رشنواد

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
رَشْنواد
اطلاعات کلی
نامرَشنواد
منصبسپهبد لشکر ایران
آئینزرتشتی
ملیتایرانی
سایر اطلاعات
دورانهمای چهرآزاد
جنگ‌هابا روم
نتیجه نبردپیروزی

رشنواد (تلفظ: rašnavād) نام سپه سالار ارتش ایران در دوران پادشاهی همای چهرآزاد بود. که داراب را شناخت، و او را به نزد همای چهرآزاد رساند.

رَشنواد در شاهنامه فردوسی[ویرایش]

در شاهنامه فردوسی نخستین بار از رشنواد زمانی یاد می‌شود که سپاهی از روم برای غارت وارد مرز ایران می‌شود و عده‌ای از ایرانیان از جمله مرزبانی که دوست داراب بود کشته می‌شوند. داراب در این زمان در تنگدستی بسر می‌برد. خبر حمله روم به گوش همای چهرآزاد شاه ایران می‌رسد. رشنواد که در شاهنامه فردوسی از او به عنوان سپهبد و سپهبدنژاد یاد می‌شود برای مبارزه با رومیان فرستاده می‌شود، که رشنواد آغاز به استخدام مبارز برای جنگ با رومیان می‌کند، که موجب شادمانی داراب می‌شود و داراب نام‌نویسی می‌کند، و مبارز لشکر می‌گردد،:

چنان بد که آمد سپاهی ز روم به غارت بدین مرز آباد بوم
به رزم اندرون مرزبان کشته شدسر لشکرش زین سخن گشته شد
چن آگاهی آمد به نزد همای که رومی نهاد اندرین مرز پای
یکی مرد بُد نام او رشنوادسپهبد بُد او هم سپهبدنژاد
بفرمود تا برکَشد سوی روم به شمشیر ویران کند رویِ بوم
سپه گِرد کرد آن زمان رشنوادعرض‌گاه بنهاد و روزی بداد
چو بشنید داراب شد شادکامبه نزدیک او رفت و بنوشت نام
سپه چون فراوان شد از هر دریهمی آمد از هر سوی مهتری

[۱][۲]

زمانی که رشنواد از داراب، فَر شاهی می‌بیند او را به سمت خود می‌خواند، با دیدن لباس‌های کهنه و اسب فرتوت و جامه جنگ کهنه داراب، به او جامه و اسب و ابزار جنگ مناسب می‌دهد. رشنواد از داراب تبار و گذشته‌اش را می‌پرسد، و او داستان زن و مرد رختشویی (گازُر) که او را بزرگ کرده بود، را بازگو می‌کند:

بفرمود تا موبدی رهنماییکی دست جامه ز سر تا به پای
یکی اسپ با زین و زرین ستامکمندی و تیغی به زرین نیام
به داراب دادند و پرسید زویکه ای شیردل مهتر نامجوی
چو مردی و بوم و نِژادت کجاست؟سزد گر بگویی همه راه راست
چو بشنید داراب یکسر بگفتگذشته همی برگشاد از نهفت
بر آن‌سان که آن زن برو کرد یادسخن‌ها همی گفت با رشنواد
ز صندوق و یاقوت و بازوی خویشز دینار و دیبا به پهلوی خویش
یکایک به سالار لشکر بگفتز خواب و ز آرام و خورد و نهفت

[۳]،[۴]

و رشنواد زن و مرد رختشو را فرا می‌خواند و پس از جستجو متوجه می‌شود که داراب فرزند همای چهرآزاد است:

هم‌آنگه فرستاد کس رشنوادفرستاده را گفت بر سان باد
زن گازُر و گازُر و مهره رابیارید بهرام و هم زهره را

پس از پیروزی در جنگ و بازگشت، رشنواد در نامه‌ای به همای چهرآزاد ماجرا پیدا شدن داراب و بی‌باکی او را می‌نویسد:

وزان جایگه بازگشتند شادپسندیده داراب با رشنواد
به منزل بران طاق ویران رسیدکه داراب را اندرو خفته دید
زن گازُر و شوی و گوهر به‌همشده هر دو از بیم خواری دژم
از آنکس کشان خواند از جای خویشبه یزدان پناهید و رفتند پیش
چو دید آن زن و شوی را رشنوادز هر گونه پرسید و کردند یاد
بگفتند با او سخن هرچ بودز صندوق وز گوهر نابود
ز رنج و ز پروردن شیرخوارز تیمار وز گردش روزگار
چنین گفت با شوی و زن رشنوادکه پیروز باشید همواره شاد
از آواز که آمد مر او را به گوشز تنگی که شد رشنواد از خروش

منابع[ویرایش]

  1. شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه 1070
  2. شاهنامه فردوسی، تصحیح جلال خالقی‌مطلق، انتشارات سخن، صفحه 230
  3. شاهنامه فردوسی، بر پایه چاپ مسکو، انتشارات هرمس، صفحه1072
  4. شاهنامه فردوسی، تصحیح جلال خالقی مطلق، انتشارات سخن، جلد دوم، صفحه 232

فهرست شخصیت‌های شاهنامه