ابن ماسویه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
ابرابزار رفع خطاهای ظاهری
خط ۱: خط ۱:
[اِبْنِ ماسويه] ، ابوزكريا يوحنا (يحيی) بن ماسويۀ خوزی (ح 163 يا 172-243ق / 780 يا 788-857مپزشك ايرانی‌نژاد و [مسيحی نسطوری] چنانكه از نسبت او «خوزی» (قفطی، تاريخ الحكماء، 387) برمی‌آيد، از خوزی نسبان بوده و بنابر اشاره‌ای كه از قول [جبرائيل بن بختيشوع] دربارۀ عجمی بودن او و تعلق اعاجم به صناعات و حرف اجدادی و طبقاتی آنان در كتاب قفطی (همان، 384) آمده است، روشن می‌شود كه تبار ايرانی داشته است نام پدرش «ماسويه» نيز (به قياس نامهای ايرانی چون سيبويه، بابويه، مسكويه، برزويه) مؤيد اين نظر است. گزارش منابع ما دربارۀ او و خاندانش سخت درهم و مغشوش و گاه متناقض است.
[اِبْنِ ماسویهابوزکریا یوحنا (یحیی) بن ماسویهٔ خوزی (ح ۱۶۳ یا ۱۷۲–۲۴۳ق / ۷۸۰ یا ۷۸۸–۸۵۷مپزشک ایرانی‌نژاد و [مسیحی نسطوری] چنان‌که از نسبت او «خوزی» (قفطی، تاریخ الحکماء، ۳۸۷) برمی‌آید، از خوزی نسبان بوده و بنابر اشاره‌ای که از قول [جبرائیل بن بختیشوع] دربارهٔ عجمی بودن او و تعلق اعاجم به صناعات و حرف اجدادی و طبقاتی آنان در کتاب قفطی (همان، ۳۸۴) آمده‌است، روشن می‌شود که تبار ایرانی داشته‌است نام پدرش «ماسویه» نیز (به قیاس نامهای ایرانی چون سیبویه، بابویه، مسکویه، برزویه) مؤید این نظر است. گزارش منابع ما دربارهٔ او و خاندانش سخت درهم و مغشوش و گاه متناقض است.
[[پرونده:Mesue - De consolatione medicinarum, anno MCCCCLXXV die vigesima quinta mensis iunii - 2411513.tif |بندانگشتی|''De consolatione medicinarum'', 1475]]
[[پرونده:Mesue - De consolatione medicinarum, anno MCCCCLXXV die vigesima quinta mensis iunii - 2411513.tif |بندانگشتی|''De consolatione medicinarum'', 1475]]


گفته‌اند که پدرش ماسویه در بیمارستان [جندی‌شاپور] به داروسازی مشغول بود و [جبرائیل بن بختیشوع] (نک: ه د، آل بختیشوع) پزشک مشهور جندی‌شاپوری ساکن بغداد، به معرفی و توصیهٔ دهشتک رئیس بیمارستان جندی‌شاپور، او را برای کار در بیمارستانی که به دستور [هارون‌الرشید] در} بغداد] ساخته می‌شد، دعوت کرد (همان، ۳۸۳). ماسویه در آنجا به کمک جبرائیل با کنیز اسلاونژاد [داوود بن سرابیون] ازدواج کرد و یوحنا و برادرش میخائیل از آن زن زاده شدند (همان، ۳۸۴؛ ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۱۷۱). به روایتی دیگر، ماسویه که نسبت به مقام جبرائیل در بغداد رشک می‌برد و آن را بر زبان راند، به دستور جبرائیل از بیمارستان جندی‌شاپور اخراج شد. ماسویه برای عذرخواهی به بغداد آمد، ولی جبرائیل او را نپذیرفت. ماسویه به یاری یکی از روحانیون نسطوری بغداد به چشم‌پزشکی پرداخت و پس از معالجهٔ چشم خادم فضل بن ربیع و سپس خود فضل، به دربار خلیفه راه یافت. وی به سرعت در دربار هارون ترقی کرد و مقامی برابر با جبرائیل بن بختیشوع به دست آورد و زن و فرزند خود یوحنا را که در آن وقت خردسال بود، به بغداد فراخواند (رهاوی، ۱۶۷–۱۶۹). براساس این روایت و نظر به آنکه هارون در ۱۷۰ق به خلافت نشست، یوحنا می‌بایست چند سالی پیش از آن در جندی‌شاپور زاده شده باشد. نیز چون به گزارش [لئون آفریقایییوحنا هنگام مرگ (۲۴۳ق۸۰ ساله بوده (لکلرک، I / 105)، پس می‌بایست در حدود ۱۶۳ق زاده شده باشد (قس: GAS, III / 231). از سوی دیگر در صحت روایت نخست که حاکی از به کار گمارده شدن ماسویه در بیمارستان بغداد و ازدواج او در بغداد، به نقل از جبرائیل بن بختشیوع است، می‌توان تردید کرد؛ زیرا بنابر قول مشهور، جبرائیل در ۲۱۳ق درگذشته و این روایت پس از مرگ مأمون (د ۲۱۸ق) از جبرائیل نقل شده‌است، خاصه که براساس همان روایت وقتی ماسویه به بغداد آمد، سنش از ۵۰ گذشته بود و بعید است که تا آن وقت زن نخواسته و صاحب فرزند نشده باشد. به هر حال به روایت رهاوی (ص ۱۷۰ماسویه دانشمندان و حکیمانی را به تربیت یوحنا گماشت، ولی وی از آن دانشمندان نام نبرده‌است.


اگر روایت قفطی را دربارهٔ ورود ماسویه به بغداد بپذیریم، جبرائیل بن بختیشوع برجسته‌ترین و احتمالاً نخستین استاد یوحنا در طب بوده و همو یوحنا را به ریاست شاگردان خود گمارده‌است (تاریخ الحکماء، ۳۸۴). همچنین گویا [عیسی بن نون] (یا ایشوع برنون) نیز که سپس بطریق نسطوریان شد، مدتی استاد او بوده‌است (عمروبن متی، ۶۹؛ ماری بن سلیمان، ۷۵). لئون آفریقایی متذکر شده که یوحنا در آغاز می‌خواست به کلیسا بپیوندد، اما اشتغال به علوم او را از این کار بازداشت (لکلرک، I / 106). با اینهمه به نظر می‌رسد که به مقام شمّاسی کلیسا نیز نائل آمد، زیرا در برخی از روایات از او با عنوان شماس یاد شده‌است ([قفطی]، همان، ۳۸۷؛ [ابن ابی اصیبعه۱ / ۱۷۷). یوحنا با آنکه بیشتر در طب تحصیل کرده بود، ولی گویا منطق و حکمت نیز تدریس می‌کرده‌است و مجالس درس او را پررونق‌ترین محافل علمی آن روز شمرده‌اند که همهٔ گروه‌های اهل ادب در آن حاضر می‌شدند (همو، ۱ / ۱۷۵–۱۷۶). به روایت ابن جلجل (ص ۶۵هارون‌الرشید او را به ترجمهٔ کتابهای طبی که از آنقره ([آنکارا]) و عموریه آوردند، مأمور کرد و نویسندگانی ماهر در خدمتش گماشت. از این رو به نظر می‌رسد که یوحنا جز سریانی و عربی، زبان یونانی نیز می‌دانسته‌است. اما این روایت به اقرب احتمال مربوط به روزگار مأمون و تلاش او جهت ترجمهٔ آثار [یونانی] و نیز دورهٔ معتصم و فتح عموریه است (قس: سید، ۶۵؛ EI2).
گفته‌اند كه پدرش ماسويه در بيمارستان [جندی‌شاپور] به داروسازی مشغول بود و [جبرائيل بن بختيشوع] (نك‌ : ه‌ د، آل بختيشوع) پزشك مشهور جندی‌شاپوری ساكن بغداد، به معرفی و توصيۀ دهشتك رئيس بيمارستان جندی‌شاپور، او را برای كار در بيمارستانی كه به دستور [هارون‌الرشيد] در} بغداد] ساخته می‌شد، دعوت كرد (همان، 383). ماسويه در آنجا به كمك جبرائيل با كنيز اسلاونژاد [داوود بن سرابيون] ازدواج كرد و يوحنا و برادرش ميخائيل از آن زن زاده شدند (همان، 384؛ ابن ابی اصيبعه، 1 / 171). به روايتی ديگر، ماسويه كه نسبت به مقام جبرائيل در بغداد رشك می‌برد و آن را بر زبان راند، به دستور جبرائيل از بيمارستان جندی‌شاپور اخراج شد. ماسويه برای عذرخواهی به بغداد آمد، ولی جبرائيل او را نپذيرفت. ماسويه به ياری يكی از روحانيون نسطوری بغداد به چشم‌پزشكی پرداخت و پس از معالجۀ چشم خادم فضل بن ربيع و سپس خود فضل، به دربار خليفه راه يافت. وی به سرعت در دربار هارون ترقی كرد و مقامی برابر با جبرائيل بن بختيشوع به دست آورد و زن و فرزند خود يوحنا را كه در آن وقت خردسال بود، به بغداد فراخواند (رهاوی، 167- 169). براساس اين روايت و نظر به آنكه هارون در 170ق به خلافت نشست، يوحنا می‌بايست چند سالی پيش از آن در جندی‌شاپور زاده شده باشد. نيز چون به گزارش [لئون افريقايی] ، يوحنا هنگام مرگ (243ق80 ساله بوده (لكلرك، I / 105)، پس می‌بايست در حدود 163ق زاده شده باشد (قس: GAS, III / 231). از سوی ديگر در صحت روايت نخست كه حاكی از به كار گمارده شدن ماسويه در بيمارستان بغداد و ازدواج او در بغداد، به نقل از جبرائيل بن بختشيوع است، می‌توان ترديد كرد. زيرا بنابر قول مشهور، جبرائيل در 213ق درگذشته و اين روايت پس از مرگ مأمون (د 218ق) از جبرائيل نقل شده است، خاصه كه براساس همان روايت وقتی ماسويه به بغداد آمد، سنش از 50 گذشته بود و بعيد است كه تا آن وقت زن نخواسته و صاحب فرزند نشده باشد. به هر حال به روايت رهاوی (ص 170ماسويه دانشمندان و حكيمانی را به تربيت يوحنا گماشت، ولی وی از آن دانشمندان نام نبرده است.


دربارهٔ صلاحیت و توانایی علمی ابن ماسویه در طب نیز آراء متناقضی ابراز شده‌است. درحالی که به روایت قفطی (تاریخ الحکماء، ۳۸۲یوحنا خود را از جالینوس در طب برتر می‌شمرده و همین معنی خشم جبرائیل بن بختیشوع را برانگیخته بوده‌است و نیز در باب تشریح میمون توسط او و تألیف کتابی براساس آنچه از این طریق یافته بوده (نک: آثار)، مؤلفان متقدم اشارتها کرده‌اند (مثلاً ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۱۷۸) و حتی گفته‌اند خیال تشریح فرزند بلید (کند ذهن) خود را داشته‌است (همو، ۱ / ۱۸۰)، ولی در باب عدم حذاقت او نیز در تشخیص بیماری، تجویز دارو (قفطی، همان، ۳۸۵) و فصد نابجای پسرش که موجب مرگ او شد (همان، ۳۹۱)، سخنها گفته‌اند. اما به نظر می‌رسد که این روایات اخیر بر ساختهٔ رقیبان و دشمنان علمی او چون سلمویه باشد. بدان سبب که وی به روایتی از شاگردان برجستهٔ جبرائیل و رئیس شاگردان او بود (همان، ۳۸۴) و به روزگار مأمون لقب طبیب‌المملکة یا طبیب‌الملک یافت و پزشک برجسته‌ای چون ابنرَبّن طبری (ص ۸)او را ستود. ابن ماسویه آثار گرانبهایی از خود به یادگار گذاشت که برخی از آنها همچون دغل العین (نک: آثار) اولین اثر در نوع خود و نیز متن درسی دانشجویان بوده‌است و چشم پزشکان برای دریافت گواهینامهٔ رسمی می‌بایست آن را در یاد می‌داشتند و امتحان می‌دادند (اولیری، ۲۵۴، ۲۵۵).


نویبورگر براساس مطالبی که رازی آورده، نتیجه گرفته‌است که یوحنا در داروشناسی نیز اطلاعاتی داشته‌است (GAS, III / 232). یکی از کهن‌ترین منابعی که در زمان حیات ابن ماسویه تدوین شده و نویسنده در تألیف آن از نظرات ابن ماسویه بهره برده، کتاب فردوس الحکمهٔ ابن ربّن طبری (همان‌جا) است. همچنین موفق‌الدین هروی در کتاب الابنیة عن حقایق الادویة (نک: جمابوریحان بیرونی، در الصیدنة (مثلاً صص ۳۰، ۳۳، ۳۶)، ابن بطلان در تقویم الصحة (نک: جم) و ابن بیطار در جامع المفردات (مثلاً ۱ / ۱۰، ۱۳، ۲ / ۶۶، ۹۷) بسیار از او نقل قول کرده‌اند. از شاگردان او باید از یوسف بن ابراهیم، ابن حمدون بن عبدالصمد مقلب به ابوالعیر طرد و اسحاق بن ابراهیم معروف به بیض‌البغل (ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۱۷۶) و ابراهیم بن عیسی (همو، ۲ / ۸۳) نام برد.


اما مشهورترین شاگرد او حنین بن اسحاق است که چندی نزد ابن‌ماسویه پزشکی خواند. چون استاد او را از خود راند، حنین به جدّ به تحصیل علم همت گماشت و چندان پرآوازه شد که ابن ماسویه خود او را بسیار ارج می‌نهاد (قفطی، همان، ۱۷۴، ۱۷۵). ابن ماسویه با گروه کثیری از دانشمندان و وزیران دوستی داشت و کندی فیلسوف مشهور، رساله‌ای در «نفس» برای او نوشت (ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۲۱۴). در برخی از منابع از پزشک دیگری به نام مسوئه یاد شده‌است (لکلرک، I / 504، به نقل از لئون آفریقایی) که گاه او و آثارش را با یوحنا بن ماسویه خلط کرده‌اند (ابراهیم، ۳ / ۱۰۷). عده‌ای در وجود او تردید کرده (لکلرک، I / 506-507) و بعضی اصلاً منکر وجود شخصی که در منابع او را به ماسویهٔ اصغر نامبردار کرده‌اند، شده‌اند (الگود، ۱۱۶، ۱۱۷). قفطی (انباه الرواة، ۳ / ۱۰۷، ۱۰۸) از جملهٔ استادان محمد بن حسن طوبی صقلی که در ۴۵۰ق زنده بوده، از پزشکی به نام ماسویه [واژۀ «ابن» در این کتاب، افزودۀ مصحح است] یاد کرده‌است، اما پیداست که یوحنا بن ماسویه در این تاریخ نمی‌توانسته‌است زنده باشد و روایت قفطی مربوط به ماسویهٔ دیگری است که گویا در سیسیل می‌زیسته و این تاریخ نزدیک به همان زمانی است که لئون آفریقایی از ماسویه مذکور یاد کرده‌است (لکلرک، I / 504). سارتن (۳ / ۱۸۳۸، ۱۸۳۹) نیز از ماسویهٔ سوم یا به تعبیر خود او ماسویهٔ دوم کاذب خبر داده که در سدهٔ ۱۳م می‌زیسته‌است.



اگر روايت قفطی را دربارۀ ورود ماسويه به بغداد بپذيريم، جبرائيل بن بختيشوع برجسته‌ترين و احتمالاً نخستين استاد يوحنا در طب بوده و همو يوحنا را به رياست شاگردان خود گمارده است (تاريخ الحكماء، 384). همچنين گويا [عيسی بن نون] (يا ايشوع برنون) نيز كه سپس بطريق نسطوريان شد، مدتی استاد او بوده است (عمروبن متی، 69؛ ماری بن سليمان، 75). لئون افريقايی متذكر شده كه يوحنا در آغاز می‌خواست به كليسا بپيوندد، اما اشتغال به علوم او را از اين كار بازداشت (لكلرك، I / 106). با اينهمه به نظر می‌رسد كه به مقام شمّاسی كليسا نيز نائل آمد، زيرا در برخی از روايات از او با عنوان شماس ياد شده است ([قفطی] ، همان، 387؛ [ابن ابی اصيبعه] ، 1 / 177). يوحنا با آنكه بيشتر در طب تحصيل كرده بود، ولی گويا منطق و حكمت نيز تدريس می‌كرده است و مجالس درس او را پررونق‌ترين محافل علمی آن روز شمرده‌اند كه همۀ گروههای اهل ادب در آن حاضر می‌شدند (همو، 1 / 175-176). به روايت ابن جلجل (ص 65هارون‌الرشيد او را به ترجمۀ كتابهای طبی كه از آنقره ([آنكارا] ) و عموريه آوردند، مأمور كرد و نويسندگانی ماهر در خدمتش گماشت. از اين رو به نظر می‌رسد كه يوحنا جز سريانی و عربی، زبان يونانی نيز می‌دانسته است. اما اين روايت به اقرب احتمال مربوط به روزگار مأمون و تلاش او جهت ترجمۀ آثار [يونانی] و نيز دورۀ معتصم و فتح عموريه است (قس: سيد، 65؛ EI2).





دربارۀ صلاحيت و توانايی علمی ابن ماسويه در طب نيز آراء متناقضی ابراز شده است. درحالی كه به روايت قفطی (تاريخ الحكماء، 382يوحنا خود را از جالينوس در طب برتر می‌شمرده و همين معنی خشم جبرائيل بن بختيشوع را برانگيخته بوده است و نيز در باب تشريح ميمون توسط او و تأليف كتابی براساس آنچه از اين طريق يافته بوده (نك‌ : آثار)، مؤلفان متقدم اشارتها كرده‌اند (مثلاً ابن ابی اصيبعه، 1 / 178) و حتی گفته‌اند خيال تشريح فرزند بليد (كند ذهن) خود را داشته است (همو، 1 / 180)، ولی در باب عدم حذاقت او نيز در تشخيص بيماری، تجويز دارو (قفطی، همان، 385) و فصد نابجای پسرش كه موجب مرگ او شد (همان، 391)، سخنها گفته‌اند. اما به نظر می‌رسد كه اين روايات اخير بر ساختۀ رقيبان و دشمنان علمی او چون سلمويه باشد. بدان سبب كه وی به روايتی از شاگردان برجستۀ جبرائيل و رئيس شاگردان او بود (همان، 384) و به روزگار مأمون لقب طبيب‌المملكة يا طبيب‌الملك يافت و پزشك برجسته‌ای چون ابنرَبّن طبری (ص 8)او را ستود. ابن ماسويه آثار گرانبهايی از خود به يادگار گذاشت كه برخی از آنها همچون دغل العين (نك‌ : آثار) اولين اثر در نوع خود و نيز متن درسی دانشجويان بوده است و چشم پزشكان برای دريافت گواهينامۀ رسمی می‌بايست آن را در ياد می‌داشتند و امتحان می‌دادند (اوليری، 254، 255).



نويبورگر براساس مطالبی كه رازی آورده، نتيجه گرفته است كه يوحنا در داروشناسی نيز اطلاعاتی داشته است (GAS, III / 232). يكی از كهن‌ترين منابعی كه در زمان حيات ابن ماسویه تدوين شده و نويسنده در تأليف آن از نظرات ابن ماسويه بهره برده، كتاب فردوس الحكمۀ ابن ربّن طبری (همانجا) است. همچنين موفق‌الدين هروی در كتاب الابنية عن حقايق الادوية (نك‌ : جم‌ ابوريحان بيرونی، در الصيدنة (مثلاً صص 30، 33، 36)، ابن بطلان در تقويم الصحة (نك‌ : جم‌ ) و ابن بيطار در جامع المفردات (مثلاً 1 / 10، 13، 2 / 66، 97) بسيار از او نقل قول كرده‌اند. از شاگردان او بايد از يوسف بن ابراهيم، ابن حمدون بن عبدالصمد مقلب به ابوالعير طرد و اسحاق بن ابراهيم معروف به بيض‌البغل (ابن ابی اصيبعه، 1 / 176) و ابراهيم بن عيسی (همو، 2 / 83) نام برد.



اما مشهورترين شاگرد او حنين بن اسحاق است كه چندی نزد ابن‌ماسويه پزشكی خواند. چون استاد او را از خود راند، حنين به جدّ به تحصيل علم همت گماشت و چندان پرآوازه شد كه ابن ماسويه خود او را بسيار ارج می‌نهاد (قفطی، همان، 174، 175). ابن ماسويه با گروه كثيری از دانشمندان و وزيران دوستی داشت و كندی فيلسوف مشهور، رساله‌ای در «نفس» برای او نوشت (ابن ابی اصيبعه، 1 / 214). در برخی از منابع از پزشك ديگری به نام مسوئه ياد شده است (لكلرك، I / 504، به نقل از لئون افريقايی) كه گاه او و آثارش را با يوحنا بن ماسويه خلط كرده‌اند (ابراهيم، 3 / 107). عده‌ای در وجود او ترديد كرده (لكلرك، I / 506-507) و بعضی اصلاً منكر وجود شخصی كه در منابع او را به ماسويۀ اصغر نامبردار كرده‌اند، شده‌اند (الگود، 116، 117). قفطی ( انباه الرواة، 3 / 107، 108) از جملۀ استادان محمد بن حسن طوبی صقلی كه در 450ق زنده بوده، از پزشكی به نام ماسويه [واژۀ «ابن» در اين كتاب، افزودۀ مصحح است] ياد كرده است، اما پيداست كه يوحنا بن ماسويه در اين تاريخ نمی‌توانسته است زنده باشد و روايت قفطی مربوط به ماسويۀ ديگری است كه گويا در سيسيل می‌زيسته و اين تاريخ نزديك به همان زمانی است كه لئون افريقايی از ماسويه مذكور ياد كرده است (لكلرك، I / 504). سارتن (3 / 1838، 1839) نيز از ماسويۀ سوم يا به تعبير خود او ماسويۀ دوم كاذب خبر داده كه در سدۀ 13م می‌زيسته است.




{{آثار}}
{{آثار}}


حدود 50 اثر از ابن ماسويه ياد شده و يا به او منسوب شده است. ظاهراً شماری از آنها به نامها و عناوين مختلفی شهرت يافته بوده است كه بعدها هر يك از آنها را اثر مستقلی پنداشته‌اند. ازاين رو تا همۀ نسخه‌های موجود از آثار او كه در كتابخانه‌های جهان موجود است، بررسی و مقايسه نشود، فهرست دقيق و كاملی از آثار ابن ماسويه نمی‌توان تهيه كرد. در اينجا به برخی از آثار چاپ شده و خطی وی اشاره می‌شود:
حدود ۵۰ اثر از ابن ماسویه یاد شده یا به او منسوب شده‌است. ظاهراً شماری از آنها به نامها و عناوین مختلفی شهرت یافته بوده‌است که بعدها هر یک از آنها را اثر مستقلی پنداشته‌اند. ازاین رو تا همهٔ نسخه‌های موجود از آثار او که در کتابخانه‌های جهان موجود است، بررسی و مقایسه نشود، فهرست دقیق و کاملی از آثار ابن ماسویه نمی‌توان تهیه کرد. در اینجا به برخی از آثار چاپ شده و خطی وی اشاره می‌شود:


''''الف ـ چاپی''''
''''الف ـ چاپی''''
1. كتاب الازمنة يا الازمنة و الامكنة، دربارۀ فصول و ماههای سال و ارتباط آنها با خوردنيها و نوشيدنيهايی كه بدن به آنها نيازمند است و نيز اقدامات پيشگيری طبی مانند فصد و حجامت در فصول مختلف (اولمان، «طب در اسلام»، 114). اين كتاب توسط پل اسباث در «بولتن انستيتوی فرانسوی مصر» (1933م، شم‌ 15، صص 235-275) با حواشی و ترجمۀ فرانسوی منتشر شد. ترجمۀ ديگری نيز توسط ژرار تروپو در آرابيكا (1968م، شم‌ 15، صص 113-142) به چاپ رسيد. نسخه‌ای از ترجمۀ عبری آن نيز در دست است (GAL, I / 266)؛ 2. جواهر الطيب المفردة باسمائها و صفاتها و معادنها. ابن ماسويه در اين اثر دربارۀ مواد معطری چون مشك، عنبر، كافور، قرنفل و صندل و نيز مطالبی چون پاك كردن نوشته از دفاتر و ازالۀ لكه‌ها و آثار مختلف سخن گفته است. نويری در نهاية الارب (12 / 105- 119) از اين كتاب استفاده كرده است. اين اثر نيز توسط پل اسباث در «بولتن انستيتوی فرانسوی مصر» (1936م، شم‌ 19، صص 5-27) با ترجمۀ فرانسوی آن به چاپ رسيد. ترجمۀ انگليسی آن نيز توسط مارتين لوی در «مجلۀ تاريخ پزشكی» (1961م، شم‌ 16، صص 394-410) به چاپ رسيده است؛ 3. الجواهر و صفاتها و فی ای بلدهی وصفة الغواصين والتجار. در اين اثر ابن ماسويه به وصف سنگهای قيمتی، نحوۀ استخراج و محلهای آن و نحوۀ تجارت و قيمتها و اوزان مختلف آن در مشرق قديم پرداخته است. تيفاشی در كتاب خود ازهار الافكار فی جواهر الاحجار (صص 48، 66، 106) از اين كتاب استفاده كرده است. اين اثر به كوشش عماد عبدالسلام رئوف در 1977م در قاهره به چاپ رسيده است؛ 4. الحميات. رازی در الحاوی بارها به اين كتاب استناد كرده است (3 / 90-91، 6 / 202، 266، 7 / 151، 287، 14 / 32، 197، 16 / 68، 144، 151، جم‌ ). اين كتاب توسط پترس اسپانيايی همراه با ترجمه و شرح آن منتشر شده است. ترجمه‌ای به لاتين از كتاب مذكور نيز در دست است (GAS, III / 233)؛ 5. دغل العين، كهن‌ترين كتاب درسی چشم پزشكی است كه اكنون در دست است. اگرچه تصحيح و نشر متن منحصر به فرد عربی آن به دليل افتادگی يا محو بعضی از قسمتها غير ممكن است، ولی مايرهوف و پروفر بخشهايی از 47 فصل اين كتاب را به آلمانی ترجمه و در «مجلۀ اسلام» (1916م، شم‌ صص 256-217) به چاپ رسانده‌اند. در اين رساله، كلمات و اصطلاحات فارسی و يونانی ديده می‌شود؛ 6. الكناش المشجّر يا المشجّر. رازی بارها در الحاوی از آن بهره برده است (مثلاً 1 / 139، 4 / 106، 8 / 49، 10 / 75، 23(1) / 316، 23(2) / 167) و به گفتۀ قفطی (تاريخ الحكماء، 317)، ابوعمران موسی بن سيار و ابوالطيب ابراهيم بن نصر، تعليقاتی بر آن نوشته بوده‌اند. در اين اثر برای اولين بار كليات طبی به شكل فهرستها و جداول تنظيم شده است. متن اصلی اين كتاب كه در كتابخانه‌های مختلف موجود است (GAL، همانجا)، به چاپ نرسيده، ولی گراردوس كرمونايی آن را به لاتين ترجمه كرده كه در ونيز (1497م) منتشر شده است؛ 7. ماءالشعير، رسالۀ كوچكی است كه توسط پل اسباث در «بولتن انستيتوی فرانسوی مصر» (1939م، شم‌ 21، صص 13-24) با ترجمۀ فرانسوی آن به چاپ رسيده است؛ 8. النوادر الطبية يا الفصول الحكمية و النوادر الطبية يا الفصول. ابن ماسويه اين كتاب را برای شاگردش حنين بن اسحاق نوشت. كتاب مجموعه‌ای از دستورالعملهای مختصر طبی در 132 بخش است كه با نثری اديبانه و گاه فيلسوفانه نوشته شده است. گويا كنستانتين افريقايی اول بار آن را به لاتين ترجمه كرده و با عنوان «فصول يوحنای دمشقی» مكرر به چاپ رسيده است (نك‌ : اشتاين اشنايدر، 39؛ سارتن، 226). پل اسباث متن كتاب را در 1934م در قاهره به چاپ رسانده است.
۱. کتاب الازمنة یا الازمنة و الامکنة، دربارهٔ فصول و ماه‌های سال و ارتباط آنها با خوردنیها و نوشیدنیهایی که بدن به آنها نیازمند است و نیز اقدامات پیشگیری طبی مانند فصد و حجامت در فصول مختلف (اولمان، «طب در اسلام»، ۱۱۴). این کتاب توسط پل اسباث در «بولتن انستیتوی فرانسوی مصر» (۱۹۳۳م، شم ۱۵، صص ۲۳۵–۲۷۵) با حواشی و ترجمهٔ فرانسوی منتشر شد. ترجمهٔ دیگری نیز توسط ژرار تروپو در آرابیکا (۱۹۶۸م، شم ۱۵، صص ۱۱۳–۱۴۲) به چاپ رسید. نسخه‌ای از ترجمهٔ عبری آن نیز در دست است (GAL, I / 266)؛ ۲. جواهر الطیب المفردة باسمائها و صفاتها و معادنها. ابن ماسویه در این اثر دربارهٔ مواد معطری چون مشک، عنبر، کافور، قرنفل و صندل و نیز مطالبی چون پاک کردن نوشته از دفاتر و ازالهٔ لکه‌ها و آثار مختلف سخن گفته‌است. نویری در نهایة الارب (۱۲ / ۱۰۵–۱۱۹) از این کتاب استفاده کرده‌است. این اثر نیز توسط پل اسباث در «بولتن انستیتوی فرانسوی مصر» (۱۹۳۶م، شم ۱۹، صص ۵–۲۷) با ترجمهٔ فرانسوی آن به چاپ رسید. ترجمهٔ انگلیسی آن نیز توسط مارتین لوی در «مجلهٔ تاریخ پزشکی» (۱۹۶۱م، شم ۱۶، صص ۳۹۴–۴۱۰) به چاپ رسیده‌است؛ ۳. الجواهر و صفاتها و فی ای بلدهی وصفة الغواصین والتجار. در این اثر ابن ماسویه به وصف سنگهای قیمتی، نحوهٔ استخراج و محلهای آن و نحوهٔ تجارت و قیمتها و اوزان مختلف آن در مشرق قدیم پرداخته‌است. تیفاشی در کتاب خود ازهار الافکار فی جواهر الاحجار (صص ۴۸، ۶۶، ۱۰۶) از این کتاب استفاده کرده‌است. این اثر به کوشش عماد عبدالسلام رئوف در ۱۹۷۷م در قاهره به چاپ رسیده‌است؛ ۴. الحمیات. رازی در الحاوی بارها به این کتاب استناد کرده‌است (۳ / ۹۰–۹۱، ۶ / ۲۰۲، ۲۶۶، ۷ / ۱۵۱، ۲۸۷، ۱۴ / ۳۲، ۱۹۷، ۱۶ / ۶۸، ۱۴۴، ۱۵۱، جم). این کتاب توسط پترس اسپانیایی همراه با ترجمه و شرح آن منتشر شده‌است. ترجمه‌ای به لاتین از کتاب مذکور نیز در دست است (GAS, III / 233)؛ ۵. دغل العین، کهن‌ترین کتاب درسی چشم پزشکی است که اکنون در دست است. اگرچه تصحیح و نشر متن منحصر به فرد عربی آن به دلیل افتادگی یا محو بعضی از قسمتها غیرممکن است، ولی مایرهوف و پروفر بخشهایی از ۴۷ فصل این کتاب را به آلمانی ترجمه و در «مجلهٔ اسلام» (۱۹۱۶م، شم ۶، صص ۲۵۶–۲۱۷) به چاپ رسانده‌اند. در این رساله، کلمات و اصطلاحات فارسی و یونانی دیده می‌شود؛ ۶. الکناش المشجّر یا المشجّر. رازی بارها در الحاوی از آن بهره برده‌است (مثلاً ۱ / ۱۳۹، ۴ / ۱۰۶، ۸ / ۴۹، ۱۰ / ۷۵، ۲3(1) / ۳۱۶، ۲3(2) / ۱۶۷) و به گفتهٔ قفطی (تاریخ الحکماء، ۳۱۷)، ابوعمران موسی بن سیار و ابوالطیب ابراهیم بن نصر، تعلیقاتی بر آن نوشته بوده‌اند. در این اثر برای اولین بار کلیات طبی به شکل فهرستها و جداول تنظیم شده‌است. متن اصلی این کتاب که در کتابخانه‌های مختلف موجود است (GAL، همان‌جا)، به چاپ نرسیده، ولی گراردوس کرمونایی آن را به لاتین ترجمه کرده که در ونیز (۱۴۹۷م) منتشر شده‌است؛ ۷. ماءالشعیر، رسالهٔ کوچکی است که توسط پل اسباث در «بولتن انستیتوی فرانسوی مصر» (۱۹۳۹م، شم ۲۱، صص ۱۳–۲۴) با ترجمهٔ فرانسوی آن به چاپ رسیده‌است؛ ۸. النوادر الطبیة یا الفصول الحکمیة و النوادر الطبیة یا الفصول. ابن ماسویه این کتاب را برای شاگردش حنین بن اسحاق نوشت. کتاب مجموعه‌ای از دستورالعملهای مختصر طبی در ۱۳۲ بخش است که با نثری ادیبانه و گاه فیلسوفانه نوشته شده‌است. گویا کنستانتین آفریقایی اول بار آن را به لاتین ترجمه کرده و با عنوان «فصول یوحنای دمشقی» مکرر به چاپ رسیده‌است (نک: اشتاین اشنایدر، ۳۹؛ سارتن، ۲۲۶). پل اسباث متن کتاب را در ۱۹۳۴م در قاهره به چاپ رسانده‌است.



''''ب ـ خطی''''
''''ب ـ خطی''''


1. كتاب الادوية المسهلة (قفطی، تاريخ الحكماء، 381كه ظاهراً همان اصلاح الادوية المسهلة (ابن نديم، 354) يا فی تركيب الادوية المسهلة (ابن ابی اصيبعه، 1 / 183) است. رازی از اين كتاب بسيار استفاده كرده است (مثلاً 6 / 109، 7 / 165، 21(1) / 146) و نسخه‌هايی از آن در ايتاليا و انگلستان موجود است (بستانی، 4 / 14؛ GAL, S, I / 416). اين كتاب نيز به لاتين ترجمه شده بوده است (GAS, III / 233-234)؛ 2. البستان وقاعدة الحكمة و شمس الآداب، كه نسخه‌هايی از آن در تيموريه وجود دارد (همانجا3. تركيب طبقات العين و عللها و ادويتها، كه نسخه‌هايی از آن موجود است (مجلة، 5(2) / 268؛ GAS، همانجا4. كتاب التشريح، كه ظاهراً نخستين اثر در اين باب در طب اسلامی به شمار می‌رود و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS, III / 235؛ قس: الگود، 3705. كتاب الجذام (قفطی، همانجا). به گفتۀ ابن ابی اصيبعه (همانجا) كسی پيش از او كتابی در آن باب ننوشته بوده است. نسخه‌ای از اين كتاب در حلب نگهداری می‌شود (GAS، همانجا6. كتاب الجنين (ابن ابی اصيبعه، همانجا7. كتاب الحيوان، كه نسخه‌ای از ترجمۀ آن به لاتين در بادليان موجود است (ووستنفلد، 24؛ اولمان، «طبيعت و علوم خفيه در اسلام»، 198. خواص الاغذية و البقول و الفواكه ...، كه رازی (21 / 2) از آن بهره برده و نسخه‌هايی از آن در مادريد و ليدن موجود است (لكلرك، I / 110؛ GAS, III / 234)؛ 9. كتاب دفع ضرر الاغذية (ابن نديم، 354كه گويا عنوان ديگری از كتاب اصلاح الاغذية (قفطی، همانجا) يا دفع مضار‌الاغذية (ابن ابی اصيبعه، همانجا) باشد. نسخه‌ای از آن در برلين نگهداری می‌شود ( آلوارت، شم‌ ‌640810. كتاب السموم و علاجها، كه رازی از آن بهره برده (19 / 393) و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS، همانجا11. علاج النساء اللواتی لايحبلن (لايحملن)، نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (همانجا12. كتاب فی الصداع و علله واوجاعه وادويته يا علاج الصداع (ابن نديم، همانجاكه به گفتۀ ابن ابی اصيبعه (1 / 183) برای عبدالله بن طاهر تأليف شده و رازی از آن بهره برده (1 / 246، 6 / 115) و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS، همانجا13. كتاب الماليخوليا و اسبابها و علاماتها و علاجها (ابن ابی اصيبعه، همانجاكه رازی از آن بهره برده (1 / 73) و نسخه‌ای از آن در حلب نگهداری می‌شود (GAS، همانجا14. كتاب المرة السوداء، در 21 صفحه كه نسخه‌ای از آن در كتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است. ابن ماسويه (صص 1 به بعد) در آن به بيان حالات طبيعی و غيرطبيعی خلط سياه پرداخته است؛ 15. معرفة محنة الكحالين (ابن ابی اصيبعه، همانجانسخه‌هايی از آن در تيموريه و لنينگراد موجود است (GAS, III / 233) مايرهوف7) آن را از ابن ماسويه نمی‌داند، ولی يك اثر بررسی شده و منقح از يك رسالۀ واقعی شخص ابن ماسويه تلقی می‌كند (نك‌ : همو، 22316. المنجح فی الصفات و العلاجات (ابن ابی اصيبعه، همانجاكه رازی از آن بهره‌ها برده (مثلاً 3 / 26، 5 / 173، 8 / 30، 31، 10 / 27، 301) و آن را كتابی شگفت خوانده است (7 / 31). ابوريحان بيرونی در الصيدنة (1 / 31) نيز به آن استناد كرده است. كتاب المنجح فی التداوی من صنوف الامراض و الشكاوی موجود در خديويه (خديويه، 6 / 16) نيز ظاهراً عنوان ديگری از همان كتاب است (برای بقيۀ آثار و نسخه‌های موجود و غير موجود، نك‌ : GAS, III / 234-235;
۱. کتاب الادویة المسهلة (قفطی، تاریخ الحکماء، ۳۸۱که ظاهراً همان اصلاح الادویة المسهلة (ابن ندیم، ۳۵۴) یا فی ترکیب الادویة المسهلة (ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۱۸۳) است. رازی از این کتاب بسیار استفاده کرده‌است (مثلاً ۶ / ۱۰۹، ۷ / ۱۶۵، ۲1(1) / ۱۴۶) و نسخه‌هایی از آن در ایتالیا و انگلستان موجود است (بستانی، ۴ / ۱۴؛ GAL, S, I / 416). این کتاب نیز به لاتین ترجمه شده بوده‌است (GAS, III / 233-234)؛ ۲. البستان وقاعدة الحکمة و شمس الآداب، که نسخه‌هایی از آن در تیموریه وجود دارد (همان‌جا۳. ترکیب طبقات العین و عللها و ادویتها، که نسخه‌هایی از آن موجود است (مجلة، 5(2) / ۲۶۸؛ GAS، همان‌جا۴. کتاب التشریح، که ظاهراً نخستین اثر در این باب در طب اسلامی به‌شمار می‌رود و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS, III / 235؛ قس: الگود، ۳۷۰۵. کتاب الجذام (قفطی، همان‌جا). به گفتهٔ ابن ابی اصیبعه (همان‌جا) کسی پیش از او کتابی در آن باب ننوشته بوده‌است. نسخه‌ای از این کتاب در حلب نگهداری می‌شود (GAS، همان‌جا۶. کتاب الجنین (ابن ابی اصیبعه، همان‌جا۷. کتاب الحیوان، که نسخه‌ای از ترجمهٔ آن به لاتین در بادلیان موجود است (ووستنفلد، ۲۴؛ اولمان، «طبیعت و علوم خفیه در اسلام»، ۱۹۸. خواص الاغذیة و البقول و الفواکه …، که رازی (۲۱ / ۲) از آن بهره برده و نسخه‌هایی از آن در مادرید و لیدن موجود است (لکلرک، I / 110؛ GAS, III / 234)؛ ۹. کتاب دفع ضرر الاغذیة (ابن ندیم، ۳۵۴که گویا عنوان دیگری از کتاب اصلاح الاغذیة (قفطی، همان‌جا) یا دفع مضارالاغذیة (ابن ابی اصیبعه، همان‌جا) باشد. نسخه‌ای از آن در برلین نگهداری می‌شود (آلوارت، شم ۶۴۰۸۱۰. کتاب السموم و علاجها، که رازی از آن بهره برده (۱۹ / ۳۹۳) و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS، همان‌جا۱۱. علاج النساء اللواتی لایحبلن (لایحملن)، نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (همان‌جا۱۲. کتاب فی الصداع و علله واوجاعه وادویته یا علاج الصداع (ابن ندیم، همان‌جاکه به گفتهٔ ابن ابی اصیبعه (۱ / ۱۸۳) برای عبدالله بن طاهر تألیف شده و رازی از آن بهره برده (۱ / ۲۴۶، ۶ / ۱۱۵) و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS، همان‌جا۱۳. کتاب المالیخولیا و اسبابها و علاماتها و علاجها (ابن ابی اصیبعه، همان‌جاکه رازی از آن بهره برده (۱ / ۷۳) و نسخه‌ای از آن در حلب نگهداری می‌شود (GAS، همان‌جا۱۴. کتاب المرة السوداء، در ۲۱ صفحه که نسخه‌ای از آن در کتابخانهٔ آستان قدس رضوی موجود است. ابن ماسویه (صص ۱ به بعد) در آن به بیان حالات طبیعی و غیرطبیعی خلط سیاه پرداخته‌است؛ ۱۵. معرفة محنة الکحالین (ابن ابی اصیبعه، همان‌جانسخه‌هایی از آن در تیموریه و لنینگراد موجود است (GAS, III / 233) مایرهوف۷) آن را از ابن ماسویه نمی‌داند، ولی یک اثر بررسی شده و منقح از یک رسالهٔ واقعی شخص ابن ماسویه تلقی می‌کند (نک: همو، ۲۲۳۱۶. المنجح فی الصفات و العلاجات (ابن ابی اصیبعه، همان‌جاکه رازی از آن بهره‌ها برده (مثلاً ۳ / ۲۶، ۵ / ۱۷۳، ۸ / ۳۰، ۳۱، ۱۰ / ۲۷، ۳۰۱) و آن را کتابی شگفت خوانده‌است (۷ / ۳۱). ابوریحان بیرونی در الصیدنة (۱ / ۳۱) نیز به آن استناد کرده‌است. کتاب المنجح فی التداوی من صنوف الامراض و الشکاوی موجود در خدیویه (خدیویه، ۶ / ۱۶) نیز ظاهراً عنوان دیگری از همان کتاب است (برای بقیهٔ آثار و نسخه‌های موجود و غیر موجود، نک: GAS, III / 234-235;
GAL, I / 266)؛ ابن جلجل، 65-66؛ ابن نديم، قفطی، ابن ابی اصيبعه، همانجاها؛ بيرونی، 33؛ مجلة، همانجا؛ سارتن، 1 / 665؛ اولمان، «طب»، همانجا؛ اشتاين اشنايدر، همانجا؛ لكلرك، II / 493).
GAL, I / 266)؛ ابن جلجل، ۶۵–۶۶؛ ابن ندیم، قفطی، ابن ابی اصیبعه، همانجاها؛ بیرونی، ۳۳؛ مجلة، همان‌جا؛ سارتن، ۱ / ۶۶۵؛ اولمان، «طب»، همان‌جا؛ اشتاین اشنایدر، همان‌جا؛ لکلرک، II / 493).


== منابع ==
== منابع ==
ابراهيم، محمد ابوالفضل، حاشيه بر انباه الرواة (نك‌ : قفطی در همين مآخذ)؛
ابراهیم، محمد ابوالفضل، حاشیه بر انباه الرواة (نک: قفطی در همین مآخذ)؛
ابن ابی اصيبعه، احمدبن قاسم، عيون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق / 1882م؛
ابن ابی اصیبعه، احمدبن قاسم، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق / ۱۸۸۲م؛
ابن بطلان، مختاربن حسن، ترجمۀ تقويم الصحة، به كوشش غلامحسين يوسفی، تهران، 1350ش؛
ابن بطلان، مختاربن حسن، ترجمهٔ تقویم الصحة، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۵۰ش؛
ابن بيطار، عبدالله بن احمد، الجامع لمفردات الادوية و الاغذية، دارالمدينة، 1291ق؛
ابن بیطار، عبدالله بن احمد، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، دارالمدینة، ۱۲۹۱ق؛
ابن جلجل، سليمان بن حسان، طبقات الاطباء، به كوشش فؤاد سيد، قاهره، 1955م؛
ابن جلجل، سلیمان بن حسان، طبقات الاطباء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م؛
ابن ربن طبری، علی بن سهل، فردوس الحكمة، به كوشش محمد زبير صديقی، برلين، 1928م؛
ابن ربن طبری، علی بن سهل، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م؛
ابن ماسويه، يوحنا، المرة السوداء، نسخۀ خطی آستان قدس رضوی، شم‌ 5222؛
ابن ماسویه، یوحنا، المرة السوداء، نسخهٔ خطی آستان قدس رضوی، شم ۵۲۲۲؛
ابن نديم، الفهرست؛
ابن ندیم، الفهرست؛
ابوريحان بيرونی، الصيدنة، به كوشش حكيم محمد سعيد ورانا احسان الهی، كراچی، 1973م؛
ابوریحان بیرونی، الصیدنة، به کوشش حکیم محمد سعید ورانا احسان الهی، کراچی، ۱۹۷۳م؛
الگود، سيريل، تاريخ پزشكی ايران، ترجمۀ باهر فرقانی، تهران، 1356ش؛
الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران، ترجمهٔ باهر فرقانی، تهران، ۱۳۵۶ش؛
اوليری، دليسی، انتقال علوم يونانی به عالم اسلام، ترجمۀ احمد آرام، تهران، 1343ش؛
اولیری، دلیسی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمهٔ احمد آرام، تهران، ۱۳۴۳ش؛
بستانی؛
بستانی؛
تيفاشی، احمدبن یوسف، ازهار الافكار فی جواهر الاحجار، به كوشش محمد يوسف حسن و محمود بسيونی خفاجی، قاهره، 1977م؛
تیفاشی، احمدبن یوسف، ازهار الافکار فی جواهر الاحجار، به کوشش محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی، قاهره، ۱۹۷۷م؛
خديويه، فهرست؛
خدیویه، فهرست؛
رازی، محمدبن زکریا، الحاوی، حيدرآباد دكن، 1374-1390ق / 1955-1970م؛
رازی، محمدبن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴–۱۳۹۰ق / ۱۹۵۵–۱۹۷۰م؛
رهاوی، اسحاق بن علی، ادب الطبيب، فرانكفورت، 1405ق / 1985م؛
رهاوی، اسحاق بن علی، ادب الطبیب، فرانکفورت، ۱۴۰۵ق / ۱۹۸۵م؛
سارتن، جورج، مقدمه بر تاريخ علم، ترجمۀ غلامحسين صدری افشار، تهران، 1352ش؛
سارتن، جورج، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمهٔ غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۲ش؛
سيد، فؤاد، حاشيه بر طبقات الاطبا، (نك‌ : ابن جلجل در همين مآخذ)؛
سید، فؤاد، حاشیه بر طبقات الاطبا، (نک: ابن جلجل در همین مآخذ)؛
عمرو بن متی، اخبار فطاركة كرسی المشرق، روم، 1896م؛
عمرو بن متی، اخبار فطارکة کرسی المشرق، روم، ۱۸۹۶م؛
قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1374ق؛
قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۴ق؛
همو، تاریخ الحکماء، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیک، ۱۹۰۳م؛
همو، تاريخ الحكماء، به كوشش يوليوس ليپرت، لايپزيک، 1903م؛
ماری بن سليمان، اخبار فطاركة كرسی المشرق، به كوشش هنريكوس جيسموندی، رم، 1899م؛
ماری بن سلیمان، اخبار فطارکة کرسی المشرق، به کوشش هنریکوس جیسموندی، رم، ۱۸۹۹م؛
مايرهوف، ماكس، مقدمه بر كتاب العشر مقالات فی العين، منسوب به حنين بن اسحاق، قاهره، 1928م؛
مایرهوف، ماکس، مقدمه بر کتاب العشر مقالات فی العین، منسوب به حنین بن اسحاق، قاهره، ۱۹۲۸م؛
مجلة معهد المخطوطات العربية، قاهره، 1955م؛
مجلة معهد المخطوطات العربیة، قاهره، ۱۹۵۵م؛
نويری، احمدبن عبدالوهاب، نهايةالارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛
نویری، احمدبن عبدالوهاب، نهایةالارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛
هروی، موفق‌الدين علی، الابنية، به كوشش احمد بهمنيار و حسين محبوبی اردكانی، تهران، 1346ش؛
هروی، موفق‌الدین علی، الابنیة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ش؛
نیز:
نيز:


Ahlwardt;
Ahlwardt;
خط ۷۶: خط ۵۹:
GAS;
GAS;
Leclerc, Lucien, Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876;
Leclerc, Lucien, Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876;
Meyerhof, M. and C. Prüfer, «Die Augenheilkunde des Jûhannâ b. Mâsawaih», Der Islam, Hamburg, 1916, vol. VI;
Meyerhof, M. and C. Prüfer, "Die Augenheilkunde des Jûhannâ b. Mâsawaih", Der Islam, Hamburg, 1916, vol. VI;
Sarton, G., Introduction to the History of Science;
Sarton, G. , Introduction to the History of Science;
(vide: PB, Sarton);
(vide: PB, Sarton);
Steinschneider, Moritz, Die europäischen Übersetzungen aus dem Arabischen..., Graz, 1956;
Steinschneider, Moritz, Die europäischen Übersetzungen aus dem Arabischen... , Graz, 1956;
Ullmann, Manfred, Die Medizin im Islam, Leiden / Köln, 1970;
Ullmann, Manfred, Die Medizin im Islam, Leiden / Köln, 1970;
id, Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden, 1972;
id, Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden, 1972;
Wüstenfeld, F., Geschichte der arabischen Ärzte und Naturforscher, New York, 1978.
Wüstenfeld, F. , Geschichte der arabischen Ärzte und Naturforscher, New York, 1978.




[[رده:اهالی ایران در سده ۹ (میلادی)]]
[[رده:اهالی ایران در سده ۹ (میلادی)]]
[[رده:پزشکان آشوری قرون وسطی]]
[[رده:پزشکان آشوری قرون وسطی]]
[[رده:پزشکان اهل ایران]]
[[رده:پزشکان اهل ایران]]
[[رده:پزشکان ایرانی سده ۹ (میلادی)]]
[[رده:پزشکان سده ۹ (میلادی)]]
[[رده:پزشکان سده ۹ (میلادی)]]
[[رده:پزشکان سده‌های میانه اسلامی]]
[[رده:پزشکان سده‌های میانه اسلامی]]
[[رده:پزشکان قرون وسطی اهل ایران]]
[[رده:پزشکان قرون وسطی اهل ایران]]
[[رده:پزشکان مسیحی]]
[[رده:داروسازان اهل ایران]]
[[رده:داروسازان اهل ایران]]
[[رده:داروسازان سده‌های میانه ایران]]
[[رده:داروسازان سده‌های میانه ایران]]
خط ۱۰۰: خط ۸۳:
[[رده:مسیحیان اهل ایران]]
[[رده:مسیحیان اهل ایران]]
[[رده:مسیحیان اهل عراق]]
[[رده:مسیحیان اهل عراق]]
[[رده:پزشکان ایرانی سده ۹ (میلادی)]]
[[رده:پزشکان مسیحی]]

نسخهٔ ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۵:۴۲

[اِبْنِ ماسویه]، ابوزکریا یوحنا (یحیی) بن ماسویهٔ خوزی (ح ۱۶۳ یا ۱۷۲–۲۴۳ق / ۷۸۰ یا ۷۸۸–۸۵۷م)، پزشک ایرانی‌نژاد و [مسیحی نسطوری] چنان‌که از نسبت او «خوزی» (قفطی، تاریخ الحکماء، ۳۸۷) برمی‌آید، از خوزی نسبان بوده و بنابر اشاره‌ای که از قول [جبرائیل بن بختیشوع] دربارهٔ عجمی بودن او و تعلق اعاجم به صناعات و حرف اجدادی و طبقاتی آنان در کتاب قفطی (همان، ۳۸۴) آمده‌است، روشن می‌شود که تبار ایرانی داشته‌است نام پدرش «ماسویه» نیز (به قیاس نامهای ایرانی چون سیبویه، بابویه، مسکویه، برزویه) مؤید این نظر است. گزارش منابع ما دربارهٔ او و خاندانش سخت درهم و مغشوش و گاه متناقض است.

De consolatione medicinarum, 1475

گفته‌اند که پدرش ماسویه در بیمارستان [جندی‌شاپور] به داروسازی مشغول بود و [جبرائیل بن بختیشوع] (نک: ه د، آل بختیشوع) پزشک مشهور جندی‌شاپوری ساکن بغداد، به معرفی و توصیهٔ دهشتک رئیس بیمارستان جندی‌شاپور، او را برای کار در بیمارستانی که به دستور [هارون‌الرشید] در} بغداد] ساخته می‌شد، دعوت کرد (همان، ۳۸۳). ماسویه در آنجا به کمک جبرائیل با کنیز اسلاونژاد [داوود بن سرابیون] ازدواج کرد و یوحنا و برادرش میخائیل از آن زن زاده شدند (همان، ۳۸۴؛ ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۱۷۱). به روایتی دیگر، ماسویه که نسبت به مقام جبرائیل در بغداد رشک می‌برد و آن را بر زبان راند، به دستور جبرائیل از بیمارستان جندی‌شاپور اخراج شد. ماسویه برای عذرخواهی به بغداد آمد، ولی جبرائیل او را نپذیرفت. ماسویه به یاری یکی از روحانیون نسطوری بغداد به چشم‌پزشکی پرداخت و پس از معالجهٔ چشم خادم فضل بن ربیع و سپس خود فضل، به دربار خلیفه راه یافت. وی به سرعت در دربار هارون ترقی کرد و مقامی برابر با جبرائیل بن بختیشوع به دست آورد و زن و فرزند خود یوحنا را که در آن وقت خردسال بود، به بغداد فراخواند (رهاوی، ۱۶۷–۱۶۹). براساس این روایت و نظر به آنکه هارون در ۱۷۰ق به خلافت نشست، یوحنا می‌بایست چند سالی پیش از آن در جندی‌شاپور زاده شده باشد. نیز چون به گزارش [لئون آفریقایی]، یوحنا هنگام مرگ (۲۴۳ق)، ۸۰ ساله بوده (لکلرک، I / 105)، پس می‌بایست در حدود ۱۶۳ق زاده شده باشد (قس: GAS, III / 231). از سوی دیگر در صحت روایت نخست که حاکی از به کار گمارده شدن ماسویه در بیمارستان بغداد و ازدواج او در بغداد، به نقل از جبرائیل بن بختشیوع است، می‌توان تردید کرد؛ زیرا بنابر قول مشهور، جبرائیل در ۲۱۳ق درگذشته و این روایت پس از مرگ مأمون (د ۲۱۸ق) از جبرائیل نقل شده‌است، خاصه که براساس همان روایت وقتی ماسویه به بغداد آمد، سنش از ۵۰ گذشته بود و بعید است که تا آن وقت زن نخواسته و صاحب فرزند نشده باشد. به هر حال به روایت رهاوی (ص ۱۷۰)، ماسویه دانشمندان و حکیمانی را به تربیت یوحنا گماشت، ولی وی از آن دانشمندان نام نبرده‌است.

اگر روایت قفطی را دربارهٔ ورود ماسویه به بغداد بپذیریم، جبرائیل بن بختیشوع برجسته‌ترین و احتمالاً نخستین استاد یوحنا در طب بوده و همو یوحنا را به ریاست شاگردان خود گمارده‌است (تاریخ الحکماء، ۳۸۴). همچنین گویا [عیسی بن نون] (یا ایشوع برنون) نیز که سپس بطریق نسطوریان شد، مدتی استاد او بوده‌است (عمروبن متی، ۶۹؛ ماری بن سلیمان، ۷۵). لئون آفریقایی متذکر شده که یوحنا در آغاز می‌خواست به کلیسا بپیوندد، اما اشتغال به علوم او را از این کار بازداشت (لکلرک، I / 106). با اینهمه به نظر می‌رسد که به مقام شمّاسی کلیسا نیز نائل آمد، زیرا در برخی از روایات از او با عنوان شماس یاد شده‌است ([قفطی]، همان، ۳۸۷؛ [ابن ابی اصیبعه]، ۱ / ۱۷۷). یوحنا با آنکه بیشتر در طب تحصیل کرده بود، ولی گویا منطق و حکمت نیز تدریس می‌کرده‌است و مجالس درس او را پررونق‌ترین محافل علمی آن روز شمرده‌اند که همهٔ گروه‌های اهل ادب در آن حاضر می‌شدند (همو، ۱ / ۱۷۵–۱۷۶). به روایت ابن جلجل (ص ۶۵)، هارون‌الرشید او را به ترجمهٔ کتابهای طبی که از آنقره ([آنکارا]) و عموریه آوردند، مأمور کرد و نویسندگانی ماهر در خدمتش گماشت. از این رو به نظر می‌رسد که یوحنا جز سریانی و عربی، زبان یونانی نیز می‌دانسته‌است. اما این روایت به اقرب احتمال مربوط به روزگار مأمون و تلاش او جهت ترجمهٔ آثار [یونانی] و نیز دورهٔ معتصم و فتح عموریه است (قس: سید، ۶۵؛ EI2).

دربارهٔ صلاحیت و توانایی علمی ابن ماسویه در طب نیز آراء متناقضی ابراز شده‌است. درحالی که به روایت قفطی (تاریخ الحکماء، ۳۸۲)، یوحنا خود را از جالینوس در طب برتر می‌شمرده و همین معنی خشم جبرائیل بن بختیشوع را برانگیخته بوده‌است و نیز در باب تشریح میمون توسط او و تألیف کتابی براساس آنچه از این طریق یافته بوده (نک: آثار)، مؤلفان متقدم اشارتها کرده‌اند (مثلاً ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۱۷۸) و حتی گفته‌اند خیال تشریح فرزند بلید (کند ذهن) خود را داشته‌است (همو، ۱ / ۱۸۰)، ولی در باب عدم حذاقت او نیز در تشخیص بیماری، تجویز دارو (قفطی، همان، ۳۸۵) و فصد نابجای پسرش که موجب مرگ او شد (همان، ۳۹۱)، سخنها گفته‌اند. اما به نظر می‌رسد که این روایات اخیر بر ساختهٔ رقیبان و دشمنان علمی او چون سلمویه باشد. بدان سبب که وی به روایتی از شاگردان برجستهٔ جبرائیل و رئیس شاگردان او بود (همان، ۳۸۴) و به روزگار مأمون لقب طبیب‌المملکة یا طبیب‌الملک یافت و پزشک برجسته‌ای چون ابنرَبّن طبری (ص ۸)او را ستود. ابن ماسویه آثار گرانبهایی از خود به یادگار گذاشت که برخی از آنها همچون دغل العین (نک: آثار) اولین اثر در نوع خود و نیز متن درسی دانشجویان بوده‌است و چشم پزشکان برای دریافت گواهینامهٔ رسمی می‌بایست آن را در یاد می‌داشتند و امتحان می‌دادند (اولیری، ۲۵۴، ۲۵۵).

نویبورگر براساس مطالبی که رازی آورده، نتیجه گرفته‌است که یوحنا در داروشناسی نیز اطلاعاتی داشته‌است (GAS, III / 232). یکی از کهن‌ترین منابعی که در زمان حیات ابن ماسویه تدوین شده و نویسنده در تألیف آن از نظرات ابن ماسویه بهره برده، کتاب فردوس الحکمهٔ ابن ربّن طبری (همان‌جا) است. همچنین موفق‌الدین هروی در کتاب الابنیة عن حقایق الادویة (نک: جم)، ابوریحان بیرونی، در الصیدنة (مثلاً صص ۳۰، ۳۳، ۳۶)، ابن بطلان در تقویم الصحة (نک: جم) و ابن بیطار در جامع المفردات (مثلاً ۱ / ۱۰، ۱۳، ۲ / ۶۶، ۹۷) بسیار از او نقل قول کرده‌اند. از شاگردان او باید از یوسف بن ابراهیم، ابن حمدون بن عبدالصمد مقلب به ابوالعیر طرد و اسحاق بن ابراهیم معروف به بیض‌البغل (ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۱۷۶) و ابراهیم بن عیسی (همو، ۲ / ۸۳) نام برد.

اما مشهورترین شاگرد او حنین بن اسحاق است که چندی نزد ابن‌ماسویه پزشکی خواند. چون استاد او را از خود راند، حنین به جدّ به تحصیل علم همت گماشت و چندان پرآوازه شد که ابن ماسویه خود او را بسیار ارج می‌نهاد (قفطی، همان، ۱۷۴، ۱۷۵). ابن ماسویه با گروه کثیری از دانشمندان و وزیران دوستی داشت و کندی فیلسوف مشهور، رساله‌ای در «نفس» برای او نوشت (ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۲۱۴). در برخی از منابع از پزشک دیگری به نام مسوئه یاد شده‌است (لکلرک، I / 504، به نقل از لئون آفریقایی) که گاه او و آثارش را با یوحنا بن ماسویه خلط کرده‌اند (ابراهیم، ۳ / ۱۰۷). عده‌ای در وجود او تردید کرده (لکلرک، I / 506-507) و بعضی اصلاً منکر وجود شخصی که در منابع او را به ماسویهٔ اصغر نامبردار کرده‌اند، شده‌اند (الگود، ۱۱۶، ۱۱۷). قفطی (انباه الرواة، ۳ / ۱۰۷، ۱۰۸) از جملهٔ استادان محمد بن حسن طوبی صقلی که در ۴۵۰ق زنده بوده، از پزشکی به نام ماسویه [واژۀ «ابن» در این کتاب، افزودۀ مصحح است] یاد کرده‌است، اما پیداست که یوحنا بن ماسویه در این تاریخ نمی‌توانسته‌است زنده باشد و روایت قفطی مربوط به ماسویهٔ دیگری است که گویا در سیسیل می‌زیسته و این تاریخ نزدیک به همان زمانی است که لئون آفریقایی از ماسویه مذکور یاد کرده‌است (لکلرک، I / 504). سارتن (۳ / ۱۸۳۸، ۱۸۳۹) نیز از ماسویهٔ سوم یا به تعبیر خود او ماسویهٔ دوم کاذب خبر داده که در سدهٔ ۱۳م می‌زیسته‌است.

الگو:آثار

حدود ۵۰ اثر از ابن ماسویه یاد شده یا به او منسوب شده‌است. ظاهراً شماری از آنها به نامها و عناوین مختلفی شهرت یافته بوده‌است که بعدها هر یک از آنها را اثر مستقلی پنداشته‌اند. ازاین رو تا همهٔ نسخه‌های موجود از آثار او که در کتابخانه‌های جهان موجود است، بررسی و مقایسه نشود، فهرست دقیق و کاملی از آثار ابن ماسویه نمی‌توان تهیه کرد. در اینجا به برخی از آثار چاپ شده و خطی وی اشاره می‌شود:

'الف ـ چاپی' ۱. کتاب الازمنة یا الازمنة و الامکنة، دربارهٔ فصول و ماه‌های سال و ارتباط آنها با خوردنیها و نوشیدنیهایی که بدن به آنها نیازمند است و نیز اقدامات پیشگیری طبی مانند فصد و حجامت در فصول مختلف (اولمان، «طب در اسلام»، ۱۱۴). این کتاب توسط پل اسباث در «بولتن انستیتوی فرانسوی مصر» (۱۹۳۳م، شم ۱۵، صص ۲۳۵–۲۷۵) با حواشی و ترجمهٔ فرانسوی منتشر شد. ترجمهٔ دیگری نیز توسط ژرار تروپو در آرابیکا (۱۹۶۸م، شم ۱۵، صص ۱۱۳–۱۴۲) به چاپ رسید. نسخه‌ای از ترجمهٔ عبری آن نیز در دست است (GAL, I / 266)؛ ۲. جواهر الطیب المفردة باسمائها و صفاتها و معادنها. ابن ماسویه در این اثر دربارهٔ مواد معطری چون مشک، عنبر، کافور، قرنفل و صندل و نیز مطالبی چون پاک کردن نوشته از دفاتر و ازالهٔ لکه‌ها و آثار مختلف سخن گفته‌است. نویری در نهایة الارب (۱۲ / ۱۰۵–۱۱۹) از این کتاب استفاده کرده‌است. این اثر نیز توسط پل اسباث در «بولتن انستیتوی فرانسوی مصر» (۱۹۳۶م، شم ۱۹، صص ۵–۲۷) با ترجمهٔ فرانسوی آن به چاپ رسید. ترجمهٔ انگلیسی آن نیز توسط مارتین لوی در «مجلهٔ تاریخ پزشکی» (۱۹۶۱م، شم ۱۶، صص ۳۹۴–۴۱۰) به چاپ رسیده‌است؛ ۳. الجواهر و صفاتها و فی ای بلدهی وصفة الغواصین والتجار. در این اثر ابن ماسویه به وصف سنگهای قیمتی، نحوهٔ استخراج و محلهای آن و نحوهٔ تجارت و قیمتها و اوزان مختلف آن در مشرق قدیم پرداخته‌است. تیفاشی در کتاب خود ازهار الافکار فی جواهر الاحجار (صص ۴۸، ۶۶، ۱۰۶) از این کتاب استفاده کرده‌است. این اثر به کوشش عماد عبدالسلام رئوف در ۱۹۷۷م در قاهره به چاپ رسیده‌است؛ ۴. الحمیات. رازی در الحاوی بارها به این کتاب استناد کرده‌است (۳ / ۹۰–۹۱، ۶ / ۲۰۲، ۲۶۶، ۷ / ۱۵۱، ۲۸۷، ۱۴ / ۳۲، ۱۹۷، ۱۶ / ۶۸، ۱۴۴، ۱۵۱، جم). این کتاب توسط پترس اسپانیایی همراه با ترجمه و شرح آن منتشر شده‌است. ترجمه‌ای به لاتین از کتاب مذکور نیز در دست است (GAS, III / 233)؛ ۵. دغل العین، کهن‌ترین کتاب درسی چشم پزشکی است که اکنون در دست است. اگرچه تصحیح و نشر متن منحصر به فرد عربی آن به دلیل افتادگی یا محو بعضی از قسمتها غیرممکن است، ولی مایرهوف و پروفر بخشهایی از ۴۷ فصل این کتاب را به آلمانی ترجمه و در «مجلهٔ اسلام» (۱۹۱۶م، شم ۶، صص ۲۵۶–۲۱۷) به چاپ رسانده‌اند. در این رساله، کلمات و اصطلاحات فارسی و یونانی دیده می‌شود؛ ۶. الکناش المشجّر یا المشجّر. رازی بارها در الحاوی از آن بهره برده‌است (مثلاً ۱ / ۱۳۹، ۴ / ۱۰۶، ۸ / ۴۹، ۱۰ / ۷۵، ۲3(1) / ۳۱۶، ۲3(2) / ۱۶۷) و به گفتهٔ قفطی (تاریخ الحکماء، ۳۱۷)، ابوعمران موسی بن سیار و ابوالطیب ابراهیم بن نصر، تعلیقاتی بر آن نوشته بوده‌اند. در این اثر برای اولین بار کلیات طبی به شکل فهرستها و جداول تنظیم شده‌است. متن اصلی این کتاب که در کتابخانه‌های مختلف موجود است (GAL، همان‌جا)، به چاپ نرسیده، ولی گراردوس کرمونایی آن را به لاتین ترجمه کرده که در ونیز (۱۴۹۷م) منتشر شده‌است؛ ۷. ماءالشعیر، رسالهٔ کوچکی است که توسط پل اسباث در «بولتن انستیتوی فرانسوی مصر» (۱۹۳۹م، شم ۲۱، صص ۱۳–۲۴) با ترجمهٔ فرانسوی آن به چاپ رسیده‌است؛ ۸. النوادر الطبیة یا الفصول الحکمیة و النوادر الطبیة یا الفصول. ابن ماسویه این کتاب را برای شاگردش حنین بن اسحاق نوشت. کتاب مجموعه‌ای از دستورالعملهای مختصر طبی در ۱۳۲ بخش است که با نثری ادیبانه و گاه فیلسوفانه نوشته شده‌است. گویا کنستانتین آفریقایی اول بار آن را به لاتین ترجمه کرده و با عنوان «فصول یوحنای دمشقی» مکرر به چاپ رسیده‌است (نک: اشتاین اشنایدر، ۳۹؛ سارتن، ۲۲۶). پل اسباث متن کتاب را در ۱۹۳۴م در قاهره به چاپ رسانده‌است.

'ب ـ خطی'

۱. کتاب الادویة المسهلة (قفطی، تاریخ الحکماء، ۳۸۱)، که ظاهراً همان اصلاح الادویة المسهلة (ابن ندیم، ۳۵۴) یا فی ترکیب الادویة المسهلة (ابن ابی اصیبعه، ۱ / ۱۸۳) است. رازی از این کتاب بسیار استفاده کرده‌است (مثلاً ۶ / ۱۰۹، ۷ / ۱۶۵، ۲1(1) / ۱۴۶) و نسخه‌هایی از آن در ایتالیا و انگلستان موجود است (بستانی، ۴ / ۱۴؛ GAL, S, I / 416). این کتاب نیز به لاتین ترجمه شده بوده‌است (GAS, III / 233-234)؛ ۲. البستان وقاعدة الحکمة و شمس الآداب، که نسخه‌هایی از آن در تیموریه وجود دارد (همان‌جا)؛ ۳. ترکیب طبقات العین و عللها و ادویتها، که نسخه‌هایی از آن موجود است (مجلة، 5(2) / ۲۶۸؛ GAS، همان‌جا)؛ ۴. کتاب التشریح، که ظاهراً نخستین اثر در این باب در طب اسلامی به‌شمار می‌رود و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS, III / 235؛ قس: الگود، ۳۷۰)؛ ۵. کتاب الجذام (قفطی، همان‌جا). به گفتهٔ ابن ابی اصیبعه (همان‌جا) کسی پیش از او کتابی در آن باب ننوشته بوده‌است. نسخه‌ای از این کتاب در حلب نگهداری می‌شود (GAS، همان‌جا)؛ ۶. کتاب الجنین (ابن ابی اصیبعه، همان‌جا)؛ ۷. کتاب الحیوان، که نسخه‌ای از ترجمهٔ آن به لاتین در بادلیان موجود است (ووستنفلد، ۲۴؛ اولمان، «طبیعت و علوم خفیه در اسلام»، ۱۹)؛ ۸. خواص الاغذیة و البقول و الفواکه …، که رازی (۲۱ / ۲) از آن بهره برده و نسخه‌هایی از آن در مادرید و لیدن موجود است (لکلرک، I / 110؛ GAS, III / 234)؛ ۹. کتاب دفع ضرر الاغذیة (ابن ندیم، ۳۵۴)، که گویا عنوان دیگری از کتاب اصلاح الاغذیة (قفطی، همان‌جا) یا دفع مضارالاغذیة (ابن ابی اصیبعه، همان‌جا) باشد. نسخه‌ای از آن در برلین نگهداری می‌شود (آلوارت، شم ۶۴۰۸)؛ ۱۰. کتاب السموم و علاجها، که رازی از آن بهره برده (۱۹ / ۳۹۳) و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS، همان‌جا)؛ ۱۱. علاج النساء اللواتی لایحبلن (لایحملن)، نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (همان‌جا)؛ ۱۲. کتاب فی الصداع و علله واوجاعه وادویته یا علاج الصداع (ابن ندیم، همان‌جا)، که به گفتهٔ ابن ابی اصیبعه (۱ / ۱۸۳) برای عبدالله بن طاهر تألیف شده و رازی از آن بهره برده (۱ / ۲۴۶، ۶ / ۱۱۵) و نسخه‌ای از آن در حلب موجود است (GAS، همان‌جا)؛ ۱۳. کتاب المالیخولیا و اسبابها و علاماتها و علاجها (ابن ابی اصیبعه، همان‌جا)، که رازی از آن بهره برده (۱ / ۷۳) و نسخه‌ای از آن در حلب نگهداری می‌شود (GAS، همان‌جا)؛ ۱۴. کتاب المرة السوداء، در ۲۱ صفحه که نسخه‌ای از آن در کتابخانهٔ آستان قدس رضوی موجود است. ابن ماسویه (صص ۱ به بعد) در آن به بیان حالات طبیعی و غیرطبیعی خلط سیاه پرداخته‌است؛ ۱۵. معرفة محنة الکحالین (ابن ابی اصیبعه، همان‌جا)، نسخه‌هایی از آن در تیموریه و لنینگراد موجود است (GAS, III / 233) مایرهوف (ص ۷) آن را از ابن ماسویه نمی‌داند، ولی یک اثر بررسی شده و منقح از یک رسالهٔ واقعی شخص ابن ماسویه تلقی می‌کند (نک: همو، ۲۲۳)؛ ۱۶. المنجح فی الصفات و العلاجات (ابن ابی اصیبعه، همان‌جا)، که رازی از آن بهره‌ها برده (مثلاً ۳ / ۲۶، ۵ / ۱۷۳، ۸ / ۳۰، ۳۱، ۱۰ / ۲۷، ۳۰۱) و آن را کتابی شگفت خوانده‌است (۷ / ۳۱). ابوریحان بیرونی در الصیدنة (۱ / ۳۱) نیز به آن استناد کرده‌است. کتاب المنجح فی التداوی من صنوف الامراض و الشکاوی موجود در خدیویه (خدیویه، ۶ / ۱۶) نیز ظاهراً عنوان دیگری از همان کتاب است (برای بقیهٔ آثار و نسخه‌های موجود و غیر موجود، نک: GAS, III / 234-235; GAL, I / 266)؛ ابن جلجل، ۶۵–۶۶؛ ابن ندیم، قفطی، ابن ابی اصیبعه، همانجاها؛ بیرونی، ۳۳؛ مجلة، همان‌جا؛ سارتن، ۱ / ۶۶۵؛ اولمان، «طب»، همان‌جا؛ اشتاین اشنایدر، همان‌جا؛ لکلرک، II / 493).

منابع

ابراهیم، محمد ابوالفضل، حاشیه بر انباه الرواة (نک: قفطی در همین مآخذ)؛ ابن ابی اصیبعه، احمدبن قاسم، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، ۱۲۹۹ق / ۱۸۸۲م؛ ابن بطلان، مختاربن حسن، ترجمهٔ تقویم الصحة، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، ۱۳۵۰ش؛ ابن بیطار، عبدالله بن احمد، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، دارالمدینة، ۱۲۹۱ق؛ ابن جلجل، سلیمان بن حسان، طبقات الاطباء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۵م؛ ابن ربن طبری، علی بن سهل، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، برلین، ۱۹۲۸م؛ ابن ماسویه، یوحنا، المرة السوداء، نسخهٔ خطی آستان قدس رضوی، شم ۵۲۲۲؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوریحان بیرونی، الصیدنة، به کوشش حکیم محمد سعید ورانا احسان الهی، کراچی، ۱۹۷۳م؛ الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران، ترجمهٔ باهر فرقانی، تهران، ۱۳۵۶ش؛ اولیری، دلیسی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمهٔ احمد آرام، تهران، ۱۳۴۳ش؛ بستانی؛ تیفاشی، احمدبن یوسف، ازهار الافکار فی جواهر الاحجار، به کوشش محمد یوسف حسن و محمود بسیونی خفاجی، قاهره، ۱۹۷۷م؛ خدیویه، فهرست؛ رازی، محمدبن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۴–۱۳۹۰ق / ۱۹۵۵–۱۹۷۰م؛ رهاوی، اسحاق بن علی، ادب الطبیب، فرانکفورت، ۱۴۰۵ق / ۱۹۸۵م؛ سارتن، جورج، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمهٔ غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۲ش؛ سید، فؤاد، حاشیه بر طبقات الاطبا، (نک: ابن جلجل در همین مآخذ)؛ عمرو بن متی، اخبار فطارکة کرسی المشرق، روم، ۱۸۹۶م؛ قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۴ق؛ همو، تاریخ الحکماء، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیک، ۱۹۰۳م؛ ماری بن سلیمان، اخبار فطارکة کرسی المشرق، به کوشش هنریکوس جیسموندی، رم، ۱۸۹۹م؛ مایرهوف، ماکس، مقدمه بر کتاب العشر مقالات فی العین، منسوب به حنین بن اسحاق، قاهره، ۱۹۲۸م؛ مجلة معهد المخطوطات العربیة، قاهره، ۱۹۵۵م؛ نویری، احمدبن عبدالوهاب، نهایةالارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛ هروی، موفق‌الدین علی، الابنیة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، ۱۳۴۶ش؛ نیز:

Ahlwardt; EI2 ; GAL; GAL, S; GAS; Leclerc, Lucien, Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876; Meyerhof, M. and C. Prüfer, "Die Augenheilkunde des Jûhannâ b. Mâsawaih", Der Islam, Hamburg, 1916, vol. VI; Sarton, G. , Introduction to the History of Science; (vide: PB, Sarton); Steinschneider, Moritz, Die europäischen Übersetzungen aus dem Arabischen... , Graz, 1956; Ullmann, Manfred, Die Medizin im Islam, Leiden / Köln, 1970; id, Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden, 1972; Wüstenfeld, F. , Geschichte der arabischen Ärzte und Naturforscher, New York, 1978.