پرش به محتوا

بحث الگو:بزرگان ادب پارسی

محتوای صفحه در زبان‌های دیگر پشتیبانی نمی‌شود
افزودن مبحث
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

Gerdou (بحث) ‏۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۴۴ (UTC)== نادر پور، براهنی و اصلاحات گسترده == این الگو علی الخصوص در بخش معاصر هیچ حساب و کتابی ندارد و هر که را خواستند افزودند من ویرایش مختصری کردم اما باید به صورت تخصصی اصلاح شود در مورد نادرپور در این جورنال اشاره شده که یکی از چهره‌های بنام (notable figure) معاصر در ایران است http://www.jstor.org/stable/1570667پاسخ

World Literature Today, Ahmad Karimi-Hakkak, Vol. ۶۵, No. ۱ (Winter, 1991), pp. ۱۸-۲۴, University of Oklahoma

براهنی هم اگر غیر از ددف ددف دف و جعل آمار کار تاثیرگذاری دیگری در زندگی اش و در ادبیات فارسی کرده مرجع معتبر دانشگاهی و آکادمیک بگذارید که نشان دهد ایشان از بزرگان ادبیات فارسی است و در الگو نگه اش دارید در غیر اینصورت واگردانی می‌کنم البته من می‌دانم آقای براهنی به عنوان لکترورر و در سطحی پایین تر از استادیار در چند دانشگاه خارجی درس داده امااین موضوع ایشان را تبدیل به یکی از بزرگان ادب پارسی نمی‌کند Gerdou (بحث) ‏۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۱۲ (UTC)پاسخ

نشانی مقاله این است Gerdou (بحث) ‏۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۱۴ (UTC)http://www.jstor.org/stable/40146113پاسخ
دوست عزیز. ویکی‌پدیا جای نظرهای شخصی نیست. من بر اساس «جورنال» تغییرات را اعمال نکردم. بلکه بر اساس کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو (۴ جلدی)، شمس لنگرودی، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۷.» تغییرات را اعمال کردم. به گواه همهٔ منتقدین این کتاب معتبرترین منبع در تاریخ نقد شعر معاصر ایران است. در مورد نادرپور هم شما اگر بفرمایید چه تأثیری در شعر معاصر داشته و چه جریانی در شعر معاصر ایران ایجاد کرده بسیار خوشحال می‌شوم. ممکن است من و شما با رضا براهنی میانه‌ای نداشته باشیم و یا کسانی مثل شما شعرش را به تمسخر بگیرند ولی شعر او جریان‌ساز بوده و هست و شعر دههٔ هفتاد ایران زاییدهٔ شعر اوست و کلاس‌های شعر او. لطفاً از منابع دست اول استفاده کنید، نه «جورنال». منابع دست دوم فقط برای تأیید مطالب منبع دست اول استفاده می‌شوند. پ. پژوهش (بحث) ‏۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۲۰ (UTC)پاسخ
دوست گرامی ویکی‌پدیا مثل هر جای دیگر جای نظرهای شخصی هست، جای اعمال نظرهای شخصی نیست من هم از اینکه نظرم را در پیرامون یک موضوع در ستون بحث ابراز کنم باکی ندارم اما آنچه که قرار است مقاله را بسازد نظر شخصی من نیست و منابع معتبر دانشگاهی است که ارایه کردم تا این بحث‌ها هم نشود مقاله ارتقا پیدا نمی‌کند پایه و اساس ویکی همین است. شما مرجعی را برای این مقاله معرفی کردید که در آن مرجع، مطالبی که نقل آن در الگو آمده وجود ندارد. در مورد شعر جریان ساز و شعر سپید و سیاه و زرد هم راستش را بخواهید من هیچ اطلاعاتی ندارم و برایم اهمیت هم ندارند و حتما شما بهتر می‌دانید. اما چیزی که اطلاع دارم اینکه چه در پیرامون ادبیات و چه فیزیک هسته‌ای کجا باید به دنبال مراجع معتبر بگردم شما هم خواهش می‌کنم حتما از تحقیق دست اول استفاده نکنید و یا به کتاب درسی آموزشی با انتشارات معتبر دانشگاهی ارجاع دهید یا نقل از استاد تمام یک دانشگاه باشد، مقاله دایره المعارف معتبر یا همین جورنال که گویا خوشتان نیامده. در مورد براهنی حرفی نیست مرجع معتبر بیابیدو اضافه کنید. شمس لنگرودی هم در مرجع ذکر نشده بود علاوه بر آن کتاب ایشان درباره شعر نو است شعر نو بخشی از ادبیات ایران است اینکه کسی در شعر نو سهمی داشته باشد به این معنا نیست که از بزرگان ادبیات ایران است. به هر روی اگر ایشان استاد (استاد تمام/ فول پروفسور) دانشگاه معتبر است با ذکر مرجع دقیق نشانی این نقل از ایشان که براهنی از بزرگان ادبیات فارسی است را بنویسید و اضافه کنید - سپاس Gerdou (بحث) ‏۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۴۴ (UTC)پاسخ
یک مطلب که فراموش کردم بنویسم فول پروفسور در رشته مربوط باید باشد خود براهنی هم دانشیار در دانشگاه تهران بود البته استاد تمام نبود. به هر روی اگر نقلی آوردید که یک استاد ادبیات دانشگاه معتبر یا یک مقاله که در مجله معتبر به چاپ رسیده ایشان را به عنوان یکی از بزرگان ادبیات فارسی یا یکی از چهرهٔ معتبر ادبیات ایران مثل همان که من درباره نادرپور آوردم (ونه یکی از تاثیر گذاران در شعر نو و مانند آن) قلمداد کرده آنگاه می‌توانید اضافه کنیدGerdou (بحث) ‏۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۵۷ (UTC)پاسخ

بحثی پیرامون الگوها و چند موضوع دیگر[ویرایش]

  1. دوست عزیز؛ این‌جا مقاله نیست که خط‌به‌خط را بیاوریم؛ این یک «الگو» است. نظیر آوردن را در مقاله انجام می‌دهند. برای توضیح بیشتر می‌توانید به مقالهٔ هرکدام از نویسندگان و شاعران پیوندشده در الگو رجوع کنید. درثانی، من منبع را ذکر کده‌ام که منبع معتبریست و در حقیقت معتبرترین منبع در زمینهٔ شعر معاصر ایران است. اگر شما موردی خلاف مطالب ذکرشده در منبع یافتید باید بگویید که در منبع چنین چیزی ننوشته و دقیق ذکر کنید که در کجای منبع در مورد ذکر شده نظر دیگری دارد.
  1. اما در مورد این‌که کدام منبع قوی و کدام منبع ضعیف است باید یک نکته‌ای را به شما یاد بدهم: منبع قوی منبعی است که از نویسنده‌ای شناخته‌شده در آن زمینهٔ خاص منتشر شده باشد و مورد وثوق همه قرار گرفته باشد (مثل مثلاً ایرانیکا و بریتانیکا (در موضوعات عمومی)، لغت‌نامهٔ دهخدا، فرهنگ معین و فرهنگ سخن (در فرهنگنامه‌ها)، تاریخ تحلیلی شعر نو و طلا در مس (در شعر معاصر)، صد سال داستان‌نویسی (حسن میرعابدینی) و داستان کوتاه در ایران (حسین پاینده) (در داستان‌نویسی معاصر)، تاریخ نقد جدید (رنه ولک) (در نقد ادبیات جهان)، تارخ تمدن (دورانت) (در تاریخ) و... بنابراین وقتی ادعایی می‌کنیم باید اول با منابع درجهٔ یک تأیید شود. با نویسندگان شاخص در آن زمینه. احمد کریمی‌حکاک اصلاً تخصصی در شعر ندارد و هیچ نقد شناخته‌شده‌ای از او در شعر فارسی وجود ندارد. او یک مترجم شناخته‌شده است. شما یک نفر متخصص شعر پیدا کنید که بگوید احمد کریمی‌حکاک منتقد شعر است. به عنوان مثال، نجف دریابندری مترجم خوبی‌ست. ولی آیا شاعر خوبی هم هست؟ کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» معتبرترین منبع در باب شعر معاصر ایران است نه فقط شعر نو کمااین‌که در مورد انواع شعر معاصر ایران هم تحلیل کرده‌است. شما مطلبی که اشاره کرده‌اید یک مقاله‌است من هم می‌توانم یک مقاله بنویسم (استاد دانشگاه هستم) و بگویم فلانی بهترین بیسار است. مهم این است که منبع درجهٔ یک این موضوع را تأیید کند. من برایتان منبع درجهٔ یک آوردم شما با من جنگ ویرایشی می‌کنید؟
  1. لزومی ندارد و به این الگو مربوط نیست ولی برای این‌که «تنفر» شما را از براهنی کمی کم کنم بسیار خوب. همین یک مورد را برایتان اشانتیون منابع درجهٔ یک و منابع تأییدکنندهٔ درجهٔ دو می‌آورم:
  • منبع شمارهٔ ۱: منبع اصلی: (معتبرترین منیع: یعنی منبعی که «در یک موضوع خاص» توسط منتقدی بنام نوشته شده و مورد وثوق «همگان» باشد مثل بریتانیکا، ایرانیکا و...) «تاریخ تحلیلی شعر نو (۴ جلدی)، شمس لنگرودی، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۷. »

نقد شعر نو در دههٔ سی به رغم ظاهر علمی، نقدی ذوقی-اخلاقی بود؛ نقدی بود اخلاقی، بر اساس دانش عمومی منتقد در زمینه‌های مختلف و علایق شخصی به مقولهٔ شعر و شاعری. نقد در معنای علمی، در دههٔ چهل پا گرفت - اگرچه از انحراف و حب و بغض‌ها هنوز خالی نبود. فعال‌ترین و مطرح‌ترین منتقدین دههٔ چهل عبارت بودند از: عبدالعلی دستغیب (منتقد نوقدمایی میانه‌رو)؛ یدالله رؤیایی (منتقد و مبلغ و بانی نقد فرمالیستی در ایران)؛ اسماعیل نوری‌علاء (مبلغ و مفسر و مروج موج نو)، محمد حقوقی (مسلط بر ادبیات قدیمه و مدافع فرمالیسم)، م. آزاد، مهرداد صمدی و دکتر رضا براهنی (که به رغم پاره‌ای انحرافات، اصولی‌ترین نقدها را نوشت) [ج۳:ص۲۰-۲۱]

رضا براهنی، شاعر، نویسنده، و فعال‌ترین و مطرح‌ترین منتقد دههٔ چهل بود. اگرچه از آغاز پیدایش شعر نو تا سال ۱۳۴۱ کسانی چون نیما (در شعر)، فاطمه سیاح (در نثر)، سیروس پرهام (دکتر میترا)، عبدالمحمد آیتی و پس از آنان یدالله رؤیایی و عبدالعلی دستغیب در زمینهٔ نقد داستان و شعر فعال بوده‌اند، ولی واقعیت این است که پس از آن دو تن نخست و یدالله رؤیایی نقد با دکتر رضا براهنی بود که به طور همه‌جانبه رو به گسترش نهاد. [ج۳:ص۷۳]

مطرح‌ترین شاعران آن دوره [سال ۱۳۴۳] که عبارت بودند از: فروغ فرخزاد، اخوان ثالث، م. آزاد، منوچهر آتشی، رضا براهنی، یدالله رؤیایی [...] [ج۳:ص۲۰۸

دانش وسیع در حوزهٔ نقد ادبی، دیدگاه نو، قلم تند و برا و شهامت اظهار نظر، در کتاب طلا در مس، چشمگیر و جذاب بود؛ اگرچه بعدها، دو مورد اخیر گاه مؤلف را از جادهٔ انصاف و صواب خارج کرده چندان که لطمات فراوانی به ارزش علمی نوشته‌های او وارد شد. [ج۳:ص۳۰۷]

بی‌تردید بعد از نیما، رضا براهنی از آگاه‌ترین منتقدین شعر امروز ایران محسوب می‌شود. او با دانش وسیع، نگاه نو و جرأت اظهار نظر نقد ذوقی دهه‌های گذشته را یکسو ریخت و در دههٔ چهل همراه با تنی چند نقدی را بنیان گذاشت که به رغم پاره‌ای کجروی‌ها پایهٔ نقد امروز شد. [ج۳:ص۵۶۷]

اکنون که یادداشت‌های آن‌سال‌های طلا در مس را مرور می‌کنیم، می‌بینیم که منتقد در مقاطع مختلف تاریخ شعر نو ایران توانسته‌است دربارهٔ بسیاری از اشعار و شاعران شعر نو مطالبی بنویسد که صحت نظرش بعدها به اثبات برسد. فی‌المثل اگرچه او نخستین شخصی نبود که به اضمحلال رمانتیسم و چهارپاره‌سرایی و زیبایی‌شناسی نوقدمایی در سال‌های چهل پی‌برده بود، و پیش از او فروغ فرخزاد و احمد شاملو در بحث مفصلی با نادر نادرپور در جمعه آژنگ‌ها خبر از زوال آن شیوه داده (دست‌کم برای مدتی) بودند، ولی دکتر رضا براهنی بود که در شهریور ۱۳۴۶ با تحلیل شجاعانه (و با پرده‌دری غیرضروری) «نماز میت بر جسد شعر رمانتیسم» را خواند. او در آن سال‌ها دربارهٔ اخوان‌ثالث، احمدرضا احمدی، منوچهر آتشی، محمدعلی سپانلو، موج نویی‌ها،... به نکاتی اشاره کرد که امروزه درستی بسیاری از آن حرف‌ها آشکار شده‌است. [ج۳:ص۵۶۸]

با این‌همه طلا در مس تا امروز (سال ۱۳۷۰) تنها منبع معتبر در شعر و شاعری ایران بوده‌است. [ج۳:ص۵۷۶]

  • منابع دیگر: منابع فرعی (منابع معتبر از منتقدین معتبر ولی نه به شناخته‌شدگی منابع درجهٔ یک: این نوع منابع فقط به منظور تأیید ادعاهای مطرح‌شده از طرف منابع درجهٔ یک قابل استفاده‌اند)
    • نظرات موافق:

شمس لنگرودی نیز در گزارشی که از وضعیت شعر ایران بعد از انقلاب، ارائه می‏کند، تلویحا سه جریان شعر نوظهور را در این دوره قابل تشخیص می‏داند. او جریان سنت‏گرایان جدید را که سعی می‏کنند شعرشان را در خدمت انقلاب قرار دهند، شعر بنیادگرا می‏نامد که به دلیل تناقض آشکار بین واقعیت بیرونی و ذهن‏گرایی شعر کلاسیک، نمی‏توانند آثاری قابل توجه ارائه کنند. جریان دیگری نیز که بیشتر شاعران متعهد دوره‏های گذشته هستند، با فروپاشی نظام مارکسیستی شرق شعر آرمان‏گریز را به وجود می‏آوردند. جریان سوم که تحت تأثیر شعر حجم‏گرا و موج نو دوران گذشته به وجود آمده‌است، موسوم به شعر پست مدرن است که رضا براهنی و شاگردانش آن را ادامه می‏دهند.(لنگرودی، ۱۳۷۹، شماره ۱۰، ۱۸-۲۱)شمس لنگرودی در این مقاله، جریان «شعر متفاوت»را که به نام‏های دیگری مانند شعر جوان یا موج نو نامیده شده‌است، نادیده گرفته‌است.

طاهری، قدرت‌الله. پورنامداریان، محمدتقی. «نگاهی انتقادی به «جریان‌شناسی»های شعر معاصر ایران. مجلهٔ علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س)، زمستان ۱۳۸۴ و بهار ۱۳۸۵ - شماره ۵۶ و ۵۷ (صفحه ۱۴)

جمعی از شخصیت‌های ادبی-فرهنگی ایران ازجمله کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی، مفتون امینی، امیرجلال‌الدین اعلم، مهدی افشار، پرویز اذکایی، هیوا مسیح، حسن انوشه، احمد گلشیری، داریوش ارجمند، نادر ابراهیمی و سیدحسن بنی‌طبا جوشقانی در روز ۴ تیرماه ۱۳۸۴ به مناسبت بزرگداشت رضا براهنی، شاعر، نویسنده، نظریه‌پرداز ادبی، استاد دانشگاه و فعال حقوق بشر پیام زیر را برای کانون سپاس ارسال کردند: [...] حوزهٔ کاری رضا براهنی به دو بخش تقسیم می‌شود: الف) آفرینش ادبی در دو زمینهٔ شعر و شاعری و آثار داستانی با آثار برجسته‌ای همچون رازهای سرزمین من و روزگار دوزخی آقای ایاز و نیز شعر دف و غیره. ب) نقد ادبی-علمی تا جایی که می‌توان بدون تردید براهنی را بنیانگزار آن دانست. [و الی آخر... رجوع شود به منبع]

گزارشگر:حاجی زاده، فرخنده. «گزارش بزرگداشت استاد رضا براهنی: هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکهٔ صاحب عیار ما نرسد». بایا، فروردین ۱۳۸۴ - شماره ۳۷ (صفحه ۱۱-۱۶)

همین‌طور رجوع شود به کل این شمارهٔ بایا: بایا، فروردین ۱۳۸۴ - شماره ۳۷ (تاریخ انتشار: ۱۳۸۴/۰۱/۰۴)

    • نظرات مخالف:

اما از سال ۱۹۸۸ به‏تدریج اوضاع به روال عادی خود بازگشت و از اوایل دههٔ نود میلادی زمینه ظهور شعری دیگرگونه به وجود آمد. شعر یا بهتر است گفته شود «ضدّشعر»ی که معمولاً در مقاطع خاصّ تاریخی به وجود می‏آید و برخلاف جریان فکری و ادبیِ زمان حرکت می‏کند؛ به‏خصوص در ایران که از سال‌های اول انقلابْ مسأله‏ای به نام «بحران در شعر امروز» مطرح شده بود. این مسأله را نخستین بار رضا براهنی عنوان کرد و ضمن اعلام گسستگی از شعر نیمایی، شعرهایی ارائه داد بیشتر با صُوَرِ افعال جعلی و تحمیل ترتیب واژه‏های ناهمنشین، با این دعوی که وظیفهٔ اینها نه «ابلاغ معنا» که «اجرای واژه‏ها»ست، کاری که اصوات در موسیقی انجام می‏دهند. همچنین علی باباچاهی، دیگر شاعر نیمایی، به نوشتن شعری دیگر پرداخت که جز بازی با عبارات و پس و پیش انداختن آنها، یا حذف کلمات و خاصّه افعال و واگذاشتنِ انتخاب آنها به خواننده، هدفی نداشت. این گونه برخوردها از محتوا تهی بود و افتخار شاعر این است که این دستاوردها ملهم از نظریات بارت و فوکو و دریدا و امثال آنهاست. چنان که جوانان نوجوی بیقرار هم به این می‏بالند که هرکدام در زیر پرچم «پست‏مدرنیسم» به یکی از عناوین «پسانیمایی» یا «پساشاملویی» یا هر عنوان تازه‏ساختِ دیگر منسوب و مشهورند. حال آنکه اصل، وجود «جوهر شعری» است؛ همان که نمونه‏های درخشانش را در دواوین شاعران شهیرِ امروز ایران می‏توان یافت، چه آن شاعران که به تاریخ پیوسته‏اند و چه آنان که سرانجام خواهند پیوست، با شعرهایی که هر دهه بیش از دهه پیش از مرزهای سرزمینی خواهد گذشت و شناسنامه جهانی خواهد یافت.

حقوقی، محمد. «سیر تاریخی و تحلیلی شعر امروز ایران». ضمیمه‌نامهٔ فرهنگستان، اردیبهشت ۱۳۸۴ - شماره ۲۰ (صفحه ۳۰-۳۲)

در دههٔ ۱۳۷۰ شاهد بازخوانی آثار شاعران دهه‌های پیشین از جمله تندرکیا و هوشنگ ایرانی بودیم. تأثیر اشعار تندرکیا بر شعر رضا براهنی از مجموعه شعر «خطاب به پروانه‌ها» به بعد قابل توجه‌است که در شعر او به کمال می‌رسد.

رؤیایی، یدالله. «مؤخره‌ای بر آیندهٔ شعر فارسی». مجلهٔ کارنامه، ش. ۲۱ (۱۳۸۰)، ص۱۸.

پس می‌بینیم که ایشان در نقد شعر از اساسی‌ترین منتقدین شعر معاصر ایران هستند و در شعر نیز مؤسس یکی از جریان‌های ادبی شعر معاصر ایران. البته شعر ایشان به دو دورهٔ قبل از خطاب به پروانه‌ها و بعد از آن (همان که شما مسخره‌اش می‌کنید) تقسیم می‌شود که هر در دو دوره قابل بحث و مطرحند.

  1. اما در مورد نادرپور که شما این‌طور سنگش را به سینه می‌زنید با این‌که به من مربوط نیست و من ادعا نکرده‌ام که بخواهم ثابت کنم، ولی مطالبی در رد ادعای شما نقل می‌کنم:

در این سال‌ها، خانلری چهرهٔ تکامل‌یافتهٔ ملک‌الشعرا بهار سال ۱۲۹۸ است. این چهره منطبق بر درک معمول زیبایی‌شناسی تاریخی بخش عظیمی از روشنفکران همین سال‌هاست؛ همچنان که بهار در آن سال‌ها. هنوز اذهان عامهٔ هنرمندان و نویسندگان که به‌مرور و پابه‌پای تاریخ تحول می‌یابد قادر به درک نظریهٔ نبوغ‌آمیز و آینده‌نگر نیما نیست. البته زبان ناهموار و ضعف تألیف اساسی‌ترین اشعار نیما هم در قدرت‌گیری مخالفین او مؤثر است. پس بیشترین شاعران این سال‌ها با خانلری همراه می‌شوند. یعنی بیشتر شاعران به شعر توصیفی، منظره‌پرداز، زدوده از زمان و مشغله‌ها، و شکیل در شکل عروضی گرایش می‌یابند. نادر نادرپور، یکی از پیروان راه خانلری، بعدها در یک از سخنرانی در تیرماه ۱۳۳۲ می‌گوید: «خانلری راهی جدا در پیش گرفت و شیوهٔ خاص خود را برگزید که شاید بتوان «کلاسیک جدید»ش نام نهاد. او کم‌کم معتقد شد اوزان و بحور فارسی آن‌قدر متعدد و فراوان است و آن‌قدر منشعبات و متفرعات دارد که نیازی به شعر شکسته یا آزاد گفتن نیست، و اگر این بند و باری در ادبیات فرنگی پسندیده‌است به سبب محدودیتی است که شعر اروپایی را از لحاظ فرم کلاسیک دربر گرفته‌است.» البته آقای نادرپور حق دارند؛ اگر برای شاعر کلاسیک که به کلیات یا جزئیات پراکنده و غیرساختی می‌پرداخت چارچوب مقیدکنندهٔ عروض خلیل‌بن احمد مانعی ایجاد نمی‌کرد، برای کلاسیک‌های جدید - سنت‌گرایان اخیر - هم که هنوز یک پایشان در سنت است و فقط می‌خواهند به بخشی از مظاهر بیرونی طبیعت - نه درونهٔ آن - بپردازند همان بحور متعدد و فراوان کافی‌ست. سنت‌گرای نوین، به قول خود، تعهدی ندارد که شاهد صادق زمان و موقعیت‌ها باشد تا مجبور باشد که ماه را در یک حالت خاص به پیسوز تشبیه کند. او می‌خواهد ماه را ماه ببیند بودن ارتباط عضوی و ارگانیک ماه با هر چیز دیگر. ولی برای نیما هیچ‌چیز به طور مجرد وجود خارجی و معنا ندارد. ماه هم همیشه زیبا نیست. شاعر کسی است که حالت هر چیز را در موقعیت زمانی و مکانی خود همان چیز بشناسد و بسراید. در این صورت، یعنی در صورت نامحدود دیدن مناسبات درون جهان و متنوع دیدن موقعیت‌ها بحور فارسی کم، دست‌وپاگیر و شکستنی می‌شود. سنت‌گرایان وقتی که کلمهٔ اصیلی را پیدا نکردند از مقصود خود صرف‌نظر می‌کنند. [۱: ۲۶۶-۲۶۷]

مسلم است که همهٔ اشعار توللی از ارزش یکسانی برخوردار نیست و بیشتر اشعار خوبش هم مربوط به دورهٔ اول کار شاعری اوست که متأسفانه چندان زیاد نیست. ولی همان تعداد اندک شعرها عظیم‌ترین اثر را بر شعر نو ایران نهاد و بعد از او هم هزاران تن که به راه او رفتند هیچ‌کس جز نادر نادرپور به پای او نرسید. [۱: ۳۱۱]

با به قدرت رسیدن رضاخان نهضت مشروطه با اهداف مشخصی کانالیزه می‌شود. با از بین رفتن زمینه‌های طبیعی و عینی «افسانه‌سرایی» و به‌ویژه سرکوب احساسات آزادی هنری، سناتی‌مانتالیسم طبیعی و سالم سال‌های سال زیر خاکستر پنهان می‌ماند. نیما که شخصیتی برجسته و کتاب‌خوانده و آگاه از زیر و بم‌های تاریخی است، در همان اولیل بر باد شدن آرمان‌ها و امیدها و ظهور دیکتاتوری رضاشاه از رمانتیسیزم فاصله می‌گیرد و به طرف نوعی سمبولیسم اجتماعی می‌رود. اما آن دیگران که پابه‌پای زمان پیش می‌روند پس از شهریور بیست و فرار رضاشاه و برکنار شدن خاکستر خفقان و ظهور زمینه‌های اجتماعی انقلاب مشروطه و غلیان دوبارهٔ احساسات آرمانخواهانه - بدون توجه به تجربهٔ بیست‌ساله و سخت دردناک - مجدداً سر در بند همان رمانتیسیسم خام و ابتدایی که سال‌ها زیر خاکستر پنهان شده بود - می‌نهند و پا در جای پای شاعران نوپرداز مشروطه می‌گذارند که از این جمله‌اند: خانلری، توللی، گلچین گیلانی، ابتهاج، نادرپور، محمدعلی اسلامی،... نکته این‌جاست که سانتی‌مانتالیسم در ذات خود دچار مشکل سطحی‌نگری است. شخص سانتی‌مانتالیست از آنجا که در برخورد با ناملایمات پیش از اینکه اندیشه کند احساساتی می‌شود هرگز فرصت نمی‌کند که در حادثه تعمق کند و به کنه امور پی ببرد. [۱: ۵۹۸-۵۹۹]

دیگران یا همچون خانلری و توللی و گلچین گیلانی و نادرپور و ابتهاج - به پاس همدلی و همپایی و همراهی با اکثریت عامه یا به دلیل کم‌استعدادی و ناتوانی در نوآوری محافظه‌کار می‌شود که طبعاً اقبلا علم هم می‌یابند یا همچون هوشنگ ایرانی از توده‌های بی‌سواد و کم‌سواد مردم می‌برند و تند و عصبی دست به کودتا و سلاخی بلبل می‌زنند که طبیعتاً مسخرهٔ عام و خاص می‌شوند. [۱: ۶۰۰]

چهارپاره‌های نومیدانه و موزون و لطیف نادرپور با تصویرهای رنگین و ملموس و استحکام ادبی از برگزیدگان مردم شعردوست بوده‌اند. [۲: ۲۲]

تاریخ تحلیلی شعر نو (۴ جلدی)، شمس لنگرودی، تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۷.

با این وجود، اگر منبعی از «منتقدین درجهٔ یک» شعر معاصر دارید که ادعای شما را تأیید کنند، ذکر کنید. تا منابع اصلی را هم نخوانده‌اید آن‌ها را حذف نکنید. این کار اسمش جنگ ویرایشی است و عواقب آن سخت.

در پایان یادآور می‌شوم که نگویید نگفتی شما تاکنون ۳ بار این الگو را واگردانی کرده‌اید بنا به قانون ویکی‌پدیا:قانون سه برگردان دفعهٔ بعد ممکن است قطع دسترسی شوید.

نخست اینکه من دو بار مطلب شما را واگردانی کردم و نه سه بار اتفاقا شما سه بار در تاریخچه، این الگو را واگردانی کردید توصیه می کنم پیش از اینکه اینجا بنویسید یک بار تاریخچه و ویرایشهای خودتان را ببینید اگر قرار به قطع دسترسی باشد باید شما قطع دسترسی شوید. از این گذشته این قانون در بیست و چهار ساعت است و در بیست و چهار ساعت نباید بیش از سه بار واگردانی کرد. در مورد نظیر به نظیر آوردن یا نیاوردن هم هر مطلبی که اینجا اضافه شود اگر مورد اختلاف باشد که هست باید برایش منبع معتبر آورده شود. در مورد منابع شما اگر بحث بر سر سرشناسی آقای براهنی و حفظ مقاله ایشان بود آنوقت این مطالبی که شما فرستادید می توانست به عنوان منابع معتبر مد نظر باشد اما اینجا بحث بر سر سرشناسی یا عدم سرشناسی او نیست بحث بر این است که آیا براهنی از بزرگان ادبیات فارسی هست یا نه؟ بریتانیکا و ایرانیکا هم ربطی به تاریخ تحلیلی شعر نو ندارند این چیزها را اگر بلد نیستید یادبگیرید. بریتانیکا و ایرانیکا را متخصصین درجه یک دانشگاهی آن هم صرفا در موضوعات مربوط به مقاله می نویسند نویسنده ی این کتاب با نام لنگرودی در لیست فکالتی هیچ دانشگاهی نیست و اصلا دکترا ندارد که در دانشگاه درس بدهد و فراتر از آن بخواهد مرتبه ی استادی داشته باشد! اما به فرض که گفته ی شما را پذیرفتیم و این منبع شما منبع معتبر آکادمیک و مورد وثوق همگان در شعر فارسی باشد تمام نقل قولهایی که در بالا آوردید مربوط است به شعر نو از هیچکدام از این منابع این نتیجه به دست نمی آید که رضا براهنی از بزرگان ادب پارسی است.شما دو مفهوم متفاوت را با هم برابر می گیرید شعر نو و ادبیات فارسی دو چیز یکسان نیستند. اگر الگو صرفا درباره شعر نو یا فراتر از آن ادبیات معاصر بود آنگاه می شد این موارد را مطرح کرد اما ما درباره ی تمام ادبیات ایران صحبت می کنیم نه اینکه چه کسی در شعر سپید که آن هم تنها بخشی از شعر نو است تاثیر گذاشته چون ممکن است حتی به قول شما و آن دوست دیگرمان کسی در شعر سپید منشا تحولاتی هم باشد اما در ادبیات ایران به شمار نیاید ما درباره ی هزار صد یا هزار و دویست سال ادبیات مملکت صحبت می کنیم در اینباره در بخشی مجزا توضیحی خواهم نوشت. اماهیچ کدام از منابع شما نمی گویند که براهنی از بزرگان ادب پارسی است. احمد کریمی حکاک هم من نمی دانم کیست و اصراری هم بر تسلط او بر ادب پارسی ندارم اما آنچه که خوب می دانم اینکه آن مقاله در یک جورنال دانشگاهی به چاپ رسیده و به همین علت قابل استناد است شما هم اگر توانستید مطلبتان را در چنین جایی منتشر کنید می توانید همه جا به عنوان مرجع از آن استفاده کنید.

World Literature Today Vol. 65, No. 1 (Winter, 1991), pp. 18-24 (article consists of 7 pages) Published by: University of Oklahoma Gerdou (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۰۲ (UTC)پاسخ

  • دوست عزیز شما مثل این‌که وپ:کر را در پیش گرفته‌اید. چه کسی گفته باید نویسنده‌ی منبعی دکترا داشته باشد یا در دانشگاه تدریس کند تا نوشته‌اش معتبر باشد؟ منبعی که شما می‌آورید غیرمعتبر است به این دلیل که نویسنده‌ی آن یک مترجم عادی است نه یک متخصص ادبیات فارسی. از طرفی نظریه‌ای را مطرح می‌کند که هیچ منبع مستقل و تخصصی دیگری آن را تأیید نمی‌کند. شما انگار هنوز نمی‌دانید چه چیزی معتبر است و چه چیزی نیست. این از اصول اولیه‌ی نقد و از آن هم اولیه‌تر مقاله‌نویسی است. بهتر است بروید و یک کتاب در مورد «شیوه‌ی ارائه‌ی مطالب علمی و فنی» و IEEE مطالعه بفرمایید تا بدانید معیار اعتبار یک مطلب داشتن دکترا یا استاد دانشگاه بودن نویسنده‌اش یا چاپ شدنش در نشریات دانشگاهی نیست. معیار معتبر بودن نویسنده و منبع در آن موضوع خاص است.
  • این شما بودید که دو بار در بیست‌و‌چهار ساعت این مقاله را واگردانی کردید. من فقط از شکل اولیه‌اش محافظت کردم. یک بار هم قبلاً با آی‌دی این کار را کرده بودید.
  • نخیر دوست عزیز، مطالبی که گفتم نشان می‌دهد که او شخصیتی «تأثیرگذار» در شعر معاصر فارسی است؛ از طرفی اگر بهتر می‌خواندید می‌دیدید که حتی تأیید «بزرگان» هم در بین مطالبم بود.
  • این الگو درمورد ادبیات فارسی است و هر بخشش به یک مورد می‌پردازد. یک بخش شعر معاصر، یک بخش نثر، یک بخش هم شعر کلاسیک. قرار نیست همه‌اش را از یک منبع برداریم که شما این‌طور برخورد می‌کنید. در مورد شعر معاصر ایران کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» معتبرترین منبع در زمینه‌ی شعر معاصر ایران است.پ. پژوهش (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۴۶ (UTC)پاسخ
دوست عزیز من وپ:کر را در پیش نگرفتم. مطلبی که من دادم در یک مجله علمی چاپ شده نویسنده اش را هم گفتم نمی شناسم اما چون در یک جورنال معتبر چاپ شده قابل استناد است. اما اصلا این موضوع به کنار من که خواستم تمام آن بخش حذف شود و دیگر جای بحث نمی ماند . در مورد آن کتاب شما هم اصلا فرض را بر صحت و اعتبار گرفتم گویا شما مطلب من را نخواندید حتی با این فرض که آن منبع کاملا معتبر است و ارزش آکادمیک دارد آن نتیجه ای که شما می خواهید از آن کتاب بدست نمی آید به دلایلی که در بالا توضیح دادم. شما تاثیرگذاری در شعر نو را دارید تاثیرگذاری در ادبیات پارسی یا صلاحیت بودن در فهرست بزرگان ادبیات فارسی معنی می کنید.حتی تاثیر گذاری در شعر نو به معنای تاثیرگذاری در شعر معاصر نیست و خود تاثیرگذاری در شعر معاصر هم به معنای تاثیرگذار بودن در ادبیات پارسی نیست اینها هر کدام مفاهیم جداگانه ای هستند و دقیقا به همین علت است که در زیر توصیه کردم الگوی جداگانه ای برای ادبیات معاصر ایجاد شود.
وقتی هم که می گویم نویسنده کتاب شما دکترا ندارد یعنی آن مطلبی که در مقاله ایشان در ویکی مبنی بر استاد بودنشان در دانشگاه هنر آمده صحیح نیست حتی لکترور یا مربی در یک دانشگاه که اصلا استاد هم به شمار نمی آید و صرفا حق دارد در دانشگاه درس بدهند باید دکترا داشته باشد این تازه شرط لازم است و شرط کافی نیست. برای اینکه به کسی بگویی متخصص در حوزه ی مسایل آکادمیک حتی استاد بودن هم کافی نیست و باید استادتمام /فول پروفسور باشد یعنی خیلی فراتر از اینها اگر نباشد عموما کسی نظرش را به عنوان متخصص جدی نمی گیرد مگر اینکه یک شخص در یک حوزه بسیار شناخته شده باشد و در آن حوزه تحولات بزرگ یا ساختاری ایجاد کرده باشد که هستند اما نادر هستند. یادتان باشد شما درباره ی تمام ادبیات یک مملکت دارید حکم می دهید

Most academics are or have been faculty members (professors) at colleges or universities. Also, many academics hold or have held academic or research positions in various academic research institutes (such as NIH, CNRS, etc). However, academics, in the sense of above definition, may also work outside academia (e.g. in industry, financial sector, government, as a clinical physician, as a practicing lawyer, etc) and their primary job does not have to be academic in nature if they are known for their academic achievements

http://en.wikipedia.org/wiki/Wikipedia:Notability_%28academics%29 Gerdou (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۹ (UTC)پاسخ

مرجع الگو با محتوا مطابقت ندارد[ویرایش]

http://books.google.com/books?id=pJJPtIiQCD0C&q=reza+barahani#v=onepage&q=reza%20barahani&f=false

در این کتاب که به عنوان مرجع الگو آمده هیچ نامی ار رضا براهنی یادیگر شعرای بخش معاصر نیست Gerdou (بحث) ‏۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۶ (UTC)پاسخ

پیشنهاد برای ساخت الگوی "ادبیات معاصر ایران"[ویرایش]

من توصیه می کنم الگوی جدیدی با نام "ادبیات معاصر ایران" ساخته شود چون ادبیات معاصر به خودی خود مقوله ی بسیار وسیعی است و بخشهای متعدد شامل شعر نو یا شعر سپید دارد که خود آن هم می توانند مشتمل بر مبحثهای جداگانه ای باشند. نام افراد تاثیر گذار در هر بخش شعر یا نثر جدید هم همانجا مطرح شود اما این الگوی کنونی که شامل تمام ادبیات پارسی است به لحاظ ساختاری ایراد دارد من این موضوع را قبل از اینکه تغییری ایجاد کنم اینجا می نویسم و لطفا نظراتتان را در زیر نوشته من اضافه کنید. مهم ترین دلیلم برای انجام اینکار مقیاس الگو است چون ما از نخستین دوره ی شعر پارسی تا دوران محمدرضا شاه در حدود هفتاد و دو سه نام را درآوردیم و از دوران محمدرضا شاه تا امروز قریب پنجاه نام در الگو ذکر شده که قاعدتا نتیجه گیری درستی نیست یا ادبیات فارسی در این هزار و دویست سال کارش را درست انجام نداده یا در این پنجاه سال کار هزار سال را کرده که نمی تواند صحیح باشد و صرفا وجود این نامها به این علت است که ما نسبت به ادبیات معاصر از نظر زمانی نزدیک تر هستیم و شناخت بیشتری داریم. حتی کسانی مانند نادرپور که من به درستی نشان دادم که از افراد سرشناس در ادبیات معاصر ایران هستند جایگاه فردوسی و ناصر خسرو و رودکی را ندارند. علتی که من این اندازه بر این موضوع اصرار دارم این است که این الگو را در زیر نام تمام مشاهیر ایران افزودید و به مخاطبین عادی اطلاعات درستی را نمی دهد. عمده ی منابعی هم که بخواهید از آنها استفاده کنید چون بر پایه ی یک دوره ی خاص هستند نمی توانند برای کلیت ادبیات ایران مد نظر باشند.Gerdou (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۱۹ (UTC)پاسخ

صد در صد موافقم. ادبیات کلاسیک پارسی از ادبیات نوین جداست. بزرگان ادب پارسی باید الگویی جدا و ادبیات معاصر ایران نیز الگویی جدا داشته باشد.ABOTS (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۳۲ (UTC)پاسخ
لطفاً قبل از هر پیشنهادی اول نگاه کنید ببینید موجود هست یا نه. الگو:شاعران شعر نوی فارسی پ. پژوهش (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۴۶ (UTC)پاسخ
قبلا بررسی کردم و موجود نبود الگوی شاعران شعر نو همان ادبیات معاصر نیست که من خواستم الگویی برایش بسازیم بلکه بخشی از آن است ادبیات معاصر هم مشتمل بر نثر است که نام افراد تاثیرگذارش را از اینجا می توانید بگیرید و هم نظم

http://books.google.com/books?hl=en&lr=&id=OFrZSGe66xIC&oi=fnd&pg=PR11&dq=list+of+notable+figure+in+persian+literature&ots=nD7g_qtxTd&sig=WNLK99AbDKIJxTGirC4MWEJt3L8#v=onepage&q&f=false و شعر معاصر هم فقط شعر نو نیست خود شعر نو هم بخشهای متعددی مانند موج نو و... این الگوی کنونی به نظرم باید تبدیل به دو بخش نظم و نثر بشود با نامهایی که به عنوان بزرگان ادب پارسی مطرح هستند و ادبیات معاصر را به طور کل از آن جدا کنیمGerdou (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۵۲ (UTC)پاسخ

این‌که الگویی برای ادبیات معاصر به طور کلی بسازیم بسیار خوب است ولی باز هم از یک منبع استفاده نمی‌کند. منبع رمان جداست، داستان کوتاه جدا، شعر جدا، نمایشنامه جدا، فیلم‌نامه جدا و... چون منبعی نداریم که «همه‌ی» این امور را یکجا پوشش بدهد و اعتبار بالایی داشته باشد. برای هرکدام منابع معتبر وجود دارند. من چنین الگویی را برای ویکی انگلیسی مدت‌ها پیش ساخته‌ام و در اسرع وقت آن را ترجمه می‌کنم. پ. پژوهش (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۵۹ (UTC)پاسخ
کاملا درست می گویید اما به همین دلیلی که خودتان آوردید وقتی یک جز را با بخش کوچکتری از یک کل قیاس می کنیم این قیاس،لزوما قیاس دقیق تری است مثلا وقتی بنا باشد شعر سفید را در قالب ادبیات معاصر بررسی کنیم اگرچه باز هم منابع متعدد هستند و هنوز ممکن است درصدی از خطا در کارمان باشد اما دقیق تر از آن است که بخواهیم با کلیت ادبیات ایران بسنجیم از طرفی دیگر هم شعر معاصر بسیار گسترده است اینکه بخواهید در مفهوم گسترده تر ادبیات پارسی محدودش کنید حق آن را هم ادا نخواهد کرد. من واقعا نمی خواهم اینجا با شما لجبازبی یا جنگ ویرایشی کنم تنها دلیلی که وارد این بحث شدم این است که این الگو با اطلاعات نادرست پای تمام مقالات مهم و مشاهیر ایران رفته و اطلاعات نادرست به مخاطب معمولی که تنها مرجعش برای کسب اطلاعات ویکی پدیا است، می دهد. لازم است این الگو فقط شامل اطلاعات کلی باشد اطلاعات کلی اطلاعاتی است که بتوان در طول ده تا دوازده قرن به آنها اشاره کرد و برای موضوعاتی که در بازه ی زمانی 50 - 60 سال مورد نظر است به شیوه ی دیگر عمل کنیم من این الگو را چند روز ویرایش نمی کنم مگر اینکه خودتان بخواهید چون شما قبلا زحمت این و نسخه ی انگلیسی اش را کشیدید و می خواهید برگردان کنید نمی خواهم اختلال بوجود بیاید توصیه می کنم این لوگو بدون بخش بندی تاریخی فقط مشتمل بر دو بخش نثر و نظم باشد شامل نامهای هزار ساله Gerdou (بحث) ‏۲ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۳ (UTC)پاسخ
الگو:ادبیات فارسی را ساختم. البته هنوز کامل و دقیق نشده ولی این همان چیزی است که می‌گفتم. اگر دقت کنید تعداد بزرگان شعر ایران کم نیستند ولی مثلاً شاعران بزرگ سبک هندی برای عموم ناشناخته مانده‌اند. فرق این الگو با الگو:بزرگان ادب پارسی در این است که در الگو:ادبیات فارسی در بخش شعر «همه‌ی شاعران مهم» آمده ولی در الگو:بزرگان ادب پارسی «فقط شاعران جریان‌ساز» آمده یعنی آن‌ها که باعث ایحاد تحول و سبکی در شعر فارسی بودند. امیدوارم منطق و تفاوت این دو الگو را توانسته باشم برسانم. الگو:ادبیات فارسی هنوز کامل نیست چون باید بروم و منابع مناسب و اصیل پیدا کنم که در مورد آثار منثور کلاسیک ایران بتواند کمک کند. فعلاً فقط شعر است و البته باز هم جای کار دارد. نظری دارید بگویید رویش بحث کنیم. پ. پژوهش (بحث) ‏۳ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۵۶ (UTC)پاسخ
الآن که دوباره به الگو:بزرگان ادب پارسی نگاه کردم در بخش شعر کلاسیک مشکل دارد چون شاعران جریان‌ساز زیادی را نیاورده (مثلاً طالب آملی بنیانگزار شعر سبک هندی نیامده) و در عوض شاعران متوسط وجود دارد. باید رویه‌ی معاصر را به آن هم تعمیم داد. پ. پژوهش (بحث) ‏۳ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۵۹ (UTC)پاسخ
الگوی بسیار جامعی ساختید و شرمنده اگر شما را به زجمت انداختم اما بسیار برای ویکی مفید خواهد بود و حتی می تواند جامع تر هم بشود. اتفاقا از دیشب در ذهنم بود که برایتان بنویسم عنوان «بزرگان ادب پارسی» را به «ادب پارسی» یا «ادبیات فارسی» منتقل کنیم یعنی نام بزرگان را از ابتدایش برداریم و با همان فورمت کنونی نگه اش داریم چون اینطور همان معنا را می دهد بدون اینکه لازم باشد تااثبات شود یک نفر از بزرگان ادب پارسی در کلیت آن است و همان تاثیرگذاری در شعر معاصر یا به قول شما جریان سازی در شعر سپید می تواند بودنش را در اینجا توجیح کند. الان هم با الگوی جدید توصیه می کنم قبلی را هم در این که شما ساختید ادغام کنیم و آن صفحه به الگوی جدید شما منتقل شود. Gerdou (بحث) ‏۳ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۷:۰۷ (UTC)پاسخ