پرش به محتوا

کاربر:Sahrakaze

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

از ایرانم از شهر آزادگان

که ایران بهشت است یا بوستان

همی بوی مشک آید از بوستان

سپندار پاسبان ایران تو باد

ز خرداد روشن روان تو باد

ندانی که ایران نشست من است

جهان سر به زیر دو دست من است

هنر نزد ایرانیان است و بس

ندادند شیر ژیان را به کس

همه یکدلانند و یزدان شناس

به نیکی ندارند از بد هراس

دریغ است ایران که ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

همه جای جنگی سواران بدی

نشستن گه شهریاران بدی

چو ایران نباشد تن من مباد

بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

همه روی یکسر به جنگ آوریم

جهان بر بد اندیش تنگ آوریم

ز بهر بر و بوم و پیوند خویش

زن و کودک وخرد و فرزند خویش

همه سر به سر تن به کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم