سه تابلوی مریم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

سه تابلوی مریم یا ایدئال یک‌نفر پیرمرد دهگانی در سه تابلو مهم‌ترین سرودهٔ میرزاده عشقی به سال ۱۳۴۲ هجری قمری است. این منظومه هم به واسطهٔ محتوایش که شکست انقلاب مشروطهٔ ایران را به نحو شاعرانه‌ای به تصویر می‌کشد و هم به واسطهٔ ساختارشکنی‌اش در اشکال و قوالب شعر سنتی فارسی اهمیت دارد.

عشقی منظومهٔ سه تابلوی مریم را در پی فراخوان فرج‌الله بهرامی، دبیر اعظم و رئیس وقت کابینهٔ جنگ ایران، سرود که از نویسندگان خواسته بود «ایدئال خودشان را برای ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر بدست سردار سپه» در روزنامهٔ شفق سرخ بیان کنند. با وجود این، مفاد سه تابلوی ایدئالی که عشقی ساخت، به بیان خودش، «با منظور آن‌ها مخالفت» داشت.

محتوا[ویرایش]

منظومه از سه بخش تشکیل شده است که نامشان از قرار زیر است:

  • تابلو اول: شب مهتاب
  • تابلو دوم: روز مرگ مریم
  • تابلو سوم: سرگذشت پدر مریم و ایدئال او

مریم در این منظومه نمادی از انقلاب مشروطه ایران است که به شکستی بزرگ می‌انجامد. قهرمان داستان مردی ایرانی است که در کرمان شغل دولتی داشت ولی او را اخراج کردند و منصبش را به «مرده‌شویی» دادند که خواهر و دختر و زن و برادرش را برای کامجویی در اختیار حاکم کرمان قرار می‌داد. زن اولش از گرسنگی و خرابی اوضاع می‌میرد. مرد و دو پسرش به نائین می‌روند و مشروطه‌خواه می‌شوند. مرد مشروطه‌خواه زن دومی می‌گیرد و در همان روز صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه صاحب دختری به نام مریم می‌شود. در پی به توپ بستن مجلس به دست محمدعلی شاه، مرد به تهران می‌رود و پس از مدتی حبس کشیدن، برای پیوستن به مشروطه‌خواهان به گیلان می‌رود. دو پسرش جزو اولین کشتگان جنبش مشروطه در قزوین بودند. اما پس از به ثمر رسیدن جنبش مشروطه، برای دادخواهی او و کسانی که برای مشروطه تلاش کرده بودند، ارزشی قائل نشدند:

سپس برفتم هر روز هیئت وزرا
جواب نامهٔ خود را نمودم استدعا
ز بعد شش مَه، هر روز وعدهٔ فردا
چنین نوشت سپهدار، عرضحال شما
به من رسید و جوابش به شعر گویم هین:
«هنوز اول عشق است، اضطراب مکن
تو هم به مطلب خود می‌رسی، شتاب مکن
ز من اگر شنوی، خویش را خراب مکن
ز انقلاب تقاضای نان و آب مکن
برو ز راه دگر، نان خود تأمین کن»

مرد مشروطه‌خواه به‌ناچار در شمران به دهقانی مشغول می‌شود. زن دومش دق‌مرگ می‌شود. پسر «فکلی» تهرانی به دخترش تجاوز می‌کند ولی از ازدواج با او سر باز می‌زند و در نتیجه مریم خودکشی می‌کند. در تابلوی سوم، پدر مریم از سر استیصال می‌گوید:

چه گویمت من از این انقلاب بدبنیاد
که شد وسیله‌ای از بهر عده‌ای شیاد
چه مردمان خرابی از آن شدند آباد
گر انقلاب بُد این، زنده باد استبداد
که هرچه بود از این انقلاب بود بهین

عشقی همراه منظومه، یادداشتی منظوم برای فرج‌الله بهرامی نیز فرستاد که در آن آمده بود:

جناب برزگر! این ایدئال دهقان است
نه ایدئال دروغ فلان و بهمان است
ز من هم ار که بپرسی تو، ایدئالْ آن است
همین مقدمهٔ انقلاب ایران است
ولی حیف که بر مرده می‌کنم تلقین
در این محیط که بس مرده‌شوی دون دارد
وزین قبیل عناصر ز حد برون دارد
عجب مدار اگر شاعری جنون دارد
به دل همیشه تقاضای «عید خون» دارد
چگونه شرح دهم ایدئال خود به ازین

ماشاءالله آجودانی با برجسته کردن عبارت «عید خون»، سرودهٔ عشقی را نمونه‌ای از خشونت‌ورزی و افراط‌وتفریط می‌داند، ویژگی‌هایی که تاریخ جدید ایران مشحون از آن‌هاست.[۱]

عشقی خطاب به علی دشتی، مدیرمسئول و صاحب‌امتیاز روزنامهٔ شفق سرخ، نوشته بود:

عزیز عشقی، دشتی، تو خوب حال مرا
شناختی و از آن خوب‌تر، خیال مرا
تو بهتر از خود من دانی ایدئال مرا
تمام مایهٔ بدبختی و ملال مرا
که من ز مردم این مملکت نی‌ام خوشبین
من ایدئال خود ایدر به آسمان گفتم
یک ایدئال نک، از قول دیگران گفتم
هر آنچه را که بخواهد دل تو، آن گفتم
که ایدئال یکی مرد مرزبان گفتم
خدا نصیب کند ایدئال آن مسکین

پانویس[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • جان مریم چشماتو وا کن، سرود شکست انقلاب مشروطه
  • آجودانی، ماشاءالله (۱۳۹۶). مشروطه ایرانی. تهران: اختران. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۵۱۴-۴۹-۱.