جنگ چالدران
این نوشتار به ویراستاری نیاز دارد. لطفاً تا جایی که ممکن است آن را از نظر دستور زبان، شیوه نگارش، املا و انشا بهتر کنید. |
جنگ چالدران | |||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
بخشی از جنگهای ایران و عثمانی | |||||||||
نقاشی «جنگ چالدران» بر دیواره غربی تالار پادشاهی، کاخ چهلستون، اصفهان. | |||||||||
| |||||||||
طرفهای درگیر | |||||||||
امپراتوری عثمانی | ایران صفوی | ||||||||
فرماندهان و رهبران | |||||||||
سلیم یکم حسن پاشا †[۸] |
اسماعیل یکم (مجروح) عبدالباقی یزدی † حسین بیگ شاملو † سارو پیرا استاجلو † دورمیشخان شاملو نورعلی خلیفه محمد خان استاجلو † سید شریفالدین علی شیرازی † سید صدرالدین | ||||||||
قوا | |||||||||
۶۰٬۰۰۰[۹] یا ۱۰۰٬۰۰۰ سرباز[۱۰][۱۱] شامل: ۲۵ هزار ینیچری ۱۰۰–۱۵۰ توپ[۱۲] یا ۲۰۰ توپ و ۱۰۰ خمپارهانداز[۸] |
۴۰٬۰۰۰[۱۳][۱۱] یا ۵۵٬۰۰۰[۱۴] یا ۸۰٬۰۰۰ سرباز[۱۰] | ||||||||
تلفات و خسارات | |||||||||
زیاد[۱۵] یا کمتر از ۲٬۰۰۰ تن[۱۶] |
سپاه از بین رفت.[۱۵] یا کمابیش ۵٬۰۰۰ تن[۱۷] | ||||||||
جنگ چالدران جنگی میان شاه اسماعیل یکم و سلطان سلیم یکم در سال ۱۵۱۴ میلادی بود که با پیروزی قاطع امپراتوری عثمانی بر ایران صفوی به پایان رسید. در نتیجهٔ این جنگ، امپراتوری عثمانی منطقه آناتولی شرقی و شمال عراق و شهر دیاربکر و دریاچه وان را از ایران صفوی تصرف کرده و ضمیمهٔ خاک خود کرد[۳][۵] این نخستین کشورگشایی عثمانی به سوی آناتولی شرقی و وقفه طولانیمدت کشورگشایی صفویان در سرزمینهای غربی بود.[۱۸] جنگ چالدران آغازگر ۴۱ سال جنگ ویرانگر بود که فقط در سال ۱۵۵۵ به دلیل پیمان آماسیه به پایان رسید. اگرچه بعدها بینالنهرین و آناتولی شرقی تحت پادشاهی شاه عباس بزرگ (حکومت ۱۵۸۸–۱۶۲۹) باز پس گرفته شد، اما با عهدنامه زهاب در سال ۱۶۳۹، این سرزمینها برای همیشه به عثمانی واگذار شدند.
در این جنگ، عثمانیان ارتشی بزرگتر و مجهزتر به تعداد ۶۰ تا ۱۰۰ هزار تن و همچنین صدها توپ جنگی داشتند؛ درحالی که ارتش صفوی حدود ۴۰ تا ۸۰ هزار تن بود و توپخانهای در اختیار نداشت. اسماعیل یکم، اولین شاه صفوی، در جریان این نبرد مجروح شد و نزدیک به اسارت بود. همسران او بهوسیلهٔ سلیم یکم، سلطان عثمانی دستگیر شدند[۱۹] و حداقل یکی از آنها را با یکی از دولتمردانش ازدواج داد.[۲۰] اسماعیل پس از این شکست در کاخ خود منزوی شد و از اداره حکومت دست کشید[۲۱] و دیگر در لشکرکشیها شرکت نکرد.[۱۸] نیروهای عثمانی پس از پیروزی به ایران لشکرکشی کردند و برای مدت کوتاهی پایتخت صفویان، تبریز را اشغال کردند و خزانه شاهنشاهی ایران را بهطور کامل غارت کردند.[۶][۷]
این نبرد به یکی از مهمترین نبردهای تاریخ ایران تبدیل شد؛ زیرا نه تنها عقیده در امان بودن مرشد کامل از هرگونه خطا و بلا را زیر سوال برد،[۲۲] بلکه سران کرد را وادار کرد تا بر اقتدار خود تأکید کنند و به جای صفویان، با عثمانیان بیعت کنند. همین امر در آینده باعث از دست رفتن مرزهای غربی ایران شد.[۲۳][۲۴]
پیشزمینه[ویرایش]
قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم در عرصه نظامی و سیاسی، با پیوستن صوفیان ترکمانی بود که بیشترشان در آناتولی و شام زندگی میکردند. در واقع، بخش بزرگی از ایلهای قزلباش، پیش از پیوستن به شاه اسماعیل در آناتولی زندگی میکردند و حتی پس از مهاجرت قبایل اصلی، بخش بزرگی از مردمان آناتولی پیرو یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکههای منظم خود و توسط خلفا، ددهها و… مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود، تشویق میکرد.[۲۵]
صفویان، در پی فعالیت و سازماندهی فرهنگی در طول دو سده (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی)، توانستند با حمایت پیروان خود (قزلباشها) حکومت صفوی را در ایران پایهگذاری کنند. صفویان با گردآوری و پناه دادن به آنها بهویژه به نیروهای ینیچری، نیروی نظامی توانمندی را تشکیل دادند. قدرت گرفتن یک دولت مستقل شیعی مذهب و متعصب در ایران، امپراتوری عثمانی را که قصد حملهٔ نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از سوی شرق، نگران کرد و باعث لشکرکشی به سمت ایران شد. این جنگ در دشت چالدران روی داد.[۲۶]
شاه اسماعیل نیز، بهخوبی از این امر آگاه بود و در نامهای به سلطان عثمانی این مطلب را که بسیاری از مردمان ساکن سرزمینهای عثمانی پیرو او هستند، به رخ وی کشیده بود. بیشک، دوام حکومت سنیمذهب عثمانی، بدون محدود یا نابود کردن این روند، با مشکل مواجه میشد. بهگفتهٔ برخی مورخان، اگر در جنگ چالدران، شاه اسماعیل به پیروزی میرسید، به قدرتی فراتر از تیمور دست مییافت و بیشک گسترش تشیع صفوی، امپراتوری عثمانی را که تازه در آغاز کار بود از صفحه روزگار محو میکرد. همهٔ این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و حتمی را برای هردو سو آماده میساخت؛ ولی برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که تنها شتابدهنده بودند.
روابط بین دو قدرت با برخورد متکبرانه و خصمانهٔ شاه اسماعیل تشدید شد. سفرای عثمانی که در اعتراض به رفتار صفویان با اهل سنت در سال ۱۵۰۴ به دربار صفویه اعزام شدند، مورد بیمهری زیادی قرار گرفتند. مشغلهٔ سلطان بایزید در امور دیگر او را از انجام اقدامی متقابل در آن زمان بازداشت و این باعث ترغیب شاه اسماعیل به انجام رفتارهای خطرناکتر و جدیتر شد. تشدید تنشها ادامه یافت و در سال ۱۵۱۰ شاه اسماعیل سر بریدهٔ شیبکخان ازبک را بههمراه فهرستی از خواستهها به دربار سلطان بایزید فرستاد. ادامه سرکشی شاه اسماعیل و عدم تمایل آشکار سلطان عثمانی برای پاسخگویی به صفویه، روابط بین سلطان و پسران او را بدتر کرد. سرانجام سلیم علیه پدر خود سلطان بایزید قیام کرد و با حمایت ینیچریها وی را وادار به کنارهگیری از قدرت نمود. شاه اسماعیل از شرایط آشفته ناشی از جنگ داخلی عثمانی، جهت دامن زدن به شورش بیشتر استفاده کرد. قیام شاهقلی بابا تکلو در سال ۱۵۱۱ تعداد زیادی از قزلباشها و صوفیان ناراضی را به خود جلب کرد و هرچند عواقب این شورش جدی بود، اما قیامی که سال بعد در اوج جنگ داخلی عثمانی توسط عوامل صفوی یعنی نورعلی خلیفه صورت گرفت از اهمیت بیشتری برخوردار است. هزاران قزلباش به شورش برخاستند و حتی شاهزاده مراد (نوه سلطان بایزید) با تحریک مبلغان صفوی به جمع قزلباشان شورشی پیوست. نورعلی خلیفه و هوادارانش در مدت کوتاهی شهر توقات را تصرف نموده و به نام شاه اسماعیل در آنجا خطبه خواندند و اراضی وسیعی در نزدیکی چوروم و آماسیه تخریب شد. آنها با پیروان شاهزاده مراد متحد شدند و دوباره راهی توقات شدند و این بار با مقاومت ساکنان توقات روبرو شده و در نتیجه درگیری شهر به آتش کشیده شد. شاهزاده مراد سپس عازم ایران شد در حالی که نورعلی خلیفه به سمت سیواس حرکت کرد. شورشیان در قویلوحصار قبل از عزیمت به سرزمین صفوی از طریق ارزنجان، با نیروهای عثمانی درگیر شده و آنها را شکست دادند. در این زمان سلیم موفق شده بود که پدر خود (سلطان بایزید) را مجبور به کنارهگیری کند اما همچنان با مقاومت برادرش احمد روبرو بود و پس از شکست دادن او در ینیشهر در سال ۱۵۱۳ توانست توجه خود را به همسایه مشکلساز خود (صفویان) معطوف کند. قبل از شروع کارزار علیه صفویان، سلطان سلیم دستور اعدام بیش از ۴۰۰۰۰ قزلباش آناتولی را به عنوان مجازات شورش و رفتار سرکش آنها صادر کرد. وی همچنین از صادرات ابریشم ایران به امپراتوری عثمانی جلوگیری نمود.[۲۷]
شاه اسماعیل پس از مرگ سلطان بایزید به برادرزاده سلطان سلیم که مدعی و رقیب وی بود، پناه داد و درخواست سلطان را برای بازگرداندن شاهزاده مراد خلاف جوانمردی اعلام کرد. در برابر سلطان سلیم اندکی پیش از آغاز جنگ دست به قتلعام شیعیان در قلمرو عثمانی زد و زنده ماندگان را نیز داغ زده، به متصرفات اروپایی تبعید کرد.[۲۸]
نامهنگاریهای سلطان سلیم و شاه اسماعیل[ویرایش]
سلطان سلیم ابتدا نامهای به زبان فارسی برای عبیدالله خان ازبک برادرزاده و جانشین شیبک خان که در ماوراءالنهر حکومت میکرد فرستاد و او را تحریک کرد تا انتقام خون عمو خود را بگیرد و همزمان که سپاه عثمانی از غرب به آذربایجان حمله میکند او نیز به خراسان حمله کند. سپس سلطان سلیم نامهای تهدید آمیز به زبان فارسی برای شاه اسماعیل نوشت که توسط یکی از جاسوسان شاه اسماعیل که دستگیر شده بود فرستاده شد و در آن نامه خبر داد که به قصد جنگ عازم ایران است.
متن نامه اول سلطان سلیم به شاه اسماعیل[ویرایش]
«... از جانب جناب خلافت مآب ما که قاتل الکفرة و المشرکین قامع اعداء الدین، مرغم انوف الفراعین مغفرتیجان الخوافین سلطان الغزاة والمجاهدین، فریدون فر سکندر در کیخسرو عدل و داد، دارای عالی نژاد، سلطان سلیم شاه بن سلطان بایزید بن سلطان محمد خانیم به سوی تو که فرمانده عجم سپهسالار اعظم سردار معظم ضحاک روزگار داراب گیر و دار افراسیاب عهد، امیر اسماعیل نامداری سمت صدور یافت تا خبیر و آگاه باشی…
چو بیشه تهیگردد از نره شیر | شغال اندر آید به بانگ دلیر |
از طریق تعدی، امارت بلاد شرقی را متصدی گشتی و از کنج مذلت فرمانبری به صفه با حشمت فرمانفرمایی قدم نهادی ابواب ظلم و بیداد را بر روی مسلمانان باز کرده، زندقه و الحاد را به یک دیگر ازدواج و امتزاج دادی و اشاعت فتنه و فساد را شعار و دثار خود ساخته علمهای ستمکاری برافراشتی و فرمانروایی را بر حسب دواعی هوای نفس و رغبات طبیعت حل قیود شریعت و اطلاق از نوامیس ملت پنداشتی. مقابح و افعال و مساوی احوالت چون اباحت فروج محرمه و اراقت دماء مکرمه و تخریب مساجد و منابر و احراق مراقد و مقابر و اهانت علما و سادات و القاء مصاحف کریمه در قاذورات و سب شیخین کریمین رضی الله عنهما همه به حدود تواتر پیوست. ائمه دین و علماء مهترین رضوان الله علیهم اجمعین کفر و ارتداد تو را با اتباع و اشیاعت که موجبش قتل است و سبی علی رؤس الشهاد متفق الکلام والاقلام با سرهم فتوا دادند… به سر پنجه قوت کام کاری دست و بازوی ستم کاریت برکنیم و از سر قدرت سروری سودای صفدری از سر سراسیمهات بدر کنیم. مفاسد شر و شورت از سر عجزه و مسکینان برداریم و از آن آتش که در خانمانها زدهای دود از دودمانت بر آریم… اگر خود را در سلک زمره «والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا و الذنوبهم» منسلک و منخرط گردانی، در همه حال خدای متعال را حاضر و ناظر دانی از کارهای بد و کردارهای ناصواب و سیرتهای زشت پشیمانی نمایی و از درون دل و صمیم جان به توبه و استغفار در آیی و آن قلاع و بقاع که زمینش در زمان پیشین سم ستوران لشکر منصور ما را روی مالیده و از فعال مطایا هر گوشهای از آن نواحی حلقه افکندگی به گوش کشیده بود از مضافات ممالک عثمانی محسوب داشته بندگان سدهٔ عظمت پناه ما را بسپاری سعادت تراست و از نواب کامکاری غیر از نیکویی و دلجویی و عاطفت و خوش خوئی دیگر چیزی نبینی و اگر چنانچه:
حوی بد در طبیعتی که نشست | نرود تا به وقت مرگ از دست |
بر آن اعمال قبیحه و افعال فضیحه مصر و مجد باشی، ان شاءالله تعالی الاعز عرصه آن مملکت که از روی تغلب به دست تصرف افتادهاست عن قریب مخیم اردوی عساکر نصرت مآثر خواهد شد. مدتی است از غایت سبکساری، سودای سرداری در سر داری و از فرط خود رایی دعوای جهانگیری و کشور گشایی بر زبان آری. چون مردی به میدان مردان درآی، که هر چه نهاده پرده تقدیر است، به ظهور آید. والأمر یومئذ لله والسلام علی من اتبع الهدی حرر ذلک فی شهر صفر المظفر سنه عشرین وتسعمائه (ماه صفر ۹۲۰) به یورت ازنکمید».
متن نامه دوم سلطان سلیم به شاه اسماعیل[ویرایش]
«... سلیمان مکان اسکندر نشان مظفر فر فریدون ظفر قاتل الکفرة الفجرة، کافل الکرام البررة، المجاهد المرابط المنصور المظفر، اللیث بن الاسد بن الغضنفر، ناشر لواء العدل والاحسان سلطان سلیم شاه بن سلطان بایزید بن سلطان محمد خانیم به جانب ملک ملک عجم، مالک خطه ظلم و ستم، سرور شرور و سردار اشرار، داراب زمان و ضحاک روزگار، عدیل قابیل، امیر اسماعیل عز صدور یافت… چون به تواتر آحاد استماع افتاد که ملت حنیفه محمدیه علی واضعها الصلوة و التحیه را تابع رأی ضلالت آرای خود ساخته و اساس دین متین را برانداخته، لوای ظلم را به قواعد تعدی برافراخته نهی منکر و امر معروف از شعائر شریعت دانسته شیعه شنیعه خود را به تحلیل فروج محرمه و اباحت دماء محترمه تحریض نموده به حکم «سماعون للکذب واکالون للسحت» به استماع کلمات مزخرفات واکل محرمات نموده، مسجد خراب کرده و بتخانه ساخته. پایه بلند پایهٔ منابر اسلام را به دست تعدی در هم شکسته فرقان مبین را اساطیر اولین خوانده اشاعت شناعت را باعث شده نام خود حارث کرده… به موجب الدین نصیحت اگر روی نیاز به قبله اقبال و کعبه آمال آستان ملایک آشیان ما که محال رحال رجال است آوردی و دست تعدی از سر زیردستان که پایمال ظلم و طغیان گشتهاند کوتاه کردی و خود را در سلک «التائب من الذنب کمن لا ذنب له» منسلک گردانیدی و در مذهب و ملت تبعیت سنت سنیه حنفیه محمدیه علیه الصلوة و التحیة و آله الطاهرین و اصحابه المهتدین رضوان الله علیهم اجمعین که «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» کردی و آن بلاد را به سرها مضافات و متعلقات ممالک محروسه عثمانیه شمردی هر آینه عنایت پادشاهی و عاطفت شاهنشاهی ما شامل حال تو گردد:
سایه عدل و عنایت به سر او فکنیم | هر که چون مهر نهد روی به خاک در ما |
زهی سعادت آن کس که این اجابت کرد والا به حکم العادة طبیعة ثانیة بر مقتضای طبع شرانگیز فتنه آمیز که ما بالذات لا یزول بالعرض. باسیه دل چه سود خواندن وعظ به تأیید الله و حسن توفیقه سر هر تاجداری تاج واری سازم و بساط بسیط زمین را از آن نفوس بپردازم «الا ان حزب الله هم الغالبون» دست ستمکاران را به قوت سر پنجه ید بیضا پیچیده در هم کنم که «یدالله فوق ایدیهم»...»
سلطان سلیم، برای آنکه شاه اسماعیل را به جنگ برانگیزد، نامه دشنام آمیزی به زبان ترکی برای وی فرستاد و او را فقط اسماعیل بهادر خطاب کرد و چون پادشاه صفوی به نامههای او جوابی نداده و سرداران قزلباش نیز به فرمان وی از جلو سپاه عثمانی عقب نشسته بودند، خرقه و عصا، مسواک، تسبیح و کشکولی نیز به نامه خود همراه کرد. منظورش از فرستادن این اشیاء آن بود که عقبنشینی و احتراز از جنگ شایسته دلیران و مردان بیباک نیست. بهتر آن است که به جای شمشیر، خرقه و کشکول و سبحه و عصا برگیرد و مانند نیاکان به کار درویشی و صوفیگری مشغول شود.
متن ترجمه نامه سوم سلطان سلیم به شاه اسماعیل[ویرایش]
«اسماعیل بهادر اصلح الله شأنه… با لشکر بیشمار دشمن شکار، به قصد تو به بلاد شرقی توجه همایون نموده و در مضمون شریف نامههای سابق که چند ماه پیش از این فرستاده شد فرموده بودم هنگامی که نواحی و اراضی که از جهه شاهی در تصرف توست بظل ظلیل رایات فتح آیات من مستعد گردد، اگر مردی به میدان بیا، که مشیت و ارادت حق سبحانه و تعالی بهر چه تعلق گرفته بهظهور بیاید. غرض از این اخبار این بود که چند ماه قبل ازین تو نیز متنبه شده در تدارک اقدام نمایی و در آینده بهانه نیاوری و نگویی که غافل بودم و ایام مساعد نشد که تمام اهالی حوزه حکومت خود را جمع نمایم… حال نیز نه نام و نشانی از تو پیدا و نه اثری از وجودت هویداست. چنان مستور الحالی که وجود و عدمت علی السواست. هر کس که دعوی شمشیر زنی دارد سینه را چون سپر هدف تیر تیز باید ساخت، و هر که ادعای سروری دارد از زخم تیغ و تبر نمیهراسد:
عروس ملک کسی در کنار گیرد تنگ | که بوسه بر لب شمشیر آبدار دهد |
بر آنان که سلامت را پرده نشینی اختیار میکنند و از بیم مرگ جرأت شمشیر بستن و بر اسب نشستن ندارند، نام مردی نهادن خطاست.
در مرگ آن کس بکوبد به پای | به زین اندر آید بجنبد زجای |
حالیا سببش دانسته شد که چرا به این شدت انزوا در زاویهای خمول گزیده و بدین درجه اختفا کردهای. همانا که این رعب و هراس از کثرت لشکر ظفر استیناس بر تو مستولی شدهاست. اگر این احتمال باعث شد محض مصلحت ازاله این معنی اینک چهل هزار لشکر نامدار از اردوی ظفر شعار جدا کرده فرمودیم که فیمابین سیواس و قیصریه در اردوی جداگانه بمانند. برای دشمن ارخای فنان و توسیع دایره میدان بیشتر ازین نمیشود. اگر در طینت تو فی الجمله شمهای از غیرت حمیت باشد البته به میدان جنگ ما آمده با لشکر من مقابله خواهی کرد تا در ازل هر چه مقدر است در معرض بروز جلوه گر گردد. ان شاءالله تعالی. والسلام علی من اتبع الهدی. حرره فی اواخر اولی الجمادین سنه ۹۲۰ به یورت ارزنجان».
شاه اسماعیل در جواب نامههای سلطان سلیم نامهای توسط سفیر خود شاهقولی آقای بوی نوکر همراه با یک قوطی طلا پر از تریاک فرستاد.
جواب نامه شاه اسماعیل به سلطان سلیم[ویرایش]
«سلامی که به محبت مشحون و پیامی که به مودت مقرون باشد به حضرت جنت حضرت اسلام پناه سلطنت دستگاه، المنظور با نظار الملک الاله، مبارز الدولة و السلطنة و الدنیا و الدین سلطان سلیم شاه ایده الله بالدوله الابدیه و ادامه بالسعادة السرمدیة متحف و مهدی داشته آرزومند شناسند.
بعد هذا مکتوبات شریفه مرة بعد آخری به درجه الشیء لایثنی الا وقد تثلث رسیده مضامین آن چون به عداوت مشعر و منبی از جرأت و جلادت بود از آن حظ بسیار نمود. لکن مبدأ و منشأ آن ندانستیم که چیست در زمان والد جنت مکانش انار الله برهانه که نهضت همایون ما به سبب گستاخی علاءالدوله ذوالقدر به مرز و بوم روم واقع شده از جانبین به جز دوستی و یک جهتی چیزی دیگر نشد و آن حضرت نیز در آن وقت که والی طرابزون بودند اظهار یک جهتی میکردند، حالا باعث کدورت معلوم نگشته چون به اقتضاء سلطنت به این خصوص عازم گشتهاند، سهل باشد:
ستیزه به جایی رساند سخن | که ویران کند خانمان کهن |
غرض ما از تغافل آن صوب دو چیز بود: یکی آنکه اکثر سکنه آن دیار مریدان اجداد عالیتبار مااند رحمهم الله الملک الغفار. دوم آنکه محبت ما به آن خاندان غزا عنوان قدیم است و نمیخواستیم که شورشی چون عهد تیموریان به آن سرزمین طاری شود و هنوز نمیخواهیم و به این قدرها نمیرنجیم و چرا برنجیم. خصومت سلاطین رسم قدیم است.
عروس ملک کسی در کنار گیرد تنگ | که بوسه بر لب شمشیر آبدار دهد |
اما کلمات نامناسب وجهی ندارد و همانا آن اقوال و افکار الحاد فکار منشیان برشی و محررمان تریاکی که از قلت نشأت از سر دماغ خشکی نوشته فرستادند و این همه توقف نیز خالی از ضرورتی نبوده میپنداریم. بنابر آن حقه ذهبی مملو از کیفیت خاصه مختوم به مهر همایون مصحوب دارنده، قدوة المقربین شاهقولی آقای بوی نوکر رزقت سلاقته ارسال رفت تا اگر لازم باشد به کار داشته به زودی در رسند تا به عون الهی آنچه در پرده تقدیر مکنون است صورت پذیر گردد. فاما فکری بر اصل کرده و به سخن هر کسی مقید نشده اندیشه بر اصل نمایند که پشیمانی آخر مفید نمیشود و ما در وقت تحریر این نامه به شکار حدود صفاهان بودیم. در حال به تدارک مقابله مشغول گشته از سر دوستی جواب فرستادیم به هر نوع که میخواهند عمل کنند.
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات | با آل علی هر که درافتاد برافتاد |
و مزبور را نرنجانیده راه دهند که «ولاتزر وازره وزر اخری» و چون کار به جنگ انجامد تأخیر و تراخی را جایز ندارند. اما از راه عاقبت اندیشی درآیند والسلام».
شاه اسماعیل در جواب نامههای توهین آمیز سلطان سلیم، نامهای ملایم و محترمانه نوشت. پادشاه صفوی با اشاره به حمله تیمور به عثمانی خواسته بود در پرده به سلطان سلیم گوشزد کند که اگر در جنگ اصرار ورزد به سرنوشت شوم جدش بایزید یکم گرفتار خواهد شد. فرستادن قوطی تریاک نیز کنایهای تمسخر آمیز به آرزوها و خیالات بیاساس سلطان سلیم بود و میخواست به او بفهماند که در هم شکستن سپاه قزلباش و برانداختن خاندان صفوی امید پوچی است که جز در نعشه تریاک و عالم خیال به حقیقت نمیتواند پیوست. نامه شاه اسماعیل برخشم و کینه سلطان سلیم افزود، زیرا مشاهده میکرد که مبارز جوییها و دشنامهای او بی اثر است و حریف با نهایت زیرکی و خونسردی از نبرد دوری میکند و بهجای آنکه به استقبال وی آید و به جنگ پردازد، میخواهد او را به داخل ایران بکشاند و با سوزاندن غلات و ویران کردن دهکدهها و منازل بین راه، سپاه عثمانی را گرفتار قحط و گرسنگی سازد. هر قدمی که لشکریان عثمانی در ولایات خالی از علوفه و آذوقه ایران پیش میرفتند، آنها را به شکست و نیستی نزدیکتر میکرد. سلطان سلیم چنان از رفتار شاه اسماعیل در خشم بود که برخلاف آداب سیاسی سفیر او را گردن زد و روزی در حضور سرداران و وزیران خود فریاد برآورد که: «اگر تا قعر سقر هم عقبنشینی کند دنبالش خواهم رفت». سلطان سلیم نامه دیگری به زبان ترکی همراه با مقداری لباسهای زنانه و عطریات و لوازم آرایش برای شاه اسماعیل فرستاد.
ترجمه متن چهارمین نامه سلطان سلیم به شاه اسماعیل[ویرایش]
«اسماعیل بهادر اصلح الله شأنه، هنگامی که توقیع رفیع جهان مطاع و حکم شریف واجب الانقیاد والاتباع به تو واصل شود، باید بدانی که مکتوب تو به درگاه سعادت دستگاه من رسید، پس از ادای کلمات جسارت آمیز نوشتهای چیزی که مایه ازدیاد جرأت است ارسال داشتیم که در عزیمت مسارعت نموده، ما را از انتظار برهانید. ما به نیروی جرأت از راه دور با لشکر بیکران و رایات فتح آیات نصرت نشان، پس از طی مراحل و منازل به مملکت تو داخل شدهایم، در آیین سلاطین اولی الامر و مذهب خواقین ذوی القدر، مملکت در حکم زن ایشان است و کسی را که از مردی حصهای و از فتوت بهرهای، بلکه در دل فی الجمله زهرهای باشد. قطعاً راضی نمیشود که دیگری به ناموس او تعرض کند. معهذا اکنون روزها میگذرد که عساکر نصرت ماثر من به مملکت تو درآمدهاند، ولی از تو هیچ گونه نام و نشانی پیدا و از وجودت اثری هویدا نیست و چنان مستور الحال به سر میبری که حیات و مماتت یکسان است.
از این ننگ تا جاودان مهتران | بگویند با نامور لشکران |
ظاهر حال گواهی میدهد که اکتساب جرأت عارضی برای که لازم است، تا امروز از جانب تو عملی به ظهور نیامده است که از آن مردی و جلادت استنباط شود، عمل تو ثمره مکر و حیلهٔ توست و شک نیست که این جرأت عارضی، اثر تلبیس و تدلیس و لاغیر، دوای دردی که تو به آن مبتلا هستی معلوم است و برای تحصیل قوت قلب آن را استعمال میکنی. حال نیز همان دارویی را که بارها تجربه کردهای به کار بر تا مگر در دلت اندک جرأتی پدید آید. ما نیز برای ازاله ضعف قلب تو چهل هزار تن از لشکر ظفر رهبر خود جدا کرده میان قیصریه و سیواس گذاشتهایم و دربارهٔ خصم پیش از این مروت و مردی میسر نیست. اگر من بعد باز برقرار وضع سابق در کنج زاویه رعب و هراس منزوی گردی، نام مردی بر تو گذاشتن حرام است و بهتر خواهد بود که به جای مغفر، معجر و به جای زره، چادر اختیار کنی و از سودای سرداری سپهسالاری بگذری، ز تو این کار برناید، تو با این کار برنایی. والسلام علی من اتبع الهدی، تحریراً فی اواخر شهر جمادی الاخر، سنه عشرین وتسعمائه».
سرانجام یکی از فرماندهان سلطان سلیم خبر داد که سپاهیان شاه اسماعیل و محمد خان استاجلو حاکم دیاربکر در محل خوی به یکدیگر پیوسته و آماده نبرد اند. سلطان سلیم از این خبر به قدری خوشحال شد که اسبی قیمتی با زین و لگام مرصع برای او فرستاد؛ زیرا از پیشرفت بیهوده در خاک ایران بیم داشت و میدانست که اگر در آذربایجان بیش از آن پیش رود قطعاً با شورش و نافرمانی ینیچریها و سایر دستههای سپاه روبرو خواهد شد و جانش در خطر خواهد افتاد.[۲۹]
آرایش قبل از نبرد[ویرایش]
در این جنگ، نیروهای قزلباش ایران نزدیک به چهلهزار تن و سپاه عثمانی قریب به یکصد هزار نفر بودند، که قزلباشان به علت شمار کمتر، نداشتن تجهیزات مناسب، از سپاه عثمانی شکست خوردند. در این جنگ سربازان صفوی با شمشیر، نیزه و تیر و کمان میجنگیدند، درحالیکه ارتش عثمانی از توپ و تفنگ بهره میبرد. البته صفویان پیش از این جنگ سلاحهای آتشین در اختیار داشته و به روش استفاده از آنها نیز، آشنایی داشتند و شاه اسماعیل برای رسیدن به سلطنت، از توپ و تفنگ استفاده کرده بود. دلیل استفاده نکردن از این سلاحها در جنگ چالدران، ناشی از سیاستهای جنگی او بود. چون توپخانه، تحرک سوارهنظام را محدود میکرد، در جنگهای صحرایی از توپخانه استفاده نمیکردند و در مواردی هم که استفاده شد، به دلیل کم بودن تعداد توپها مؤثر واقع نشد، سلاحهای گرم ایرانیان از لحاظ تعداد انگشت شمار و از لحاظ کیفیت قابل قیاس با سلاحهای ارتش عثمانی نبود؛ بنابراین، از استفاده از توپخانه صرف نظر شد چون به لحاظ کم بودن تعداد ثمری نداشت. همچنین، صفویان ذاتاً به سلاح آتشین بیعلاقه بودند و استفاده از آن را ناجوانمردانه و ناشی از بزدلی میدانستند.[۳۰][۳۱][۳۲]
پس از این جنگ، مناطق شرق ترکیه، و شرق عراق از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد. این مناطق تا پیش از زمان شاه عباس صفوی، در دست عثمانی بود تا اینکه شاه عباس، بخشی از مناطق را با جنگ پس گرفت. سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به دلیل کمبود آذوقه، مجبور به بازگشت شد و حکومت نوپای صفوی از نابودی حتمی، نجات یافت.[۳۳][۳۴][۳۵]
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ، حضورشان در خراسان بود تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری شود.[۳۶] دلیل دیگر شکست قزلباشها، پیشنهاد دورمیش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز، با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد.[۳۷]
نبرد[ویرایش]
سپاه سلطان سلیم در یک رجب ۹۲۰ قمری (شهریور ۸۹۳) به دشت چالدران در شمال غربی خوی رسید و در آن جا اردو زد. موقعیت سوقالجیشی منطقهٔ چالدران و عدم رویارویی با متجاوزان در دشت باز، از مزیتهای سپاه ایران بود. شمار قشون ایران را در این جنگ حدود ۲۹٬۰۰۰ تن نوشتهاند. پیش از نبرد، شاه اسماعیل و فرماندهان سپاه برای تعیین استراتژی، تشکیل جلسه دادند. نورعلی خلیفه و محمد خان استاجلو به دلیل آشنایی قبلی با روشهای جنگی عثمانیان و قدرت ویرانگر توپخانه پیشنهاد کردند که پیش از آنکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد، حمله را از پشت به آنها آغاز کنند. این نظر منطقی با مخالفت شاه اسماعیل و دورمیشخان شاملو مواجه شد که نتیجهٔ آن شکستی سخت بود.[۳۸][۳۹][۴۰]
شاه اسماعیل به عثمانیان فرصت داد تا آرایش دفاعی خود را کامل کنند. دوازده هزار ینیچری مسلح به شمخال در پشت زنجیرهای از توپها قرار گرفتند، مانعی که همانند سدی نفوذناپذیر در برابر سپاه غالباً سوار ایرانی عمل نمود. با آغاز جنگ جناح راست سپاه ایران جناح چپ عثمانی را در هم کوبید و فرماندهٔ آنها حسن پاشا نیز کشته شد. صلابت نخستین یورش ایرانیان بهحدی بود که سلطان سلیم لحظاتی پس از شروع درگیری به گمان اینکه کارش با شکستی برقآسا به اتمام رسیده در پی گریز از کارزار بود. کثرت سپاه عثمانی و محدودیت فضای نبرد به قدری بود که عثمانیان برای رویارویی با سپاه ایران پشت نیروهای خود مدتها به انتظار میایستادند.
با آغاز به کار توپها، نتیجهٔ جنگ بهسرعت به سود عثمانی تغییر کرد. آتش توپخانه برای ایرانیان مصیبتبار بود. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم به در برد. سلطان سلیم یکم پس از در هم شکستن سپاه صفوی بهدلیل ترس از وجود تله به تعقیب ایرانیان نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد. تلفات جنگ چالدران ۲۷ هزار تن از ایران و ۴۲ هزار تن از سپاه عثمانی بود.
با شکست سپاه قزلباش، درفش ارتش ایران بهدست سپاه عثمانی افتاد.[۴۱][۴۲]
خاکسپاری کشتهشدگان در اردبیل[ویرایش]
شاه اسماعیل کشتهشدگان جنگ را در محل آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی به خاک سپرد. پس از آن این گورستان به «شهیدگاه» شهرت یافت.[۴۳]
نتیجهٔ جنگ[ویرایش]
از نگاهی، این جنگ، یک پیروزی مقطعی برای عثمانیها بود؛ ولی برای صفویان و بهویژه شاه اسماعیل، تبدیل به یک فاجعه شد. پس از جنگ چالدران، شاه اسماعیل افسردگی گرفت و دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. پیوند میان شاه بهعنوان روح هدایتگر نیمهخدایی و قزلباش، بهطور جبرانناپذیری شکسته شد. در حدود یک سال پس از شکست، عناصر قبایل قزلباش، اقتدار اسماعیل برای مدیریت امور کشور، به تدریج ضعیف گشت.[۴۴][۴۵]
سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما بهدلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نوپای صفوی از نابودی حتمی نجات یافت. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم بهدر برد. او پس از آن، دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. این نبرد از اهمیت مهمی در تاریخ برخوردار است زیرا نه تنها این عقیده را که مرشد شیعه، «معصوم» است، نفی نمود بلکه روسای قبایل کُرد را نیز بر آن داشت تا بیعت خود را از صفویان به امپراتوری عثمانی تغییر دهند. پس از جنگ چالدران، ایران در جنگهای آواجیک (۱۵۱۵) و کوچیسار (۱۵۱۶) نیز شکست خورد و کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی) از ایران جدا شد و بهدست عثمانی افتاد.[۴۶][۴۷][۴۸][۴۹][۵۰][۵۱]
سالها بعد، شاه تهماسب در جواب نامه سلطان سلیمان که به او گفته بود: «پدران ما جنگ کردند اگر تو نیز ادعای شجاعت داری بیا جنگ کنیم و اگر جنگ نمیکنی دیگر ادعای شجاعت نکن» گفت: «حضرت پروردگار جل جلاله و عظم شأنه در کلام شریف فرموده که در جهاد و غزا که با کفار نمائید خود را به تهلکه (هلاکت) میندازید. جایی که در غزای کفار از تهلکه منع فرموده باشد من چگونه دو لشکر مسلمان را که در عدد برابر ده کس یک کس نبوده به جنگ فتوی دهم و این مسلمانان را در تهلکه اندازم پدر من در آن روز که با پدر شما جنگ کرد، دورمیش خان و سایر امرا بلکه تمامی لشکر او مست بودند، شب تا صباح شراب خورده، آهنگ جنگ نموده بودند و این مقدمه بهغایت نامعقول و بد واقع شده بود. از آن تاریخ هرگاه حکایت جنگ چالدران به میان میآید من دورمیش خان را دعای بد میکنم که پدرم شاه اسماعیل را فریفته برد و جنگ کرد…»[۵۲]
نگارخانه[ویرایش]
-
بنای یادبود جنگ چالدران.
-
تصویری از آرامگاه کشتهگان جنگ چالدران در اردبیل.
-
تصویری از آرامگاه کشتهگان جنگ چالدران در اردبیل.
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- ↑ Mustafa Çetin Varlık (1988–2016). "Çaldiran Savasi Yavuz Sultan Selim ile Safevî Hükümdarı Şah İsmâil arasında Çaldıran ovasında 23 Ağustos 1514'te yapılan meydan savaşı". TDV Encyclopedia of Islam (44+2 vols.) (به ترکی استانبولی). Istanbul: Turkiye Diyanet Foundation, Centre for Islamic Studies.
- ↑ Tucker, Spencer C., ed. (2010). A Global Chronology of Conflict: From the Ancient World to the Modern Middle East. ABC-CLIO. p. 483. ISBN 978-1-85109-672-5.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ David Eggenberger, An Encyclopedia of Battles, (Dover Publications, 1985), 85.
- ↑ Morgan, David O. The New Cambridge History of Islam Volume 3. The Eastern Islamic World, Eleventh to Eighteenth Centuries. Cambridge: Cambridge U, 2010. p. 210 "Although the Safavids experienced military defeat at Chāldirān, the political outcome of the battle was a stalemate between the Ottomans and Safavids, even though the Ottomans ultimately won some territory from the Safavids. The stalemate was largely due to the 'scorched earth' strategy that the Safavids employed, making it impossible for the Ottomans to remain in the region"
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ Ira M. Lapidus. "A History of Islamic Societies" بایگانیشده در ۲۰۲۳-۰۴-۱۶ توسط Wayback Machine. انتشارات دانشگاه کمبریج. شابک ۱۱۳۹۹۹۱۵۰۷. p. 336.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ Matthee, Rudi (2008). "Safavid Dynasty". Encyclopaedia Iranica. Archived from the original on 24 May 2019. Retrieved 6 January 2019.
Following Čālderān, the Ottomans briefly occupied Tabriz.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ Foundation, Encyclopaedia Iranica. "Welcome to Encyclopaedia Iranica". iranicaonline.org. Archived from the original on 6 May 2021. Retrieved 29 August 2021.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ Savory 2007, p. 42.
- ↑ Keegan & Wheatcroft, Who's Who in Military History, Routledge, 1996. p. 268 "In 1515 Selim marched east with some 60,000 men; a proportion of these were skilled Janissaries, certainly the best infantry in Asia, and the sipahis, equally well-trained and disciplined cavalry. [...] The Persian army, under Shah Ismail, was almost entirely composed of Turcoman tribal levies, a courageous but ill-disciplined cavalry army. Slightly inferior in numbers to the Turks, their charges broke against the Janissaries, who had taken up fixed positions behind rudimentary field works."
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ Encyclopedia of the Ottoman Empire, ed. Gábor Ágoston, Bruce Alan Masters, p. 286, 2009
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ McCaffrey 1990, pp. 656–658.
- ↑ Ágoston, Gábor (2014). "Firearms and Military Adaptation: The Ottomans and the European Military Revolution, 1450–1800". Journal of World History. 25: 110. doi:10.1353/jwh.2014.0005. S2CID 143042353.
- ↑ Roger M. Savory, Iran under the Safavids, Cambridge, 1980, p. 41
- ↑ Keegan & Wheatcroft, Who's Who in Military History, Routledge, 1996. p. 268
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ Kenneth Chase, Firearms: A Global History to 1700, 120.
- ↑ Serefname II
- ↑ Serefname II s. 158
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ Mikaberidze 2015, p. 242.
- ↑ The Cambridge History of Iran, ed. William Bayne Fisher, Peter Jackson, Laurence Lockhart, 224;"The magnitude of the disaster may be judged from the fact that the royal harem with two of Ismai'il's wives fell into the hands of the enemy."
- ↑ Leslie P. Peirce, The Imperial Harem: Women and Sovereignty in the Ottoman Empire, (Oxford University Press, 1993), 37.
- ↑ Moojan Momen, An Introduction to Shiʻi Islam: The History and Doctrines of Twelver Shiʻism, (Yale University Press, 1985), 107.
- ↑ The Cambridge History of Iran, ed. William Bayne Fisher, Peter Jackson, Laurence Lockhart, 359.
- ↑ Martin Sicker, The Islamic World in Ascendancy: From the Arab conquests to the Siege of Vienna, (Praeger Publishers, 2000), 197.
- ↑ Aktürk, Ahmet Serdar (2018). "Family, Empire, and Nation: Kurdish Bedirkhanis and the Politics of Origins in a Changing Era". Journal of Global South Studies (به انگلیسی). 35 (2): 393. doi:10.1353/gss.2018.0032. ISSN 2476-1419. S2CID 158487762. Archived from the original on 7 November 2021. Retrieved 6 November 2021.
- ↑ Moojan Momen, An Introduction to Shiʻi Islam: The History and Doctrines of Twelver Shiʻism, (Yale University Press, 1985), 107.
- ↑ "Safavid Persia:The History and Politics of an Islamic Empire". Retrieved 26 May 2014.
- ↑ «Encyclopaedia Iranica». ص. Relations between the two powers were aggravated by the arrogant, seemingly hostile attitude of Esmāʿīl٫ An Ottoman embassy sent in ۹۱۰/۱۵۰۴ to protest the Safavid treatment of Sunnis was subjected to a number of indignities٫٫٫. دریافتشده در ۲۰۲۱-۰۵-۰۵.
- ↑ "Bayezid I | Ottoman sultan". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2020-12-01.
- ↑ «روابط ایران و عثمانی در آغاز دولت صفوی (جنگ چالدران)، نصرالله فلسفی».
- ↑ باروت/باروتخانه دانشنامه جهان اسلام
- ↑ «دانشنامه بریتانیکا». ص. Selim assembled a huge army—more than ۱۰۰,۰۰۰ strong—and marched into Iran, where they engaged the shah’s smaller and less well-equipped army at Chāldirān, a county in the northwestern West Azerbaijan province٫.
- ↑ Ira M. Lapidus. "A History of Islamic Societies" Cambridge University Press. ISBN 1-139-99150-7 p 336.
- ↑ غفاریفرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، ۱۳۸۱. (صص ۸۹ تا ۱۰۲)
- ↑ Ira M. Lapidus. "A History of Islamic Societies" Cambridge University Press ISBN 1-139-99150-7 p 336.
- ↑ نیا /;، رحیم رئیس. «دانشنامه جهان اسلام بنیاد دائرة المعارف اسلامی». دانشنامه جهان اسلام بنیاد دائرة المعارف اسلامی (به Persian). بایگانیشده از اصلی در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۹. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
- ↑ تحقیقاتی در ایران عصر صفوی، صص ۱۰۳–۹۲
- ↑ جهانگشای خاقان، صص ۴۹۴–۴۹۲
- ↑ «ČĀLDERĀN – Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org. ص. When the Ottomans arrived the Safavid army, numbering about ۴۰,۰۰۰ troops, was waiting in place٫ Moḥammad Khan Ostājlū and Nūr-ʿAlī Ḵalīfa, two commanders with firsthand knowledge of Ottoman tactics, urged Esmāʿīl to attack at once٫ They were rudely rebuked by the courtier Dūrmīš Khan Šāmlū and by the shah, who considered it cowardly to engage an unprepared enemy٫ This mistake, which enabled the Ottomans to prepare their defenses, would prove costly to the Safavids٫. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۰۷.
- ↑ Faroqhi, Suraiya (20 January 2018). The Ottoman Empire: A Short History. Markus Wiener Publishers. ISBN 978-1-55876-449-1 – via Google Books.
- ↑ «چالدران، شکست حماسی». ایمنا. ۲۰۲۰-۰۸-۲۱. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
- ↑ ردپای فرهنگ ایران در موزههای استانبول، بیبیسی فارسی
- ↑ «مقالات مرتبط با جنگ چالدران - نورمگز». www.noormags.ir. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
- ↑ «آشنایی با بقعه کشتهشدگان جنگ چالدران». همشهری آنلاین. ۲۰۱۸-۰۸-۲۲. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
- ↑ McCaffrey، ČĀLDERĀN، 8: 656-658.
- ↑ «جنگ چالدران میان ایران و عثمانی چگونه آغاز شد و نتیجه آنچه بود؟». خبرآنلاین. ۲۰۱۱-۰۸-۲۲. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۲-۰۱.
- ↑ Martin Sicker, The Islamic World in Ascendancy: From the Arab conquests to the Siege of Vienna, (Praeger Publishers, 2000), 197.
- ↑ The Cambridge History of Iran, ed. William Bayne Fisher, Peter Jackson, Laurence Lockhart, 359.
- ↑ http://akharinkhabar.ir/book/3740725
- ↑ War in the World: A Comparative History, 1450-1600 p-61.
- ↑ مفاخری, بهزاد; خضری, احمد; یوسفی, عثمان (2020-02-20). "نقش کردها در نبرد چالدران و پیامدهای آن". پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی. 52 (2): 289–310. doi:10.22059/jhic.2020.288326.654058. ISSN 2228-7906.
- ↑ واکاوی رویکرد شاه اسماعیل به شورش امرا و سران کُرد. جعفر نوری، دکتر فریدون نوری.
- ↑ تذکره شاه طهماسب، ص ۲۹
برای مطالعه بیشتر[ویرایش]
- رنجبر، محمدعلی؛ رحیمیان، محمدحسن (خرداد ۱۳۹۶). «روایتی ایتالیایی از جنگ چالدران» (PDF). جستارهای تاریخی. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. ۸ (۱).