پرش به محتوا

کاربر:Rezatofangchi

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

قوچ پلنگ گیر این حکایت واقعی از دسته از زوار روستایی منطقه نطنز است که قصد زیارت مرقد امام رضا یا حضرت معصومه را داشتند که ناگاه در منطقه ای بین کاشان و نطنز بنام دشت لقان گیر بعد از دو تپه مشهور به دم زرد و دم سیاه گرفتار راهزن جسوری مشهور به اکبر پلنگ می شوند ، روستائی ها با وحشت خدا و پیامبر و ائمه را شفیع می آورند که بر دزدان اثری نمی گذارد اما در میان زوار شخصی از روستای ولوجرد وجود داشت که طبعی شجاع داشت و به قوچ مدوله معروف بود این شخص با جسارت به اکبر پلنگ حمله می کند و تفنگ سرپر او را خنثی کرده و دزد را می گیرد . زوار از این کار او خوشحال شده و از این ماجرا این شعر و مثل را می سازند

  • چو زوار به دشت لقانگیر رسید*

به ناگاه پلنگ اجل در رسید*

  • زوار گفتند یا فاطمه*
  • ما را رها کن از این واهمه*
  • کرامات شاه رضا شد بلند*
  • که قوچ ولوگرد گرفت آن پلنگ*

این مثل هنوز در آن خطه بویژه در میان معمرین مشهور است .