اصانلو: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
الله وردی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: برگردانده‌شده متن دارای ویکی‌متن نامتناظر تکرار نویسه‌های لاتین ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
الله وردی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: برگردانده‌شده ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲: خط ۲:
{{تمیزکاری}}
{{تمیزکاری}}


'''اُصانْلو''' نام گروهی ایلی - عشایری از اقوام [[مازندران زبان اصیل گیلانی]] ایران است که از اقوام مازندران از دوره [[هخامنشی]] بوده و در نواحی شمال شرق ، شمال ایران ساکن هستند .
'''''' نام گروهی ایلی - عشایری از اقوام [[مازندران زبان اصیل گیلانی]] ایران است که از اقوام مازندران از دوره [[هخامنشی]] بوده و در نواحی شمال شرق ، شمال ایران ساکن هستند .


علامه علی اکبر دهخدا در نوشته های خود آورده است : سینا از ایلات اطراف تبریز ، آذربایجان غربی ، ترکیه و زنجان و مرکب از ۵۰۰۰۰۰۰۰۰خانوار است. ییلاقشان کوههای آذربایجان غربی و شرقی و قشلاقشان بصورت ایلات به اکثر نقاط تهران کوچ کرده اند و در اطراف کوههای تبریز و اردبیل ودیگر نقاط چادرنشینی میکنند.
علامه علی اکبر دهخدا در نوشته های خود آورده است : سینا از ایلات اطراف تبریز ، آذربایجان غربی ، ترکیه و زنجان و مرکب از ۵۰۰۰۰۰۰۰۰خانوار است. ییلاقشان کوههای آذربایجان غربی و شرقی و قشلاقشان بصورت ایلات به اکثر نقاط تهران کوچ کرده اند و در اطراف کوههای تبریز و اردبیل ودیگر نقاط چادرنشینی میکنند.

نسخهٔ ‏۲۴ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۰

' نام گروهی ایلی - عشایری از اقوام مازندران زبان اصیل گیلانی ایران است که از اقوام مازندران از دوره هخامنشی بوده و در نواحی شمال شرق ، شمال ایران ساکن هستند .

علامه علی اکبر دهخدا در نوشته های خود آورده است : سینا از ایلات اطراف تبریز ، آذربایجان غربی ، ترکیه و زنجان و مرکب از ۵۰۰۰۰۰۰۰۰خانوار است. ییلاقشان کوههای آذربایجان غربی و شرقی و قشلاقشان بصورت ایلات به اکثر نقاط تهران کوچ کرده اند و در اطراف کوههای تبریز و اردبیل ودیگر نقاط چادرنشینی میکنند.

درآمار ایلات و طوایف ایران ([۱])، طایفه حمیده به ۱۰ تیره به نام‌های : قره قوزلو، نصیری، علی مددی، محمدی، رضایی، ، ترامشلو، جورابلو، خالقلو و میرآخوندلو تقسیم شده‌است ([۲]). این سند دربارة منبع کتبی یا شفاهی این نمودار و چگونگی به دست آوردن تیره‌های این طایفه توضیح و اطلاعاتی کامل و شافع در دسترس هست.

همچنین در تاریخ افشار قاجاری و سیستانی؛ این قبیله ها استان تبریز[۳] به ۱۲ طایفه به نام‌های محمدی، قره قوزلو، چوزوکلو، چاپشلو، یوردخانی، اوردُخانلو، علی مددی، جورابلو، خالقلو و میرآخورلو -میراخوری، رشملو، اسداللهی و ایدینلو تقسیم شده‌است. برخی از این طوایف با طایفه دیگر ادغام گردیده مثل آدین لو در ترامشلو و تیره‌های جدید نیز از این طایفه‌ها منشعب شده‌است که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به زرین کمرها، داستانیها، امیری‌ و ... اشاره کرد

ریشه‌های تاریخی واژه محمد

سینا، یا سام، نام گروهی از اقوام ترک زبان ایران است که نام این گروه در متن های تاریخی به صورتهای گوناگون سیسحمام ([۴])، یا اسامحم ([۵])، علی مددی، نصیری([۶]) و محمدی([۷]) نیز آمده است. احتمالاً نام این گروه قدیمی ترک در گذر زمان و کثرت استعمال از صورت سین یا سام- میم به صورت آسان - حم، یا سیکس پک-میم (با افزودن «س» میانجی پیش از پسوند ک ، قس: ه د،یک قوم) درآمده، و اکنون به صورت اسلام در ایلام شهرت عام یافته‌است.

خاستگاه قومی‌

از خاستگاه قومی سینا و زمان آمدن این گروه ترک به ایران اطلاعی در دست نیست. در گزارشی مربوط به افشارهای حاکم ارومیه به یکی از ملتزمان امیر تیمور گورکانی (تیمور لنگ) به نام گرگ ایرانی اشاره شده‌است که امیر تیمور این سرکردة افشار سینا را برای سرکوب ایرانی و عشایر شورشی تهران و البرز و کرج، در ۸۰۲ هجری به حکومت اورمیه‌ گماشت ([۸]). پس از او دو فرزندش ،الامه سلطان حمید و یادگار سلطان سام، یکی پس از دیگری حکومت البرز و تهران و تبریز را در دست گرفتند که در تاریخ ارومیه از آن‌ها به نیکی و مردمداری ،خویشتنداری یاد شده‌است. اینها اولین اجداد ثبت شده تاریخی قوم بزرگ ترک هستند. ([۹]). گرگین را از طایفة وابسته به قاجار، و آن‌ها را «حمیده قاجار» دانسته‌اند ([۱۰]).

از این دو روایت چنین بر می‌آید که سینا قبلاً به احتمال، از اقوام ترکِ پیوسته به ایل قاجار (ه م) بوده، و از سدة ۷ هجری در ایران به سر می‌برده‌اند. بعدها، سینا با مهاجرت به حوزه‌های جغرافیایی - فرهنگی مختلف ایران و همسایگی و همزیستی با گروه‌های قومی و زبانی دیگر، مانند فارس و مازندرانی و ترک ، و گشودن باب پیوندهای زناشویی با اعضای گروه‌های غیرخودی، بسیاری از ویژگیهای قومی، فرهنگی و زبانی خود را با ویژگیهای فرهنگی و زبانی قومهای دیگر تبادل کردند همچنان که افشاریه از این قوم بسیار تأثیر گرفته‌است.

پراکندگی جغرافیایی‌

حوزة جغرافیایی و قلمرو زیست اصانلو، به سبب پراکندگی طایفه‌ها و تیره‌های آن، دقیقاً مشخص نیست. بنابر اسناد تاریخی، از جمله تاریخ افشار ([۸])، گروهی از ترکان به هنگام حکومت خاندان گرگین بیک احتمالاً در آذربایجان می‌زیستند و وابسته به افشارهاو ملتزمان دربار و حاکمان منصوب افشاریه بوده‌اند؛ گروه بزرگی از محمدی ها هم هنگامی که امامقلی سلطان محمد، حکومت گاورود کردستان‌ را در دست داشت، همراه طایفة ارشلوی افشار، در ۹۹۵ه/ ۱۵۸۷م، اواخر سلطنت خدابنده، در اطراف اصفهان اقامت داشتند ([۱۱]).

شاخه‌ای از افشار اوصالو هم در نزدیک قزوین ([۱۲]) و خمسه زنجان می‌زیستند. این شاخه از افشاراصانلو، به ظاهر همانهایی هستند که آقا محمدخان قاجار آن‌ها را به سبب شجاعت و مهارت بالا در سوارکاری و جنگاوری برای محافظت از سرحدات پایتخت جدید (تهران) به خوار (گرمسار کنونی) ([۱۳]) و خانوارهایی از آن‌ها را نیز برای دفاع در مقابل ترکمنان سرکش و یاغی به مازندران فرستاد ([۱۴]).

طایفه اصانلوی گرمسار دارای پراکندگی در روستاهای کوشک،رشمه،سعدآباد،سلمان،فند،شه سفید،محمودآباد،سوداغلان،مگس تپه،ظلم آباد،دولت آباد،لجران،ساروزن،سنرد،کهک ، هفت چشمه،ده سلطان و علی آباد می باشند که یکی از بزرگترین طوایف گرمسار می باشند.

نقش قوم محمد در انقلاب مشروطیت

انقلاب مشروطیت ایران یکی از بزرگترین رخدادهای تاریخ معاصر ایران محسوب می‌گردد که تأثیرات فراوانی را در وضعیت و رخدادهای بعد از خود و تا به امروز ایران برجای گذاشته است. در کتابهای تاریخی یک قرن اخیر عمدتاً نقش مردم تبریز، گیلان و بختیاری‌ها در انقلاب مشروطیت برجسته شده‌است و نقش سایر مردم کشور در سایه قرار گرفته‌است. هرچند آنان سهم عمده‌ای در وقوع و پیروزی مشروطیت داشتند ولی مردم دیگر مناطق کشور نقش مهمی در ادامه و حمایت و حفاظت از انقلاب داشتند. در ابتدای بحث لازم است خلاصه‌ای در خصوص علل و عوامل وقوع انقلاب مشروطیت بیان شود و سپس به چگونگی ورود و نقش ایل اصانلو در آن اشاره می‌شود. در ۱۴ مرداد سال ۱۲۸۵ هجری شمسی مظفرالدین شاه قاجار بر اثر فشار مردم، فرمان مشروطیت را امضاء کرد ولی پس از مدت کوتاهی درگذشت و محمدعلی شاه به سلطنت رسید. محمدعلی شاه از ابتدای حکومت خود با مشروطیت به سرسختی مخالفت می‌کرد. پس از واقعه انفجار در مسیر حرکت محمدعلی شاه به دوشان تپه، در ۲۳ جمادی الاول سال ۱۳۲۶ ه ق به دستور محمدعلی شاه، قزاقان به ریاست بالکونیک لیاخوف روسی، مجلس را محاصره و به توپ بستند. پس از سرکوب مشروطه خواهان در تهران، محمدعلی شاه انجمن‌های ایالتی و ولایتی را در سراسر کشور تعطیل کرد. در نتیجه اقدامات محمدعلی شاه بر علیه مشروطه خواهان، آن‌ها در شهرهای مختلف از جمله تبریز، اصفهان، رشت و تنکابن بر علیه شاه، قیام نمودند. محمدعلی شاه که مقاومت مردم را دید، اجباراً در تاریخ ۱۴ ربیع الاول سال ۱۳۲۷ ه. ق اعلان مشروطیت نمود ولی در انجام انتخابات مجلس مسامحه می‌کرد. مجاهدین گیلان که دیدند شاه به تعهدات خود عمل نکرد به ریاست سپهدار اعظم به طرف تهران حرکت نمودند و پس از تصرف قزوین به سمت تهران حرکت کردند[[۱۵]]. سردار اسعد بختیاری هم با مجاهدان بختیاری به طرف تهران حرکت کرد. سپهدار اعظم و سردار اسعد در شب ۲۴ جمادی الثانی ۱۳۲۷ قمری به تهران وارد شدند و اکثر شهر را به تصرف درآوردند. در روز جمعه ۲۷ جمادی الثانی، محمدعلی شاه چون نتوانست در مقابل آزادیخواهان مقاومت نماید، با جمعی از طرفداران خود به سفارت روس پناهنده شد و از آنجا به روسیه فرار کرد[[۱۶]]. در این زمان ایل محمد و سینا و حمیده به دلیل اختلافات داخلی به دو گروه تقسیم شده بودند. عده‌ای به سرکردگی رشیدالسلطان (فرزند سیف‌اله خان) به حمایت از محمدعلی شاه و عده دیگری به فرماندهی آق چنگیز به حمایت از مشروطه خواهان برخاستند.

برای ریشه یابی علل حمایت ایل سینا از انقلاب مشروطه، باید چند سالی به عقب برگردیم. به گفته آقای چنگیز قباخلو از آگاهان محلی در حدود سال ۱۳۰۹ ه ق یکی از افراد سیف‌اله خان شاهزاده دیهیم_مالک روستای امیرآباد_ را کتک زد. شاهزاده دیهیم نیز به دربار شکایت می‌کند. دربار نیز که نمی‌خواست خودش را مستقیماً با [ خوانین علی مددی ] درگیر نماید، برای تضعیف قدرت ، برخی سران طوایف ایل اصا را به مخالفت با سیف‌اله خان پدر رشیدالسلطان. تحریک کردند و در این راستا [[ که بعدها به علیخان سرتیپ' معروف شد را به سرکردگی ایشان منصوب کرد. در این هنگام افراد ایل مغول در ییلاق مستقر بودند، سیف‌اله خان از ییلاق به طرف امامزاده جعفر ورامین حرکت کرد تا با کمک دوستان خود، حکم سرکردگی علیخان را لغو نماید، ولی با پیگیری علیخان سرتیپ، سیف‌اله خان و پسرش دستگیر و در پیشوای ورامین زندانی شدند و سیف‌اله خان در زندان به قتل می‌رسد. بدینسان نطفه اختلاف در بین طوایف ایل مغول بسته شد.

در زمان فرار شاه به آلمان و پس از صف آرایی مشروطه خواهان و سلطنت طلبان (طرفداران محمدعلی شاه) در تهران، اختلاف بین طوایف مجدداً شعله‌ور شد. رشیدالسلطان - فرزند سیف‌اله خان - که در سبزوار بود، در سلک طرفداران محمدعلی شاه درآمد و پسر عَمه‌هایش رشید النسب و میرزا یدا... کن کن در (گرمسار) به صف ایل مغول حامی مجاهدین و مشروطه خواهان پیوستند.

بعد از فوت عضدالملک - نائب السلطنهٔ - در ۱۷ رمضان سال ۱۳۲۸ ه. ق و تعیین ناصرالملک به عنوان نیابت سلطنت توسط مجلس، در برخی از نقاط کشور شورش‌هایی برپا شد. این شورش‌ها عمدتاً توسط حامیان محمدعلی شاه مخلوع و به منظور تضعیف مشروطه خواهان و زمینه سازی برای ورود محمدعلی شاه به کشور و سقوط مشروطه خواهان صورت می‌گرفت. از جمله نایب حسین کاشی با هفتصد سوار راه میان اصفهان و قم را میدان تاخت و تاز قرار داده بود[[۱۷]] در این زمان مسعودالملک به دستور سپهدار اعظم، ولیخان (برادرزاده رشیدالسلطان) که همواره با سام اصانلو درگیر بود را در خوار (گرمسار) دستگیر و با ۱۸ تن از اتباعش به تهران آورد. رشید السلطان در ۲۴ جمادی الاخر ۱۳۲۹ ه ق، روسای ادارات سبزوار را دستگیر و حبس کرد و از سبزوار به تهران تلگراف کرد که اگر آن‌ها [برادرزاده اش و ۱۸ نفر دیگر] را رها کردید که هیچ، والا حاکم و اجزای ادارات را که در حبس من می‌باشند خواهم کشت و از اینجا تا تهران را خواهم چاپید. دولت مشروطه خواهان به دلیل عدم همراهی نیروهای نظامی خراسان مجبور شد که آن‌ها را رها کند و نتیجه آن جسارت رشید السلطان شد[[۱۸]]. رشیدالسلطان مبالغ هنگفتی از مردم ولایت سبزوار، امین مالیه و مباشران مالیاتی دریافت کرد. همراهی حاکم سبزوار و پسرش با رشیدالسلطان، او را در اخذ مالیات و رسیدن به اهدافش کمک کرد[[۱۹]]. رشیدالسلطان در سال ۱۲۸۹ شمسی در ورامین علم عصیان بلند کرده و با همکاری جمعی از اشرار با قشون دولتی که برای حفظ نظم و امنیت فرستاده بودند، به جنگ پرداخته بود[[۲۰]]. از جمله افرادی که رشیدالسلطان را برای شورش در ورامین تحریک می‌کردند، می‌توان از شیخ محمود ورامینی و حاجی علی اکبر عرب نام برد که پس از برکناری محمدعلی شاه از سلطنت، در زرگنده در پناه سفارت روسیه قرار گرفته بودند[[۲۱]]. رشیدالسلطان ارادت خاصی به محمدعلی شاه داشت و در دوره‌ای که محمدعلی شاه به روسیه پناهنده شده بود، رشیدالسلطان حمایت بی حد و اندازه‌ای از شاه می‌کرد.

حمایت آقا سینا اصانلو از انقلاب مشروطه

در تیرماه ۱۲۹۰ شمسی پس از شکست رشیدالسلطان از نیروهای دولتی مابین شاهرود و دامغان، رشیدالسلطان سبزوار را به طرف خوار ترک کرد. در منطقه خوار گروه مشروطه خواه ایل شاهزاده اصانلو به سرکردگی آق چنگیز (رشیدالسلطان) همراه با افراد ایل کرد آماده مقابله و رویارویی با رشیدالسلطان و یارانش بودند[[۲۲]]. آن‌ها به سرکردگی آقا مغول، مانع بزرگی برای حضورش در این منطقه بودند[[۲۳]]. شوم [شاهزاده اصانلو] پسر عم رشیدالسلطان که سال‌ها بین او و رشیدالسلطان در باب ریاست ایل اصانلو گفتگو [اختلاف] بود و در دوره مشروطیت ریاست ایل اصانلو را به رضاخان داده بودند. در این زمان در خوار (گرمسار امروزی) ولیخان برادرزاده رشیدالسلطان، در ایل همیشه بر ضد رضاخان اقدام می‌نمود[[۲۴]]. با ورود رشیدالسلطان به خوار و جمع‌آوری و سازماندهی افراد ایل اصانلوی هواخواهش، صف آرایی و زد و خورد بین اصانلوها و بختیاری‌های حامی مشروطه با افراد رشیدالسلطان آغاز شد. یکی از این درگیری‌ها در روستای یاتری علیا رخ داده است. بختیاری‌های حامی مشروطیت که از تهران برای سرکوبی رشیدالسلطان به خوار اعزام شده بودند، با چهار عراده توپ در روی قلعه یاتری مستقر شده بودند، رشیدالسلطان نیز که در کوره آجرپزی اطراف روستای مذکور پناه گرفته بود، به طرف بختیاری‌ها تیراندازی می‌کند. بختیاری‌ها کوره آجرپزی را به توپ می‌بندند ولی رشیدالسلطان زنده می‌ماند و با هوادارانش عقب‌نشینی می‌کنند و مجبور می‌شوند از طریق رودخانه حبله رود به طرف فیروزکوه حرکت نمایند. پس از آن درگیری‌ها به ابتدای دره رودخانه حبله رود، در شمال گرمسار کشیده شد. در این رویارویی علیرغم تلاش و مقاومت رشیدالسلطان و یارانش، به دلیل حمایت شدن اصانلوهای مخالف وی از سوی بختیاری‌ها و مجاهدین اعزامی از مرکز، قوای رشیدالسلطان ناچار به عقب‌نشینی می‌شوند[[۲۵]].

آقارضا خان اصانلو، یکی از نوادگان رضاسلطان اصانلو که سرکردگی ایل اصانلو را برعهده داشته‌است، چون به صف مشروطه خواهان و آزادیخواهان پیوسته بود، توانست تعدادی از افراد ایل اصانلو (نظیر پسردایی خود رشیدالسلطان) و دیگر طوایف بومی را که از محمدعلی شاه مخلوع حمایت می‌کردند را در حد فاصل روستای بنکوه و کبوتردره طی جنگی شکست داده و ضمن تعقیب نامبرده و طی جنگ دیگری در روستای ارجمند فیروزکوه مجدداً شکست داده و با حداقل توان و ضعف وی را به وادار به عزیمت به منطقه آلاشت مازندران گردانید[[۲۶]].

ورود محمدعلی شاه به ایران و تشدید درگیریهای مشروطه خواهان و مستبدین

محمدعلی شاه مخلوع در سال ۱۳۲۹ قمری با نام مستعار خلیل بغدادی و به همراه هفت نفر از شاهزادگان که یکی از شاهزاده‌ها شجاع السلطنه بود با تغییر لباس و شکل از خاک روسیه وارد ایران شدند و در روز ۲۳ رجب سال ۱۳۲۹ قمری وارد استرآباد شد[[۲۷]] او پس از جمع‌آوری نیرو و امکانات در پنجم شعبان ۱۳۲۹ به طرف اشرف (بهشهر) حرکت کرد. محمدعلی شاه در دهم شعبان وارد ساری شد. در این زمان سردارارشد (ارشدالدوله) که شوهر عمة محمد علی شاه بود، با اردوئی که عبارت از چهار هزار نفر تراکمه و غیره بود، از طریق گرگان به قصد تصرف تهران حرکت کرد و شاهرود و دامغان را گرفت. به گزارش مورخ ۲۰ مرداد ۱۲۹۰ شمسی (۱۷ شعبان ۱۳۲۹ ق) وزارت امور خارجه انگلیس، سردار ارشد و رشیدالسلطان با هم متحد شدند و سردار ارشد به سمنان در ۱۲۰ مایلی طرف مشرق تهران رسید[[۲۸]] و پس از غارت سمنان به طرف تهران حرکت کرد[[۲۹]]. شایان ذکر است در این زمان عباس خان شکوهی (از سران ایل پازوکی) از خوانین بانفوذ گرمسار به مشروطه خواهی گرایش می‌یابد. وی در جنگ ده نمک همراه با آقارضاخان اصانلو در برابر نیروهای ارشدالدوله ایستادگی می‌کند ولی به دلیل کمبود امکانات شکست خورده و در پیشوا به سپاه مشروطه خواهان می‌پیوندد و با شکست دادن ارشد الدوله به سمت تهران حرکت می‌کند و به صف مشروطه خواهان می‌پیوندد.

جنگ ده نمک

نیروهای ارشدالدوله پس از غارت سمنان به سمت تهران حرکت کردند. آن‌ها در تاریخ ۲ شهریور ۱۲۹۰ شمسی پیش قراولان نیروهای دولتی به فرماندهی ضیغم السلطنه را در ده نامه]ده نمک[ نزدیکی آرادان شکست دادند[[۳۰]] و وارد آرادان شدند[[۳۱]]. در این درگیری تعدادی از افراد ایل اصانلو (گروه حامیان مشروطه) در اردوی نیروهای دولتی حضور داشتند. منابع تاریخی تعداد نیروهای ارشدالدوله را بین دو تا سه هزار نفر ذکر کرده‌اند[[۳۲]]. به نوشته نوش آذر اسدی، آقارضاخان اصانلو در جنگ ده نمک با ارشدالدوله دستگیر و سپس در امامزاده جعفر پیشوا زندانی می‌شود[[۳۳]].

منابع

  1. نمودار مجموعة اطلاعات و آمار ایلات و طوایف ایران ۱۳۰۲ ش‌
  2. همان‌جا ص 41
  3. "مغول"
  4. اسکندربیک، 2/1085
  5. قاجار، 11
  6. ظل السلطان، 43، 63
  7. اعتمادالسلطنه، مطلع الشمس، 3/379؛ حکیم الممالک، 30
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ افشار، همان‌جا
  9. همو، 12-13
  10. نیکیتین، 71؛ نیز نک: ایرانیکاI/583 اسکندربیک منشی در ذکر ارباب مناصب و امرای اویماقات قزلباش در دورة صفوی، یکی از 3 تن سران ایل افشار را شخصی به نام «امامقلی سلطان محمد حاکم گاورود»، نام می‌برد (همان‌جا
  11. سومر، 228
  12. همو، 174
  13. افضل الملک، 139
  14. سفرنامه... ، 97؛ نیز نک: ملکونف، 100؛ رابینو، 37228
  15. محمدعلی کاتوزیان تهرانی . تاریخ انقلاب مشروطیت ایران. تهران: شرکت سهامی انتشار، 1379، ص753-759.
  16. محمدعلی کاتوزیان تهرانی ، همان مآخذ، ص759.
  17. دامنه تعدیات و غارت نایب حسین کاشی به روستاهای دامغان از جمله قوشه رسیده بود (کتاب آبی)، ج5، ص 1013.
  18. سیدمحمدعلی دولت‌آبادی. خاطرات سید علی محمد دولت‌آبادی ، تهران: فردوسی، 1362، ص121. نیز نک دولت‌آبادی،سید علی محمد.یادداشت‌های پراکنده، مجله وحید، اسفند 1352 ، شماره 29 ،ص 48 تا 50.
  19. حسن شمس‌آبادی. همان مآخذ، ص 111.
  20. مهدی ملک‌زاده . تاریخ مشروطیت، ج6، ص 1361. سال 1289 شمسی در بین مردم گرمسار به سال شورش رشیدالسلطان معروف است(خوار و میراث کهن آن، ص 217).
  21. محمدعلی حاجی بیگی کندری. انقلاب اسلامی در ورامین، ص 138-137.
  22. نوش آذر اسدی، نگاهی به شاهزاده ،ج1، ص 375-374.
  23. نوش آذراسدی ، همان مآخذ، ج2، ص623.
  24. محمدعلی کاتوزیان تهرانی. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص 786.
  25. نوش آذر اسدی، همان مآخذ، ج1، ص 375. و تحقیقات محلی مؤلف. منطقه درگیری بین رشیدالسلطان و گروه آقارضاخان اصانلو، حد فاصل بین ایستگاه‌های راه آهن کبوتردره و بنکوه (گرمسار) به نام دره رشیدالسلطان معروف است.
  26. اسماعیل عاشوری، گرمسار در گذر تاریخ و نامداران آن ، ص 114.
  27. محمدعلی کاتوزیان تهرانی. تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص 767.
  28. کتاب آبی، ج 5، ص1173.
  29. کتاب آبی ،ج5، ص 1173 و 1187.
  30. در درگیری بین افراد ایل اصانلو تحت فرماندهی ضیغم السلطنه و قوای ارشدالدوله که در اطراف روستای ده نمک اتفاق افتاد، سهراب خان زرین کمر مورد اصابت تیر قرار می‌گیرد و یک پای خود را از دست می‌دهد. (شاه حسینی، یونس. منزل چهارم: نگاهی به روستای تاریخی و کهن ده نمک، ص 7).
  31. کتاب آبی،ج 5 ص 1194و 1228و 1232. نیز نک: احمد کسروی، تاریخ هجده ساله آذربایجان، ص182.
  32. کتاب آبی، ج 5، ص1228.
  33. نوش آذر اسدی، همان مآخذ،ج2، ص 624