 30)

از اخلاق نیکوی ایرانیان[ویرایش]

بیشتر مأموران انگلیسی همواره به اصالت، نژاد، منش، ذکاوت، وقار، حسن سلوک، گذشت، سخاوت و ادب ایرانیان توجه کرده‌اند. ویلز به‌ویژه از آداب اخلاقی خانواده‌های ایرانی یاد کرده است و به رعایت ادب و احترام شدید به پدر نزد خانواده اشاره کرده است (ویلز، 1368: 354­). دراین‌باره، کرزن اشاره کرده است ایرانیان دارای نسل و نژادی خوش‌آیندند و واجد آدابی آراسته‌اند و منشی نجیبانه و اشرافی دارند. از لحاظ طبع و نهاد، مستعد تهییج و در محاوره و صحبت هوشمند و با ذکاوت و در رفتار و سلوک نیک زیرک‌اند (کرزن، 1380: 2/752). ویلز نیز می‌نویسد: «سیرت و منش ایرانیان به‌صورتی است که من آنها را مردمی ساده‌­اندیش و ایده‌آلیستی دیدم که در عین تحمل سختی‌ها، به آینده خویش خوشبین هستند و شکایت چندانی از وضع خود ندارند» (ویلز، 1368: 354)..خوش‌مصاحبتی ایرانی‌های آن دوره باعث شده بود تا شیل ایرانی‌ها را مردمی زنده‌دل، فهمیده و خوش‌مصاحبت معرفی کند و اظهار خشنودی کند از اینکه در صحبت‌های خود از لطیفه‌های مختلف، شعر، ادب و تاریخ مثال‌هایی می‌آوردند (شیل، 1362: 29). وقـار و سلـوک ایرانیان آن دوره نیز مثـال‌زدنی بود. ویلس وقار و حسن سلوک و اخلاق ایرانی‌ها را از اخلاق و سایر صفات ﺣﺴﻨﮥ انگلیسی‌ها بسیار بهتر دانسته است (ویلس، 1363: 233). در کتاب ویلز موسوم به «ایران در یک قرن پیش»، خوی مردانگی و گذشت و سخاوت نیز در زمرﮤ جنبه‌های نیک رفتار و اخلاق ایرانیان آمده است. او اشاره می‌کند این ویژگی‌ها حتی در میان قشر کم‌بضاعت و فقیر ایرانی به‌حد وفور یافت می‌شود (ویلز، 1368: 355)

ویلز ایرانی‌ها را مردمی مهمان‌دوست، دست‌ودلباز، متعهد و نوع‌دوست می‌خواند که همیشه برای پیش‌گرفتن روشی انسانی، آنچنان‌که در شأن هر انسان کامل است، تلاش کرده‌اند (ویلز، 1368: 354). البته او اشاره می‌کند در ایران، نوع تعارف‌ها در برابر اشخاص متفاوت است و هر شخصی موظف است بنابر پایه و عنوان اشخاص، طرز برخورد و رفتار خویش را با آنان تطبیق دهد. ازطرفی، اظهار احترام و ادب به میزبان نیز نباید فراتر از آن انجام شود که شاﻳﺴﺘﮥ اوست؛ دراین‌صورت، ممکن است باعث خودبزرگ‌بینی میزبان و حقیرشمردن مهمان تازه‌وارد او شود و از شئون مهمان در مقابل میزبان کاسته شود (ویلز، 1368: 64).

ویلز نیز رسم بدرقه از شخصیت­های مهم را عنوان می‌کند و می‌گوید مراسم بدرقه، مثل مراسم استقبال، چندان رسمی و حتمی نیست و انجام آن به میزان احترام و علاﻗﮥ قلبی بدرقه‌کنندگان و بدرقه‌شوندگان بستگی دارد (ویلز، 1368: 99). بااینکه در آثار این مأموران دربارﮤ مهمان‌نوازی ایرانیان نکته‌هایی یافت می­شود، در لابه‌لای این نوشته‌ها تعمیم صفاتی نظیر چاپلوسی، گزاف‌گویی، تظاهر به دوستی و اغراق‌گویی در برخوردهای معمولی بین ایرانیان نیز به چشم می‌خورد (ویلز، 1368: 355).[۵]

کتابهای منتشر شده در ایران[ویرایش]

چارلز جيمز ويلس، تاريخ اجتماعي ايران درعهد قاجاريه، به كوشش: جمشيد دودانگه و مهرداد نيكنام، تهران، طلوع، 1363،

«سفرنامه دکتر اوئیلز به ممالک ایران»نویسنده: چارلز جیمز ویلز، مصحح: حسن علی فریدونی – سیدمحمدرضا آصف آگاه

منابع[ویرایش]

رده:نویسندگان اهل انگلستان

  1. «In the Land of the Lion and Sun, Or, Modern Persia».
  2. «موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران (نشريه الکترونيکي زنان) شماره ۱۷ -زنان در سفرنامه‌ها - فاطمه معزي».
  3. «قحطی ایران در نگاه پزشک انگلیسی».
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ «همه «انعام» و «مداخل» می خواستند!».
  5. «اخلاق، عادات و رسوم ایرانیان از نگاه مأموران انگلیسی عصر ناصری».