پرش به محتوا

کاربر:Mahdijiba

این کاربر دسترسی گشت در ویکی‌پدیای فارسی دارد.
این کاربر در ویکی‌پدیای فارسی دسترسی واگردانی دارد.
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

درود آن کسی را خِرَد پیشه کردزِآن در رهِ هر عمل ریشه کرد
که ویکیست گر ویکی آن را مگوبگفتا که دل نوشت آن هر چه او
چو باشد خِرَد علمِ آن آورینویسی زِ آن صرف هر باوری
که گه بر دلت خوش شود مطلبیگَهی می‌پسندد خِرَد مطلبی
پسندِ دلت بر پسندِ خِرَدمبادا مبادا که ارجح بُوَد
درستا در این‌جا که دانش نهیمولکن فقط ما به سازش نهیم
که دانش نباشد نکو یا که بدبه رنگ، آن شوَد کاو به دستش نَهَد
((توانا بُوَد هرکه دانا بُوَدز دانش دل پیر برنا بُوَد))
اگر این نظم ↑ را می‌توانید موزون‌تر کنید بِویرایید


بدانچه معتقدم

  • به احساسات باید توجه کرد و احترام گذاشت چراکه داده‌هایی هستند که خارج از ذهن خودآگاه ما پردازش می‌شوند و برای بهبود زندگیمان. اما تجربه‌ها و نقض‌هایی ثابت کردند که احساسات همیشه نتایج درستی را به ما نمی‌دهند و به راحتی تحریف می‌شوند. این، علم (و دانایی) و استدلال‌اند که به انسان قدرت بخشیده‌اند.
  • «صحت» بیش از «دقت» اهمیت دارد و دقت همیشه نتیجه درستی به ما نمی‌دهد، این چیزی است که ریاضیات همواره آن را رعایت می‌کند و از تقریب نیز استفاده می‌کند. بر خلاف تصور برخی مردم.
  • استدلالات می‌توانند نتایج مفید و درستی در حیطۀ «زندگی و تفکر ما» بدهند. اما بالواقع بی‌اساس‌اند (اساس نهایی یا ابتدایی ندارند) و در مقیاس بزرگ و مقیاس کوچک کم‌رنگ می‌شوند (چراکه اساسشان بر تجربیات زندگی ماست). از این رو با استدلال نمی‌توان آنچه خارج از ابعاد ماست را درک کرد.
    اما می‌توان باور داشت که ما هستیم همچون قطرات آبی که در ابرها هست اما ابرها بر چیزی سوار نیستند (در این مثال مناقشه نیست)
  • در طبیعت همواره هر بار منفی، بار مثبتی را می‌طلبد! و طبیعت به دنبال تعادل است. حیوانات نیز به دنبال تعادلی هستند که حیاتشان را حفظ کنند از این رو غرایز آن‌ها به آن‌ها کمک می‌کند. شرایط هرچه که باشد، نهایت تعادل به وجود می‌آید (اما چه تعادلی؟) با این حال ولی غرایز نمی‌توانند تعادلی ایده‌آل ایجاد کنند و این کار از پس «هوش» و «خرد» برمی‌آید که انسان داراست. مگر نه این است که انسان امروزی چه بسا نیازها و بیماری‌ها را به لطف «هوش» و «خرد»ش رفع کرده است. تکامل انسان آن را به سوی همین تعادل ایده‌آل سوق می‌دهد و این «هوش» و «خرد»اند که انسان را سوق می‌دهند و به «انسانیت» معنا می‌دهند. از آن دید کلی شروع کردم تا دلیل محکمی باشد و راحت‌تر بتوان به این دید جزئی رسید: اگر من یا شمای انسان با اینکه در دنیای مدرن زندگی می‌کنیم بخواهیم از ابزارهایمان از روی غرایزمان استفاده کنیم مسیر بهبود را نگزیده‌ایم. «اگر قاتل باشد، پلیس هم هست» درگذشته و زمان انسان‌های اولیه «اگر قاتل بود، خوی وحشی‌گری هم بود» در هر دو تعادل وجود دارد اما تکامل بر این بوده است که نوع «تعادل» را تغییر دهد و به سوی تعادلی ایده‌ال سوق دهد. و آخر آن که «اگر همه محترم باشند به هم‌دگیر احترام می‌گذارند» و «اگر همه احترام بگذارند، همه محترم می‌شوند» مطمئن نیستم روند رسیدن به این تعادل در انسان رو به پیشرفت است یا خیر، اما اگر به مردمان جهان نگاه کنید، هستند که به این تعادل رسیدند و چه بسا پیشرفت کرده‌اند. + علاوه بر این و جدا از این، استدلال بالا را (گرچه این نیم‌نگاهی به استدلال در نظرم است) استدلالی برای معنا بخشیدن به «انسانیت» می‌دانم.
  • و در آخر جمله‌ای که معلم شیمی‌ام بارها تکرار می‌کرد: «زندگی سخت ساده است و ما به سادگی سخت زندگی می‌کنیم»؛ درست است که سختی و سادگی نسبی هستند اما به احتمال بسیار گزارۀ اول برای شمایی که می‌خوانید صدق می‌کند.

دیدگاه من نسبت به ویکی‌پدیا

[ویرایش]

ویکی‌پدیا از غیرانتفاعی‌ترین سازمان‌هایی (یا شاید غیرانتفاعی‌ترین سازمانی) است که تا کنون دیده‌ام. این دانشنامه خود نظام قدرتمندی است که بسیار مرتب و پاسخ‌گو است. این باعث شده که من جذب ویکی‌پدیا شوم؛ و از این که ویکی‌پدیا تا این حد به دانش و مخصوصاً علم اهمیت می‌دهد آن را می‌ستایم.برخی پدیده‌ها را کسی به وجود نیاورده و نه آن که به خودی خود به وجود آمده باشد بلکه حاصل تلاش و حتی تغییرات کوچک بسیاری از افراد است که این موجب می‌شود تا آن پدیده خود تبدیل به یک ارزش خاص شود.