فاجعه انگلیسی
فاجعه انگلیسی، یک فاجعه کوهنوردی بود که در ۱۷ آوریل ۱۹۳۶ در شاونزلند نزدیکی فرایبورگ، بادن-وورتمبرگ، آلمان اتفاق افتاد.[۱] گروهی متشکل از بیست و هفت دانش آموز انگلیسی پس از اینکه معلمشان «کنت کیست» آنها را به بالای کوه هدایت کرد، سرگردان شدند که معلم آنها هشدارهای متعدد در مورد شرایط بد آب و هوا را نادیده گرفت. در حین پیادهروی در امتداد قله کوه، گروهی که آمادگی لازم را نداشتند، به دلیل مه و طوفان برف، دچار سردرگمی شدند. با مداخله ساکنان یک روستای مجاور، اکثریت گروه به محل امن بازگردانده شدند. پنج دانش آموز بر اثر خستگی جان خود را از دست دادند.[۲]
پس از این حادثه، کنت کیست گزارشی گمراهکننده ارائه کرد که در آن مقصر بودن را انکار کرد و اصرار داشت که از آب و هوای قریبالوقوع بیاطلاع بوده است. او به عنوان یک قهرمان مورد تحسین قرار گرفت و نقش واقعی او در این حادثه برای چندین دهه ناشناخته ماند.
حزب نازی از این حادثه برای ارائه یک تبلیغ سیاسی استفاده کرد که با وجود بدتر شدن روابط آلمان و انگلیس، آلمان خود را بهعنوان یک کشور خیرخواه معرفی کرد. هر دو دولت آلمان و انگلیس برای جلوگیری از به خطر افتادن روابط، از تحقیق در مورد این حادثه خودداری کردند و در دهه ۲۰۱۰ این فاجعه مورد بررسی مجدد قرار گرفت.
زمینه
[ویرایش]در طول تعطیلات عید پاک سال ۱۹۳۶، بیست و هفت دانش آموز از مدرسه استرند در جنوب لندن برای یک گردش ده روزه به جنگل سیاه، در آلمان نازی رفتند. کنت کیست، رهبر گروه و تنها رهبر بزرگسالان، معلم تربیت بدنی انگلیسی و آلمانی مدرسه بود.[۳] پسران گروه سفر کنت کیست بین ۱۲ تا ۱۷ سال داشتند و مسنترین شرکت کننده، «داگلاس مورتیفی» بود که به عنوان بخشدار کمک میکرد.
این سفر بهطور خصوصی توسط کنت کیست از طریق خدمات مسافرتی مدرسه، یک آژانس مسافرتی لندن، که توسط مدرسه سازماندهی شد، ارائه شده بود. گروه در اوایل صبح روز ۱۶ آوریل به فرایبورگ رسید. روز بعد، آنها اولین مرحله پیادهروی خود را آغاز کردند، که قرار بود آنها را از طریق شاونزلند و از طریق گردنه کوه نوشرای به خوابگاه جوانان در توتناوبرگ به نام «رادشرت» برسند. مسیر برنامهریزی شده از فرایبورگ به توتنابرگ بیش از ۲۰ کیلومتر طول داشت و ۱۰۰۰ متر به سمت شاونزلند بالا رفت، مسیری بسیار چالشبرانگیز حتی در شرایط مساعد بود. گروه کیست به اندازه کافی برای این تلاش مجهز نبود. با وجود سردی هوا، پسرها بیشتر لباس تابستانی با کفشهای سبک، شورت و بدون سرپوش میپوشیدند. کیست فقط نقشهای از آژانس مسافرتی با مقیاس ۱:۱۰۰۰۰۰ داشت که مسیرهای پیادهروی را مشخص میکرد اما اطلاعات توپوگرافی در انجمن جنگل سیاه را ارائه نمیکرد.
رویدادها
[ویرایش]هشدارها
[ویرایش]به کیست، قبل و در طول پیادهروی چندین بار در مورد آب و هوا هشدار داده شده بود. گزارش هواشناسی ارسال شده در خوابگاه جوانان برای ۱۷ آوریل به وضوح نشان دهنده تغییر آب و هوا بود. ایستگاه کوهستانی تله کابین شاونزلند دمای صبحگاهی را ۳ درجه سانتیگراد همراه با مه، بارش برف و حدود ۱۲ سانتیمتر برف گزارش کرده بود. کیست میتوانست از طریق تلفن به این گزارش آب و هوا دسترسی داشته باشد.
سرپرست خوابگاه «هرمان رایچرت» و انباردار «کارل راکویلر»، دو کوهنورد باتجربه، نگرانیهای خود را به کیست ابراز کردند و از او خواستند که تحت هیچ شرایطی از مسیرهای پیادهروی پوشیده از برف استفاده نکند، بلکه به جای آن، به جاده پاک ادامه دهد. با وجود هشدارهای آنها، کیست جاده را در نزدیکی گونترستال ترک کرد.
هنگامی که کیست به تنهایی در مسافرخانه سنت والنتین، در شرق گونترستال، راهنمایی خواست، صاحب مسافرخانه آنجا نیز توصیه کرد که از پیادهروی به سمت شاونزلند خودداری کنید و اشاره کرد که همه مسیرها و تابلوهای راهنمایی عمیقاً پوشیده از برف هستند. کیست پاسخ داد که برف را از تابلوها پاک میکنیم. صاحب مسافرخانه متوجه نشد که گروهی از دانشآموزان با خود دارند تا اینکه به راه افتادند.
در حوالی ساعت ۱۵:۰۰ در نزدیکی محله کوهلرهاو، کیست طبق شهادت خودش با دو کارگر جنگلداری که به دلیل آب و هوا کار خود را متوقف کرده بودند، گفتگوی کوتاهی داشت. او مسیر را پرسید، اما دلیلی برای قطع مسیر پیادهروی ندید. این جلسه در گزارش دادستان ذکر نشده است.
اندکی بعد، در دره کاپلر بالایی، گروه با یک پستچی محلی به نام «اُتو اشتایرت» ملاقات کردند که به تازگی از خوابگاه معدنچیان در نزدیکی معادن شاونزلند پیت برگشته بود. اشتایرت فوراً به کیست دربارهٔ هر گونه صعود بیشتر هشدار داد و به بارش برف فزاینده اشاره کرد و پیشنهاد کرد که گروه را سالم به سمت کاپل هدایت کند.
کولاک
[ویرایش]برف در بالای دره کاپل عمیقتر میشد و گروه در تلاش برای حرکت به جلو بود. قله شاونزلند که آنها قصد داشتند تا ظهر به آن برسند هنوز در راه بود و پیشرفت از طریق برف تا کمر دشوار شد. با وجود بدتر شدن شرایط، کیست تصمیم گرفت به جای بازگشت به خوابگاه معدنچیان، به سمت قله ادامه دهد و سپس به روستای بعدی هافسگروند پایین بیاید. دره بالایی کاپلر که در یک خط مستقیم بود، حدود ۱ کیلومتر از قله، و ۲ کیلومتر تا هافسگروند فاصله داشت. با این حال، کیسا زمین را در نظر نگرفته بود و حدود ۳۰۰ متر صعود برای رسیدن به قله وجود داشت. گروه که در یک خط مستقیم به سمت قله حرکت میکردند، سعی میکردند از شیبدارترین جناح کوه، دیوار کاپلر، که شیب آن تا ۷۰ درصد بود، بالا بروند. صعود دشوار از میان برف عمیق در دمای اطراف نقطه انجماد، برف رانش و باد شدید به زودی باعث سقوط برخی از کودکان شد. «جک الکساندر ایتون»، قهرمان ۱۴ ساله بوکس مدرسه، اولین کسی بود که سقوط کرد. به او یک پرتقال و یک تکه کیک دادند و به او گفتند که «بالا بزن». کیست که هنوز متقاعد شده بود که مسیر مستقیم به هافسگروند امنترین گزینه است، به صعود ادامه داد و به پسرها اجازه داد آهنگهای شاد بخوانند تا آنها را راضی نگه دارد. کسانی که دیگر نمیتوانستند روی پای خود بایستند توسط دیگران حمل میشدند.
هنگامی که گروه در نهایت به قله شرقی شاونزلند رسیدند، پناهگاه کوه را از دست دادند و بهطور کامل در معرض طوفان برف در دمای زیر صفر قرار گرفتند. اگر آنها به سمت غرب رفته بودند، میتوانستند از طریق مسیری همسطح به ایمنی ایستگاه بالای تله کابین شاونزلند برسند. از آنجایی که هیچ چیز در مه و طوفان دیده نمیشد، کیست همچنان سعی کرد خود را به هافسگروند برساند، احتمالاً غافل از اینکه این به معنای ۲۵۰ متر فرود دیگر از طریق زمینهای شیب دار و پوشیده از برف بود. اندکی بعد، با محو شدن نور روز، گروه حس جهت خود را در سمت جنوب شرقی کوهستان از دست داد. آنها توسط طوفان به سمت شرق رانده شدند، مسیر هافسگروند از سمت جنوب بود.
نجات
[ویرایش]حوالی ساعت ۱۸:۳۰ گروه توانستند صدای ناقوسهای کلیسای هافسگروند را بشنوند که نشان دهنده مسیر هافسگروند بود. از ارتفاع ۱۱۰۰ متری به زیر مه فرود آمدند و توانستند چراغهای هافسگروند را ببینند.
اولین اعضای گروه حدود ساعت ۲۰:۰۰ به حیاط مزرعه دوبلهوف رسیدند. وقتی توضیح دادند که دیگران هنوز در کوه هستند، زنگ خطر به صدا درآمد. در پاسخ، همه مردان موجود در هافسگروند سوار اسکی شدند تا آنها را جستجو کنند، زیرا پسرها نمیتوانستند مکان بقیه گروه را به وضوح نشان دهند. پس از پیدا شدن آنها، حمل بچهها در برف عمیق تازه غیرممکن بود، بنابراین از سورتمه شاخ استفاده کردند. سرانجام پانزده نفر از دانش آموزان با قدرت خود به مزرعه رسیدند. دیگران مراقب پسران فرو ریخته بودند و کمک خواستند، زیرا کیست به دو دانش آموز بیهوش کمک میکرد.
یک پزشک در تعطیلات در نزدیکی هافسگروند درمان اضطراری ارائه کرد. پسرها با دقت گرم شده و توسط یاوران از آنها مراقبت میشد. اندکی پس از ساعت ۲۲:۰۰، پلیس در کیرشارتن از طریق تلفن تماس گرفت و از فرایبورگ درخواست آمبولانس کرد. تا ساعت ۲۳:۳۰ همه کوهنوردان پیدا شده بودند. پلیس و آمبولانسها به همراه یک پزشک دیگر، تیم رسمی امداد کوهستان و یک سگ جستجوگر به دلیل شرایط زمستانی جاده تا ساعت ۱:۰۰ به هافسگروند نرسیدند.
تلفات
[ویرایش]چهار نفر از اعضای گروه را نتوانستند در هافسگروند احیا کنند و اعلام کردند که مردهاند. «روی ویتام» و دانش آموز دیگر با آمبولانس به مرکز پزشکی دانشگاه فرایبورگ منتقل شدند. ویتام ۱۰ دقیقه پس از رسیدن در آنجا، جان باخت اما پسر دیگر به سرعت بهبود یافت. پنج پسر متوفی، فرانسیس بوردیلون (۱۲)، پیتر الرکمپ (۱۳)، استنلی لیون (۱۳)، جک الکساندر ایتون (۱۴) و روی ویتام (۱۴) بودند.
سه کودک آخری که پیدا شد، از جمله ایتون، درست زیر خط الراس قرار داشتند. از آنجایی که بعید به نظر میرسد که آنها به دلایلی بتوانند در شرایط خود از کوه بالا بروند، منطقی است که فرض کنیم زمانی که گروه از هم پاشید آنها را در آنجا رها کردند.
تحقیقات
[ویرایش]در طول تحقیقات در انگلستان، کیست اظهار داشت که مسیر برنامهریزی شده معمولاً به عنوان یک سفر یک روزه کوتاه در نظر گرفته میشود و مقامات آلمانی شرایط را بدترین طوفان برفی در چهل سال اخیر توصیف کردهاند. در ابتدا بسیار مهم بود، مدیریت مدرسه بررسی کرد که چرا گروهی به این اندازه تنها توسط یک بزرگسال در خارج از کشور همراهی میشد. اگرچه فعالیت بدنی شدید به عنوان بخشی از تربیت بدنی در آن زمان طبیعی بود، اما کیست به دلیل عدم تشخیص سریع وضعیت اضطراری، ناتوانی در نگه داشتن گروه و عدم توجه کافی به پسرانی که از هم پاشیده بودند مورد سرزنش قرار گرفت. عدم آمادگی عمومی برای پیادهروی و تجهیزات ناکافی نیز به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.
در آلمان، حزب نازی به سرعت از این موقعیت استفاده سیاسی کرد. بازیهای المپیک در برلین نزدیک میشد و رایش آلمان میخواست خود را به عنوان یک کشور قدرتمند اما دوست و خیرخواه به جهانیان معرفی کند؛ بنابراین، گزارش رسمی تز کیست را در مورد یک فاجعه آب و هوایی غیرقابل پیشبینی که علیرغم تلاشهای قهرمانانه معلمشان به قیمت جان پسران تمام شد، پذیرفت. نقش حیاتی روستاییان هافسگروند و همچنین همه پیشنهادات سوء رفتار از سوی معلم نادیده گرفته شد. فقدان هرگونه اقدامی علیه کیست توسط مقامات آلمانی انگیزه دیپلماتیک داشت: شکایت بیشتر علیه بریتانیا میتوانست تنشها را افزایش دهد و روابط دیپلماتیک تیرهشده از زمان به قدرت رسیدن آدولف هیتلر را تشدید کند که مورد استقبال هیچیک از طرفین نبود. به این ترتیب آلمان توانست خود را به عنوان یک یاور سخاوتمند در مواقع ضروری معرفی کند. کیست این توسعه را بسیار راحت یافت و دولت بریتانیا نیز خشنود شد.
عواقب
[ویرایش]کیست از همان ابتدا این رویداد را برای مطبوعات و مقامات به عنوان یک فاجعه طبیعی غیرقابل پیشبینی توصیف کرد. او مثل روز قبل انتظار آب و هوای مطلوب بهاری را داشت و مدعی شد که به محض خراب شدن هوا، تمام تلاش خود را برای رساندن گروه به امنیت انجام داده است. در نتیجه این حادثه، سفر بعدی مدرسه به اتریش تحت رهبری کیست لغو شد، اما در نهایت تمام اتهامات علیه او لغو شد. کیست همچنان در حرفه معلمی فعال بود و در سال ۱۳۵۰ درگذشت.
یکی از پسران نجات یافته، «استنلی سی فیو»، بعداً به ارتش بریتانیا پیوست، اما به مافوق خود گفت که نمیتوان از او انتظار داشت که با آلمانیها بجنگد، زیرا آنها را نجات جان خود میداند و او در آسیا مستقر شد.
عنوان تبلیغات
[ویرایش]دانشآموزان نجاتیافته روز شنبه به فرایبورگ منتقل شدند، جایی که جوانان هیتلری یک برنامه اوقات فراغت ترتیب دادند تا آنها را مشغول نگه دارند. تا روز یکشنبه بود که بیشتر آنها از مرگ برخی از دانش آموزان خود مطلع شدند. رایش آلمان همچنین سفر بازگشت بازماندگان به انگلستان و انتقال کشته شدگان را با افتخارات نظامی و تاج گل شخصی به نام آدولف هیتلر مدیریت کرد.
پیش از آن، مراسم یادبودی به نفع عموم مردم آلمان و بریتانیا برگزار شد. یک عکس مطبوعاتی که در آن اعضای جوانان هیتلری «نگهبان افتخاری» در تابوت «قهرمانان سقوط کرده و رفقای کوهستانی» داشتند نیز در چندین روزنامه انگلیسی چاپ شد. در سالهای بعد، جوانان هیتلر از دانشآموزانی که در این حادثه جان باختند، بهعنوان «رفقای کوهستانی افتاده» که جان خود را در مبارزه برای صلح و تفاهم بینالمللی داده بودند، احترام میگذاشتند.
واکنشها
[ویرایش]پدر جک الکساندر ایتون گزارش رسمی را باور نکرد. او پس از تصادف چندین بار به فرایبورگ سفر کرد، مسیر را ردیابی کرد، با شاهدان مصاحبه کرد، وقایع را بازسازی کرد و تأییدی بر ظن خود یافت. او در بیانیهای کتبی که به عنوان درخواستی برای محاکمه کردن کیست به صورت علنی توزیع کرد، تحقیقات خود را خلاصه کرد و کیست را متهم کرد که گروه دانشآموزان را از روی جاهطلبی و بیاحتیاطی در وضعیت ناامیدکنندهای قرار داده است و توصیههای محلی را نادیده گرفته است. تلاش برای افزایش به دلیل تحقیر آلمانیها و اظهارات او از نظر سیاسی نامطلوب بود و مورد توجه کمی قرار گرفت، به خصوص که آنها همچنین اپراتورهای تور و مدیریت مدرسه را مقصر میدانستند. ایتون علناً اعلام کرد که کیست قاتل پسرش است و او را بی وقفه تعقیب میکرد. والدین سایر قربانیان به اعتراضات ایتون نپیوستند.
کشف مجدد
[ویرایش]در خارج از منطقه شاونزلند، فاجعه فراموش شد، تا اینکه یک معلم فرایبورگ و مورخ آماتور، «برند هاینمولر»، در آغاز قرن بیست و یکم هنگام مطالعه تاریخ جوانان هیتلر در فرایبورگ با آن مواجه شد. از آنجایی که تصویرسازی در سوابق آن دوران آشکارا تحت تأثیر سیاسی بود، او به بازسازی وقایع از روی سوابق فردی و روایات شفاهی پرداخت. او یافتههای خود را در ۱۷ آوریل ۲۰۱۶، هشتادمین سالگرد فاجعه، در هافسگروند ارائه کرد. این یافتهها توضیح رسمی فاجعه را به عنوان یک حادثه غمانگیز ناشی از آب و هوای عجیب رد کرد و از اتهامات جک ایتون در مورد جهل عمدی و اعتماد بیش از حد کیست حمایت کرد. شگفتی بسیاری از این که چنین گروهی از دانشآموزان مدرسهای که به اندازه کافی مجهز نبودند، در این شرایط اصلاً از شاونزلند عبور کرده بودند، هنوز در هافسگروند به یاد میآید.
همانطور که هاینمولر مکرراً اشاره کرده است، هنوز مشخص نیست که دقیقاً در «آخرین مایل»، بین صدای زنگها و دوبلهوف چه اتفاقی افتاده است. به گفته امدادگران، گروههای کوچکی از پسران متلاشی شده پیدا شدند که هر کدام یک پسر بزرگتر به عنوان نگهبان داشتند. اما از آنجایی که به نظر میرسید دانشآموزان خسته را که در برف دراز کشیده بودند بهجای اینکه آنها را به سرپناه ببرد، با یک نگهبان دراز کشیده بودند، هاینمولر استدلال کرد که کیست تا آن زمان کاملاً کنترل گروه را از دست داده بود و گروه به گروههای جداگانه تقسیم شده بود که سعی کردند به تنهایی به پناهگاه برسند و خستگی را پشت سر بگذارند. یکی از بیست و یک سؤال مطرح شده توسط جک ایتون در آن زمان، این سؤال را مطرح میکند که کدام یک از پسران ثابت کردند که «انگلیسیهای واقعی» هستند و به افراد ضعیف تر نیازمند کمک کردند. آنچه مسلم است این است که تبانی مخفیانه بین کیست، مدیریت مدرسه و بازماندگان صورت گرفته است حتی پس از مرگ کیست در سال ۱۹۷۱، چیزی در مورد محتوای بحثها فاش نشده است.
دو دختر یکی از بازماندگان، «کنت آزبورن»، که در طول سفر خاطرات خود را حفظ کرده بود، در سخنرانی هاینمولر حضور داشتند و گزارش دادند که اگرچه پدرشان اغلب در مورد این تور صحبت نکرده است، اما مهربانی و کمک کشاورزان در تمام طول سفر در خاطره او باقی مانده است. زندگی او آزبورن، ۱۲ ساله، ممکن است تنها به این دلیل زنده بماند که یک شنل بارانی قرضی با خود داشت تا در برابر باد محافظت کند. او در تمام زندگیاش یک مدل بازیگران کوچک از یک کلیسا را گرامی میداشت که دخترانش تنها زمانی که از کلیسای جامع فرایبورگ دیدن میکردند، آن را به عنوان کلیسای جامع فرایبورگ معرفی میکردند. در دوره بعد، آزبورن آرشیو گستردهای از تمام گزارشهای روزنامههای بریتانیایی در مورد تصادفی که در دسترس او بود، ایجاد کرد، یک نسخه از آن به برند هاینمولر داده شد.
خبرنگار بریتانیایی «کیت کانولی» در تاریخ ۶ ژوئیه ۲۰۱۶ مقاله مفصلی را در توصیف یافتههای هاینمولر در گاردین منتشر کرد.
بناهای تاریخی
[ویرایش]در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۷، تابلوهای اطلاعاتی جدیدی به دو بنای تاریخی موجود در شیب الصاق شد که خلاصهای از رویداد و اهمیت تاریخی سایت ارائه میدهد.
بنای یادبود انگلیسی
[ویرایش]بنای یادبود انگلیسی در شاونزلند توسط هرمان آلکر به نمایندگی از بالدور فون شیراخ و جوانان هیتلر طراحی شد و در ۱۲ اکتبر ۱۹۳۸ وقف شد. بر روی یک سکوی شش ضلعی که توسط یک دیوار احاطه شده است، دروازهای شبیه روون قرار دارد که از دو ستون و یک تیر متقاطع تشکیل شده است. ستونها، در سمت چپ انگلیسی و در سمت راست آلمانی، شرح حادثه بدون اشاره به عملیات نجات توسط روستاییان و نام و تاریخ تولد پنج دانشآموز فوت شده را نشان میدهند. متن انگلیسی به اشتباه قربانیان را «پیشاهنگان انگلیسی» نامیده است. تیر متقاطع در اصل یک عقاب امپراتوری و صلیب شکسته را داشت که پس از جنگ جهانی دوم حذف شدند.
بنای یادبود کوچک انگلیسی
[ویرایش]بنای یادبود کوچک انگلیسی یا یادبود کوچک انگلیسیها یا ایتون کراس، نامی است که به صلیب یادبود سنگی به ارتفاع حدود ۱ متر داده شده است که پدر جک الکساندر ایتون در می ۱۹۳۷ در نزدیکی محلی که پسرش در آن قرار داشت برپا کرد. کتیبهای آلمانی در سمت شیب و کتیبهای انگلیسی در سمت دره با همین محتوا وجود دارد. قصد ایتون از برپایی آن ابراز اعتراض خود به گزارش رسمی این رویداد بود که کیست را از هرگونه گناه مبری میکرد. او میخواست متن انگلیسی با این جمله خاتمه یابد که «معلمشان در ساعت محاکمه آنها را ناکام گذاشت»، اما این موضوع به دلیل مخالفت با نسخه رسمی وقایع، از او رد شد. فضای خالی روی صلیب زیر متن انگلیسی به وضوح قابل مشاهده است.
لوح یادبود
[ویرایش]در محوطه ورودی کلیسای هافسگروند که صدای زنگ آن بچهها را هدایت میکرد و آنها را قادر میساخت تا ساکنان را آگاه کنند، والدین دانش آموزان نجات یافته لوح یادبودی نصب کردند که در آن از ساکنان هافسگروند برای نقش آنها در نجات تشکر میکردند.
منابع
[ویرایش]- ↑ Medium (ژانویه ۳۰, ۲۰۲۱). «The English Calamity».
- ↑ The English Calamity was a hiking accident on the Schauinsland mountain in 1936, in which five students aged between 12 and 14 died when caught in a blizzard. «English Calamity».
- ↑ The Guardian (۶ ژوئیه ۲۰۱۶). «The fatal hike that became a Nazi propaganda coup».