درگاه:ادبیات فارسی/ردهها و موضوعات/شعر نو/۲
«از تهی سرشار
جویبار لحظهها جاریست.
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ،
دوستان و دشمنان را میشناسم من.
زندگی را دوست میدارم؛
مرگ را دشمن،
وای، اما – با که باید گفت این؟ - من دوستی دارم؛
که به دشمن خواهم از او التجا بردن.
جویبار لحظهها جاری.»