درگاه:سعدی/گفتاورد/۱

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانیکه به دوستان یک‌دل، سر دست برفشانی
نفسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنوکه به تشنگی بمردم، برِ آب زندگانی
دل عارفان ببردند و قرار پارسایانهمه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتمهمه بر سر زبانند و تو در میان جانی
مده ای رفیق پندم، که نظر بر او فکندمتو میان ما ندانی، که چه می‌رود نهانی
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شدنه به وصل می‌رسانی، نه به قتل می‌رهانی

سعدی