عروه بارقی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از عروة بن جعد بارقی)
عروة بارقی
مقبرهٔ عروة بارقی در شهر حلب سوریه
زادهٔ۲۰ه‍.ق
بارق[۱]، یمن
درگذشت۷۳ هجری
کوفه، عراق
دیگر نام‌هاابی جَعد
مکتباسلام
تأثیرگرفته از
تأثیرگذار بر
  • شبیب بن غرقدة، سراقة بارقی.

عروة بن جعد بارقی ازدی و به قولی ابن ابی جَعد بارقی، از صحابیون محمد پیامبر اسلام و بعدها از طرفداران علی بن ابی طالب گردید.[۲][۳] عروه، از «اصحاب صُفّه» بود.[۴][۵] او در کوفه ساکن شد و پس از چندی به مدائن و از آن جا به (بَرازُ الروز) در یک منزلی نهروان رفت و به عنوان مرزبان در آن جا ماند.[۶]
بنابر گزارش ابن حجر، عروه اوّلین قصّه گو در شهر کوفه بوده‌است. در فتوحات روزگار ابوبکر در منطقه شام و به سرکردگی خالد بن ولید حضور داشت و عمر قبل آن که شریح را قاضی کوفه کند، او را همراه سلیمان بن ربیعه برای تصدی امر قضا به کوفه فرستاد.[۷] در روزگار عثمان و به امر او، ابتدا به کوفه و سپس همراه عدّه ای از بزرگان کوفه که از کارهای خلیفه انتقاد می‌کردند، به شام و سپس به حمص تبعید شد.

حدیث[ویرایش]

درحدیث عروه بارقی است که رسول خدا به ایشان یک دینار داد تا با آن گوسفندی بیاورد. ایشان جایی می‌شناخت که گوسفند ارزان بود رفت و دو گوسفند خرید و جایی را می‌شناخت طالب گوسفند بودند یک گوسفند را یک دینار فروخت و خدمت آن حضرت با یک گوسفند و یک دینار رسید و حضرت به او تبریک گفتند در این دست با برکت تو. «بارک الله لک فی صفقه یمینک».

این حدیث را از پیامبر (ص) روایت کرده‌است: " بر پیشانی مبارک اسبان تا قیامت پاداش آخرت و غنیمت آویخته است. " شیب بن غرفده می‌گوید: در خانه عروه بن جعد هفتاد اسب دیدم که از روی شوقی که به (دستور و تشویق خدا در قرآن دائر بر) نگهداری اسب داشت تدارک کرده بود.[۸]

و از روایت عروهٔ بارقی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ظاهر می‌شود که حسن و حسین اسم دو درخت در بهشتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج از میوهٔ آن دو درخت خورده‌اند.

دوران خلافت ابوبکر و عمر[ویرایش]

در دوران ابوبکر، عروه در جنگ دومة الجندل حضور داشت و یکی و فرمانده لشکر مسلمانان در جنگ خنافس.[۹][۱۰] در زمان عمر بن خطاب، عروه را قاضی کوفه کند.

دوران خلافت عثمان[ویرایش]

در سال ۳۳ هجری چند تن از اشراف کوفه و مهتران و فصیحان عرب، به سخنرانی و شوراندن مردم علیه عثمان و به تعبیر برخی منابع، فتنه آفرینی بر ضد او پرداختند. رئوس این جریان افراد ذیل بودند: مالک اشتر نخعی، ثابت قیس نخعی، کمیل بن زیادبن نخعی عروةبن جعد، عمرو بن جموح خساعی، و در نهایت، صعصعة بن صوحان. عثمان این جمعیت را از کوفه به شام تبعید کرد.[۱۱]

اساساً روش عثمان این بود که بر هر کس خشم می‌گرفت او را نفی بلد می‌کرد. وقتی عثمان، امارت کوفه را از ولید بن عقبه گرفت و به سعید بن عاص سپرد، اعتراضهای مردمی تا حدی فروکش کرد. این امر الزاماً به معنای رضایت مردم از والی جدید ـ چنان‌که برخی منابع مدعی شده‌اند[۱۲] نبود؛ چون یکی از اولین اقدامات او نفی بلد مشاهیر فوق بوده‌است. وی با این اقدام که با حمایت مستقیم عثمان انجام داده بود، هم از سویی از مردم زهرچشم گرفته و آنان را می‌ترساند و هم با حذف رئوس مخالفان، به راحتی با مدیریت نهضت به نحوی آن را منحرف کرد. با این حال، جریان مخالفت با عثمان، پایان نیافت و تا حذف او از خلافت ادامه پیدا کرد. پس از مدتی که از سکونت این جمع در شام می‌گذشت، معاویه برای عثمان چنین نوشت: «همانا گروهی پیش من آمدند که نه خردی دارند و نه دین، از عدالت و دادگری به ستوه آمده و دلتنگ شده‌اند، خدا را منظور ندارند و با دلیل و برهان سخن نمی‌گویند. همانا تنها قصدشان فتنه‌انگیزی است و خداوند، آنان را گرفتار و رسوا خواهد کرد و از آن گروهی نیستند که از ستیز ایشان بیمی داشته باشیم و اکثریتی میان کسانی که اهل غوغا و فتنه‌اند ندارند.» سپس معاویه آنان را از شام بیرون کرد.

ابوالحسن مدائنی نقل کرده: در شام میان آنان و معاویه چند مجلس صورت گرفت و مذاکرات و گفتگوهای طولانی داشته‌اند. حتی در یکی از این گفتگوها میان آنان و معاویه درگیری رخ داده است.[۱۳]

عثمان در پاسخ معاویه نوشت که آنان را به کوفه و نزد سعید بن عاص بفرستد و او چنان کرد؛ و ایشان در نکوهش سعید و عثمان و خرده گرفتن بر آن دو زبان گشودند، و عثمان برای سعید نوشت که آنان را به حمص تبعید کند و نزد عبدالرحمن بن خالد بن ولید بفرستد و او آنان را به حمص تبعید کرد.[۱۴] وقتی آن گروه (مالک اشتر، ثابت بن قیس همدانی، کمیل بن زیاد نخعی و زید بن صوحان و برادرش صعصعه، جندب بن زهیر غامدی و جندب بن کعب ازدی، عروة بن جعد و عمرو بن حمق خزاعی و ابن کواء) به حمص رسیدند، عبدالرحمن بن خالد بن ولید، امیر حمص، در مدت سکونت آنان بارها ایشان را مورد تحقیر و توهین قرار داد و سرانجام از معاویه درخواست کرد که ایشان را به کوفه بازگرداند.[۱۵]

دوران خلافت علی[ویرایش]

عروه وی از اصحاب علی علیه السلام دانسته.[۱۶]

وفات[ویرایش]

معروف است که عروة بارقی آخرین نفر از اصحاب پیامبر (ص) بود که در سال‌های بین ۷۰ تا ۸۰ هجری از دنیا رفت.[۱۷][۱۸]

منابع[ویرایش]

  1. لغتنامه دهخدا:عروة بارقی واژه یاب (به نقل: انساب سمعانی)
  2. حسین نصار، دیوان سراقة البارقی ،
  3. الإصابة: ج ۵ ص ۲۴۵.
  4. نهج الدّعا (ع-ف) ج2 ص 541 ،
  5. حکمت نامه پیامبر اعظم صلَّی الله علیه و آله - محمد محمدی ری شهری - ج10 - ص523 ،
  6. اُسد الغابة: ج ۴ ص ۲۷ ش ۳۶۵۰.
  7. الطبقات الکبری - محمد بن سعد - ج ٦ - الصفحة ٣٤،
  8. مؤلفان شش " صحیح "، این حدیث را هر یک در " صحیح " خویش آورده‌اند.
  9. کتاب دراسات عربیة،
  10. البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج ٦ - ص ٣٨٧،
  11. محمّدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج ۴، ص ۳۲۳ / ابن خلدون، العبر، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۵۸۹.
  12. محمّدبن محمّد بلعمی، تاریخ نامه طبری، ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۵۹۲.
  13. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴، ج ۲، ص ۱۳۲.
  14. همان، ص ۱۳۳.
  15. همان، ج ۲، ص ۱۳۰–۱۳۵.
  16. رجال طوسی، ص 47، ش 9. رجال برقی، ص 3.
  17. ذهبی، الإشارة إلی وفیات الأعیان المنتقی من تاریخ الإسلام، ص 45، دار ابن الأثیر - الطبعة: الأولی. تاریخ الاسلام 5/ 185.
  18. الوافی بالوفیات - الصفدی - ج ١٩ - الصفحة ٣٦٠،