کاربر:Alinowe
ظاهر
سلام.
پیشنهاد: صفحهی تصادفی، صفحهی پایهی تصادفی یا صفحهی تصادفی در رده!
پیشنهاد برای شنیدن: آخرین تغییرات ویکیپدیا به صورت نتهای موسیقی!
پربازدیدترینهای ویکیپدیای فارسی: ۲۰۱۸، ۲۰۱۹، ۲۰۲۰، ۲۰۲۱، ۲۰۲۲
شعر
[ویرایش]حافظ
[ویرایش]در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است | صراحی می ناب و سفینه غزل است | |
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است | پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است | |
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس | ملالت علما هم ز علم بی عمل است | |
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب | جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است | |
بگیر طره مه چهرهای و قصه مخوان | که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است | |
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت | ولی اجل به ره عمر رهزن امل است | |
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش | چنین که حافظ ما مست باده ازل است | |
حافظ |
مولوی
[ویرایش]این عدم خود چه مبارک جایست | که مددهای وجود از عدمست | |
همه دلها نگران سوی عدم | این عدم نیست که باغ ارمست | |
این همه لشکر اندیشه دل | ز سپاهان عدم یک علمست | |
ز تو تا غیب هزاران سالست | چو روی از ره دل یک قدمست | |
مولوی |
رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو | گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو | |
گفتم فریضه دارم آخر نشان دهید | من دوستدار خواجهام آخر نیم عدو | |
گفتند خواجه عاشق آن باغبان شدهست | او را به باغها جو یا بر کنار جو | |
مستان و عاشقان بر دلدار خود روند | هر کس که گشت عاشق رو دست از او بشو | |
ماهی که آب دید نپاید به خاکدان | عاشق کجا بماند در دور رنگ و بو | |
برف فسرده کو رخ آن آفتاب دید | خورشید پاک خوردش اگر هست تو به تو | |
خاصه کسی که عاشق سلطان ما بود | سلطان بینظیر وفادار قندخو | |
آن کیمیای بیحد و بیعد و بیقیاس | بر هر مسی که برزد زر شد به ارجعوا | |
در خواب شو ز عالم وز شش جهت گریز | تا چند گول گردی و آواره سو به سو | |
ناچار می برندت باری به اختیار | تا پیش شاه باشدت اعزاز و آبرو | |
گر ز آنک در میانه نبودی سرخری | اسرار کشف کردی عیسیت مو به مو | |
بستم ره دهان و گشادم ره نهان | رستم به یک قنینه ز سودای گفت و گو | |
مولوی |
از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید | آب از عقیق ریزد در از عدن برآید | |
از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم | گلهای زخم دل را آب از دهن برآید | |
از روی داغ حسرت گر پنبه باز گیرم | با صد زبانه چون شمع از پیرهن برآید | |
بیند ز بار خجلت چون تیشه سرنگونی | بر بیستون دردم گر کوهکن برآید | |
وصف بهار حسنش گر در چمن بگویم | چون بلبل ازگلستان گل نعرهزن برآید | |
تار نگه رساند نظاره را به رویش | هرکس به بام خورشید با این رسن برآید | |
بیدل کلام حافظ شد هادی خیالم | دارم امید آخر مقصود من برآید | |
بیدل |
صائب تبریزی
[ویرایش]به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم | تمام چشم ز شوق فنای خویشتنم | |
ره گریز نبسته است هیچ کس بر من | اسیر بند گران وفای خویشتنم | |
چرا ز غیر شکایت کنم، که همچو حباب | همیشه خانه خراب هوای خویشتنم | |
سفینه در عرق شرم من توان انداخت | ز بس که منفعل از کردههای خویشتنم | |
ز دستگیری مردم بریدهام پیوند | امیدوار به دست دعای خویشتنم | |
ز بند خصم به تدبیر میتوان جستن | مرا چه چاره، که زنجیر پای خویشتنم | |
به اعتبار جهان نیست قدر من صائب | عزیز مصر وجود از نوای خویشتنم | |
صائب |
اوراق
[ویرایش]درباره
[ویرایش]دربارهی ویکینویسی، کیفیت بیشک از کمیت بهتر است. پس تصحیح مقالهها، گسترش و عمق دادن به آنها، بسیار بهتر از افزودن مقالههای نیمخطیست. این تفکر، شاید گونهای مبارزه با سطحی شدن چیزها باشد.
جعبه
[ویرایش]
|