الواح عمادی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

الواح عمادی (الالواح‌العمادیه)، یکی از آثار شهاب‌الدین یحیی سهروردی است که در آن داستان‌ها و حکمت ایران باستان و حکمت و عرفان قدیم در لوای معنی باطنی قرآن کریم به هماهنگی و آشتی درآمده است؛ و سهروردی از این داستانها تعبیری دربارهٔ سرنوشت نفس انسانی کرده‌است که همانا حکمت و عرفان اسلامی در تآیید آن همواره کوشیده‌است.[۱]

چهار لوح[ویرایش]

لوح اوّل در تناهی اجسام و در طرفی از آسمان و عالم و در بسائط اجسام و آنچه از آن حادث شود.

لوح دوم در نفس و قوای نفس.

لوح سوم در اثبات واجب الوجود و آنچه لایق ذات پاک و عظمت بی‌نهایت اوست و صفت کمال او

لوح چهارم، دربارهٔ قضا و قدر، بقاء نفوس و سعادت و شقاوت و اللذّة و آثار

پایان این الوح و خاتمهٔ کتاب به تأویل برخی حکایت‌های پارسیان اختصاص یافته که در آن داستان فریدون و ضحاک، کیخسرو و افراسیاب، خرّه و کیان و غیره ذکر شده‌است.

زمان در تعریف سهروردی[ویرایش]

سهروردی در رسالهٔ «الواح عمادی» می‌نویسد:

«اما حرکات و حوادث را کلیت حاضر نیست در وجود، بلکه اول حرکت با آخرش جمع نشود چنان‌که زمان حاضر را اول آنچه خواهد آمد فراگیرند.

و آن زمان اول ابد است، و ابد آخر ندارد، همچنانکه زمان آخر ازل است، و ازل اول ندارد؛ و زمان حاضر را آخری نیست که منقضی شود و بعد از آن حرکتی دیگر نباشد، بلکه از پس آن حرکات لایتناهی در وجود می‌آیند.»[۲]

بدینگونه او ازلیت و ابدیت زمانی را در لحظه جلوه‌گر می‌دانسته و «آن» را بی‌پایان بشمار آورده‌است. ما همواره در «آن» زندگی می‌کنیم و «آن» بی‌پایان است.

عمر همچون جوی نو نو می‌رسد [مثنوی معنوی دفتر اول][۳]

تداومِ زمانیِ حیات در نزد انسانِ زنده ناشی از تداوم ارسال جان از سرمنشأ به صورت تپش‌های نورانی حاوی حیات و جان و به تبع آن زمان می‌باشد و اطلاق لفظ «آینده» در دیدگاه انسانی تنها به تصورِ تداوم جان‌های ارسالی از جانب سرمنشأ و دریافت آن توسط انسان منوط می‌گردد. در واقع تپش‌های نور مجردِ حاوی «جان» و «آن (زمان)»، انسان را به صورت پیاپی و لحظه به لحظه وادار به حیات و ادراک نموده و زمان پرداخته‌شده به ادراک بلافاصله با زمان دریافتی جدید که در تپش‌های جدید نورانی جان‌بخش وجود دارد جایگزین و تجدید گشته و در نتیجه نزد انسان از «آن» های ادراکی قبلی به عنوان زمان گذشته یاد می‌گردد.[۴]

نور مجرد[ویرایش]

هر چه زنده است به ذات خویش نور مجرّد است؛ و هر نور مجرّد زنده است به ذات خویش.

و حقّ اوّل نور همه انوار است زیرا که معطی حیات است و بخشنده نوریّت است و او ظاهر است از بهر ذات خویش و ظاهر کننده دیگری. «الله نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۵]

نوریّت او آن است که از بهر ذات خود ظاهر است و دیگری بدو ظاهر می‌شود. پس نور همه نورهاست و نوریّت هر نیّر سایه نور اوست، پس به نور او روشن گشت آسمان‌ها و زمین‌ها.[۶] «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[۷]

نوری که معطی تأیید است که نفس و بدن بدو قوی روشن گردد در لغت پارسیان «خرّه» گویند.[۸]

منابع[ویرایش]

  1. سهروردی، شهاب‌الدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق (شهاب‌الدین یحیی سهروردی) جلد سوم، مقدمه سید حسین نصر – تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ۱۳۸۰صفحه ۴۵
  2. سهروردی، شهاب‌الدین یحیی، ''مجموعه مصنفات شیخ اشراق (شهاب‌الدین یحیی سهروردی) جلد سوم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ۱۳۸۰صفحه ۱۴۴
  3. جلال‌الدین محمد بن محمد مولوی، مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد نیکلسون – تهران: هرمس ۱۳۸۶
  4. جغتایی، دکتر محمدتقی؛ الهیاری، ویکتوریا ،انوار فیض الهی و حس آمیزی از نگاه مولانا، تازه‌های علوم اعصاب، فصلنامه مقاله‌های علمی، پاییز ۱۳۹۴، شماره ۵۱، صفحه ۵۲
  5. قرآن مجید، آیه ۳۵ سوره نور
  6. سهروردی، شهاب‌الدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، جلد سوم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ۱۳۸۰صفحه ۱۸۳
  7. قرآن مجید، آیه ۶۹ سوره زمر
  8. رضوی، مهدی امین، سهروردی و مکتب اشراق، ترجمه دکتر مجدالدین کیوانی – تهران: نشر مرکز ۱۳۷۷ صفحه ۴۱