دوره معبد دوم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
منورای معبد همانطور که روی سنگ برج نشان داده شده است، آغاز قرن اول پس از میلاد

دوره معبد دوم یا دوره پس از تبعید در تاریخ یهودیان، حدود ۶۰۰ سال (۵۱۶ قبل از میلاد - ۷۰ میلادی) را نشان می‌دهد که معبد دوم در شهر اورشلیم وجود داشت. این دوره با بازگشت به صهیون و بازسازی معبد در اورشلیم آغاز شد و با جنگ اول یهودی-رومی و محاصره اورشلیم توسط رومیان پایان یافت.

در سال ۵۸۷/۵۸۶ قبل از میلاد، امپراتوری نو بابلی پادشاهی یهودا را فتح کرد؛ یهودیان استقلال خود را در جریان محاصره بابلی اورشلیم از دست دادند و معبد اول نابود شد. پس از آنکه بابلی‌ها یهودا را به عنوان یک استان الحاق کردند، بخشی از جمعیت تسلیم شده به بابل تبعید شدند. این دوره تبعید نزدیک به پنج دهه به طول انجامید و پس از آنکه امپراتوری نو بابلی خود توسط امپراتوری هخامنشی پارس فتح شد. امپراتوری هخامنشی مالک سرزمین‌های بابلی شد.[۱][۲] بلافاصله پس از پیروزی، کوروش بزرگ پادشاه پارس، فرمانی موسوم به فرمان کوروش را صادر کرد که در آن تبعیدیان را تشویق می‌کرد به سرزمین اجدادی خود که توسط پارسیان به عنوان یک استان خودگردان یهودی-محور برپا شده بود، بازگردند. در دوران پارسیان (حدود ۵۳۹-۳۳۲ قبل از میلاد)، جمعیت بازگشته یهودی شهر را احیا کردند و معبد را در اورشلیم بازسازی نمودند. در سال ۳۳۲ قبل از میلاد، امپراتوری هخامنشی به دست اسکندر کبیر سقوط کرد و این منطقه بعداً به پادشاهی پتولمائی (حدود ۳۰۱-۲۰۰ قبل از میلاد) و امپراتوری سلوکی (حدود ۲۰۰-۱۶۷ قبل از میلاد) ملحق شد.

شورش مکابیان علیه حکومت سلوکیان به تأسیس یک پادشاهی یهودی مستقل تحت سلسله به نام حشمونیان (۱۴۰-۳۷ قبل از میلاد) منجر شد. در حالی که در ابتدا این پادشاهی تحت هژمونی سلوکیان حکومت نیمه مستقل داشت، پادشاهی حشمونیان به تدریج خودگردانی کامل را به دست آورد زیرا آنها با انجام لشکرکشی‌های نظامی سلوکیان را که رو به ضعف می‌رفتند از منطقه بیرون راندند و خود را به عنوان آخرین پادشاهی یهودی و پیش از وقفه‌ای حدود ۲۰۰۰ ساله در حاکمیت یهودیان در خاورمیانه برقرار کردند.[۳][۴][۵][۶]در سال ۶۳ قبل از میلاد، جمهوری روم پادشاهی حشمونیان را شکست داد. در سال ۳۷ قبل از میلاد، رومیان هیرودیس کبیر را به عنوان پادشاه یهودیه وابسته به خود  منصوب کردند. در سال ۶ میلادی، یهودیه به طور کامل در قالب استان یهودیه به امپراتوری روم ملحق شد. نارضایتی فزاینده از حکومت روم و آشوب‌های داخلی در نهایت منجر به جنگ اول یهودی-رومی (۶۶-۷۳ میلادی) شد که به ویرانی اورشلیم و معبد آن انجامید و دوره معبد دوم را پایان داد.

همزمان با تکامل یهودیت دوره معبد دوم، جریان‌های مذهبی متعددی ظهور کرد و تحولات فرهنگی، مذهبی و سیاسی گسترده‌ای رخ داد. تدوین کانون عهد عتیق، کنیسه و امور مربوط به انجیل یهودی می‌تواند به دوره معبد دوم ردیابی شود. بر اساس سنت یهودی، در اوایل دوره معبد دوم پیامبری متوقف شد؛ این امر یهودیان را در زمانی که بیشترین نیاز به راهنمایی و حمایت الهی را احساس می‌کردند، بدون آن رها کرد.[۷]تحت حکومت یونانی، نفوذ رو به گسترش یونانی‌گرایی در یهودیت برای آن دسته از یهودیانی که به آیین توحیدی خود چنگ می‌زدند، منبع اختلاف شد؛ این امر یکی از عوامل اصلی شورش مکابیان بود. در سال‌های پایانی این دوره، جامعه یهودی از نظر افکاری عمیقاً قطبی شده بود و فرقه‌های فریسیان، صدوقیان، اسنیان، مُتعَصِّبان و مسیحیت اولیه شکل گرفت. آثار مهم یهودی نیز در دوره معبد دوم نگاشته شد، از جمله بخش‌هایی از عهد عتیق مانند کتاب‌های عزرا، نحمیا، استر و دانیال و نوشته‌هایی که بخشی از کتاب های قدیس نشده و نسخ دریای مرده هستند. از میان منابع اصلی این دوره می‌توان به نوشته‌های یوسفوس، فیلون، کتاب‌های مکابیان، نویسندگان یونانی و رومی و ادبیات ربانی بعدی اشاره کرد.

ویرانی اورشلیم و معبد دوم در سال 70 میلادی یکی از مخرب‌ترین رویدادها در تاریخ یهودیان محسوب می‌شود.[۸] از دست رفتن شهر اجدادی و معبد، بازسازی فرهنگ یهودی را برای تضمین بقای آن ضروری ساخت. فرقه‌های یهودی مبتنی بر معبد ناپدید شدند.[۹] یهودیت ربانی که بر پایه پرستش جمعی در کنیسه و مطالعه تورات بنا شده بود، سرانجام از مکتب فریسیان برآمد و به شکل غالب این آیین تبدیل شد.[۱۰][۱۱][[۱۲] در همین دوره، مسیحیت به تدریج از یهودیت جدا شد و به آیینی عمدتاً غیریهودی تبدیل گردید.[۱۳] چند دهه پس از جنگ اول یهودی-رومی، شورش بارکخبا (132-135 میلادی) درگرفت؛ سرکوب خشونت‌بار آن توسط رومیان جمعیت یهودی در یهودیه را بیش از پیش کاهش داد و نقش پراکندگی یهودیان را تقویت کرد، به گونه‌ای که مرکز جمعیت یهودی به منطقه شمالی جلیل که مشنا در آنجا تدوین شد و سپس به بابل با جوامع کوچک‌تر در سراسر مدیترانه منتقل شد.

تاریخچه[ویرایش]

نحمیا خرابه های دیوارهای اورشلیم را تماشا می کند

دوران پارسی ( ۵۳۸-۳۳۲ پیش از میلاد )[ویرایش]

بر اساس کتاب عزرا، کوروش کبیر هخامنشی در سال ۵۳۸ [۱۴]قبل از میلاد، یک سال پس از تسخیر بابل,[۱۵] تبعید بابلی را پایان داد[۱۴] . این تبعید با بازگشت زروبابل شاهزاده (که او را شاهزاده می‌نامیدند زیرا از نسل سلسله داوود بود) و یوشع کاهن (از نسل کاهنان اعظم معبد) و ساخت معبد دوم در فاصله سال‌های ۵۲۱ تا ۵۱۶ قبل از میلاد پایان یافت.[۱۴] منشور کوروش، لوحی باستانی که در آن اعلامیه‌ای به نام کوروش در مورد بازسازی معابد و بازگرداندن مردم تبعیدی نوشته شده است، اغلب به عنوان تأییدی بر اصالت فرامین کتاب مقدس منسوب به کوروش تلقی شده است،[۱۶]

اما برخی دیگر از محققان اشاره می‌کنند که متن این لوح مربوط به بابل و بین‌النهرین است و هیچ اشاره‌ای به یهودیه یا اورشلیم ندارد.[۱۶] پروفسور لستر ال. گراب مدعی شد که "فرمان ادعایی کوروش" در مورد یهودیه، "نمی‌تواند اصیل تلقی شود"، اما یک "سیاست کلی برای اجازه بازگشت تبعیدیان و احیای اماکن پرستشی" وجود داشت. او همچنین اظهار داشت که شواهد باستان‌شناسی نشان می‌دهد که این بازگشت یک "جریان آرام" طی دهه‌ها بوده است، نه یک رویداد منفرد.[۱۷]

هخامنشیان ممکن است ابتدا با حکومت بر یهودیه به عنوان یک پادشاهی وابسته داوودی تحت نظر نوادگان یهویاکین آزمایش کرده باشند،[۱۸] اما تا اواسط قرن پنجم قبل از میلاد، یهودیه در عمل به یک حکومت روحانی تبدیل شده بود که توسط کاهنان اعظم موروثی[۱۹]و یک فرماندار منصوب شده توسط هخامنشیان، اغلب یهودی، که وظیفه حفظ نظم و پرداخت باج را برعهده داشت، اداره می‌شد.[۲۰]

گروه دومی به تعداد ۵۰۰۰ نفر، به رهبری عزرا و نحمیا، در سال ۴۵۶ قبل از میلاد به یهودیه بازگشتند. نفر اول توسط پادشاه هخامنشی ماموریت داده شد که قوانین  تورات را اجرا کند و نفر دوم مقام فرماندار و ماموریت سلطنتی برای بازسازی دیوارهای شهر را داشت.[۲۱] کتاب مقدس از تنش میان بازگشتگان و کسانی که در یهودیه مانده بودند سخن می‌گوید، گروه اول تلاش "ساکنان سرزمین" برای مشارکت در بازسازی معبد را رد کردند؛ این رویکرد بر پایه انحصارگرایی بود که تبعیدیان در زمان اقامت در بابل پرورش داده بودند و احتمالاً بخشی از آن نیز ناشی از اختلافات بر سر امور مالکیت بود.[۲۲] بنابراین، کارنامه عزرا و نحمیا در قرن پنجم قبل از میلاد نوعی مستعمره‌گرایی معکوس مذهبی بود، تلاشی از سوی یکی از گروه‌های یهودی متعدد در بابل برای ایجاد یک جامعه خودگردان و با آداب طاهرانه که از پیشگویی‌های حزقیال و پیروانش الهام گرفته بود.[۲۳]

دوره هخامنشی، به ویژه بازه ۵۳۸ تا ۴۰۰ قبل از میلاد، پایه‌های دین متحد یهودی و آغاز کانون کتاب مقدس را بنا نهاد.[۲۴]توراتِ نهایی به طور گسترده‌ای محصول دوره هخامنشی (احتمالاً ۴۵۰ تا ۳۵۰ قبل از میلاد) دانسته می‌شود.[۲۵] این اجماع با دیدگاه سنتی یهودی که نقش محوری را به عزرا در اشاعه آن نسبت می‌دهد، همخوانی دارد.[۲۶] پیشنهاد شده است که اصلاحات داریوش در ساختارهای اداری امپراتوری، که شامل جمع‌آوری، تدوین و اجرای قوانین محلی بود، نیروی محرکه پشت ویرایش تورات یهودی بوده است[۲۷].

جمعیت یهودیه در دوره هخامنشی به طور قابل توجهی کاهش یافت؛ به احتمال زیاد هرگز از ۳۰۰۰۰ نفر تجاوز نکرد. این رقم نشان‌دهنده ۷۰ درصد کاهش در مقایسه با اواخر دوره اول معبد است.[۲۸] محدوده شهر اورشلیم نیز در مقایسه با اواخر دوره اول معبد کوچکتر بود. شهر به اندازه قبل از قرن هشتم قبل از میلاد کوچک شد و مناطق مسکونی آن - شهر داوود و تپه معبد - حدود ۱۵۰۰ نفر جمعیت داشت. با احتساب مزارع و مناطق مسکونی بدون دیوار اطراف، جمعیت اورشلیم حدود ۳۰۰۰ نفر بود. بقیه جمعیت در شهرک‌ها و روستاهای کوکوچک و بدون دیوار زندگی می‌کردند[۲۹]. اسرائیل دوره هخامنشی متشکل از نوادگان ساکنان پیشین پادشاهی یهودیه، بازگشتگان از جامعه تبعیدیان بابلی، بین‌النهرینی‌هایی بود که به آنها پیوسته یا خود در دوره‌ای بسیار قدیمی‌تر به سامره تبعید شده بودند، سامری‌ها و دیگران.[۳۰]

دوران هلنیستی ( ۳۳۳-۱۱۰ پیش از میلاد )[ویرایش]

در سال ۳۳۲ پیش از میلاد، این منطقه توسط اسکندر کبیر مقدونی فتح شد و دوران هلنیستی را آغاز کرد. پس از مرگ وی در سال ۳۲۲ پیش از میلاد، فرماندهانش امپراتوری را تقسیم کردند و یهودیه منطقه مرزی بین امپراتوری سلوکی و مصر بطلمیوسی شد.[۳۱]در دوران پادشاهی‌های هلنیستی، یهودیه توسط مقام موروثی کاهن اعظم اسرائیل به عنوان یک تابعدار هلنیستی حکومت می‌شد.[۳۲]در همین زمان، هلنیسم تا حدودی از طریق انواع تماس‌ها، به ویژه در نتیجه توسعه تجارت و ورود مهاجران یونانی، به تدریج در سراسر منطقه گسترش یافت.[۳۳]

بین سال‌های ۳۰۱ تا ۲۱۹ پیش از میلاد، بطلمیوسی‌ها با آرامش نسبی بر یهودیه حکومت کردند.[۳۴] یهودیان اغلب در ادارات و ارتش بطلمیوسی مشغول به کار بودند، که به ظهور یک طبقه نخبه یهودی هلنیستی (مثل تابیادها) منجر شد.[۳۵]این دوره همچنین شاهد ظهور یهودیت هلنیستی بود که ابتدا در میان یهودیان مهاجر اسکندریه و انطاکیه پدید آمد و سپس به یهودیه گسترش یافت. مهمترین محصول ادبی این امیزش فرهنگی، ترجمه هفتادگانی ( سپتواگینتا ) عهد عتیق از عبری و آرامی عبری به زبان یونانی کوینه است. دلیل تهیه این ترجمه این بود که بسیاری از یهودیان اسکندریه توانایی صحبت کردن به عبری و آرامی را از دست داده بودند.[۳۱]

در آغاز قرن دوم پیش از میلاد، یک لشکرکشی نظامی موفق در سوریه توسط آنتیوخوس سوم سلوکی سرانجام این منطقه را به امپراتوری سلوکی پیوست، و در سال ۱۹۸ پیش از میلاد اورشلیم تحت کنترل وی درآمد.[۳۶]سلوکیان، همانند بطلمیوسی‌ها پیش از آنها، حاکمیت بر یهودیه را داشتند: آنها فرهنگ یهودی را احترام می‌گذاشتند و از نهادهای یهودی حمایت می‌کردند.[۳۷]

این سیاست توسط آنتیوخوس چهارم به شدت معکوس شد، احتمالاً به دلیل اختلاف بر سر رهبری معبد در اورشلیم و مقام کاهن اعظم یا شورشی که ماهیت آن در گذر زمان از بین رفته است. آنتیوخوس چهارم فرامینی را صادر کرد که بسیاری از آداب سنتی یهودی را ممنوع می‌کرد و علیه یهودیان متدین یک کارزار آزار و اذیت را آغاز کرد. این امر شورشی را علیه حکومت وی، شورش مکابیان را برانگیخت.[۳۷] این فرامین از رویه معمول سلوکیان که تلاش نمی‌کردند مذاهب محلی را در امپراتوری خود سرکوب کنند، منحرف شده بود. محققان عهد عتیق گاهی از دوران حکومت آنتیوخوس به عنوان "بحران‌های آنتیوخی" برای یهودیان,

[۳۸] و به عنوان یک دوره جنگ داخلی بین یهودیت هلنیستی و ارتدوکس یاد می‌کنند.[۳۹][۴۰]

شورش مکابیان ( ۱۶۷-۱۴۱ پیش از میلاد )[ویرایش]

طبق کتاب اول مکابیان، دوم مکابیان و جوزفوس،[۴۱] امپراتور سلوکی آنتیوخوس چهارم (۱۷۵-۱۶۴ پیش از میلاد) پس از حمله موفقیت آمیزش به مصر بطلمیوسی (۱۷۰ تا ۱۶۸ پیش از میلاد) که با مداخله جمهوری روم عقب رانده شد، تلاش کرد کنترل سختگیرانه ای را بر ساتراپی سلوکی سوریه کوهستانی و فینیقیه اعمال کند.[۴۲] او اورشلیم و معبد را غارت کرد و آیین های مذهبی و فرهنگی یهودی و سامری را سرکوب کرد،[.[۴۳][۴۴]و رسوم یونانی را تحمیل نمود (حدود ۱۶۸-۱۶۷ پیش از میلاد)[۴۵]

اقدامات آنتیوخوس نه تنها نخبگان بلکه روستاییان که عمدتاً متاثر از یونانی گرایی نشده بودند را نیز خشمگین کرد. در ۱۶۷ پیش از میلاد، متاتیاس، یک کاهن یهودی از خاندان حشمونیان، یک یهودی را در زادگاهش مودیین که برای قربانی به خدایان یونانی پیش قدم شده بود کشت؛ سپس یک مقام سلوکی که دستور قربانی را داده بود را نیز کشت. بنا بر کتاب اول مکابیان، او اعلام کرد: "هرکس برای شریعت غیور است و از پیمان حمایت می کند با من بیاید!",[۴۶]و با پسرانش و پیروانش به بیابان یهودیه گریخت. این رویدادها آغاز شورش مکابیان را نشان می دهد..[۴۷]

هنگامی که متاتیاس درگذشت، پسرش یهودا مکابی رهبری شورش را برعهده گرفت. او با استفاده از تاکتیک های چریکی، چندین ارتش کوچک سلوکی را در حالی که آنتیوخوس چهارم در شرق درگیر جنگ بود شکست داد. این درگیری به شدت مذهبی بود زیرا مکابیان برای متمایز کردن خود از مخالفان یهودی شان، خود را یهودیان افراطی معرفی می کردند و اقدام به ختنه اجباری گسترده می کردند. یهودا در نهایت موفق شد اورشلیم را تصرف کند و معبد بی حرمت شده را پاکسازی کند..[۴۸]این رویداد با جشن یهودی حنوکا گرامی داشته می شود..[۴۹]

در ۱۶۴ پیش از میلاد، مرگ آنتیوخوس چهارم و درگیری فرماندهانش بر سر سرپرستی پسر کوچکش آنتیوخوس پنجم، به نفع مکابیان بود؛ این آشفتگی زمانی پایان یافت که برادرزاده آنتیوخوس چهارم، دمتریوس یکم، از تبعید در روم بازگشت، آنتیوخوس پنجم را برکنار کرد و بر تخت سلوکیان نشست. دمتریوس جنگ را علیه مکابیان ادامه داد و از مخالفان یهودی آنها پشتیبانی کرد. در این زمان بود که یهودا توانست با رومیان پیمانی ببندد. حدود ۱۶۱ پیش از میلاد، پیمان رومی-یهودی امضا شد. در ۱۶۰ پیش از میلاد، باکیدس، سردار سلوکی، مکابیان را در نبرد الاسا در ۱۶۰پیش از میلاد شکست داد؛ مرگ یهودا در این نبرد ضربه سنگینی به شورشیان وارد کرد..[۵۰]

پس از مرگ یهودا، برادرش جاناتان آفوس رهبری شورش را به عهده گرفت. او از کشمکش داخلی سلوکیان بین پادشاه دمتریوس یکم سوتر و یک غاصب به نام الکساندر بالاس بهره برد. هر دو تلاش کردند جاناتان را با امتیازات به سوی خود جلب کنند و الکساندر بالاس حتی او را به مقام کاهن اعظم برگزید. الکساندر بالاس در نهایت موفق شد خود را تثبیت کند، اما به سرعت توسط پسر دمتریوس، دمتریوس دوم شکست خورد. نبرد بر سر تاج و تخت اکنون بین او و سردار دیودوتوس تریفون بود که موقعیت جاناتان را بیش از پیش تقویت کرد. این وضعیت حتی زمانی که تریفون موفق شد با خیانت جاناتان را در عکا دستگیر بکند و به قتل برساند، تغییری نکرد.[۵۱]

در ۱۴۲ پیش از میلاد، سیمون تاسی، آخرین پسر متاتیاس، رهبری شورش و کاهن اعظمی را برعهده گرفت. او در نهایت موفق شد آکرا، یک مجتمع نظامی در اورشلیم که آخرین نماد حاکمیت سلوکیان در یهودیه بود را نابود کند.[۵۲]

دولت رعیتی حشمونیان ( ۱۴۰-۱۱۰ پیش از میلاد )[ویرایش]

پس از اغتشاش و کشتار سیمون و جایگزینی او توسط پسرش یوحان حیرکانوس اول (حدود ۱۳۴-۱۰۴ پیش از میلاد)، آنتیوخوس هفتم با ارتش بزرگی به یهودیه حمله کرد و پس از دو سال محاصره حیرکانوس حاکم رعیتی در اورشلیم را مجبور به تسلیم کرد . با این حال، پس از مرگ آنتیوخوس در جنگ‌های سلوکی-پارتی در سال ۱۲۹ پیش از میلاد، سلوکی‌ها ضعیف شده بودند و دیگر نمیتوانستند بتوانند سیاست فعالی را خارج از سوریه را پیگیری کنند؛ حیرکانوس از بار خود آزاد شد، و او دولت دی‌فاکتو مستقل حشمونیان یهودیه را ایجاد کرد برای اولین بار سکه‌ ضرب کرد و قلمرو دولت را به دو برابر افزایش داد. 

دورهٔ حشمونیان (۱۱۰–۶۳ پیش از میلاد)[ویرایش]

در حدود سال ۱۱۰ پیش از میلاد، حیرکانوس به ما وراء اردن حمله‌ کرد[۵۳]. ارتش او شهر مدیبا را محاصره به کرد و پس از شش ماه محاصره آن را به دست آورد. پس از این پیروزی، به سمت شمال روی آورد وبه سامریه حمله کرد، سامریه مدت‌ها یهودیه را از شهرک های یهودی در جلیل از هم جدا کرده بود. شخم به یک روستا تبدیل شد بود و معبد سامریان در کوه گریزیم تخریب شد..[۵۴][۵۵] شواهد باستان‌شناسی این رویدادها را بین سال‌های ۱۱۱ و ۱۱۰ پیش از میلاد می‌گذارد.[۵۶][۵۷]. حیرکانوس همچنین به حمله نظامی به ایدومئا پرداخت و شهرهای ماریسا و آدورا را به تصرف دراورد. بسته به منابع موجود با تهدیدبه تبعید و یا مرگ ایدومیان‌ها به یهودیت گرویدند.[۵۸][۵۹][۶۰] .

پس از مرگ حیرکانوس، پسرش آریستوبولوس اول (حدود ۱۰۴-۱۰۳ پیش از میلاد) برای اولین بار عنوان پادشاه را به خود اختصاص داد و آن را با سمت کاهن اعظم ترکیب کرد. اکنون مردم بیشتر امادگی داشتند که تأثیرات هلنیستیکی که در طول جنگ با یهودیه به عنوان غیریهودی دیده میشدند بپذیرند؛ حکومت حشمونی به ویژگی‌های واضح حکومت هلنیستی برخوردار بود، اما این ویژگی‌ها را با عناصر مذهبی ترکیب میکرد[۶۱]. آریستوبولوس جلیل را فتح کرد وان را ضمیه کرد. جلیل، قبلاً ساکنان ان کفار بودند، ومابین انان جوامع یهودی نیز بودند اکنون بیشتر بعد از فتح ان توسط یهودیان اسکان داده میشد[۶۲] . یوسیفوس می‌نویسد که وی همچنین ایتورئا را تسخیر و یهودی‌سازی کرده بود، اما این ادعا توسط شواهد باستان‌شناسی تأیید نمی‌شود[۶۳].

الکساندر یانائوس (حدود ۱۰۳-۷۶ پیش از میلاد)، یک سری جنگ‌های گسترشی را آغاز کرد، عمدتاً علیه شهرهای هلنیستی اطراف یهودیه. بر خلاف پیشوازان خود که تمرکز خود را بر تجمع جمعیت یهودی در یک کشور داشتند، تلاش‌های نظامی او تحت تأثیر تمایل به کنترل نقاط اقتصادی کلیدی مانند بنادر و مسیرهای تجاری بود. در همان زمان، او سیاست تغیر مذهب پیشوازان خود را ادامه داد و پلا را نابود کرد زیرا ساکنان آن از تغیر مذهب امتناع کردند. در دوران حکومت او، پادشاهی حشمونی به بیشترین حد گسترش یافت، حالا شامل دشت های ساحلی، شمال نواحی نقب، و بخش‌های غربی ما وراء اردن بود. نقش دوگانه یانائوس به عنوان پادشاه و کاهن اعظم، تمایل او به صدوقیان، هزینه بالای جنگ‌ها چه مالی و هم زندگانی مردم برای تعادل دولت او مشکل امیز بود و منجب به تهدید برای او همراه داشت و مخالفت علیه حکومت او را به وجود آورد، که در جنگ داخلی یهودیه، یانائوس ان را با خشونت سرکوب کرد.

پس از مرگ همسرش، یانائوس، سالومه الکساندرا (حدود ۷۶-۶۷ پیش از میلاد) به قدرت رسید. در دوران حکومت او رای اولین بار از زمان ظهور حشمونیان کهانت از سایر قدرت‌های دولت جدا شد . سالومه پسرش، حیرکانوس دوم را به عنوان کاهن اعظم و برادرش، آریستوبولوس دوم، را به عنوان فرمانده ارتش منصوب کرد و یک سیاست معتدل و بیشتر دفاعی را پیگیری کرد که شامل ایجاد یک ارتش بزرگ و دفاعی بود. دوران نه سالهٔ حکومت او به عنوان یکی از دوران صلح و رونق اقتصادی توصیف می‌شود، در طول آن کشور از جنگ‌ها بهبود یافت. ملکه به وضوح از فریسیان حمایت می‌کرد، حتی اجازه داد به آنها صدوقیان را ازار دهند و مجازات کنند. حکومت او طعم هلنیستی مشخصی داشت، زیرا در یهودیه هیچ سنتی از حکومت زنانه وجود نداشت.

پادشاهان حشمونی تلاش کردند تا یهودیه را انطور که در کتاب مقدس توصیف شده است، زنده کنند: یک سلطنت یهودی که از اورشلیم حکومت می‌شود و شامل تمامی سرزمین‌هایی که داوید و سلیمان قبلاً حکومت کرده بودند. برای اجرای این برنامه، حشمونیان ملت‌های همسایه را به زور به یهودیت گرویدند. برخی از محققان ادعا می‌کنند که سلسله حشمونی به نهایت کتاب مقدس یهودی را نهادینه کردند[۶۴].

جنگهای داخلی حشمونیان[ویرایش]

پس از مرگ سالومه الکساندرا در سال ۶۷ پیش از میلاد، حیرکانوس دوم، پسر بزرگترش، حق داشت تا تاج را به سر بگذارد و قبلاً به عنوان کاهن اعظم عمل می‌کرد. با این حال، آریستوبولوس دوم، پسر کوچکترش، پرانگیزه تر بود و مصمم به تصاحب پادشاهی بود. آریستوبولوس ارتشی را جمع کرد و به اورشلیم حمله کرد و حیرکانوس را مجبور به ترک تاج کرد. کناره گیری از تاج رسماً در معبد انجام شد، و پسر آریستوبولوس، الکساندر، با دختر حیرکانوس، الکساندرا ازدواج کرد. با این حال، آنتیپاتر، یک اشراف زاده ادومی که به عنوان مشاور حیرکانوس خدمت می‌کرد، او را متقاعد کرد که تسلیم تاج یک اشتباه است که باید تصحیح شود. همراه با آرتاس سوم، پادشاه نبطی ها، این دو نفر اتحادی تشکیل دادند و با هم به اورشلیم حمله کردند و ان را محاصره کردند.

در همین دوران، سرلشکر رومی پمپئوس در حال انجام یک حمله در شرق مدیترانه بود. پس از شکست دادن میتریدات ششم پونتوس، پمپئوس پادشاهی سلوکید را فتح کرد، و ان را به یک استان رومی به نام سوریه تبدیل داد. برادران که با هم در جنگ بودند، متوجه به ارتشی قدرتمندکه در نزدیکی به آن‌ها اردو بود شدند، و از پمپئوس درخواست کمک کردند تا بین آن‌ها قضاوت بکند. سپس سه نمایندگی به نزد پمپئوس آمدند: یکی ارسال شده توسط آریستوبولوس، یکی ارسال شده توسط حیرکانوس، و یکی دیگر از "مردم" که خواست دار لغو دودمان حشمونیان بودند زبیراکه که حشمونیان حکومت را از دست کهانین گرفته بودند و به حکومت پادشاهان تبدیل کرده بودند. پمپئوس به نمایندگی‌ها گوش داد اما از تصمیم‌گیری خودداری کرد. در نهایت، در سال ۶۳ پیش از میلاد، پمپئوس به یهودیه حمله کرد، اورشلیم را فتح کرد، او مقدس ترین مکان معبدرا هتک حرمت کرد,، آریستوبولوس را زندانی کرد و حیرکانوس را "رهبر قومی" نامید، عنوانی که کمتر از عنوان "پادشاه" است.یهودیه سپس از ان به عنوان یک پادشاهی وابسته به جمهوری روم شد.

دوره اولیه رومی (۶۳ قبل از میلاد - ۷۰ میلادی)[ویرایش]

پس از فتح یهودیه توسط پمپی در سال ۶۳ قبل از میلاد، هیرکانوس دوم نقش رهبر قومی را بر عهده گرفت؛ با این حال، مشاور او آنتی‌پاتر در عمل حاکم بود و امور مملکت را اداره می‌کرد. برخی شهرهایی که توسط حشمونیان فتح شده بودند از حکومت یهودیه خارج شدند، از جمله آزوتوس، یافا و سامره، به همراه سکیتوپولیس و چند شهر در ما وراء اردن که دکاپولیس نیمه مستقل را تشکیل دادند.

حکومت هیرکانوس دوم ناپایدار بود. الکساندر دوم، پسر آریستوبولوس دوم، ارتشی بزرگ گرد آورد و اورشلیم را تصرف کرد و هیرکانوس را مجبور به ترک شهر نمود. فرمانده رومی آولوس گابینیوس برای انتقام به یهودیه لشکر کشید، هیرکانوس را به اورشلیم بازگرداند و او را دوباره به عنوان کاهن اعظم منصوب کرد. زمانی که جنگ داخلی سزار آغاز شد، ژولیوس سزار تلاش کرد آریستوبولوس را بر تخت بنشاند؛ با این حال، آریستوبولوس مسموم شد و پسرش الکساندر که آماده حمایت از او بود، به دستور پمپی در آنتیوک گردن زده شد. آنتی‌پاتر و پسرانش فاسائل و هرود در حالی که قدرت سلسله حشمونیان رو به افول می‌رفت، جایگاه و قدرت کسب کردند.

زمانی که پارتیان در سال ۴۰ قبل از میلاد به این منطقه لشکر کشیدند، آنتیگونوس دوم ماتاتیاس، کوچکترین پسر آریستوبولوس دوم را به عنوان پادشاه برگزیدند. فاسائل خودکشی کرد و هیرکانوس دوم پس از آنکه گوشش را برای جلوگیری از اینکه دوباره به عنوان کاهن اعظم عمل کند بریدند، به عنوان اسیر به بابل برده شد. هرود که از پارتیان گریخته بود، راه خود را به سوی مارک آنتونی پیدا کرد که در آن زمان بخش شرقی جمهوری روم را کنترل می‌کرد. او با موافقت همکار حکومتی‌اش اگوستوس که بخش غربی را کنترل می‌کرد، تصمیم گرفتند هرود را به عنوان پادشاه یهودیه منصوب کنند و او را با یک ارتش برای تصرف تاج و تخت فرستادند. در سال ۳۷ قبل از میلاد، اورشلیم پس از محاصره تصرف شد و آنتیگونوس دستگیر و اعدام شد.

سلسله هرودیان[ویرایش]

در سال های ۳۷-۳۶ قبل از میلاد، هرود کبیر توسط سنای روم به عنوان پادشاه یهودیان منصوب شد. پادشاهی یهودیه در دوره او همچنین به عنوان پادشاهی هرودی شناخته می‌شود. هرود به عنوان یک متحد نزدیک و وفادار رومیان، حکومت خود را تا عربستان و حوران گسترش داد. او پروژه‌های بزرگ ساختمانی بسیاری را انجام داد، از جمله بازسازی کامل معبد دوم و گسترش تپه معبدی، و تأسیس قیصریه ساحلی به عنوان یک شهر بندری مهم. هرود همچنین محوطه‌ای را در اطراف ارامگاه حضرت اباهیم در حبرون، قلعه‌ای در مَصادا و هرودیوم ساخت. پادشاهی هرودی تحت هرود دوره رشد و گسترش را تجربه کرد.

پس از مرگ هرود در سال ۴ قبل از میلاد، پادشاهی به چند بخش بین سه پسر او (در ابتدا چهار بخش) تقسیم شد که یک حکومت چهار نفره را تشکیل داد. بخش مرکزی این حکومت چهار نفره به هرود آرخلائوس داده شد که شامل یهودیه، ادومیه و سامره بود. مرگ هرود در سال ۴ قبل از میلاد موجب آزادی احساسات انباشته مردمی شد که تحت خشونت او سرکوب شده بودند. بسیاری از مردم به دلیل مالیات‌های سنگین و هزینه‌های هرود تهیدست شده بودند. زمانی که او درگذشت، پروژه‌های ساختمانی‌اش که روزی فرصت‌های شغلی ایجاد می‌کرد، متوقف شد و بسیاری از مردم شغل خود را از دست دادند. این احساسات انباشته در نهایت به دلایل جنگ اول یهودی-رومی کمک کرد[۶۵].

یهودیه رومی[ویرایش]

در سال ۶ میلادی، کشور دچار آشوب شد و حاکم هرودی یهودیه برکنار گردید تا استان جدید یهودیه تحت حکومت مستقیم روم تشکیل شود.[۶۶]. استان رومی یهودیه بر بخش‌هایی از مناطق سابق پادشاهی‌های حشمونیان و هرودیان گسترش یافت. این استان در سال ۶ میلادی با سرشماری کیرینیوس ایجاد شد و پس از ۱۳۵ میلادی با سوریه فلسطین ادغام گردید.در دوران اواخر معبد دوم، اورشلیم به اوج بزرگی و جمعیت خود رسید.[۶۷][۶۸]. اکثر محققان تخمین می‌زنند جمعیت این شهر در آن زمان بین ۷۰,۰۰۰ تا ۱۰۰,۰۰۰ نفر بوده است.[۶۹][۷۰][۷۱][۷۲].

هرود دوم بر ایتورایا و تراکونیتیس تا زمان مرگش در سال ۳۴ میلادی حکومت کرد که پس از آن فرزندش هرود آگریپا اول جانشین او به عنوان تتراک شد. آگریپا که پیش از این حاکم خالکیس بود، خالکیس را به برادرش هرود واگذار کرد و به جای فیلیپ حکومت کرد. پس از مرگ هرود آنتیپاس در سال ۳۹ میلادی، هرود آگریپا حاکم جلیل نیز شد و در سال ۴۱ میلادی، به عنوان نشانه لطف امپراتور کلودیوس، جانشین ماروللوس فرماندار رومی به عنوان حاکم یهودیه شد.

این دوره از حدود ۴ قبل از میلاد تا ۳۳ میلادی همچنین به این دلیل قابل توجه است که دوران زندگی عیسی ناصری، عمدتاً در جلیل و تحت حکومت هرود آنتیپاس بوده است. بنابراین در تاریخ یهود این دوره زمانی شکل گیری مسیحیت به عنوان یک فرقه مسیحایی از درون یهودیت معبد دوم محسوب می‌شود.

جنگ اول یهودی-رومی[ویرایش]

در سال ۶۶ میلادی، یهودیان یهودیه علیه روم شوریدند و جنگ اول یهودی-رومی (۶۶-۷۳ میلادی) که به جنگ بزرگ یهودی نیز معروف است را آغاز کردند. فلاویوس یوسفوس، مورخ یهودی همعصر که به عنوان فرمانده نیروهای یهودی در جلیل جنگید اما بعداً به روم پیوست، رویدادهای این جنگ را در کتاب "جنگ یهودی" خود ثبت کرده است.

وسپاسیان، یک ژنرال با تجربه رومی، توسط امپراتور نرو برای سرکوب شورش فرستاده شد. او به همراه لژیون‌های دهم فرتنسیس و پنجم مقدونیه به پتولماییس رسید. در آنجا پسرش تیتوس که از اسکندریه به فرماندهی لژیون پانزدهم آپولیناریس آمده بود، به او پیوست، همچنین ارتش‌های متحدان محلی از جمله ارتش پادشاه آگریپا دوم نیز به آنها ملحق شدند. در جریان لشگرکشی جلیل، بسیاری از شهرها بدون جنگ تسلیم شدند و شهرهای دیگر به زور گرفته شدند. یودفات، یک شهر حصاردار در جلیل پایینی، پس از ۴۷ روز محاصره به دلیل خیانت سقوط کرد؛ شهر ویران شد، بسیاری کشته شدند و بقیه به بردگی گرفته شدند. گاملا، پایگاه اصلی یهودیان در بلندی‌های جولان، پس از یک ماه محاصره سقوط کرد. پس از وقفه‌ای در عملیات نظامی که به دلیل جنگ داخلی و آشفتگی سیاسی در روم رخ داد، وسپاسیان به روم احضار و به عنوان امپراتور منصوب شد.

در اوایل سال ۷۰ میلادی، تیتوس برای محاصره اورشلیم، مرکز مقاومت شورشیان در یهودیه، حرکت کرد. این شهر پس از یک دوره آشوب گسترده و فروپاشی یک دولت موقت کوتاه مدت، توسط چندین گروه شورشی تصرف شده بود. دو دیوار نخست اورشلیم در عرض سه هفته شکسته شد، اما ارتش روم نتوانست دیوار سوم و ضخیم‌تر را به دلیل ایستادگی سرسختانه شورشیان بشکند. بر اساس گزارش یوسفوس، مورخ همعصر و منبع اصلی این جنگ، شهر قربانی قتل عام، قحطی و آدم‌خواری شد[۷۳]. در روز نهم ماه عبری او، ۷۰ میلادی (۳۰ اوت)[۷۴]، نیروهای رومی سرانجام بر مدافعان غلبه کردند و معبد را به آتش کشیدند.[۷۵]. مقاومت یک ماه دیگر ادامه یافت، اما در نهایت بخش‌های بالایی و پایینی شهر نیز گرفته شد و شهر تا بنیان سوزانده شد. تیتوس تنها سه برج قلعه هرودیان را به عنوان گواهی بر عظمت گذشته شهر باقی گذاشت[۷۶][۷۷]. یوسفوس نوشت که بیش از یک میلیون نفر در این محاصره و درگیری‌های بعدی کشته شدند.[۷۸]. در حالی که مطالعات معاصر این رقم را زیر سوال می‌برند. همه موافقند که این محاصره تلفات انسانی زیادی در پی داشت به طوری که بسیاری کشته و به بردگی گرفته شدند و بخش‌های وسیعی از شهر ویران شد.

پس از سقوط اورشلیم، تیتوس به روم بازگشت و پایگاه‌های باقی مانده یهودیان از جمله هرودیوم و ماکروس را به لژیون‌های رومی سپرد. این جنگ در سال‌های ۷۳-۷۴ میلادی با محاصره مَصادا به پایان رسید. به گفته یوسفوس، این محاصره منجر به خودکشی دسته جمعی شورشیان سیکاری و خانواده‌های یهودی ساکن در آنجا شد، اگرچه تاریخی بودن این خودکشی دسته جمعی مورد بحث است.

پیامد و عاقبت جنگ اول یهودی-رومی[ویرایش]

دو نسل بعد از از جنگ اول یهودی-رومی، شورش بارکوخبا (۱۳۲-۱۳۶ میلادی) درگرفت. یکی از دلایل آن به نظر می‌رسد بازسازی اورشلیم به عنوان یک مستعمره رومی با نام ائلیا کاپیتولینا بود. این شورش به شدت توسط رومیان سرکوب شد و منجر به خالی شدن گسترده جوامع یهودی از سکنه شد، حتی بیشتر از جنگ اول یهودی-رومی در سال ۷۰ میلادی[۷۹]. برخی محققان این رویدادها را نسل‌کشی توصیف کرده‌اند[۸۰]. بر اساس گزارش کاسیوس دیو، ۵۸۰،۰۰۰ یهودی در این جنگ کشته شدند و بسیاری دیگر از گرسنگی و بیماری جان باختند، ۵۰ قلعه و ۹۸۵ روستا ویران شد. علاوه بر این، بسیاری از اسرای جنگی یهودی به بردگی فروخته شدند.[۸۱]. برخی از مورخان معاصر ادعا می‌کنند که ارقام دیو تا حدی اغراق‌آمیز بود,[۸۲]، اما بر اساس شواهد باستان‌شناسی، تقریباً تمام محققان ادعای او در مورد خالی شدن گسترده از سکنه را تأیید می‌کنند.[۸۳]. این شورش به آرزوی یهودیان برای بازسازی اورشلیم و معبد و همچنین به طور محسوس‌تر، سکونت یهودیان در منطقه یهودیه پایان داد[۸۴]. استان یهودیه نام خود را به سوریه فلسطین تغییر داد[۸۵][۸۶].

بعد از شکست شورش بار کوخبا، حضور یهودیان در این منطقه به طور قابل توجهی کاهش یافت.[۸۷]. با این حال، حضور کوچکی از یهودیان باقی ماند و جلیل به مرکز مذهبی آنها تبدیل شد[۸۸][۸۹]. جوامع یهودی همچنین در تپه های جنوبی حبرون و نوار ساحلی ساکن ماندند. مشنا و بخشی از تلمود، متون مرکزی یهودی، در قرن های ۲ تا ۴ میلادی در طبریه و اورشلیم نوشته شدند.[۹۰]. در طول قرن های بعد، یهودیان بیشتری به جوامع شکوفای پراکنده مهاجرت کردند. برخی دیگر در سرزمین اسرائیل ماندند و برخی به مسیحیت گرویدند.[۹۱]. مورخان یهودی گاهی از این دوره زمانی که با دوران باستانی جهان مصادف است، به عنوان دوره ربانی یا تلمودی یاد می کنند.

پس از ویرانی معبد دوم، یهودیت به دو حوزه زبانی یونانی و عبری/آرامی تقسیم شد[۹۲]. الهیات و متون مذهبی هر یک از این جوامع کاملاً متفاوت بود. یهودیت یونانی‌زبان هرگز یشیواهایی برای مطالعه شریعت شفاهی ایجاد نکرد. یهودیت ربانی (که در سرزمین اسرائیل و بابل متمرکز بود) تقریباً به طور کامل پراکندگی یونانی‌زبان را در نوشته‌های خود نادیده می‌گیرد. مشخص نیست که آیا یهودیت یونانی‌زبان در نهایت با ادغام پیروانش در جامعه مسیحی یونانی-رومی ناپدید شد، یا اینکه به عنوان یک جامعه متمایز کتاب‌محور باقی ماند که بعدها بر تکامل یهودیت قرائی تأثیر گذاشت.

در قرن اول میلادی، جامعه یهودی در بابل، که یهودیان پس از فتح بابل و همچنین پس از شورش بار کخبا در سال ۱۳۵ میلادی به آنجا تبعید شده بودند، جمعیت رو به رشد سریعی[۹۳] در حدود یک میلیون نفر داشت که این رقم بین سالهای ۲۰۰ تا ۵۰۰ میلادی، هم از طریق رشد طبیعی و هم از طریق مهاجرت بیشتر یهودیان از سرزمین اسرائیل، به حدود دو میلیون نفر افزایش یافت و حدود یک ششم جمعیت یهودیان جهان را در آن دوران تشکیل می داد.[۹۴].

دین[ویرایش]

در طول ۶۰۰ سال دوران معبد دوم، جریان های مذهبی متعددی ظهور کرد و تحولات مذهبی گسترده ای رخ داد. تکامل کانون کتاب مقدس عبری، کنیسه، و آخرالزمان گرایی یهودی همگی می توانند به دوران معبد دوم ردیابی شوند.

بر اساس سنت یهودی، نبوت در دوران اولیه معبد دوم متوقف شد؛ این امر در زمانی که یهودیان بیشترین نیاز را به حمایت و راهنمایی الهی احساس می کردند، آنها را بدون نسخه خودشان از هدایت الهی رها کرد.

در دوران یونانی، جریان های یهودیت تحت تأثیر فلسفه یونانی قرار گرفتند که از قرن سوم قبل از میلاد توسعه یافته بود، به ویژه یهودیان مهاجر در اسکندریه که منجر به تدوین ترجمه هفتادگانی ( سپتواگینتا ) شد. فیلون یکی از حامیان مهم ترکیب الهیات یهودی و تفکر یونانی بود. نفوذ فزاینده یونانی گرایی در یهودیت منبع اختلاف برای برخی یهودیان شد؛ این یکی از عوامل اصلی شورش مکابیان بود.

در اواسط قرن دوم قبل از میلاد، فرقه های فریسیان و صدوقیان بر اساس نظر اکثر دانشمندان شکل گرفتند. تصور می شود فرقه عرفانی صحرای یهودیه، احتمالاً اسنیان، در یک سوم دوم قرن دوم قبل از میلاد تاسیس شده است. این فرقه نمونه مفیدی از تأثیر عمیق این سالها بر ظهور الگوها، باورها و سبک زندگی های جدید است. فرار اعضای فرقه به بیابان، اعتراض مستقیمی علیه آنچه در آن زمان در اورشلیم در جریان بود. ظهور رهبری جدید در شهر، رهبری که مسیر تاریخ یهود را برای بیش از یک قرن شکل می داد، منجر به بیگانگی و جدایی این فرقه شد[۹۵].

از حدود سال ۱۷۰ قبل از میلاد تا ۳۰ میلادی، پنج نسل متوالی از زوگوت ("جفت های") رهبران، امور معنوی یهودیان را رهبری کردند.

در دوران اواخر معبد دوم، ایده های مسیحایی متعددی شکل گرفت. مسیحیت در ابتدا به عنوان یک فرقه یهودی معبد دوم در قرن اول یهودیت یونانی در یهودیه روم ظهور کرد. عیسی ناصری یک واعظ و رهبر مذهبی یهودی در قرن اول میلادی بود. پس از مرگ او، حواریون و پیروانشان در سراسر لوانت، اروپا، آناتولی، بین النهرین، قفقاز جنوبی، مصر و اتیوپی گسترش یافتند، علیرغم آزار و اذیت اولیه. به زودی این آیین پرستندگان خدای غیر یهودی را نیز جذب کرد که منجر به دوری از آداب و رسوم یهودی شد و پس از سقوط اورشلیم که به یهودیت مبتنی بر معبد پایان داد، مسیحیت به تدریج از یهودیت جدا شد.

ادبیات[ویرایش]

ادبیات مذهبی دوران معبد دوم را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: کتب اپوکریفا و پسودپیگرافا؛ ادبیات یهودیان یونانی‌زبان مهاجر؛ و نسخه‌های دریای مرده. دو دسته اول توسط مسیحیان حفظ شدند، در حالی که دسته سوم در قرن بیستم در غارهای قمران کشف شد[۹۶].

کتب اپوکریفا ("کتب پنهان") توسط برخی فرقه های مسیحی به عنوان کتب قانونی مقدس پذیرفته شده است و شامل کتاب هایی مانند ۴-۱ مکابیان، سیراخ، حکمت سلیمان، باروخ (شامل نامه ارمیا)، توبیت و یهودیت، به همراه ۲-۱ عَزرا و دعای مناسه می شود که توسط هیچ کلیسایی به عنوان قانونی شناخته نمی شوند. کتب پسودپیگرافا ("عناوین نادرست") شامل کتاب هایی است که به چهره های شناخته شده کتاب مقدس مانند انوخ، ابراهیم، موسی و دیگران نسبت داده می شود. نسخه های دریای مرده به طور کلی به عنوان کتابخانه یک جامعه عرفانی و فرقه ای که در قمران زندگی می کردند، احتمالاً اسنیان، در نظر گرفته می شوند. این نسخه ها علاوه بر آثار دو دسته اول، شامل نوشته های دیگری مانند قانون جامعه، سند دمشق، نسخه معبد، نسخه جنگ، سرودهای سپاسگزاری، پشاریم و موارد دیگر نیز هست.

دسته چهارم نیز وجود دارد که شامل برخی از بخش های کتاب مقدس عبری است که در دوران معبد دوم نگاشته شده اند، از جمله کتب انبیای زکریا، حَجَی، ملاکی، یوئیل و بخش هایی از کتاب اشعیا (فصل های ۲۴ تا ۲۷ و ۵۶ تا ۶۶)، که همگی مربوط به دوران هخامنشیان هستند، به همراه بخش های گسترده ای از کتوویم. با این حال، این کتاب ها معمولاً در پژوهش های علمی جزء ادبیات دوران معبد دوم طبقه بندی نمی شوند.

اقتصاد[ویرایش]

کشاورزی[ویرایش]

تقریبا تمامی نیازهای اقتصاد ملی یهودی در دوران معبد دوم در داخل کشور تامین می شد؛ صادرات و واردات بسیار ناچیز بود.[۹۷]. کشاورزی نقش مهمی در زندگی اقتصادی داشت. یوسفوس دلیل اینکه متون قدیمی از یهودیان نام نبرده اند را چنین توضیح می دهد:

بنابراین در مورد خودمان، ما نه در یک کشور ساحلی زندگی می کنیم و نه در تجارت و مبادلات تجاری که از آن ناشی می شود لذت می بریم؛ بلکه شهرهایی که در آن ساکن هستیم از دریا دور است، و با داشتن یک سرزمین حاصلخیز برای سکونت، تنها به کشاورزی در آن می پردازیم.[۹۸][۹۹].

بر اساس شواهد، اکثر اراضی کشاورزی یهودیه برای کشت غلات، عمدتاً گندم و همچنین جو که محصولی مقاوم‌تر اما کمتر محبوب در مناطق خشک‌تر بود، استفاده می‌شد. باستان‌شناسان تعداد زیادی چرخ روغن زیتون و شراب کشف کرده‌اند که نشان‌دهنده اهمیت این محصولات نیز هست. ادبیات ربانی، نوشته‌های یوسفوس و عهد جدید نیز آشکار می‌کنند که سبزیجات، صیفی‌جات و حبوبات هم کشت می‌شدند. حبوبات بسیار مهم بودند، زیرا می‌توانستند برای مدت طولانی نگهداری شوند و اغلب در سال‌هایی که سایر محصولات شکست می‌خوردند.[۱۰۰]، به خوبی رشد می‌کردند. منابع از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم میلادی نشان می‌دهد که برنج توسط کشاورزان یهودی در اوایل دوره روم به فلسطین معرفی شد. برنج محلی، برنجی با دانه‌های بزرگ و باکیفیت بود.[۱۰۱].

از محصولات دامپروری عمده می‌توان به شیر، کره و پنیر (اگرچه این خوراکی‌ها سهم کوچکی در رژیم غذایی داشتند)، پشم و غذا برای ارتش روم اشاره کرد که به طور غیرمعمول برای آن زمان، شامل یک جیره روزانه گوشت بود. ماهی نیز وجود داشت، احتمالاً عمدتاً شور، اما نه در مقادیر زیاد. شهر جلیلی تاریشیا، واقع در ساحل دریاچه جلیل، نام خود را از واژه یونانی ταρίχη به معنای "ماهی شور" گرفته است.[۱۰۲].

چند منطقه کوچک در استان به کشت محصولات نقدی اختصاص داده شده بود. یک نمونه معروف، باغ های درخت بلسان در اطراف اریحا بود. جوزفوس همچنین اشاره می کند که در زمان او، زیتون به طور گسترده ای در برخی از مناطق جلیل بالا کشت می شد و روغن آن گاهی به شهرهای همسایه فروخته می شد.[۱۰۳].

واردات و صادرات[ویرایش]

منابع متعددی وجود دارند که نشان می‌دهند مقداری واردات محدود هم صورت می‌گرفته است. واردات گندم در مخشیرین ۳:۴ ذکر شده است و حکم هاخامها مبنی بر ناپاکی آیینی ظروف سفالی و شیشه‌ای وارداتی نیز به نظر می‌رسد که این محصولات به منطقه وارد می‌شدند. نوشته‌های حَفتصیبا از دوره هلنیستی نشان می‌دهد که تبادل کالا میان جوامع محلی تا حدی وجود داشته و حتی امکان داشته که صادراتی هم صورت گرفته باشد. همچنین ممکن است که این منطقه به عنوان یک پایگاه تجاری عمل می‌کرده باشد، زیرا بلسان و خرما از منطقه اریحا در خارج از منطقه فروخته می‌شد و مشخص است که مردم محلی در آنجا در سایر موارد خودکفا نبوده‌اند.[۱۰۴].

اما با نگاه به کلیت وضعیت اقتصادی، مقیاس واردات و صادرات ناچیز بوده است. به عنوان مثال، رومیان مالیات سالیانه زمین و بندرگاهی به مبلغ ۲۰،۶۶۵ مودیا، یا حدود ۱۳۵.۵ تن گندم را برای شهر یافا از هیرکانوس دریافت می کردند. مالیات ۱۳۵.۵ تن گندم برای بندر اصلی یهودیان بسیار ناچیز بود که نشان می دهد این شهر تنها مقدار کمی کالا صادر می کرده است. بر اساس گفته یوسفوس، مراکز تجاری اصلی شهرهای ساحلی فنیقی بودند. آنها در تجارت بین المللی در دریای مدیترانه شرکت داشتند و گفته می شود به عنوان بنادر اصلی برای کمی واردات و صادرات سرزمین اسرائیل عمل می کردند. حشمونیان برخی از این شهرها را فتح کردند، اگرچه ممکن است کاملا متروک نشده باشند، اما وضعیت اقتصادی و اعتبار آنها تنزل یافت. در این دوره تنها اسقلان شهر مستقل باقی ماند و یافا همچنان به عنوان یک بندرگاه کوچک فعالیت می کرد. پس از تصرف یهودیه توسط رومیان، شهرهای ساحلی فنیقی دوباره شکوفا شدند و جایگاه خود را به عنوان مراکز اقتصادی باز یافتند.

واردات مواد غذایی در زمان های خشکسالی یا قحطی، همانند دوران هرود,[۱۰۵] و هلنا .[۱۰۶]اهمیت داشت. با این حال، همانطور که در کتاب وصیت ایوب ,[۱۰۷]آشکار است، تجارت در این دوران اغلب ویژگی شهرهای ساحلی بود.

کالا و محصولات[ویرایش]

اورشلیم در اواخر دوران معبد دوم یک مرکز مصرف مهم در آن زمان بود. این مرکز اقتصادی برای تأمین نیازهای معبد و زائران، و همچنین ساکنان محلی که در کشاورزی کار نمی‌کردند[۱۰۸][۱۰۹]، توسعه یافته بود. کبوترها در دشت‌های یهودیه پرورش داده می‌شدند و به معبد فرستاده می‌شدند.

محل هایی که معبد از آنجا محصولات کشاورزی با کیفیت بالا دریافت می کرد، در مشنای مناخوت آمده است: آرد نان نازک با کیفیت برتر از مزارع میخماس و زانوخا (زانوآ امروزی) حمل می شد. آرد افورایم در رتبه دوم قرار داشت. درختان زیتون نزدیک تقوع در جلیل، منبع اصلی روغن زیتون معبد بودند.رجف در شرق رود اردن در رتبه دوم قرار داشت.قروتیم (کروتیم) و هاتولیم تولیدکنندگان اصلی شراب بودند، پس از آن بیت ریما (بانی زید الغربیه امروزی)، بیت لاون (الوبان الغربی) و کفار سیگنا (در جلیل پاینی) قرار داشتند.[۱۱۰].

زبان[ویرایش]

نمای کلی[ویرایش]

در دوران معبد دوم، محیط زبانی در یهودیه با همزیستی دو زبان گفتاری آرامی و عبری مشخص می‌شد. در مورد معنای دوزبانگی جمعیت اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی معتقدند گویشوران به یک اندازه به عبری و آرامی تکلم می‌کردند، در حالی که دیگران معتقدند یکی از زبان‌ها بر دیگری بسته به منطقه ترجیح داشته است. آرامی در سامره و جلیل گسترش یافت، در حالی که در یهودیه همچنان از عبری استفاده می‌شد.[۱۱۱]. اگرچه آرامی در نهایت بر عبری به عنوان زبان رایج در منطقه غلبه کرد، اما بسیاری از مردم عبری را به عنوان زبان عبادی آموختند.

در کل، این دوره شاهد تغییرات زبانی مهمی در منطقه بود که بازتاب تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن زمان است. همزیستی عبری و آرامی بخشی از ویژگی‌های چندفرهنگی این دوره بود.

در طول دو قرن حکومت هخامنشیان (۵۳۸-۳۳۲ قبل از میلاد)، زبان اداری آرامی امپراتوری بود. از سال ۳۳۳ قبل از میلاد به بعد، یونانی کوینه زبان رسمی اداری شد و برای گسترش فرهنگ یونانی به کار می‌رفت. حتی در زمان حکومت روم، زبان اداری در استان‌های شرقی از جمله یهودیه همچنان یونانی باقی ماند.

این تغییرات زبانی منعکس کننده تحولات سیاسی و فرهنگی در منطقه در طول دوران باستان بود. استفاده از آرامی در دوره هخامنشی، سپس جایگزینی آن با یونانی در دوران یونانی و حتی ادامه استفاده از یونانی به عنوان زبان اداری در دوره حکومت روم، نشان دهنده تأثیرات فرهنگی و سیاسی قدرت‌های بزرگ آن زمان بر این منطقه است.

این تحولات باعث شد تا یهودیان دوزبانه شوند و هم از عبری و هم از زبان‌های رسمی مانند آرامی و یونانی در زندگی روزمره استفاده کنند، که این امر تأثیر عمیقی بر فرهنگ و جامعه آنها گذاشت.

خط مربع (همچنین به نام خط آشوری شناخته می‌شود) احتمالاً در دوران هخامنشی شروع به جایگزینی خط پالئو-عبری کرده بود، اگرچه این گذار تا دوران یونانی کامل نشد و آثار خط قبلی همچنان تا شورش بار کخبا در حال استفاده بود.

زبان لاتین، زبان ارتش روم و سطوح بالاتر اداری، تقریباً تأثیری بر چشم‌انداز زبانی این منطقه نداشت. در متون و شواهد باستان‌شناختی کمتر دیده می‌شود. تنها تعداد اندکی پاپیروس لاتین در این منطقه کشف شده است؛ آنهایی که در مأصادا پیدا شدند، متعلق به پادگان رومی بودند.

بنابراین در حالی که زبان‌های آرامی، عبری و یونانی نقش مهمی در زندگی روزمره مردم داشتند، لاتین تقریباً هیچ نفوذی در میان جمعیت عمومی نداشت و عمدتاً در سطح نظامی و اداری رومیان محدود می‌شد.

آرامی[ویرایش]

در دوران هخامنشی، آرامی زبان اداری امور غیرنظامی بود. متون قراردادها به زبان آرامی نوشته می‌شدند. کتوبا (سند ازدواج)، گت (سند طلاق) و سایر اسناد قانونی که در تلمود ذکر شده اند، به زبان آرامی نگاشته می‌شدند. فرمول‌های متون آرامی کتوبا از دوران هخامنشی حفظ شده بودند، گرچه در دوره یونانی تغییراتی در آنها داده شد. جامعه یهودی الفانتین نیز آرامی را پذیرفته بود و این زبان، زبان اصلی استفاده شده در پاپیروس‌ها و استراکاهای الفانتین بود. عیسی که اهل جلیل بود و شاگردانش نیز به زبان آرامی سخن می‌گفتند.

بنابراین آرامی در این دوره نقش مهمی در زندگی اداری، قانونی و روزمره یهودیان در سراسر خاورمیانه داشت، گرچه در برخی مناطق مانند یهودیه، عبری همچنان زبان غالب بود.

با وجود اینکه آرامی به زبان رایج در میان مردم تبدیل شده بود، متون آرامی اندکی وجود دارد که اطلاعاتی درباره زبان گفتاری در منطقه در دوران معبد دوم ارائه می‌دهد. سه کتاب از کتاب مقدس عبری شامل بخش‌هایی به زبان آرامی است: عزرا ۴:۸ تا ۶:۱۸ و ۷:۱۲ تا ۲۶ و دانیال ۲:۴ تا ۷:۲۸. "مگیلات تعانیت" (نوار روزه) حدود قرن اول میلادی به زبان آرامی نوشته شده است. این موضوع در مورد ترگومیم، یا ترجمه های آرامی کتاب مقدس نیز صدق می‌کند، اما تاریخ‌گذاری دقیق آنها دشوار است.

این نکته نشان می‌دهد که گرچه آرامی زبان گفتاری غالب در میان مردم بود، اما متون مکتوب آرامی آن دوران به طور گسترده‌ای باقی نمانده است. شاید دلیل آن این باشد که عبری همچنان زبان مقدس و رسمی برای بسیاری از متون مهم باقی مانده بود.

عبری[ویرایش]

برخی از کتب متأخر عهد عتیق مانند عزرا، نحمیا، استر، دانیال، تواریخ، حجی، زکریا و ملاکی صراحتاً به دوران معبد دوم تاریخ گذاری شده اند. آیات اول و دوم کتاب حزقیال در زمان تبعید به بابل نوشته شده است. در مورد زمان نگارش کتاب جامعه، غزل‌غزلها، یونس، برخی مزامیر و احتمالاً کتاب ایوب اختلاف نظر وجود دارد اما اکثر محققان معتقدند در دوران معبد دوم نوشته شده اند. اکثر این کتب به آنچه در زبان‌شناسی "عبری متأخر کتاب مقدس" نامیده می‌شود، نگاشته شده اند. این شکل متأخر عبری کتاب مقدس به ویژه در کتاب تواریخ قابل مشاهده است که گاهی بخش‌هایی از کتاب سموئیل و ملوک را بازنویسی می‌کند و قسمت‌هایی را برای انطباق با کاربرد پس از تبعید تغییر می‌دهد. با این حال، نه تمام آثار ادبی دوره معبد دوم به یک اندازه ویژگی‌های عبری متأخر کتاب مقدس را دارند؛ برخی به شکلی نوشته شده‌اند که به طور چشمگیری متذکر عبری کلاسیک کتاب مقدس است.

عبری همچنان در برخی مناطق یهودیه حداقل تا سال ۲۰۰ میلادی و شاید حتی بعد از آن زبان گفتاری بود. زبان عبری گفتاری در دوران معبد دوم احتمالاً از عبری کتاب مقدس و شاید از یک لهجه خاص آن ریشه گرفته بود. این شکل از عبری اکنون به عنوان "عبری مشنایی" شناخته می‌شود. حسیدیم که پیش‌درآمد اسنیان و فریسیان محسوب می‌شوند، ترکیبی از عبری کتاب مقدس و عبری مشنایی را به عنوان زبان ادبی خود استفاده می‌کردند که در آن عبری مشنایی غالب بود. ادبیات تنایم و آموراییم در سرزمین اسرائیل و بابل به زبان عبری مشنایی نوشته شده که بعدها در مشنا نیز یافت می‌شود. از اولین نمونه‌ها می‌توان به رساله‌های تمید و میدوت اشاره کرد. این زبان عبری زنده بود و فقط یک زبان مصنوعی محدود به دانشمندان یهودی نبود، هرچند در بحث‌های ربانی ثابت شده بود. گروه قمران همچنان از عبری متأخر کتاب مقدس که یک زبان ادبی بود استفاده می‌کرد، اما آن را با ویژگی‌های زبانی منحصربه‌فرد خود تلفیق می‌کرد.

فلاویوس ژوزفوس، مورخ یهودی قرن اول، مدعی است که او با مردم اورشلیم به زبان عبری سخن می گفت. اما همانطور که معمول است، شهادت او مبهم و با برگردان های آرامی که برای توصیف سنت های یهودی استفاده می کند، در تناقض است. عبری گفتاری در طول شورش بار کخبا (۱۳۲-۱۳۵ میلادی) شاهد موج کوتاهی از احیای علاقه بود. با این حال، مشنا حدود سال ۲۰۰ نوشته شده است، زیرا دیگر امکان حفظ و انتقال شفاهی آن به دلیل کمبود گویشوران عبری که بتوانند آن را از بر کنند، وجود نداشت. این نشان می دهد که گرچه عبری همچنان به عنوان یک زبان گفتاری در برخی مناطق وجود داشت، اما جایگاه آن رو به افول بود. احیای موقت آن در زمان شورش بار کخبا نیز نتوانست از کاهش گویشوران آن جلوگیری کند، به طوری که مشنا در نهایت به صورت کتبی تدوین شد. این روند نزولی عبری گفتاری در برابر گسترش آرامی صورت گرفت که در نهایت آرامی را به زبان غالب مردم در این منطقه تبدیل کرد، هرچند عبری همچنان به عنوان زبان مقدس و ادبی حفظ شد.

متون قرن اول و دوم میلادی کشف شده در صحرای یهودا از جمله نسخه مسی یافت شده در قمران و نامه های بار کخبا و سایر نوشته های کشف شده در غارهای نزدیک ناحال هور، حاوی عبری مشنایی هستند. این اسناد نمایی از عبری روزمره را به ما ارائه می دهند، هرچند مشخص نمی کنند که به کدام مناطق خاص مربوط می شوند. نمونه های صحرای یهودا تمایل دارند نشان دهند که این یک لهجه جنوبی بوده است.

یونانی[ویرایش]

یونانی زبان اصلی یهودیان مصر در دوران یونانی و رومی، به ویژه یهودیان اسکندریه بود. اگرچه یهودیان مصر در اوایل دوره پتولمایی از زبان آرامی استفاده می کردند، اما به سرعت آن را به نفع یونانی کنار گذاشتند. تنها در اوایل دوره بیزانس بود که جوامع یهودی مصر با یکدیگر به زبان عبری که دوباره به عنوان زبان رسمی خدمت می کرد، ارتباط برقرار می کردند. اما در دوره بیزانس، با احیای اهمیت زبان عبری، دوباره این زبان به عنوان زبان رسمی و ارتباطی در میان جوامع یهودی مصر جایگاه پیدا کرد.[۱۱۲].

استفاده از زبان یونانی فقط به یهودیان مهاجر و پراکنده محدود نمی‌شد، از قرن سوم قبل از میلاد به بعد، تقریباً تمامی کتیبه‌های جنوب منطقه لوانت به زبان یونانی نوشته شده بودند، به استثنای قبور، استخوان‌دان‌ها (ستوندان) و در کنیسه‌ها. بسیاری از استخوان‌دان‌های(ستوندان) این دوره دارای کتیبه‌های یونانی هستند، که یا نشان‌دهنده قبور خانواده‌های در غربت است یا به مقامات در شناسایی قبرها کمک می‌کرده است. طبق گفته مشنا، زبان یونانی حتی در معبد اورشلیم نیز حضور داشته است.[۱۱۳].

نام های یونانی مانند جیسون، منلائوس و الکساندر در میان یهودیان در بیشتر دوران معبد دوم محبوب بودند. برخی از فریسیان نیز نام های یونانی مانند آنتیگونوس از سوکو یا پی[ت]ولیون داشتند.

هویت[ویرایش]

یهودیان توسط نویسندگان یونانی، رومی و یهودی به عنوان یک "اتنوس" یا قومیت شناخته می شدند، یکی از بسیاری از اقوام ساکن در جهان یونانی-رومی. ون مارن نشان می دهد که چرا یهودیان دوران اواخر معبد دوم ممکن است با استفاده از شش ویژگی که هم قومان به اشتراک می گذارند، طبق تعریف هاچینسون و اسمیت، به عنوان یک گروه قومی در اصطلاح مدرن در نظر گرفته شوند.[۱۱۴]. این ویژگی ها عبارتند از:

1. یک نام مشترک یا اتنونیم، که هویت و "جوهر" آن جامعه را منتقل می کند. در دوران باستان، سه نام مناسب برای اشاره به قوم یهود استفاده می شد: "عبری"، "اسرائیل" و "یهودی". در متون دوره معبد دوم، عنوان "عبری" برای توصیف فردی از دوران پیش از پادشاهی تاریخ یهود استفاده می شد. عنوان "اسرائیل" یک نامگذاری همیشگی برای این قوم بود یا به اعضایی که بخشی از حکومت متحد، پادشاهی شمالی قدیمی یا اسرائیل آخرالزمانی بودند، اشاره داشت. اعضای قوم معاصر معمولاً "یهودی" نامیده می شدند، و این نام همچنین می تواند به یک زیرمجموعه جغرافیایی محدود یا فرزندان پادشاهی قدیمی یهودا اطلاق شود.[۱۱۵].

2. یک اسطوره از نیای مشترک. در مورد یهودیان، نسب از نیای هم‌نام یعقوب/اسرائیل؛ علاوه بر این، ادعای نسب از ابراهیم توسط حشمونیان برای گسترش تعاریف یهودیت مورد بهره‌برداری قرار گرفت، هرچند این ادعا توسط دیگران مورد مناقشه قرار گرفت.[۱۱۶].

3. خاطرات مشترک از گذشته، از جمله رویدادهای تاریخی و قهرمانان. کتب مقدس یهودی یک مجموعه بنیادی از این داستان‌های تاریخی را فراهم می‌کند. قرائت جمعی تورات عبری و سایر متون در کنیسه‌ها به بیشتر ریشه‌دار شدن داستان‌ها و شخصیت‌های موجود در آن‌ها در هویت جمعی یهودیان کمک کرد. این شامل شخصیت‌هایی مانند پدران آغازین، موسی و داوود، و رویدادهایی مانند خروج از بردگی مصر، عهد در کوه سینا، اوج دوران پادشاهی متحد، اسارت بابلی، آزارهای آنتیوخوس و شورش مکابیان می‌شود.[۱۱۷].

4. یک یا چند جنبه از فرهنگ مشترک، که لزوماً نیازی به تعیین آن نیست، اما معمولاً شامل دین، زبان و آداب و رسوم می‌شود. همپوشانی‌های قابل توجهی بین دین، زبان‌ها، آداب و رسوم و دیگر جنبه‌های فرهنگی وجود داشت که توسط یهودیان باستان به اشتراک گذاشته می‌شد؛ علاوه بر این، دین را نمی‌توان از دیگر جنبه‌های فرهنگی، به‌ویژه در دوران باستان، جدا کرد. پرستش خدای اسرائیل، کارکرد معبد در اورشلیم و سایر اماکن مقدس، و پیروی از آداب و رسوم خاص یهودی (قوانین غذایی، رعایت شنبه و غیره) جنبه‌های عمده یهودیت در این دوره بودند. با وجود اینکه همه یهودیان زبان واحدی را صحبت نمی‌کردند، از آنجایی که بسیاری از نوشته‌های مقدس به زبان عبری نگاشته شده بود، این زبان نیز به‌عنوان نمادی برای یهودیانی که آن زبان را صحبت نمی‌کردند، عمل می‌کرد.[۱۱۸].

5. ارتباط با یک سرزمین مادری، که لزوماً نیازی نیست که گروه قومی آن را فیزیکی اشغال کرده باشد تا به سرزمین اجدادی خود احساس دلبستگی نمادین داشته باشد، همانطور که برای جمعیت پراکنده مصداق دارد. در مورد یهودیان، این سرزمین اسرائیل یا یهودیه/فلسطین است. برای هم یهودیان محلی و هم آنهایی که در پراکندگی زندگی می‌کردند، این سرزمین ارزش نمادین داشت. این ارتباط علیرغم مرزهای متغیر و گاه نامشخص، ادامه می‌یابد.[۱۱۹].

6. احساس همبستگی از سوی حداقل برخی از بخش‌های جمعیت قومی. قدرت این احساس متغیر است. جوزفوس گزارش می‌دهد که زمانی که جنگ اول یهودی-رومی آغاز شد، یهودیان سکیتوپولیس به دلیل احساس همبستگی ضعیف‌تر با قوم یهود، با شهر برای مبارزه با شورشیان یهودی همراه شدند.

در قرن‌های پس از جنگ اول یهودی-رومی و ویرانی معبد دوم، هویت یهودی به تدریج از یک قومیت با هویت مذهبی متمایز، به یک جامعه مذهبی تبدیل شد که همچنین خود را یک ملت نیز می‌دانست.[۱۲۰].

آرمان های ملی گرایانه[ویرایش]

در دوران اولیه یونانی هلنیستی، یهودیان از دیدگاه مشاهده گران یونانی به عنوان فیلسوفان شرقی توصیف می شدند که خارج از آشوب های سیاسی هلنیستی زمان خود، در یک بافت قومی-ملی آرمانشهری زندگی می کردند. متون یهودی از دوران هخامنشیان نیز هیچ آرزوی سیاسی برای استقلال را منعکس نمی کنند و حتی در اوایل دوران هلنیستی، یهودیان دیدگاه مثبتی نسبت به حاکمان هلنیستی داشتند.[۱۲۱].

اما رویدادها و شرایطی که منجر به شورش مکابیان شد، باعث شکل گیری یک سنت نظامیگری-متعصبانه بین سالهای ۱۷۰ تا ۱۶۰ قبل از میلاد در میان یهودیان گردید و این سنت تا شورش بار کخبا نقش کلیدی در زندگی ملی آنها ایفا کرد.[۱۲۲].

پراکندگی[ویرایش]

زادگاه همچنان پیوند نمادین مشترک یهودیان پراکنده بود. آن مرکز جهان بود، علیرغم اینکه اکثریت یهودیان ساکن در خارج از کشور بازنمی‌گشتند و علیرغم اینکه بسیاری از آنها علاقه خود را به هم شهرهای یونانی-رومی زادگاه خود و هم شهر معبد در اورشلیم نشان می‌دادند. احتمالاً یهودیان سمیرنا در آسیای کوچک برای حمایت از پروژه‌های شهری پول اهدا می‌کردند. ترابیلکو به آنها "یهودیان سابق یهودیه" و نه "یهودیان سابق" می‌گوید، که نشان می‌دهد آنها به عنوان گروهی که ریشه در یهودیه داشتند اما اکنون به شهر محل اقامت خود وفادار بودند و حتی به امور عمومی کمک مالی می‌کردند، شناخته می‌شدند. یهودیان آکمونیا در فریگیه به شهرشان کمک مالی می‌کردند و از آن به عنوان پاتریس یا "شهر میهن" یا "زادگاه" یاد می‌کردند.[۱۲۳].

آثار فیلون اسکندرانی در اوایل قرن اول میلادی، بینش بیشتری نسبت به ارتباط یهودیان پراکنده با سرزمین یهودیه/فلسطین میدهند. در زمان فیلون، یهودیان مدت زیادی بود که در پراکندگی و به ویژه در اسکندریه حضور داشتند. از آنجایی که هم‌میهنان فیلون برای نسل‌های متمادی در اسکندریه زندگی می‌کردند، به نظر می‌رسد که او آن را شهر خود می‌دانست. اما در عین حال، فیلون نوشت که در حالی که یهودیان پراکنده جایی را که در آن متولد و بزرگ شده بودند، سرزمین پدری خود می‌دانستند، اورشلیم را شهر مادری خود می‌پنداشتند[۱۲۴][۱۲۵]:

" ...آنها شهر مقدس را که معبد مقدس خدای متعال در آن قرار دارد، شهر مادری خود می‌دانند؛ اما شهرهایی که از پدران، پدربزرگان و نیاکان دورتر به ارث برده‌اند، در هر مورد، توسط آنها سرزمین پدری محسوب می‌شود که در آن متولد و پرورش یافته‌اند.".[۱۲۶][۱۲۷].

برای توضیح وضعیت یهودیان به شکلی که برای خوانندگان یونانی قابل درک باشد، فیلون یهودیان پراکنده را به عنوان مهاجرانی ترسیم کرد که مستعمره‌هایی (به زبان یونانی: آپویکیای) را بنیان نهادند، با این تفاوت که اورشلیم شهر مادری (متروپولیس) آنها محسوب می‌شد. بنابر گفته کِیشِر، در این زمینه فقط می‌توان اسکندریه را سرزمین یهودیان در نظر گرفت، زیرا جایی بود که یک "مستعمره" یهودی در آن بنیان نهاده شده بود. این مستعمره به عنوان یک اتحادیه قومی متمایز با وضعیت سیاسی و قانونی شناخته شده (پولیتئوما) سازماندهی شده بود، در حالی که اورشلیم نقش شهر مادری را برای آن ایفا می‌کرد.[۱۲۸].

منابع[ویرایش]

  1. Jonathan Stökl, Caroline Waerzegger (2015). Exile and Return: The Babylonian Context. Walter de Gruyter GmbH & Co. pp. 7–11, 30, 226.
  2. Encyclopaedia Judaica. Vol. 3 (2nd ed.). p. 27.
  3. Helyer, Larry R.; McDonald, Lee Martin (2013). "The Hasmoneans and the Hasmonean Era". In Green, Joel B.; McDonald, Lee Martin (eds.). The World of the New Testament: Cultural, Social, and Historical Contexts. Baker Academic. pp. 45–47. ISBN 978-0-8010-9861-1. OCLC 961153992. The ensuing power struggle left Hyrcanus with a free hand in Judea, and he quickly reasserted Jewish sovereignty... Hyrcanus then engaged in a series of military campaigns aimed at territorial expansion. He first conquered areas in the Transjordan. He then turned his attention to Samaria, which had long separated Judea from the northern Jewish settlements in Lower Galilee. In the south, Adora and Marisa were conquered; (Aristobulus') primary accomplishment was annexing and Judaizing the region of Iturea, located between the Lebanon and Anti-Lebanon mountains
  4. Ben-Sasson, H.H. (1976). A History of the Jewish People. Harvard University Press. pp. 226. ISBN 0-674-39731-2. The expansion of Hasmonean Judea took place gradually. Under Jonathan, Judea annexed southern Samaria and began to expand in the direction of the coast plain... The main ethnic changes were the work of John Hyrcanus... it was in his days and those of his son Aristobulus that the annexation of Idumea, Samaria and Galilee and the consolidation of Jewish settlement in Trans-Jordan was completed. Alexander Jannai, continuing the work of his predecessors, expanded Judean rule to the entire coastal plain, from the Carmel to the Egyptian border... and to additional areas in Trans-Jordan, including some of the Greek cities there.
  5. Smith, Morton (1999), Sturdy, John; Davies, W. D.; Horbury, William (eds.), "The Gentiles in Judaism 125 BCE - 66 CE", The Cambridge History of Judaism: Volume 3: The Early Roman Period, The Cambridge History of Judaism, Cambridge: Cambridge University Press, vol. 3, pp. 192–249, doi:10.1017/chol9780521243773.008, ISBN 978-0-521-24377-3, retrieved 2023-03-20, These changes accompanied and were partially caused by the great extension of the Judaeans' contacts with the peoples around them. Many historians have chronicled the Hasmonaeans' territorial acquisitions. In sum, it took them twenty-five years to win control of the tiny territory of Judaea and get rid of the Seleucid colony of royalist Jews (with, presumably, gentile officials and garrison) in Jerusalem. [...] However, in the last years before its fall, the Hasmonaeans were already strong enough to acquire, partly by negotiation, partly by conquest, a little territory north and south of Judaea and a corridor on the west to the coast at Jaffa/Joppa. This was briefly taken from them by Antiochus Sidetes, but soon regained, and in the half century from Sidetes' death in 129 to Alexander Jannaeus' death in 76 they overran most of Palestine and much of western and northern Transjordan. First John Hyrcanus took over the hills of southern and central Palestine (Idumaea and the territories of Shechem, Samaria and Scythopolis) in 128–104; then his son, Aristobulus I, took Galilee in 104–103, and Aristobulus' brother and successor, Jannaeus, in about eighteen years of warfare (103–96, 86–76) conquered and reconquered the coastal plain, the northern Negev, and western edge of Transjordan.
  6. Ben-Eliyahu, Eyal (30 April 2019). Identity and Territory: Jewish Perceptions of Space in Antiquity. Univ of California Press. p. 13. ISBN 978-0-520-29360-1. OCLC 1103519319. From the beginning of the Second Temple period until the Muslim conquest—the land was part of imperial space. This was true from the early Persian period, as well as the time of Ptolemy and the Seleucids. The only exception was the Hasmonean Kingdom, with its sovereign Jewish rule—first over Judah and later, in Alexander Jannaeus's prime, extending to the coast, the north, and the eastern banks of the Jordan.
  7. The Jewish Backgrounds of the New Testament: Second Commonwealth Judaism in Recent Study, Wheaton College, Previously published in Archaeology of the Biblical World, 1/2 (1991), pp. 40–49.
  8. Karesh, Sara E. (2006). Encyclopedia of Judaism. Facts On File. ISBN 1-78785-171-0. OCLC 1162305378. Until the modern period, the destruction of the Temple was the most cataclysmic moment in the history of the Jewish people. Without the Temple, the Sadducees no longer had any claim to authority, and they faded away. The sage Yochanan ben Zakkai, with permission from Rome, set up the outpost of Yavneh to continue develop of Pharisaic, or rabbinic, Judaism.
  9. Karesh, Sara E. (2006). Encyclopedia of Judaism. Facts On File. ISBN 1-78785-171-0. OCLC 1162305378. Until the modern period, the destruction of the Temple was the most cataclysmic moment in the history of the Jewish people. Without the Temple, the Sadducees no longer had any claim to authority, and they faded away. The sage Yochanan ben Zakkai, with permission from Rome, set up the outpost of Yavneh to continue develop of Pharisaic, or rabbinic, Judaism.
  10. Westwood, Ursula (2017-04-01). "A History of the Jewish War, AD 66–74". Journal of Jewish Studies. 68 (1): 189–193. doi:10.18647/3311/jjs-2017. ISSN 0022-2097.
  11. Maclean Rogers, Guy (2021). For the Freedom of Zion: The Great Revolt of Jews against Romans, 66-74 CE. New Haven and London: Yale University Press. pp. 3–5. ISBN 978-0-300-26256-8. OCLC 1294393934.
  12. Maclean Rogers, Guy (2021). For the Freedom of Zion: The Great Revolt of Jews against Romans, 66-74 CE. New Haven and London: Yale University Press. pp. 3–5. ISBN 978-0-300-26256-8. OCLC 1294393934.
  13. Klutz, Todd (2002) [2000]. "Part II: Christian Origins and Development – Paul and the Development of Gentile Christianity". In Esler, Philip F. (ed.). The Early Christian World. Routledge Worlds (1st ed.). New York and London: Routledge. pp. 178–190. ISBN 9781032199344.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ "Second Temple Period (538 BCE. to 70 CE) Persian Rule". Biu.ac.il. Retrieved 15 March 2014.
  15. Harper's Bible Dictionary, ed. by Achtemeier, etc., Harper & Row, San Francisco, 1985, p. 103
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ Becking, Bob (2006). ""We All Returned as One!": Critical Notes on the Myth of the Mass Return". In Lipschitz, Oded; Oeming, Manfred (eds.). Judah and the Judeans in the Persian Period. Winona Lake, IN: Eisenbrauns. p. 8. ISBN 978-1-57506-104-7.
  17. Grabbe, Lester L. (2004). A History of the Jews and Judaism in the Second Temple Period: Yehud - A History of the Persian Province of Judah v. 1. T & T Clark. p. 355. ISBN 978-0-567-08998-4.
  18. Niehr in Becking 1999, p. 231.
  19. Wylen 1996, p. 25.
  20. Grabbe 2004, pp. 154–5.
  21. Soggin 1998, p. 311.
  22. Miller 1986, p. 458.
  23. Blenkinsopp 2009, p. 229.
  24. Albertz 1994, pp. 437–38.
  25. Blenkinsopp 1988, p. 64.
  26. Grabbe, Lester L. (2004). A History of the Jews and Judaism in the Second Temple Period: Yehud, the Persian Province of Judah. London: T&T Clark. pp. 28–30. ISBN 978-0-567-21617-5. OCLC 747041289.
  27. Grabbe, Lester L. (2004). A History of the Jews and Judaism in the Second Temple Period: Yehud, the Persian Province of Judah. London: T&T Clark. pp. 28–30. ISBN 978-0-567-21617-5. OCLC 747041289.
  28. Grabbe, Lester L. (2004). A History of the Jews and Judaism in the Second Temple Period: Yehud, the Persian Province of Judah. London: T&T Clark. pp. 28–30. ISBN 978-0-567-21617-5. OCLC 747041289.
  29. Grabbe, Lester L. (2004). A History of the Jews and Judaism in the Second Temple Period: Yehud, the Persian Province of Judah. London: T&T Clark. pp. 28–30. ISBN 978-0-567-21617-5. OCLC 747041289.
  30. Becking in Albertz 2003b, p. 19.
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ Green, p. 499.
  32. Green, p. 501.
  33. Halpern-Zylberstein, Marie-Christine (1990-03-22), Davies, W. D.; Finkelstein, Louis (eds.), "The Archeology of Hellenistic Palestine", The Cambridge History of Judaism (1 ed.), Cambridge University Press, p. 7, doi:10.1017/chol9780521219297.002, ISBN 978-0-521-21929-7, retrieved 2023-03-19
  34. Grabbe, Lester L. (1992). Judaism from Cyrus to Hadrian. Fortress Press. p. 216. OCLC 716308928.
  35. Green, p. 504.
  36. Green, p. 504.
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ Hengel, Martin (1974) [1973]. Judaism and Hellenism : Studies in Their Encounter in Palestine During the Early Hellenistic Period (1st English ed.). London: SCM Press. ISBN 0334007887.
  38. Stuckenbruck, Loren T.; Gurtner, Daniel M. (2019). T&T Clark Encyclopedia of Second Temple Judaism Volume One. Bloomsbury Publishing. ISBN 9780567658135. Retrieved 5 January 2021.
  39. Ponet, James (22 December 2005). "The Maccabees and the Hellenists". Faith-based. Slate. Retrieved 4 December 2012.
  40. "The Revolt of the Maccabees". Simpletoremember.com. Retrieved 2012-08-13.
  41. Louis H. Feldman, Steve Mason (1999). Flavius Josephus. Brill Academic Publishers.
  42. "Maccabean Revolt". obo.
  43. Schäfer (2003), pp. 36–40.
  44. "Livy's History of Rome". Archived from the original on 19 August 2017. Retrieved 25 January 2007.
  45. Kasher, Aryeh (1990). "2: The Early Hasmonean Era". Jews and Hellenistic cities in Eretz-Israel: Relations of the Jews in Eretz-Israel with the Hellenistic cities during the Second Temple Period (332 BCE – 70 CE). Texte und Studien zum Antiken Judentum. Vol. 21. Tübingen: Mohr Siebeck. pp. 55–65. ISBN 978-3-16-145241-3.
  46. 1 Maccabees 2:27
  47. Jan Assmann: Martyrium, Gewalt, Unsterblichkeit. Die Ursprünge eines religiösen Syndroms. In: Jan-Heiner Tück (Hrsg.): Sterben für Gott – Töten für Gott? Religion, Martyrium und Gewalt. [Deutsch]. Herder Verlag, Freiburg i. Br. 2015, 122–147, hier: S. 136.
  48. Menahem Stern: Die Zeit des Zweiten Tempels. In: Haim Hillel Ben-Sasson (Hrsg.): Geschichte des jüdischen Volkes, Band 1: Von den Anfängen bis zum 7. Jahrhundert. München 1978, S. 229–273, hier S. 259.
  49. "What Is Hanukkah?". Chabad-Lubavitch Media Center. In the second century BCE, the Holy Land was ruled by the Seleucids (Syrian-Greeks), who tried to force the people of Israel to accept Greek culture and beliefs instead of mitzvah observance and belief in G‑d. Against all odds, a small band of faithful but poorly armed Jews, led by Judah the Maccabee, defeated one of the mightiest armies on earth, drove the Greeks from the land, reclaimed the Holy Temple in Jerusalem and rededicated it to the service of G‑d. ... To commemorate and publicize these miracles, the sages instituted the festival of Chanukah.
  50. Schäfer (2003), pp. 36–40.
  51. Menahem Stern: Die Zeit des Zweiten Tempels. In: Haim Hillel Ben-Sasson (Hrsg.): Geschichte des jüdischen Volkes, Band 1: Von den Anfängen bis zum 7. Jahrhundert. München 1978, S. 229–273, hier S. 262.
  52. Menahem Stern: Die Zeit des Zweiten Tempels. In: Haim Hillel Ben-Sasson (Hrsg.): Geschichte des jüdischen Volkes, Band 1: Von den Anfängen bis zum 7. Jahrhundert. München 1978, S. 229–273, hier S. 267.
  53. William Smith; John Mee Fuller (2004). Encyclopaedic dictionary of the Bible. Vol. 5. Concept Publishing Company. p. 287. ISBN 978-81-7268-095-4.
  54. Hjelm, Ingrid (2010). "Mt. Gerizim and Samaritans in Recent Research". In Mor, Menachem; Reiterer, Friedrich V. (eds.). Samaritans - Past and Present: Current Studies. De Gruyer. p. 35. ISBN 978-3-11-021283-9. OCLC 1059032652. The destruction of the Samaritan temple, Josephus argues, had taken place at the beginning of the reign of John Hyrcanus (135-104 BCE), rather than at the end of his reign. From the coinage, a dating later than 111 BCE is the more probable.
  55. Berlin, Adele (2011). The Oxford Dictionary of the Jewish Religion. Oxford University Press. p. 330. ISBN 9780199730049. John Hyrcanus I, who embarked upon further territorial conquests, forcing the non-Jewish populations of the conquered regions to adopt the Jewish way of life and destroying the Samaritan temple on Mount Gerizim..
  56. Hjelm, Ingrid (2010). "Mt. Gerizim and Samaritans in Recent Research". In Mor, Menachem; Reiterer, Friedrich V. (eds.). Samaritans - Past and Present: Current Studies. De Gruyer. p. 35. ISBN 978-3-11-021283-9. OCLC 1059032652. The destruction of the Samaritan temple, Josephus argues, had taken place at the beginning of the reign of John Hyrcanus (135-104 BCE), rather than at the end of his reign. From the coinage, a dating later than 111 BCE is the more probable.
  57. Sievers, 142
  58. Josephus, Antiquities of the Jews, 13.257–258
  59. George W. E. Nickelsburg. Jewish Literature Between The Bible And The Mishnah, with CD-ROM, Second Edition. (Minneapolis: Fortress Press, 2005), 93
  60. Maurice Sartre. The Middle East Under Rome. Harvard University Press, 2005: p. 15
  61. Kai Trampedach: Between Hellenistic Monarchy and Jewish Theocracy. The Contested Legitimacy of Hasmonean Rule. In: Nino Luraghi (Hrsg.): The Splendors and Miseries of Ruling Alone. Franz Steiner, Stuttgart 2013, S. 231–259.
  62. Leibner, Uzi (2009). Settlement and History in Hellenistic, Roman, and Byzantine Galilee: An Archaeological Survey of the Eastern Galilee (به انگلیسی). Mohr Siebeck. p. 336. hdl:20.500.12657/43969. ISBN 978-3-16-151460-9.
  63. Leibner, Uzi (2009). Settlement and History in Hellenistic, Roman, and Byzantine Galilee: An Archaeological Survey of the Eastern Galilee (به انگلیسی). Mohr Siebeck. pp. 321–324, 362–371, 396–400, 414–416. hdl:20.500.12657/43969. ISBN 978-3-16-151460-9.
  64. Philip R. Davies in The Canon Debate, p. 50: "With many other scholars, I conclude that the fixing of a canonical list was almost certainly the achievement of the Hasmonean dynasty."
  65. Cohen, Shaye (1999). Ancient Israel: From Abraham to the Roman Destruction of the Temple. Biblical Archeology Society. p. 273. ISBN 1880317540.
  66. Ben-Sasson (1976), p. 246.
  67. Lehmann, Clayton Miles (22 February 2007). "Palestine: History". The On-line Encyclopedia of the Roman Provinces. The University of South Dakota. Archived from the original on 10 March 2008. Retrieved 18 April 2007.
  68. Har-El, Menashe (1977). This Is Jerusalem. Canaan Publishing House. pp. 68–95. ISBN 0-86628-002-2.
  69. Wilkinson, "Ancient Jerusalem, Its Water Supply and Population", PEFQS 106, pp. 33–51 (1974).
  70. Estimating the Population of Ancient Jerusalem, Magen Broshi, BAR 4:02, Jun 1978
  71. "According to Levine, because the new area encompassed by the Third Wall was not densely populated, assuming that it contained half the population of the rest of the city, there were between 60,000 and 70,000 people living in Jerusalem.", Rocca, "Herod's Judaea: A Mediterranean State in the Classical World", p. 333 (2008). Mohr Siebeck.
  72. Cousland, "The Crowds in the Gospel of Matthew", p. 60 (2002). Brill.
  73. Maclean Rogers, Guy (2021). For the Freedom of Zion: The Great Revolt of Jews against Romans, 66–74 CE. New Haven and London: Yale University Press. pp. 3–5. ISBN 978-0-300-26256-8. OCLC 1294393934.
  74. Bunson, Matthew (1995). A Dictionary of the Roman Empire (به انگلیسی). Oxford University Press. p. 212. ISBN 978-0195102338.
  75. The destruction of both the First and Second Temples is still mourned annually during the Jewish fast of Tisha B'Av.
  76. Rocca (2008), pp. 51-52.
  77. Goodman, Martin (2008). Rome and Jerusalem: The Clash of Ancient Civilizations. Penguin. p. 25. ISBN 978-0-14-029127-8. OCLC 1016414322. The capitulation of the rest of Jerusalem was rapid. Those parts of the lower city already under Roman control were deliberately set on fire. The erection of new towers to break down the walls of the upper city was completed on 7 Elul (in mid-August), and the troops forced their way in. By 8 Elul the whole city was in Roman hands – and in ruins. In recompense for the ferocious fighting they had been required to endure, the soldiers were given free rein to loot and kill, until eventually Titus ordered that the city be razed to the ground, “leaving only the loftiest of the towers, Phasael, Hippicus and Mariamme, and the portion of the wall enclosing the city on the west: the latter as an encampment for the garrison that was to remain, and the towers to indicate to posterity the nature of the city and of the strong defences which had yet yielded to Roman prowess. All the rest of the wall encompassing the city was so completely levelled to the ground as to leave future visitors to the spot no ground for believing that it had ever been inhabited.”
  78. Sebag Montefiore, Simon (2012). Jerusalem: The Biography (First Vintage books ed.). New York. p. 11. ISBN 978-0307280503.
  79. Taylor, J. E. (15 November 2012). The Essenes, the Scrolls, and the Dead Sea. Oxford University Press. ISBN 9780199554485. These texts, combined with the relics of those who hid in caves along the western side of the Dead Sea, tells us a great deal. What is clear from the evidence of both skeletal remains and artefacts is that the Roman assault on the Jewish population of the Dead Sea was so severe and comprehensive that no one came to retrieve precious legal documents, or bury the dead. Up until this date the Bar Kokhba documents indicate that towns, villages and ports where Jews lived were busy with industry and activity. Afterwards there is an eerie silence, and the archaeological record testifies to little Jewish presence until the Byzantine era, in En Gedi. This picture coheres with what we have already determined in Part I of this study, that the crucial date for what can only be described as genocide, and the devastation of Jews and Judaism within central Judea, was 135 CE and not, as usually assumed, 70 CE, despite the siege of Jerusalem and the Temple's destruction
  80. Taylor, J. E. (15 November 2012). The Essenes, the Scrolls, and the Dead Sea. Oxford University Press. ISBN 9780199554485. These texts, combined with the relics of those who hid in caves along the western side of the Dead Sea, tells us a great deal. What is clear from the evidence of both skeletal remains and artefacts is that the Roman assault on the Jewish population of the Dead Sea was so severe and comprehensive that no one came to retrieve precious legal documents, or bury the dead. Up until this date the Bar Kokhba documents indicate that towns, villages and ports where Jews lived were busy with industry and activity. Afterwards there is an eerie silence, and the archaeological record testifies to little Jewish presence until the Byzantine era, in En Gedi. This picture coheres with what we have already determined in Part I of this study, that the crucial date for what can only be described as genocide, and the devastation of Jews and Judaism within central Judea, was 135 CE and not, as usually assumed, 70 CE, despite the siege of Jerusalem and the Temple's destruction
  81. Mor, M. The Second Jewish Revolt: The Bar Kokhba War, 132-136 CE. Brill, 2016. P471/
  82. Powell, The Bar Kokhba War AD 132-136, Osprey Publishing, Oxford, ç2017, p.80
  83. Raviv, Dvir; David, Chaim Ben (2021). "Cassius Dio's figures for the demographic consequences of the Bar Kokhba War: Exaggeration or reliable account?". Journal of Roman Archaeology (به انگلیسی). 34 (2): 585–607. doi:10.1017/S1047759421000271. ISSN 1047-7594. S2CID 245512193.الگو:Creative Commons text attribution notice
  84. Schwartz, Seth (2009). "Historiography on the Jews in the 'Talmudic Period' (70–640 ce)". The Oxford Handbook of Early Christian Studies. Oxford. pp. 79–114. doi:10.1093/oxfordhb/9780199280322.013.0005. ISBN 978-0199280322.
  85. H.H. Ben-Sasson, A History of the Jewish People, Harvard University Press, 1976, شابک ‎۰−۶۷۴−۳۹۷۳۱−۲, page 334: "In an effort to wipe out all memory of the bond between the Jews and the land, Hadrian changed the name of the province from Judaea to Syria-Palestina, a name that became common in non-Jewish literature."
  86. Ariel Lewin. The archaeology of Ancient Judea and Palestine. Getty Publications, 2005 p. 33. "It seems clear that by choosing a seemingly neutral name - one juxtaposing that of a neighboring province with the revived name of an ancient geographical entity (Palestine), already known from the writings of Herodotus - Hadrian was intending to suppress any connection between the Jewish people and that land." شابک ‎۰−۸۹۲۳۶−۸۰۰−۴
  87. Oppenheimer, A'haron and Oppenheimer, Nili. Between Rome and Babylon: Studies in Jewish Leadership and Society. Mohr Siebeck, 2005, p. 2.
  88. Cohn-Sherbok, Dan (1996). Atlas of Jewish History. Routledge. p. 58. ISBN 978-0-415-08800-8.
  89. Lehmann, Clayton Miles (18 January 2007). "Palestine". Encyclopedia of the Roman Provinces. University of South Dakota. Archived from the original on 7 April 2013. Retrieved 9 February 2013.
  90. (Morçöl 2006، ص. 304)
  91. Ehrlich, Michael (2022). The Islamization of the Holy Land, 634-1800. Leeds, UK: Arc Humanities Press. pp. 3–4. ISBN 978-1-64189-222-3. OCLC 1302180905. The Jewish community strove to recover from the catastrophic results of the Bar Kokhva revolt (132–135 CE). Although some of these attempts were relatively successful, the Jews never fully recovered. During the Late Roman and Byzantine periods, many Jews emigrated to thriving centres in the diaspora, especially Iraq, whereas some converted to Christianity and others continued to live in the Holy Land, especially in Galilee and the coastal plain.
  92. Mark Avrum Ehrlich, ed. (2009). Encyclopedia of the Jewish Diaspora: Origins, Experiences, and Culture, Volume 1. ABC-CLIO. ISBN 978-1-85109-873-6.
  93. מרדכי וורמברנד ובצלאל ס רותת "עם ישראל – תולדות 4000 שנה – מימי האבות ועד חוזה השלום", ע"מ 95. (Translation: Mordechai Vermebrand and Betzalel S. Ruth – "The People of Israel – the history of 4000 years – from the days of the Forefathers to the Peace Treaty", 1981, p. 95)
  94. Dr. Solomon Gryazel, "History of the Jews – From the destruction of Judah in 586 BC to the present Arab Israeli conflict", p. 137
  95. לוין, ישראל ל' (1995). "המאבק הפוליטי בין הפרושים לצדוקים בתקופה החשמונאית" [The political struggle between the Pharisees and Sadducees during the Hasmonean period]. In שוורץ, דניאל (ed.). מחקרים בתולדות ישראל בתקופת הבית השני [Studies in the history of Israel during the Second Temple period] (به عبری). ירושלים: מרכז זלמן שזר לתולדות ישראל. pp. 287–290. ISBN 965-227-103-9.
  96. J. Collins, John (2019). "The Literature of the Second Temple Period". In Goodman, Martin (ed.). The Oxford Handbook of Biblical Studies. Oxford. pp. 53–78. doi:10.1093/oxfordhb/9780199280322.013.0004. ISBN 978-0199280322.
  97. Safrai, Zeev (2003). "Trade in the Land of Israel during the Second Temple period". The Economy of Roman Palestine. Taylor & Francis. pp. 125–128. ISBN 1-280-09423-0. OCLC 814404092.
  98. Josephus, Against Apion, 1.12
  99. Safrai, Zeev (2003). "Trade in the Land of Israel during the Second Temple period". The Economy of Roman Palestine. Taylor & Francis. pp. 125–128. ISBN 1-280-09423-0. OCLC 814404092.
  100. Schwartz, Seth (2006), Katz, Steven T. (ed.), "Political, social, and economic life in the Land of Israel, 66–c. 235", The Cambridge History of Judaism: Volume 4: The Late Roman-Rabbinic Period, The Cambridge History of Judaism, Cambridge: Cambridge University Press, vol. 4, pp. 38–39, doi:10.1017/chol9780521772488.003, ISBN 978-0-521-77248-8, retrieved 2023-03-31
  101. Decker, Michael (2009). Tilling the Hateful Earth: Agricultural Production and Trade in the Late Antique East. Oxford: Oxford University Press. pp. 109–110. ISBN 978-0-19-956528-3. OCLC 316430311.
  102. Schwartz, Seth (2006), Katz, Steven T. (ed.), "Political, social, and economic life in the Land of Israel, 66–c. 235", The Cambridge History of Judaism: Volume 4: The Late Roman-Rabbinic Period, The Cambridge History of Judaism, Cambridge: Cambridge University Press, vol. 4, pp. 38–39, doi:10.1017/chol9780521772488.003, ISBN 978-0-521-77248-8, retrieved 2023-03-31
  103. Schwartz, Seth (2006), Katz, Steven T. (ed.), "Political, social, and economic life in the Land of Israel, 66–c. 235", The Cambridge History of Judaism: Volume 4: The Late Roman-Rabbinic Period, The Cambridge History of Judaism, Cambridge: Cambridge University Press, vol. 4, pp. 38–39, doi:10.1017/chol9780521772488.003, ISBN 978-0-521-77248-8, retrieved 2023-03-31
  104. Safrai, Zeev (2003). "Trade in the Land of Israel during the Second Temple period". The Economy of Roman Palestine. Taylor & Francis. pp. 125–128. ISBN 1-280-09423-0. OCLC 814404092.
  105. Josephus, Antiquities of the Jews. 299–316
  106. Josephus, Ant. 20.102
  107. Testament of Job, 11:3
  108. Safrai, Zeev (2003). "Trade in the Land of Israel during the Second Temple period". The Economy of Roman Palestine. Taylor & Francis. pp. 125–128. ISBN 1-280-09423-0. OCLC 814404092.
  109. Mishnah, Hagigah 3:3–4
  110. Mishnah, Menachot, 8:1-6
  111. Sáenz-Badillos, Angel; Elwolde, John, eds. (1993), "Hebrew in the period of the Second Temple", A History of the Hebrew Language, Cambridge: Cambridge University Press, pp. 112–160, doi:10.1017/cbo9781139166553.006, ISBN 978-0-521-55634-7, retrieved 2022-08-31
  112. Cambridge History of Judaism: The Hellenistic Age (1st ed.). Cambridge University Press. 1990. pp. 101–102. ISBN 978-1-139-05512-3. OCLC 1149188730.
  113. Mishnah Sheqalim 3:2
  114. Van Maaren, John (2022-05-23), "The Ethnic Boundary Making Model: Preliminary Marks", The Boundaries of Jewishness in the Southern Levant 200 BCE–132 CE, De Gruyter, p. 5
  115. Van Maaren, John (2022-05-23), "The Ethnic Boundary Making Model: Preliminary Marks", The Boundaries of Jewishness in the Southern Levant 200 BCE–132 CE, De Gruyter, p. 5
  116. Van Maaren, John (2022-05-23), "The Ethnic Boundary Making Model: Preliminary Marks", The Boundaries of Jewishness in the Southern Levant 200 BCE–132 CE, De Gruyter, p. 5
  117. Van Maaren, John (2022-05-23), "The Ethnic Boundary Making Model: Preliminary Marks", The Boundaries of Jewishness in the Southern Levant 200 BCE–132 CE, De Gruyter, p. 5
  118. Van Maaren, John (2022-05-23), "The Ethnic Boundary Making Model: Preliminary Marks", The Boundaries of Jewishness in the Southern Levant 200 BCE–132 CE, De Gruyter, p. 5
  119. Van Maaren, John (2022-05-23), "The Ethnic Boundary Making Model: Preliminary Marks", The Boundaries of Jewishness in the Southern Levant 200 BCE–132 CE, De Gruyter, p. 5
  120. Goldenberg, Robert (2006), Katz, Steven T. (ed.), "The destruction of the Jerusalem Temple: its meaning and its consequences", The Cambridge History of Judaism: Volume 4: The Late Roman-Rabbinic Period, The Cambridge History of Judaism, Cambridge: Cambridge University Press, vol. 4, pp. 202–203, doi:10.1017/chol9780521772488.009, ISBN 978-0-521-77248-8, retrieved 2023-03-31
  121. לוין, ישראל ל' (1995). "המאבק הפוליטי בין הפרושים לצדוקים בתקופה החשמונאית" [The political struggle between the Pharisees and Sadducees during the Hasmonean period]. In שוורץ, דניאל (ed.). מחקרים בתולדות ישראל בתקופת הבית השני [Studies in the history of Israel during the Second Temple period] (به عبری). ירושלים: מרכז זלמן שזר לתולדות ישראל. pp. 287–290. ISBN 965-227-103-9.
  122. לוין, ישראל ל' (1995). "המאבק הפוליטי בין הפרושים לצדוקים בתקופה החשמונאית" [The political struggle between the Pharisees and Sadducees during the Hasmonean period]. In שוורץ, דניאל (ed.). מחקרים בתולדות ישראל בתקופת הבית השני [Studies in the history of Israel during the Second Temple period] (به عبری). ירושלים: מרכז זלמן שזר לתולדות ישראל. pp. 287–290. ISBN 965-227-103-9.
  123. Fitzpatrick-McKinley, Ann (2002). "Synagogue communities in the Graeco-Roman cities". In Bartlett, John R. (ed.). Jews in the Hellenistic and Roman Cities. Routledge. pp. 70–86. ISBN 0-415-18638-2.
  124. Fitzpatrick-McKinley, Ann (2002). "Synagogue communities in the Graeco-Roman cities". In Bartlett, John R. (ed.). Jews in the Hellenistic and Roman Cities. Routledge. pp. 70–86. ISBN 0-415-18638-2.
  125. Seland, Torrey (2010-01-01). "'Colony' and 'metropolis' in Philo. Examples of Mimicry and Hybridity in Philo's writing back from the Empire?". Études platoniciennes (به انگلیسی) (7): 11–33. doi:10.4000/etudesplatoniciennes.621. ISSN 2275-1785.
  126. Philo of Alexandria, Flacc. 46
  127. Fitzpatrick-McKinley, Ann (2002). "Synagogue communities in the Graeco-Roman cities". In Bartlett, John R. (ed.). Jews in the Hellenistic and Roman Cities. Routledge. pp. 70–86. ISBN 0-415-18638-2.
  128. Seland, Torrey (2010-01-01). "'Colony' and 'metropolis' in Philo. Examples of Mimicry and Hybridity in Philo's writing back from the Empire?". Études platoniciennes (به انگلیسی) (7): 11–33. doi:10.4000/etudesplatoniciennes.621. ISSN 2275-1785.

پیوند به بیرون[ویرایش]