درگاه:ادبیات فارسی/ردهها و موضوعات/شعر/۷
ظاهر
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ | یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟ | |
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟ | هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست | |
«مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست | یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست» | |
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس | به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس | |
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس | موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس | |
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس | که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست» |