پرش به محتوا

پیش‌نویس:قرائت چند معنایی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

قرائت چند معنایی که در نقطه مقابل با قرائت تک معنایی، تک مفهومی، و تک برداشتی قرار می گیرد، ریشه در فلسفه مدرن و بیشتر، فلسفه انتقادی معاصر دارد‌. بیان مفهومی این اصطلاح که فلسفه معاصر و حتی مفهوم کلاسیک فلسفه، هنر، معماری و نقاشی را به چالش کشیده است، به عنوان گفتمانی افلاطونی ستیز و دکارت ستیز مطرح می گردد، که فلسفه کلاسیک غربی و فلسفه باستان را به گفتمان فرا می خواند و آن را زیر سوال می برد. این گفتمان ریشه در آرا و افکار دو فیلسوف معاصر؛ ژیل دلوز و ژاک دریدا دارد. از نظر دلوز، هستی از زیر بناهای عقل ریاضی استخراج نشده است. وی در کتاب تاثیرگزار خود؛ ضد ادیپ سرمایه داری و اسکیزوفرنی (۱۹۷۲)، خرد مدرن را مورد پرسش قرار می دهد و آن را به چالش می کشد. از نظر دلوز، خرد هر جایی است. افکار ژیل دلوز همچون ژاک دریدا ریشه در فلسفه دیکانتستراکشن یا ساختارشکنی دارد. بنابر نظریات فلسفه دیکانستراکشن، هیچ ارجحیتی در جهان وجود ندارد. زیر بنا و روبنایی وجود ندارد. هیچ سلسله مراتبی نمی تواند چیزی را پست تر یا والاتر نشان دهد. همه ی ترازها و همه سطوح، در نهاد هم مرتبه اند، هم ارزشند، و در حقیقت، با ارزش و کم ارزشی وجود ندارد و هیچ چیز بالاتر و رفیع تر نیست. در همین راستا، فلسفه دیکانستراکشن با هم تراز دانستن ارزش گفتار و نوشتار، که بالعکس همواره در فرهنگ غرب همیشه به گفتار بر نوشتار، به علت وجود گوینده متن، ارجحیت داده شده است دقیقا بر این اصل پافشاری می کند که هر متن مفهوم و معنایی چندگانه دارد و خواننده ی متن تعیین کننده ی مفهوم آن است نه نویسنده متن. در حقیقت ساختارشکنی شیوه‌ای از تحقیق است که بر پایه آن، نوشته‌ها سرشار از سردرگمی، چند پهلویی، چند مفهومی و تناقض است. و در خوانش یک متن، آرا، تفسیر و تأویل‌های متفاوتی را از موضوع همان یک متن واحد بیان می‌کند. به همین جهت ژاک دریدا، با بیان این روش، صداقت و معنای تک وجهی، حقیقی، مصرانه، و دائمی را از متن می‌گیرد، امکان خوانش‌های متفاوتی را به خواننده می‌دهد و در واقع با این نگرش بیان می‌کند که هر فرد مالک سلیقه و برداشتی متفاوت است.

قرائت چند معنایی و فلسفه فولد؛

فلسفه فولد استخراج شده از همین معناست. در فلسفه فولد یا فولدینگ، پیچیدگی با وحدت یا تقابل نشان داده نمی شود، بلکه با انعطاف، نرمینگی و ملایمت، پیچیدگی را مصور و مجسم می کنند. فولد به معنی تاخورده، چین چین، و چند لایه است. این فلسفه در پی از بین بردن دوگانگی هاست. دوگانگی ها، تقابل های دوتایی و اضداد افلاطونی هستند که در دو جبهه مقابل یکدیگر قرار می گیرند. فولد یعنی چین های در هم تابیده و لایه های در هم تنیده. یعنی لایه های هزار تو، یعنی هر لایه در کنار لایه ی دیگر. یعنی همه چیز در کنار هم است، هیچ اندیشه ایی بر دیگری ارجحیت ندارد، تفسیری بالاتر از دیگری نیست، همه چیز افقی است، هیچ چيز قائم و عمودی و ایستاده بر تراز بالاتر از دیگری نیست. به عبارت دیگر فولدینگ می خواهد منطق دو ارزشی را دیکانستراکت کند و کثرت و تباین را جایگزین آن کند. فولد، ضد تبار است و به دنبال ریشه ها نیست. در حقیقت فولدینگ هم مانند دیکانستراکشن در پی از بین بردن مبانی فکری کلاسیک تمدن غرب، و بالاخص منطق ریاضی گونه، مستبد، تک وجهی، تک معنایی و برتری جوی باستان است. بنابراين، با توجه به ساختار ضد طبقاتی فولدینگ، یکی از موارد کلیدی در مباحث مطرح شده توسط دلوز، افقی گرایی است. فولدینگ، عمود گرایی، طبقه بندی و سلسله مراتب را مردود می داند. و به جای آن افقی گرایی را مطرح می کند. از نظر فولدینگ همه چیز هم سطح است. ژیل دلوز در کتاب خود به نام فولد، لا یبنیتز و باروك ( ۱۹۸۲) جهان را چنین تبیین می کند: "جهان به عنوان کالبدی از فولدها و سطوح بی نهایت که از طریق فضا، زمان فشرده شده، در هم پیچ و تاب خورده و پیچیده شده است."دلوز هستی و اجزای آن را همواره در حال "شدن" می بیند. در حقیقت جهان فولدینگ، جهانی همگن و خاکستری شده از سپیدی و سیاهی ها نیست؛ بلکه جهانی است خال خالی، جهانی با رنگ های در آمیخته و ابر و باد گونه، جهانی در هم تنیده بدون مرز مشخص و جدا کننده، جهانی تو در تو و لایه به لایه و در عین حال بدون تبعیض.

مثال درخت ریزوم و عدم وجود سلسله مراتب

دلوز به همراه یار هم فکر خود، فیلیکس گاناری، مقاله ای با نام ریزوم در سال ۱۹۷۶ در پاریس منتشر کرد. این موضوع در کتاب هزار سطح صاف در سال ۱۹۸۰ به صورت کامل تر توسط این دو مطرح گردید. ریزوم گیاهی است که بر خلاف سایر گیاهان ، سا قه ی آن به صورت افقی و در زیر خاك رشد می کند. برگ های آن خارج از خاك است. با قطع بخشی از ساقه آن، این گیاه از بین نمی رود، بلکه از همانجا دوباره در زیر خاک گسترش می یابد و جوا نه های تازه ایجاد می کند. این دو متفکر با مطرح نمودن بحث ریزوم، سعی در بنیان فکنی اندیشه غرب کردند و اصول اولیه آن را زیر سوال بردند. از نظر آن ها، عقلانیت غرب به صورت سلسله مراتب عمود وار، درخت گونه و مرکز مدار است. در نقطه مقابل نظام درخت وار، ریزوم و چند پارگی قرار دارد. ریزوم در نفس خود متعدد است، تعددی آزاد از قید یگانگی. نظام مبتنی بر تعدد قطعا یک ریزوم است و با ریشه و انشعابات آن تفاوت دارد. ریزوم خود صورت های گوناگون دارد، از گسترش سطحی منشعب در همه ی جهات گرفته تا برآمدگی و غده. پس ریزوم عامل ارتباط و دگرزایی است و امکان ایجاد شبکه ای بی پایان را فراهم می کند، زیرا هر نقطه از آن می تواند به نقاط دیگر وصل شود. بر خلاف درخت که در نقطه ای ثابت ریشه می گیرد، ریزوم حتی هنگامی که شکسته یا از هم گسسته شود باز می تواند حیات خود را از سر گیرد و در جهت های دیگر رشد کند. ریزوم درعین اینکه لایه لایه و وابسته به مکان است، می تواند از جای خود بر کند، و به پیش رود و حلقه های پیوند و شبکه های ارتباطی جدید ایجاد کند. این خاصیت پی آمدهایی در بر دارد: ریزوم می تواند سبب ارتباط نظام های بسیار متفاوت و حتی نامتناجس شود، ریزوم متشکل از واحد های مختلف نیست، بلکه از تجمع جهت های گوناگون تشکیل شده، نه آغازی دارد و نه پایانی، همیشه در بین راه است، ماهیت آن بی وقفه تغییر می یابد. بنابراین عامل دگردیسی دائمی است، مانند درخت، حاصل تولید مثل نیست. بلکه ضد تبار است. بر خلاف گرته ها و طرح های نقاشی که مدام عین خود را تولید می کنند، ریزوم نقشه ای است که همواره قابلیت بر هم خوردن، ایجاد پیوند، و تغییر را دارد و راه های ورود و خروج آن متعدد است. ریزوم نظامی فاقد مرکز و رده بندی، عاری از دلالت و بدون راهبر است. مانند درخت در قالب فعل "بودن" متحقق نمی شود، بلکه چون به طور نامحدود گسترش می یابد، شبکه ای از حرف ربط (و ... و ...) را به هم می تند. از همین رو قادر است فعل بودن را ریشه بر کند و آن را هزار تکه کند. در حقیقت ژیل دلوز بحث ریزوم را مطرح می کند و با آغاز این بحث، از تبار زدایی و ریشه زدایی حرف می زند. از گیاهی صحبت می کند که هر روز بیانگر یک شکل و یک مفهوم جدید است و با هر روز رشد خود، فرم و طرحی جدید را خلق می کند. او هم مانند ژاک دریدا قرائت تک معنایی را مردود می داند و معتقد به قرائت ها و تفسیر های مختلف و تفاهم ،تعامل و تحمل این قرائت ها نسبت به یکدیگر و در کنار یکدیگر است.

آرا اندیشمندان در مورد قرائت چند معنایی و دیکانتستراکشن

داریوش شایگان، اندیشمند معاصر، درباره ارکان فلسفه دیکانتستراکشن و قرائت چند معنایی می نویسد: "به زعم آنان –دلوز و گاتاری – تفکر غرب قرن ها در استیلای الگوی درخت وار بوده است. همه رشته های مطالعاتی، اعم از گیاه شناسی، الهیات و هستی شناسی از این الگو تاثیر پذیرفته اند. فلاسفه همواره در جست و جوی بنیاد و ریشه بوده اند. آنها نظام های رده بندی شده ایجاد کرده اند که شامل مراکز تولید معانی و مفهوم سازی و دستگاه های خودکار مرکزی، همچون حافظه های سازمان یافته بوده است".

او همچنین در جاي دیگر به نقل از دلوز بیان می کند؛ "هیچ واقعه، هیچ پدیده، هیچ کلمه و هیچ اندیشه ای وجود ندارد که معانی متعدد نداشته باشد. نتیجتا تنها جهان قابل شناسایی، جهان تمایزها است، و یا به عبارتی جهان تفسیرها، زیرا ارزیابی این چیز و آن چیز و کار ظریف سنجش چیزها و معانی هر یک، به والاترین هنر فلسفه یعنی تفسیر تعلق دارد. هیچ چیز خارج از تفسیرهای متنازع وجود ندارد."

در جاي دیگر بابک احمدی، مولف و محقق معاصر، درباره ی تفکر ژیل دلوز و اندیشه قرائت چند معنایی می نویسد: "راه های بی شمار به خانه ای می رسند، درهای متعدد قصر باز و بسته می شوند. همه چیز چند گونگی معنا را تثبیت می کند".

هنر و قرائت چند معنایی

افکار فلسفه دیکانستراکشن به وضوح به بدنه تمام رشته های دانش رسوخ کرده است. هنر، معماری، زبان شناسی، مردم شناسی، روانشناسی، علوم انسانی، جامعه شناسی، و حتی دین شناسی و الهیات، به فلسفه دیکانتستراکشن آغشته اند.

هنر و معماری بیش ار هر رشته ی دیگر، با این فلسفه ساختارشکن در هم تنیده اند. یکی از دلایل تطابق بیشتر این دو رشته با فلسفه دیکانستراکشن و قرائت چند معنایی، وجود رایانه در روند طراحی در این رشته هاست. رایانه قادر است بین دو شکل ، شکل های میانی را برای انتقال نرم یکی به دیگری انجام دهد. این انتقال نرم مدت ها است که در فیلم های تبلیغاتی، فیلم های ویدیویی و فیلم های سینمایی انجام می شود. در فیلم ویدیویی مایکل جکسون به نام سیاه و سفید، تصویر صورت چند فرد مختلف که از رنگ ها، جنسیت و سنین مختلف بودند و در مقابل چشمان حیرت زده تماشاگران تلویزیون، تصویر یکی به دیگری تبدیل می شد، بدون آن که بیننده احساس کند که این لایه های بین دو صورت کاملا متفاوت به صورت تصنعی و یا نا همگون به یکدیگر تبدیل می شوند.

نیز در فیلم ترمیناتور هنر پیشه ایی با نقش منفی می توانست کالبد خود را به صورت جیوه درآورد و همانند جیوه در هر شرایطی تغییر حالت دهد. و روی زمین، همانند یک کف پوش پهن شود و سپس از روی کف بلند شده و به صورت انسان و یا حالت های دیگر در آید. امروزه با استفاده از رایانه، این انتقال و تغییر شکل به راحتی قابل اجرا است و هنرمندان معاصر، و معماران پیرو سبک فولدینگ سعی دارند که معماری را با علم روز همگون و همسو سازند.

معماران و قرائت چند معنایی

معماری بیشتر از هر رشته ایی با فلسفه دیکانستراکشن و فولدینگ در آمیخته است. اصطلاح "فرم ضعیف" یا "weak form" را پیتر آیزنمن، معمار سبک فولد و به عنوان بانی طرح فلسفه ی فولدینگ در حوزه معماری، مطرح کرده است. فرم ضعیف، فرمی ست که قابل انعطاف است و خود را با شرایط محیطی وفق می دهد. بنابراین فرم ها یا لایه های معماری فولدینگ، در مجاور و هم تراز یکدیگر به صورت انعطاف پذیر و در انطباق با شرایط کلی کالبدی، اجتماعی، و تاریخی محیط در سایت قرار می گیرند.

معماران در آثار سبک فولدینگ، پیچیدگی را با وحدت یا تقابل نشان نمی دهند بلکه به صورت نرم و انعطاف پذیر، پیچیدگی ها و گوناگونی های مختلف را در هم می آمیزند. این کار باعث از بین بردن تفاوت ها نمی شود. باعث ایجاد یک پدیده ی همگون و یکپارچه نیز نمی گردد، بلکه این عوامل و نیروها به صورت نرم و انعطاف پذیر در هم می آمیزند. و ایجاد فرم های منعطف می کنند. هویت و خصوصیت هر یک از این عوامل در نهایت حفظ می شود مانند لایه های درونی زمین که تحت فشارهای خارجی تغییر شکل می دهند، در عین این که خصوصیات خود را حفظ می کنند. نظریه ي دیکانستراکشن جهان را به عنوان زمینه هایی از تفاوت ها می دید و این تضادها را در معماری شکل می داد. این منطق تضاد گونه در حال نرم شدن است تا خصوصیات بافت شهري و فرهنگی را به گونه اي بهتر مورد استفاده قرار دهد.

معماري فولدینگ در مقیاس شهری در جایی بین زمینه گرایی و بیان گرایی قرار دارد. زمینه گرایی به مفهومی که فرم ساختمان با زمینه و سایت در هم می بافد و ادقام می گردد. در فولدینگ فرم های انعطاف پذیر نه به صورت کامل هندسی هستند و نه به شکل های دلبخواهی، شلخته یا غیر هندسی. در مقیاس شهر، این لایه های تا شده و انعطاف پذیر نه نسبت به بافت مجاور خود بی تفاوت اند و نه مطابق با آنند، بلکه از شرایط محیطی بهره می جویند و آن ها را در منطق پیچ خورده و منحنی خود جای می دهند.