کاربر:بیژن شهرامی
ظاهر
ای کهن شهر مسمی به وفا،کنگاور | ||
مردمت شهره به احسان و سخا،کنگاور | ||
سحر آکنده بود همچو بهار قمصر | ||
کوچه،پس کوچه ات از باد صبا،کنگاور | ||
غم تسلی تو در ازمنه دور به حسن | ||
داده شهزاده افسرده،شفا،کنگاور | ||
فصل گرما،سرجوی تو بغایت دلچسب | ||
حق به تو از کرمش داده چه ها کنگاور | ||
غلغل چشمه و آوای نی چوپان ها | ||
دور و اطراف تو را داده صفا کنگاور | ||
یاد بادا ز عمارت،دره چال و کاریز | ||
آن همه سبزه و گل رفت کجا کنگاور؟ | ||
در سراب فش و ماران و کبوتر لانه | ||
چه هویداست تو را لطف خدا کنگاور | ||
می برد با خودش از کوی تو مهمان سوغات | ||
خربزه،نان برنجی تو را کنگاور | ||
معبدی که ملک آب در آن می شد یاد | ||
هست از عهد کهن در تو بپا کنگاور | ||
دو سه گرمابه تاریخی خوش و نقش و نما | ||
در تو از عهد قجر مانده بجا کنگاور | ||
مردی از آل علی خفته به خاکت،دیری است | ||
قلب زیبای تو را داده جلا کنگاور | ||
در تو زوار شه عشق نمایند اتراق | ||
می دهی رایحه کرب و بلا کنگاور | ||
عالمانت همه فرهیخته و دین پرور | ||
مردمت در صف یاران ولا کنگاور | ||
پرورش یافته در دامنت ارباب هنر | ||
شاعرانت همه پر شور و نوا کنگاور | ||
از حضور شهدا هست معطر خاکت | ||
خونشان در رگ تو آب بقا کنگاور | ||
فش و گودین و دگر دهکده هایت خرم | ||
همه آباد و نکو آب و هوا کنگاور | ||
سنگ و خاک تو بود لعل بدخشان گویی | ||
قدرشان بیشتر از سیم و طلا کنگاور | ||
گر چه ای پیر کهنسال بلند است عمرت | ||
باز داری طرب و نشو و نما کنگاور | ||
آرزویم بود آبادی روز افزونت | ||
می کنم بهر تو بسیار دعا کنگاور |