کاربر:Masbesh
دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه | برداشته ربابی میزد یکی ترانه | |
در پرده عراقی میزد به نام ساقی | مقصود باده بودش ساقی بُدَش بهانه | |
ساقی ماهرویی در دست او سبویی | از گوشهای درآمد بنهاد در میانه | |
پر کرد جام اول زان باده مشعل | در آب هیچ دیدی کآتش زند زبانه | |
بستد نگار از وی اندرکشید آن می | شد شعلهها از آن می بر روی او دوانه | |
میدید حسن خود را میگفت چشم بد را | ||
نی بود و نی بیاید چون من در این زمانه |
دیوان شمس. غزل شماره ۲۳۹۵