پرش به محتوا

امور مالی شرکتی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از مالی شرکتی)

امور مالی شرکتی بخشی از امور مالی است که با تأمین منابع وجه نقد و ساختار سرمایه شرکت‌ها و اقدامات مدیران در جهت افزایش ارزش حقوق صاحبان سهام شرکت و همچنین ابزارها و تحلیل‌های استفاده شده برای تخصیص منابع مالی سرو کار دارد. هدف اولیه مالی شرکتی، افزایش یا حداکثر کردن ارزش حقوق صاحبان سهام است.[۱] اگر چه مالی شرکتی قاعده ایی متفاوت از مدیریت مالی است که مدیریت مالی را در تمام شرکت‌ها مطالعه می‌کند، اما مفهوم اصلی مطالعهٔ مالی شرکتی در مشکلات مالی، ترجیحاً تنها در شرکت‌های سهامی قابل اجرا است.

تجزیه تحلیل سرمایه‌گذاری (یا بودجه بندی سرمایه ایی) درارتباط با تنظیم معیارهایی است که مشخص می‌کند کدام پروژه دارای ارزش افزوده، باید وجوه سرمایه‌گذاری را دریافت کند، و اینکه برای تأمین مالی سرمایه‌گذاری از حقوق صاحبان سهام (انتشار سهام) استفاده کنیم یا بدهی. مدیریت سرمایه در گردش در واقع از طریق برقرار کردن تعادل بین دارایی و بدهی جاری، وجوه را در شرکت مدیریت می‌کند و تمرکزش بروی وجه نقد، موجودی کالا و بدهی‌های کوتاه مدت است که در واقع همان وام و استقراض کوتاه مدت می‌باشد.

همچنین واژهای مالی شرکتی ومدیر مالی با بانک‌های سرمایه‌گذاری در ارتباط هستند. نقش معمولی بانک‌های سرمایه‌گذاری این است که نیازهای مالی شرکت‌ها را ارزیابی کنند و بهترین سرمایه متناسب با آن نیاز را به وجود آورند. پس واژه‌های مالی شرکتی و مدیریت مالی شاید با معاملاتی که در آن سرمایه به منظور ایجاد توسعه، رشد یا کسب و کار مطرح است در ارتباط باشند. توسعه قانونی و نظارتی اخیر در ایالات متحده به احتمال زیاد آرایش گروه تنظیم کنندگان و مدیران مالی مایل به تنظیم و ارائه تأمین مالی برای معاملات خاص اهرمی بسیار شدید را تغییر خواهد داد.[۲]

مدیریت مالی با اقدامات مالی وحرفه حسابداری همپوشانی دارد. به هر حال حسابداری مالی، گزارش دهی اطلاعات مالی تاریخی است، حال آنکه مدیریت مالی به تخصیص سرمایه به منظور افزایش ارزش شرکت برای سهامداران توجه دارد.

نمای کلی مالی شرکتی

[ویرایش]

اولین هدف مالی شرکتی حداکثرسازی یا افزایش مستمر ارزش سهامداران (حقوق صاحبان سهام) است. برای حداکثر کردن ثروت سهامداران مدیران نیاز دارند که بین بودجه سرمایه ای و سرمایه‌گذاری در پروژه‌هایی که در بلند مدت سودآوری شرکت را افزایش می‌دهند تعادل ایجاد کند و وجوه اضافی را به صورت سود نقدی به سهامداران پرداخت کند. مدیران شرکت‌های رشدی (برای مثال شرکتهایی که بازدهی بالایی از سرمایه‌گذاری‌های خود کسب می‌کنند) از سرمایه و وجوه بیشتری بروی سرمایه‌گذاری‌ها و پروژه‌ها استفاده می‌کنند تا اینکه شرکت عملیات و کسب کار را در آینده به‌طور مستمر ادامه دهد. وقتی که شرکت‌ها در صنعت خود به مرحله بلوغ می‌رسند (برای مثال شرکتهایی که بازدهی سرمایه‌گذاری آن‌ها متوسط یا پایین است) مدیران در این شرکت‌ها از وجوه مازاد برای پرداخت سود نقدی به سهامداران استفاده می‌کنند. مدیران باید به منظور تخصیص مناسب منابع سرمایه و وجوه مازاد بین پروژه‌ها و سهامداران و همچنین پرداخت بدهی‌ها دست به تجزیه و تحلیل بزنند (یعنی آیا پرداخت به سهامداران بهتر است یا سرمایه‌گذاری در پروژه‌ها؟ یا می‌توان گفت چه میزان در پروژه سرمایه‌گذاری شود؟ چه میزان به صورت سود نقدی پرداخت شود ؟)

انتخاب بین پروژه‌های سرمایه‌گذاری بر اساس معیارهای مختلف صورت خواهد گرفت. (۱) مدیریت شرکت به دنبال این است که از طریق سرمایه‌گذاری بروی پروژهایی که با استفاده از نرخ تنزیل مناسب نسبت به ریسک، دارای ارزش فعلی خالص مثبت هستند ارزش را حداکثر کند. (۲) این پروژه‌ها همچنین باید به صورت مناسب تأمین مالی شوند. (۳) اگر برای شرکت رشد وجود نداشته باشد و به وجوه مازاد نیز نیاز نداشته باشد تئوری‌های مالی پیشنهاد می‌دهد که مدیریت باید قسمتی یا تمام وجوه مازاد را به سهامداران پرداخت کند .(برای مثال تقسیم سود نقدی). برنامه‌ریزی ارزش افزوده از طریق سرمایه‌گذاری بودجه بروی پروژه‌های مالی بلند مدت و مؤثر بر ساختار سرمایه شرکت را بودجه بندی سرمایه ایی گویند. مدیریت باید منابع محدود شرکت را بین فرصت‌های رقابتی (پروژه‌ها) تخصیص دهد.[۳] بودجه بندی سرمایه ایی همچنین در ارتباط است با تنظیم معیارهایی که مشخص می‌کند کدام یک از پروژه‌ها باید بودجه سرمایه‌گذاری را دریافت کنند تا ارزش شرکت افزایش یابد، و اینکه تأمین مالی برای پروژه‌های سرمایه‌گذاری از طریق حقوق صاحبان سهام صورت گیرد یا بدهی. سرمایه‌گذاری‌ها باید ارزش افزوده در آینده برای شرکت ایجاد کنند. پروژه‌هایی که ارزش شرکت را افزایش می‌دهند می‌توانند شامل طیف گسترده ایی از انواع مختلف پروژه‌ها مانند توسعه ایی، یا ادغام و اکتساب باشند اما به هیچ وجه تنها محدود به این موارد نمی‌شوند. زمانی که نه رشدی برای شرکت ممکن است نه توسعه ایی و وجوه مازاد نیز مورد نیاز نباشد در این صورت از مدیریت انتظار می‌رود که تمام یا قسمتی از سود را به صورت سود نقدی به سهامداران پرداخت کند یا از طریق این وجوه، سهام شرکت را بازخرید کند (در واقع برگرداندن پول به سهامداران).

ساختار سرمایه

[ویرایش]

برای دستیابی به اهداف مالی شرکتی نیاز است که هرگونه سرمایه‌گذاری شرکت به‌طور مناسب تأمین مالی شود.[۴] منابع تأمین مالی به‌طور عام شامل خود سرمایه ایجاد شده توسط شرکت و وجوه تأمین شده از خارج شرکت است که از طریق انتشار بدهی یا سهام (و یا اوراق بهادار ترکیبی و قابل تبدیل) حاصل می‌شود. همان‌طور که در بالا گفته شد ترکیب تأمین مالی که برای ارزیابی شرکت مهم است بر هر دو نرخ بازده مورد قبول و جریانات نقدی شرکت (و بنابراین ریسک آن) تأثیر خواهد گذاشت. در اینجا نظر مرتبط وجود دارد:

  • مدیران باید ترکیب بهینه تأمین مالی ساختار سرمایه را که منتج به افزایش ارزش شرکت می‌شود مشخص کنند،[۵] (مشاهده ترازنامه، wacc یا همان میانگین موزون هزینه سرمایه) اما باید سایر عوامل را نیز به حساب بیاورند. تأمین مالی یک پروژه از طریق بدهی منتج به یک بدهی یا تعهد می‌شود که باید تضمین شود، بنابراین پیامدهای مستقل درجه موفقیت پروژه، جریان نقدی را تضمین می‌کند. با توجه به تعهدات جریانات نقدی تأمین مالی از طریق حقوق صاحبان سهام مخاطره کمتری دارد، اما منتج به رقیق شدن مالکیت، کنترل و سود برای سهامداران می‌شود. هزینه حقوق صاحبان سهام به‌طور معمول بالاتر از هزینه بدهی است (منظور از هزینه همان نرخ بازده مورد انتظار سهامداران و بدهکاران است).

(به تئوری قیمت‌گذاری دارایی سرمایه ایی CAPM و آربیتراژ APT مشاهده شود)، علاوه بر این هزینه‌های قابل قبول مالیاتی و همچنین هزینه تأمین مالی از طریق سهام که ممکن است باعث افزایش نرخ بازده مورد انتظار شود، می‌تواند از طریق کاهش ریسک جریانات نقدی جبران شود.[۶]

  • تعداد زیادی از تئوری‌ها در اینجا، در زیر چتر تئوری پوشش سقوط می‌کنند، در واقع در این تئوری شرکت‌ها فرض می‌کنند که در زمان انتخاب تخصیص منابع شرکت، مزایای مالیاتی بدهی با هزینه ورشکستگی بدهی پوشش داده می‌شود. به هر حال اقتصاد یک مجموعه از تئوری‌های مرتبط با چگونگی تخصیص منابع شرکت را بسط و گسترش داده است. یکی از اصلی‌ترین تئوری‌های مرتبط با چگونگی مدیریت شرکت‌ها بروی وجوه سرمایه ایی خود، تئوری سلسله مراتب است (ستیوارت می ارز)، که پیشنهاد می‌دهد شرکت‌ها از تأمین مالی خارجی جلوگیری کنند و در عین حال در صورت در دسترس بودن، تأمین مالی داخلی داشته باشند و از تأمین مالی از طریق حقوق صاحبان سهام (افزایش سرمایه) جلوگیری کنند و به‌طور منطقی در بدهی‌های جدید درگیر نرخ بهره کمتر بشوند. همچنین نظریه جایگزینی ساختار سرمایه فرض می‌کند که مدیران ساختار سرمایه را به منظور افزایش سود هر سهم دستکاری می‌کنند. در تئوری‌های مالی، ناحیه ایی تحت عنوان راست مالی در حال ظهور است که به وسیله آن بانک‌های سرمایه‌گذاری و شرکت‌ها می‌توانند ارزش شرکت و بازده سرمایه‌گذاری‌های خود را در هر زمان بر اساس اهداف سرمایه‌گذاری درست تعیین کنند که این اهداف عبارت هستند از: چهارچوب خط مشی‌ها، ساختار نهادی، منابع تأمین مالی (بدهی یا حقوق صاحبان سهام) و چهار چوب هزینه‌ها در یک اقتصاد و بازار است. یکی دیگر از نوآوری‌های اخیر در این ناحیه دیدگاه، زمان‌سنجی بازار است. این فرضیه از ادبیات مالی رفتاری برگرفته شده‌است، و این نظریه می‌گوید شرکت‌ها برای بدست آوردن ارزانترین نوع تأمین مالی بدون توجه به سطح جاری منابع داخلی از بدهی یا حقوق صاحبان سهام استفاده می‌کنند.

منابع سرمایه‌ای

[ویرایش]

بدهی سرمایه ایی

[ویرایش]

شرکتها ممکن است بر روی وجوه قرض گرفته شده به عنوان منابع سرمایه‌گذاری در کسب و کار در حال اجرا یا منابع رشد آینده تمرکز کند .(در واقع شرکت‌ها برای رشد آینده نیاز به منابع دارند که این منبع می‌تواند وجوه قرض گرفته شده باشد). بدهی از چندین راه ایجاد می‌شود، از طریق بانک‌های وام، اوراق بهادار یا از طریق انتشار اوراق قرضه به عموم. درقبال اوراق قرضه نیاز است که شرکت پرداخت‌های منظمی را به عنوان هزینه بهره تا زمان سررسید اوراق داشته باشد وانتشار اوراق قرضه باید شرکت تمام تعهدات خود را انجام دهد. شرکت‌هایی که حق انتشار اوراق قرضه قابل بازخرید را دارند هر زمان که احساس کنند شرایط به نفع شرکت است تمام تعهدات خود را پرداخت می‌کنند .(برای مثال در صورت کاهش نرخ بهره شرکت می‌تواند اوراق خود را بازخرید کند و اوراقی با نرخ بهره کمتر منتشر کند، چرا که در شرایط کاهش نرخ بهره بازار شرکت پرداختی بهره بالاتر از بازار دارد). اگر شرکت برای هزینه بهره نتواند پرداخت نقدی داشته باشد از دارایی‌های وثیقه به عنوان جایگزین برای پرداخت تعهدات خود استفاده می‌کند (یا از طریق فرایند ورشکستگی – در این حالت شرکت ورشکسته مورد حمایت قانون قرار می‌گیرد تا قانون در جهت بازپرداخت بدهی‌ها به آن کمک کند).

سهام عادی (تأمین مالی از طریق اوراق بهادار)

[ویرایش]

شرکت‌ها به‌طور متناوب می‌توانند جهت افزایش سرمایه، سهام شرکت را به سرمایه‌گذاران بفروشند. سرمایه‌گذاران یا سهامداران انتظار دارند که ارزش روبه بالای شرکت در طول زمان برای سرمایه‌گذاری آن‌ها یک خرید سودآور ایجاد کند. زمانی که سرمایه شرکت و سایر وجوه در پروژه‌ها و سرمایه‌گذاری‌هایی که نرخ بازده مثبت برای مالکانشان (منظور شرکت) ایجاد می‌کند مصرف شود، ارزش سهامداران افزایش میابد. سرمایه‌گذاران ترجیح می‌دهند سهام شرکتهایی را بخرند که به‌طور مداوم بازده سرمایه‌گذاری مثبتی را در آینده ایجاد می‌کند، بنابراین ارزش بازار حقوق صاحبان سهام آن شرکت افزایش میابد. ارزش سهامداران همچنین زمانی که شرکت وجوه مازاد (وجوهی که در کسب و کار شرکت نیاز نیست) را در شکل سود نقدی تقسیم می‌کند افزایش میابد.

سهام ممتاز

[ویرایش]

سهام ممتاز یک برگه بهاداراست که خاصیت حقوق صاحبان سهام و بدهی را دارد (ورقه بهادار دورگه)، و به‌طور کلی یک ابزار ترکیبی است. سهام ممتاز نسبت به سهام عادی در اولویت اول است، اما از نظر ادعا مانند ورقه قرضه است.(منظور این است که هنگام تقسیم دارایی‌ها در زمان انحلال ابتدا با بدهکاران تسویه می‌شود سپس با دارندگان سهام ممتاز و سپس با سهامداران عادی).[۷] معمولاً سهام ممتاز دارای حق رأی نیست،[۸] اما ممکن است حق دریافت سود را دارا باشد و در دریافت سود یا در زمان انحلال در هنگام پرداخت سود نسبت به سهام عادی اولویت دارد. سهام ممتاز نیز همانند اوراق قرضه توسط شرکت‌های بزرگ رتبه‌بندی اعتباری، رتبه‌بندی می‌شوند. رتبه اعتباری سهام ممتاز معمولاً پایین است. در واقع پرداختی‌های سهام ممتاز همانند تعهدات بهره پرداختی به دارندگان اوراق قرضه نیست و اولویت دارد نسبت به پرداختهای اوراق قرضه.[۹] سهام ممتاز کلاس خاصی از حقوق صاحبان سهام است که ممکن است تمام ویژه گی‌های سهام عادی را دارا نباشد. ویژه گی‌های زیر معمولاً همراه سهام ممتاز است:[۱۰]

  • اولویت در دریافت سود
  • اولویت در دریافت دارایی‌ها در زمان انحلال
  • قابلیت تبدیل به سهام عادی
  • قابل بازخرید
  • نداشتن حق رای

ارزیابی پروژه و سرمایه‌گذاری

[ویرایش]

به‌طور کلی[۱۱] ارزش هر پروژه ایی با استفاده از تنزیل جریانات نقدی آن تخمین زده می‌شود و پروژه‌هایی با ارزش بالا براساس ارزش فعلی خالص اندازه‌گیری شده و انتخاب می‌شوند. (پروژه ایی که ارزش فعلی خالص آن بالاتر است بهتر است). این امر مستلزم برآورد «اندازه و زمان» تمام جریانات نقدی افزایشی (جریانات تفاضلی) ناشی از اجرای پروژه است. جریان‌های نقدی آینده تنزیل شده ارزش فعلی را تعیین می‌کنند (ارزش فعلی پروژه). (رجوع شود به ارزش زمانی پول). ارزش فعلی خالص، حاصل جمع ارزش فعلی جریانات نقدی با ارزش فعلی مبلغ سرمایه‌گذاری شده‌است. ارزش فعلی خالص تا حد بسیار زیاد تحت تأثیر نرخ تنزیل است. اغلب به نرخ تنزیل مناسب، نرخ بازده مورد توقع گفته می‌شود[۱۲] -انتخاب پروژه‌ها و سرمایه‌گذاری‌های خوب در شرکت مشکل است. نرخ بازده مورد توقع در واقع حداقل بازده مورد قبول پروژه و سرمایه‌گذاری است (برای مثال نرخ تنزیل مناسب پروژه). بازده مورد توقع باید ریسک سرمایه‌گذاری را منعکس کند که این ریسک معمولاً براساس نوسانات جریانات نقدی اندازه‌گیری می‌شود.[۱۳] مدیران از مدلهایی مانند مدل قیمت‌گذاری دارایی سرمایه ایی(CAPM) و مدل‌های عاملی (APY) برای به دست آوردن نرخ تنزیل مناسب پروژه خاص استفاده می‌کنند و برای منعکس کردن ترکیب تأمین مالی از میانگین موزون هزینه سرمایه (WACC) استفاده می‌کنند. یک خطای رایج در کل شرکت‌ها انتخاب میانگین موزون هزینه سرمایه به عنوان نرخ تنزیل مناسب است، در واقع جایی که ریسک پروژه خاص تفاوت قابل ملاحظه ایی با ریسک مجموعه دارایی‌های شرکت دارد انتخاب این رویکرد (استفاده از میانگین موزون هزینه سرمایه به عنوان نرخ تنزیل مناسب) مناسب نیست. در راستای معیار ارزش فعلی خالص چندین معیار انتخاب دیگر در شرکت‌ها وجود دارد. دوره بازگشت تنزیلی، نرخ بازده داخلی (IRR)، نرخ بازده داخلی تعدیل شده (MIRR)، بازده سرمایه، و نرخ بازده دارایی‌ها (ROI). جایگزین ارزش فعلی خالص (NPV) ارزش‌گذاری درآمد باقی مانده‌است (MVA/EVA و APV).

ارزش‌گذاری انعطاف‌پذیری

[ویرایش]

در بسیاری از موارد، برای مثال در پروژه‌های تحقیق و توسعه، یک پروژه ممکن است مسیرهای مختلفی از فعالیت را برای شرکت باز یا بسته کند، اما این حقیقت، در رویکرد ذاتی NPV تأثیری نخواهد داشت.[۱۴] برخی تحلیلگران این عدم اطمینان را در نرخ تنزیل (مثلاً با زیاد کردن هزینه سرمایه) یا در جریانات نقدی تعدیل می‌کنند (با استفاده از معادل یا اصلاح اعداد پیش‌بینی شده).[۱۵][۱۶] حتی وقتی که پروژه به کار گرفته شد، این روش‌ها برای تغییر در ریسک در طول عمر پروژه معمولاً به درستی استفاده نمی‌شود و بنابراین برای تعدیل ریسک به‌طور مناسب عمل نمی‌کند.[۱۷] بنابراین مدیریت از ابزاری استفاده خواهد کرد که ارزشی روشن به این امتیازات می‌دهد بنابراین، با اینکه در ارزش‌گذاری DCF جریانات نقدی محتمل، یا میانگین یا سناریوها در نظر گرفته می‌شوند، در اینجا " ماهیت منعطف و مرحله‌ای" سرمایه‌گذاری مدل‌سازی شده‌است و بنابراین " تمام" عایدات محتمل در نظر گرفته می‌شود. تفاوت دو نوع ارزش‌گذاری " ارزش انعطاف‌پذیری " ذاتی در پروژه است. دو ابزار معمول تجزیه و تحلیل درخت تصمیم (DTA)[۱۸][۱۹] و ارزش‌گذاری گزینه‌های واقعی (ROV)[۲۰] می‌باشد؛ این‌ها گاهی به صورت جایگزین استفاده می‌شوند:

  • DTA انعطاف‌پذیری را با استفاده از ترکیب رویدادهای ممکن و تصمیمات مدیریتی نتیجه بخش، ارزش‌گذاری می‌کند. (برای مثال یک شرکت می‌تواند کارخانه‌ای بسازد که تقاضایی بیش از سطح معینی در فاز رهبری داشته باشد، و در غیر این صورت تولید را برون سپاری کند. در صورت تقاضای بیشتر، آن‌ها می‌توانند کارخانه را گسترش دهند و آن را نگه دارند. در مقابل، در مدل DCF منشعب کردن وجود ندارد و هر سناریو باید به صورت جداگانه مدل‌سازی شود) در درخت تصمیم‌گیری، هر مدیر برای هر واقعه شاخه یا مسیری را ترسیم می‌کند که شرکت می‌تواند آن را دنبال نماید؛ احتمالات هر واقعه توسط مدیر تعیین و مشخص می‌شود. وقتی درخت ایجاد می‌شود: ۱) تمام وقایع و مسیرهای حاصل از آن برای مدیر قابل مشاهده هستند؛ ۲) با این دانش از وقایع، و با فرض تصمیم‌گیری منطقی، مدیر شاخه‌های مربوط به بالاترین ارزش وزن احتمالات را انتخاب می‌کند؛ ۳) این مسیر به عنوان نماینده ارزش پروژه انتخاب می‌شود.
  • ROV معمولاً زمانی استفاده می‌شود که ارزش یک پروژه مشروط بر ارزش دارایی دیگر یا متغیر دیگر است. (برای مثال بقای یک پروژه معدنی مشروط بر قیمت طلا است؛ اگر قیمت خیلی پایین باشد، مدیر حقوق معدنی را واگذار می‌کند، و اگر خیلی بالا باشد، مدیر کا را توسعه می‌دهد. ارزش‌گذاری DCF تنها می‌تواند یکی از این عواقب را بگیرد) در این جا: ۱) با استفاده از تئوری اختیارات به عنوان چارچوب، تصمیمی که باید گرفته شودبه صورت مرتبط با اختیار خرید یا اختیار فروش، شناسایی می‌شود؛ ۲) سپس شیوهٔ ارزش‌گذاری مناسب به کار گرفته می‌شود – معمولاً نوع دیگر مدل اختیارات دو جمله‌ای یا مدل شبیه‌سازی قراردادی، درحالیکه فرمول بلک شولز کمتر استفاده می‌شود؛ ۳) آنگاه ارزش واقعی پروژه NPV محتمل‌ترین سناریو به علاوهٔ ارزش اختیار است. (اختیارات واقعی در مالی شرکتی برای اولین بار توسط استوارت مایرز در ۱۹۷۷مطرح شد؛ در اواخر دههٔ ۱۹۹۰تیموثی لورمن، به استراتژی‌های شرکتی به صورت یک سری از اختیارات نگاه می‌کرد)

کمی‌سازی عدم اطمینان

[ویرایش]

از آنجا که عدم اطمینان در پیش‌بینی و ارزش‌گذاری پروژه ذاتی است،[۱۹][۲۱] تحلیل گران مایل هستند که میزان حساسیت NPV پروژه به داده‌های مختلف (مثلاً مفروضات) را در مدل DFCارزیابی کنند. در تجزیه و تحلیل حساسیت، تحلیل گر یکی از عوامل کلیدی را با ثابت نگهداشتن سایر داده‌ها، تغییر می‌دهد. در این حالت حساسیت NPV به تغییرات آ عامل مشاهده می‌شود و به عنوان «شیب» محاسبه می‌شود: یعنی تغییرات VPV بر روی تغییرات آن عامل. برای مثال، تحلیل گر می‌تواند NPV را با نرخ رشد مختلف در درآمد سالانه به صورت مشخص تعیین کند (معمولاً به صورت افزایشی -۱۰٪،۵٪، ۰٪،۵٪ و …)، و بعد حساسیت را با استفاده از این فرمول محاسبه کند. معمولاً چندین متغیر از بهره هستند، و ترکیبات مختلف آن‌ها «ارزش سطحی» را به وجود می‌آورد،[۲۲] (و یا حتی "ارزش فضایی")، که در اینجا NPV تابعی از چند متغیر است. با استفاده از شیوه‌های مرتبط، تحلیلگران پیش‌بینی‌هایی براساس سناریو از NPV خواهند داشت. در اینجا، سناریو شامل خروجی خاصی برای اقتصاد، عوامل جهانی (تقاضا برای محصول، نرخ تبدیل، قیمت کالا و …)، همانند عوامل مختص شرکتی (هزینه هر واحد، و …)، می‌باشد. به عنوان مثال یک تحلیلگر ممکن است سناریوهای رشد درآمدی مختلفی را مشخص کند (مثلاً ۰٪ در بدترین حالت، ۱۰٪ در حالت خوب و ۲۰٪ در بهترین حالت)، که در تمام داده‌های کلیدی تعدیل شده‌اند بنابراین با ادامهٔ مفروضات رشد، NPV را برای هرکدام محاسبه می‌کند. توجه کنید که برای تحلیل براساس سناریو، ترکیبات مختلفی از داده‌ها باید انسجام درونی داشته باشند (به بحث مدل‌سازی مالی توجه کنید)، درحالیکه برای رویکرد حساسیت این موضوع نیاز نیست. کاربرد این متدولوژی در این است که NPV بدون تورش تعیین کند، که مدیر برای هر سناریو یک احتمال تعیین می‌کند- آنگاه NPV پروژه احتمال میانگین موزون سناریوهای مختلف خواهد بود؛ پیشرفت بیشتر که "بر محدودیت‌های حساسیت و تحلیل سناریو به وسیلهٔ ارزیابی آثار تمام ترکیبات متغیرها و واقعی‌سازی آنها، غلبه می‌کند"، به منظور ساخت تصادفی یا احتمالی مدل‌های مالی می‌باشد- برخلاف آمار سنتی و مدل‌های قطعی مانند بالا.[۲۱][۲۳][۲۴]

سیاست تقسیم سود

[ویرایش]

سیاست تقسیم سود به سیاست‌های مالی به پرداخت سود نقدی در حال حاضر یا پرداخت سود نقدی افزایش یافته (سود انباشته) در مرحله بعد علاقه‌مند است. اینکه سود سهام پرداخت شود[۲۵] و میزان آن چقدر باشد به‌طور عمده براساس وجه مازاد شرکت تعیین می‌شود و تحت تأثیر قدرت سود آوری بلند مدت شرکت است. زمانی که وجه نقد مازاد است و شرکا نیازی به آن ندارد، انتظار می‌رود مدیران تمام یا قسمتی از آن را به صورت سود نقدی پرداخت کرده یا از طریق برنامه بازخرید سهم، سهام شرکت خود را با خرید کنند. اگر فرصت‌های مناسب با ارزش فعلی خالص مثبت وجود نداشته باشد (برای مثال پروژه ایی با بازدهی بیشتر از بازده مورد انتظار)، تئوری‌های مالی پیشنهاد می‌کنند مدیران باید تمام یا قسمتی از وجه نقد مازاد را درقالب سود نقدی به سهامداران برگردانند. این یک حالت کلی است چرا که انتظارات وجود دارد. برای مثال سهامداران یک سهم رشدی از شرکت انتظار خواهند داشت که تقریباً طبق تعریف، بیشتر وجوه نقد مازاد رابرای تأمین مالی پروژه‌های آینده که به افزایش ارزش شرکت کمک می‌کند نگه دارد. مدیران همچنین باید شیوه توزیع پرداخت سود سهام را انتخاب کنند، به صورت سود نقدی یا بازخرید سهام. در این موارد عوامل مختلفی مورد توجه قرار می‌گیرد: سهامداران برای سود نقدی باید مالیات پرداخت کنند، شرکت ممکن است بازخرید سهام یا حفظ سود را انتخاب کند. در هر دو حالت افزایش یافتن ارزش سهم برجسته است. به‌طور پیوسته بعضی از شرکت‌ها در پرداخت سود نقدی از دادن سهام به جای وجه نقد استفاده می‌کنند. تئوری‌های مالی پیشنهاد می‌کنند که سیاست‌های تقسیم سود باید براساس نوع شرکت و چگونگی استفاده مدیران از منابع سود نقدی برای شرکت تعیین می‌شود. به عنوان یک قاعده کلی سهامداران شرکت‌های رشدی ترجیح می‌دهند مدیران سود را به صورت نقدی پرداخت نکند (آن را در عملیات شرکت استفاده کند)، در حالی که سهامداران ارزشی یا ثانویه ترجیح می‌دهند مدیریت این شرکت‌ها (شرکت‌های ارزشی) زمانی که نمی‌توانند بازدهی مثبتی از وجوه مازاد در سرمایه‌گذاری مجدد بگیرند آن را درقالب سود نقدی به سهامداران پرداخت کنند. زمانی که ارزش سهام بیشتر از بازده سرمایه‌گذاری مجدد سودهای توزیع نشده‌است یه برنامه با خرید سهام می‌تواند توجیه داشته باشد (زمانی که قیمت بالاست). در تمامی موارد سیاست‌های تقسیم سود معمولاً براساس این موضوع که کدام مورد در بلند ارزش سهامداران را حداکثر می‌کند رهبری می‌شوند.

مدیریت سرمایه در گردش

[ویرایش]

در عملیات کسب و کار شرکت نگه داشتن سرمایه در گردش اشاره به مدیریت سرمایه در گردش دارد.[۲۶][۲۷] این بخش مدیریت در ارتباط با دارایی‌ها و بدهی‌های جاری (کوتاه مدت) است. درحالت کلی هدف شرکت حداکثرسازی ارزش شرکت است. در بلند مدت و بودجه بندی سرمایه ایی ارزش شرکت از طریق انتخاب فرصت‌هایی (سرمایه‌گذاری‌هایی) با ارزش فعلی خالص مثبت افزایش میابد. این سرمایه‌گذاری‌ها به نوبه خود درجریان نقد و هزینه سرمایه پیامدهایی را ایجاد می‌کنند. هدف مدیریت سرمایه در گردش این است که مدیران مطمئن باشند شرکت توانایی انجام فعالیت را دارد و وجه کافی برای حمایت از بدهی‌های بلند مدت و کوتاه مدت و پرداخت هزینه‌های عملیاتی وجود دارد، بنابراین با این کار ارزش شرکت افزایش میابد زمانی که بازگشت سرمایه بیش از هزینه سرمایه باشد .(به مطالب ارزش افزوده اقتصادی مراجعه شود). یکی از وظایف جریان نقد عملیاتی مدرن (CFO) مدیریت تأمین مالی کوتاه و بلند مدت است.

سرمایه در گردش

[ویرایش]

سرمایه در گردش میزان وجوه مورد نیاز یک سازمان برای ادامه فعالیت‌های کسب و کار است.[۲۸] سرمایه در گردش عبارت است از تفاوت بین وجه نقد یا دارایی‌هایی که به آسانی به وجه نقد تبدیل می‌شوند (دارایی جاری) با بدهی‌های جاری. به عنوان یک نتیجه، تخصیص منابع مربوط به سرمایه در گردش همیشه جاری است (برای مثال کوتاه مدت) (درواقع منظور این است که دارایی جاری به عنوان بخشی از سرمایه در گردش از طریق بدهی جاری تأمین می‌شود). علاوه بر افق زمانی مدیریت سرمایه در گردش از از نظر تنزیل و سودآوری از بودجه بندی سرمایه ایی متفاوت است. آن‌ها در بعضی حدود برگشت‌پذیر هستند. مدیریت سرمایه در گردش قواعد متفاوتی را مدنظر قرار دارد :۱ – جریان نقدی و نقدینگی ۲ – سود آوری و بازده سرمایه (که احتمالاً جریانات نقدی مهم‌تر هستند). در چرخه عملیاتی یا چرخه تبدیل وجه نقد به‌طور گسترده از اندازه‌گیری جریانات نقد استفاده شده. این نشان دهنده اختلاف زمانی بین پرداخت‌های نقدی برای مواد اولیه و وصول وجوه ناشی از فروش است. چرخه تبدیل وجه نقد نشان دهنده توانایی شرکت برای تبدیل منابع به وجه نقد است. زیرا که این تعداد به‌طور مؤثر مطابق با زمانی است که وجوه نقد شرکت در عملیات قرار دارد و برای سایر فعالیت هادر دسترس نیست. در این زمینه مفیدترین ابزار اندازه‌گیری سود آوری بازگشت سرمایه است. نتیجه به صورت درصد نمایش داده می‌شود، درآمد مربوط به ۱۲ ماه را بر سرمایه تقسیم می‌کنیم. بازده حقوق صاحبان سهام در شرکت این نتیجه را نشان می‌دهد. همان‌طور که در بالا گفته شد ارزش شرکت زمانی افزایش میابد که بازگشت سرمایه بیش از هزینه سرمایه باشد.

مدیریت سرمایه در گردش

[ویرایش]

براساس قواعد بالا مدیریت برای مدیریت سرمایه در گردش ترکیبی از سیاست‌ها و تکنیک‌هایی را به کار خواهد بست.[۲۹] هدف این سیاست‌ها، در مدیریت دارایی جاری (وجه نقد، معادل نقد و موجودی کالا) و بدهی‌های جاری است، به‌طوری‌که جریان نقد و بازده قابل قبولی داشته باشند.[۲۷] مدیریت وجه نقد. تعادل بین وجه نقد است به‌طوری‌که وجه نقد برای پرداخت‌های روزانه داشته باشیم و در عین حال هزینه‌های نگهداری را کاهش دهیم (هزینه نگهداری پول). مدیریت موجودی کالا. سطحی از موجودی است که اجازه تولید بی‌وقفه را داده و البته باعث کاهش هزینه‌های سفارش و افزایش جریانات نقدی می‌شود (نه زیاد موجودی داشته باشیم که هزینه نگهداری بالا رود نه کم داشته باشیم که در خط تولید به مشکل برخورد کنیم و هزینه سفارش مواد اولیه بالا رود). توجه داشته باشید که موجودی کالا قلمرو مدیریت عملیات است و تأثیر شدیدی بر جریان نقدی دارد.[۳۰] مدیریت بدهی. در اینجا دو قاعده وجوددارد. شناسایی سیاست‌های اعتباری مناسب؛ برای مثال شرایط اعتباری که مشتریان را جذب خواهد کرد، که بدون هیچ تأثیری بر جریان نقدی و چرخه تبدیل وجه نقد افزایش خواهد داد درآمد و بازگشت سرمایه را .(مراجعه شود به مطالب تخفیفات). بر اساس این قواعد اجرای سیاست‌های نمره دهی اعتباری و تکنیک‌ها به‌طوری‌که ریسک نکول هر کسب و کارهای جدید قابل قبول است. تأمین مالی کوتاه مدت. شناسایی منابع تأمین مالی مناسب با توجه به چرخه تبدیل وجه نقد :تامین مالی به وسیله اعتبار اعطایی عرضه‌کننده یک موجودی ایده‌آل است. به هر حال ممکن است استفاده از وام بانکی برای پرداخت به بدهکاران نیاز باشد.

ارتباط با سایر مناطق در امور مالی

[ویرایش]

بانک‌های سرمایه‌گذاری

[ویرایش]

استفاده از اصطلاح «امور مالی شرکت» در سراسر جهان، به‌طور قابل توجهی متفاوت است. در ایالات متحده از آن برای توصیف فعالیت‌ها، روش‌ها ی تحلیلی و تکنیک‌هایی که در ارتباط با بسیاری از مفاهیم امور مالی شرکتی و سرمایه بکار می‌رود، استفاده می‌شود. در انگلستان و کشورهای مشترک‌المنافع، اصطلاح «امور مالی شرکت» و «شرکت سرمایه‌گذار» با سرمایه‌گذاری بانکی همراه است – که عبارت از معاملاتی است که در آن برای شرکت سرمایه‌گذاری می‌شود[۳۱] و شامل موارد ذیل می‌گردد: - raising seed، راه‌اندازی و ایجاد یک گروه و شرکت، توسعه و افزایش سرمایه - ادغام، demergers، جمع‌آوری یا فروش شرکت‌های خصوصی - ادغام، demerger و تصاحب شرکت‌های عمومی، تبدیل معاملات عمومی به خصوصی - مدیریت خرید سهم، buy in یا شبه شرکت‌ها، بخش یا شعبه‌ها که به‌طور معمول به سهام خصوصی مربوط می‌شود. - انتشار سهام توسط شرکت‌ها شامل معامله بورس شناخته شده، به منظور سرمایه‌گذاری برای توسعه یا بازسازی مالکیت - افزایش سرمایه از طریق انتشار اشکال دیگر سهام، وام و اوراق بهادار مرتبط برای سرمایه‌گذاری مجدد یا بهسازی و ترمیم کسب و کار - تأمین مالی سرمایه‌گذاری‌های مشترک، امور مالی پروژه، امور مالی زیرساخت‌ها، مشارکت بخش خصوصی و دولتی و خصوصی‌سازی - انتشار ثانویه سهام، چه به صورت خصوصی و چه به صورت انتشار در بازار بورس به ویژه در جایی که در ارتباط با یکی از معاملات ذکر شده در بالا باشد. - افزایش وام و تجدید ساختار آن به ویژه هنگامی که به یکی از انواع معاملات ذکر شده در بالا مرتبط باشد.

مدیریت ریسک سرمایه‌گذاری

[ویرایش]

مدیریت ریسک[۲۴][۳۲] عبارت است از روند اندازه‌گیری ریسک و توسعه و تکمیل راهبردهای مدیریت پرهیز از ریسک. مدیریت ریسک مالی، به‌طور معمول، بر تأثیر بر ارزش شرکت با توجه به تغییرات نامطلوب در قیمت کالاها، نرخ بهره، نرخ ارز و قیمت سهام (ریسک بازار) متمرکز شده‌است. همچنین مدیریت ریسک سرمایه‌گذاری نقش مهمی در پرداخت کوتاه مدت و مدیریت خزانه داری بازی می‌کنند. این موضوع در شرکت‌های بزرگ که تیم مدیریت ریسک سرمایه‌گذاری دارند و اغلب با حسابرسی داخلی هم همپوشانی دارند مشترک است. در حالی که برای شرکت‌های کوچک، انجام کار مدیریت ریسک به صورت رسمی عملی نمی‌باشد، هنوز هم بسیاری از آن‌ها به صورت غیررسمی مدیریت ریسک را انجام می‌دهند.

نظم و انضباط به‌طور معمول روی ریسکهایی متمرکز می‌شود که می‌توان توسط ابزارهای سرمایه‌گذاری تجاری و مشتقاتش مانند پوشش جریان نقدی، پوشش معاملات خارجی و مهندسی مالی، از آن‌ها پرهیز نمود. از آنجایی که شرکت خاص (OTC) (شرکتهایی که بورس را خارج از بازار بورس خرید و فروش می‌کنند) برای ایجاد و نظارت، مشتقات بازارهای سرمایه‌گذاری قوی بنیان یا بورس اغلب ترجیح داده می‌شوند. این ابزارهای مشتقات استاندارد شامل اختیارات، قرارداد آتی، پیمان آتی و سوآپ هستند. «نسل دوم» مشتقات‌های عجیب و غریب معمولاً روی شرکت‌های OTC تجارت می‌کنند. توجه داشته باشید که معاملات مربوط به مصون سازی، ترمیم حساب مربوط به خود را جذب می‌کنند. Hedge accounting, Mark-to-market accounting, FASB 133, IAS 39. را ببینید. این منطقه به دو روش به امور مالی شرکت مربوط است. اول اینکه قرار گرفتن در معرض کسب و کار و ریسک بازار یک نتیجه مستقیم از سرمایه‌گذاری‌های مالی قبلی است. دوم اینکه هر دو رشته در هدف برجسته کردن یا نگهداری ارزش شرکت مشترک هستند. یک بحث اساسی مربوط به «مدیریت ریسک» و ارزش سهام وجود دارد. در چارچوب قضیه Modigliani & Miller، مصون‌سازی تا زمانی‌که فرض شود صاحبان سهام متنوع‌سازی شده به ریسک‌های خاص شرکت اهمیت نمی‌دهند، بی ربط است. در حالی که، از طرف دیگر مصون‌سازی برای ایجاد ارزشی که احتمال بحران را کاهش می‌دهد، دیده می‌شود. سؤال بعدی، تمایل سهامداران به بهینه‌سازی ریسک در مقابل قرار گرفتن در معرض ریسک خالص می‌باشد. (یک ریسک حتی اگر دارای یک جنبه منفی، مانند از دست دادن زندگی یا اندام باشد). این بحث ارزش مدیریت ریسک در یک بازار را به هزینه ورشکستگی در آن بازار ارتباط می‌دهد.

پانویس

[ویرایش]
  1. See Corporate Finance: First Principles, Aswath Damodaran, New York University's Stern School of Business
  2. Katz, Jeffrey; Zimmerman, Scott. "Recent Developments in Acquisition Finance". Transaction Advisors. ISSN 2329-9134.
  3. See: Investment Decisions and Capital Budgeting, Prof. Campbell R. Harvey; The Investment Decision of the Corporation, Prof. Don M. Chance
  4. See: The Financing Decision of the Corporation, Prof. Don M. Chance; Capital Structure, Prof. Aswath Damodaran
  5. Capital Structure: Implications, Prof. John C. Groth, Texas A&M University; A Generalised Procedure for Locating the Optimal Capital Structure, Ruben D. Cohen, Citigroup
  6. See:Optimal Balance of Financial Instruments: Long-Term Management, Market Volatility & Proposed Changes, Nishant Choudhary, LL.M. 2011 (Business & finance), George Washington University Law School
  7. Drinkard, T. , A Primer On Preferred Stocks. , Investopedia
  8. "Preferred Stock … generally carries no voting rights unless scheduled dividends have been omitted." – Quantum Online
  9. Drinkard, T
  10. Kieso, Donald E. ; Weygandt, Jerry J. & Warfield, Terry D. (2007). Intermediate Accounting (12th ed.). New York: John Wiley & Sons. p. 738. ISBN 0-471-74955-9.
  11. See: Valuation, Prof. Aswath Damodaran; Equity Valuation, Prof. Campbell R. Harvey
  12. See for example Campbell R. Harvey's Hypertextual Finance Glossary or investopedia.com
  13. Prof. Aswath Damodaran: Estimating Hurdle Rates
  14. See: Real Options Analysis and the Assumptions of the NPV Rule, Tom Arnold & Richard Shockley
  15. Aswath Damodaran: Risk Adjusted Value; Ch 5 in Strategic Risk Taking: A Framework for Risk Management. Wharton School Publishing, 2007. ISBN 0-13-199048-9
  16. See: §32 "Certainty Equivalent Approach" & §165 "Risk Adjusted Discount Rate" in: Joel G. Siegel; Jae K. Shim; Stephen Hartman (1 November 1997). Schaum's quick guide to business formulas: 201 decision-making tools for business, finance, and accounting students. McGraw-Hill Professional. ISBN 978-0-07-058031-2. Retrieved 12 November 2011.
  17. Dan Latimore: Calculating value during uncertainty. IBM Institute for Business Value
  18. See: Decision Tree Analysis, mindtools.com; Decision Tree Primer, Prof. Craig W. Kirkwood Arizona State University
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ See: "Capital Budgeting Under Risk". Ch.9 in Schaum's outline of theory and problems of financial management, Jae K. Shim and Joel G. Siegel.
  20. See:Identifying real options, Prof. Campbell R. Harvey; Applications of option pricing theory to equity valuation, Prof. Aswath Damodaran; How Do You Assess The Value of A Company's "Real Options"?, Prof. Alfred Rappaport Columbia University & Michael Mauboussin
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ See Probabilistic Approaches: Scenario Analysis, Decision Trees and Simulations, Prof. Aswath Damodaran
  22. For example, mining companies sometimes employ the "Hill of Value" methodology in their planning; see, e.g. , B. E. Hall (2003). "How Mining Companies Improve Share Price by Destroying Shareholder Value" and I. Ballington, E. Bondi, J. Hudson, G. Lane and J. Symanowitz (2004). "A Practical Application of an Economic Optimisation Model in an Underground Mining Environment".
  23. Virginia Clark, Margaret Reed, Jens Stephan (2010). Using Monte Carlo simulation for a capital budgeting project, Management Accounting Quarterly, Fall, 2010
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ See: Quantifying Corporate Financial Risk, David Shimko.
  25. See Dividend Policy, Prof. Aswath Damodaran
  26. See Working Capital Management, Studyfinance.com; Working Capital Management, treasury.govt.nz
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ Best-Practice Working Capital Management: Techniques for Optimizing Inventories, Receivables, and Payables, Patrick Buchmann and Udo Jung
  28. Security Analysis, Benjamin Graham and David Dodd
  29. See The 20 Principles of Financial Management, Prof. Don M. Chance, Louisiana State University
  30. William Lasher (2010). Practical Financial Management. South-Western College Pub; 6 ed. ISBN 1-4390-8050-X
  31. Beaney, Shaun, "Defining corporate finance in the UK", Corporate Finance Faculty, ICAEW, April 2005 (revised January 2011)
  32. See: Global Association of Risk Professionals (GARP); Professional Risk Managers' International Association (PRMIA)

منابع

[ویرایش]