صفت: تفاوت میان نسخهها
جز r2.7.3) (ربات: تغییر ms:Kata sifat به ms:Kata adjektif |
|||
خط ۲۱۰: | خط ۲۱۰: | ||
[[mk:Придавка]] |
[[mk:Придавка]] |
||
[[ml:നാമവിശേഷണം]] |
[[ml:നാമവിശേഷണം]] |
||
[[ms:Kata |
[[ms:Kata adjektif]] |
||
[[nds:Adjektiv]] |
[[nds:Adjektiv]] |
||
[[nl:Bijvoeglijk naamwoord]] |
[[nl:Bijvoeglijk naamwoord]] |
نسخهٔ ۱۳ ژانویهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۹:۱۱
صِفَت، یکی از مقولههای دستوری است. از نظر نحوی، کلمهای است که بتواند در حالت تفضیلی یا عالی قرار بگیرد و اسم را توصیف کند. از نظر معنایی، واژهای است که حالت و چگونگی چیزی یا واژهای را برساند و اقسام آن از این قرار است: صفت فاعلی، صفت مفعولی، صفت تفضیلی و صفت نسبی.
برای واژه صفت که عربی است برابرهای فارسی «فروزه» و «چگونواژه» پیشنهاد شدهاست.
صفت فاعلی
آن است که بر کنندهٔ کار یا دارندهٔ معنی دلالت کند و علامت آن عبارت است از : ۱- «نده» که در پایان فعل امر میآید : پرسنده، خواهنده، شناسنده، بافنده ۲- «ان» مثل : خواهان، پرسان، دمان، روان، دوان ۳- «الف» که آن نیز در پایان فعل امر میآید، مثل : شکیبا، زیبا، خوانا، گویا، بینا، پویا ۴- «ار» غالبا در آخر فعل ماضی میآید، مثل : خریدار، خواستار، برخوردار، نامردار، گرفتار ۵- «گار» که بیشتر در آخر فعل امر و ماضی میآید، مثل : آموزگار، پرهیزگار، آمرزگار، آفریدگار ۶- «کار» که غالبا به آخر اسم معنی ملحق میشود، مثل : ستمکار، فراموشکار ۷- «گر» در آخر اسم معنی میآید، مثل : پیروزگر، دادگر، بیدادگر
صفت فاعلی که به «نده» ختم شود، غالبا در عمل و صفت غیر ثابت استعمال میشود، مثل : رونده، یعنی کسی که عمل رفتن را انجام میدهد
صفاتی که به «ان» ختم میشود، بیشتر معنی حال را میدهد : سوزان، نالان، روان، دوان صفاتی که به «الف» ختم میشود، حالت ثابت را میرساند، مثل : دانا لغاتی که به «گار، کار، گر» ختم میشود مبالغه را میرساند مثل : آموزگار، ستمکار، ستمگر
«گار» همیشه بعد از کلماتی که از فعل مشتق میشود میآید ولی «کار» پس از اسم معنی و غیر مشتق به کار میرود.
«گر» در غیر اسم معنی، شغل را میرساند، مانند : آهنگر و این جز صفات فاعلی نیست.
ترکیب صفت فاعلی
صفت فاعلی چهار قسم دارد :
۱- حالت اضافی که صفت، به مابعد ِ خود اضافه میشود : فزایندهٔ باد آوردگاه فشانندهٔ خون ز ابر سیاه
۲- با تقدّم صفت و حذف کسرهٔ اضافه : جهاندار محمود ِ گیرنده شهر ز شادی به هرکس رساننده بهر
۳- با تاخیر صفت بدون آن که در آن تغییری رخ دهد : منم گفت یزدان پرستنده شاه مرا ایزد پاک داد این کلاه
۴- با تاخیر صفت و حذف علامت صفت «نده» مانند سرافراز، گردن فراز که سرفرازنده و گردن فرازنده بوده و این کار قیاسی است.
هرگاه صفت فاعلی با مفعول یا یکی از قیود مثل : بیش، کم، بسیار، پیش، پس و نظایر آن ترکیب شود علامت صفت حذف میشود مثل : کامجوی، پیش گوی، کم گوی، بسیار دان، پیشرو، پس رو
صفای که به «ان» ختم میشود، هرگاه مکرر شود، ممکن است علامت صفت را از اول حذف کنند، مثل : لرزلرزان، جنب جنبان، پرس پرسان، کش کشان
صفت مفعولی
صفت مفعولی بر آنچه فعل بر او واقع شده باشد، دلالت میکند، مانند : پوشیده، برده. یعنی آنچه، پوشیدن و بردن بر او واقع شده باشد و علامت آن «ه» ماقبل مفتوح است که در آخر فعل ماضی در میآید.
ترکیبات صفت مفعولی از این قرار است : ۱- آن که صفت را مقدم داشته، اضافه کنند، مانند : پرودهٔ نعمت، آلودهٔ منت. ۲- با تقدیم صفت و حذف حرکت اضافه، مانند : آلوده نظر ۳- آن که صفت را در آخر آورند و هیچ تغییری ندهند، مثل : خوا آلوده، شراب آلوده ۴- مانند نوع سوم ولی با حذف علامت صفت، مثل : خاک آلود، نعمت پرورد، دستپحت ۵- با تاخیر صفت و حذف «ده» از پایان آن، چنانکه به ترکیب صفت فاعلی شبیه باشد : پناه پرور، دست پرور
هر گاه بخواهند صفت مفعولی را که تخفیف یافته، جمع ببندند آن را به حال اول بر میگردانند، مثلاً : دست پروردگان ولی در تخفیف صفت فاعلی برگردانیدن به حال اصلی لازم نیست، مثل : گردنکشان، سرافرازان، نامداران
صفت برتر
صفت برتر (تفضیلی)، آن است که در آخر آن لفط «تر» افزوده شود و مفاد آن، ترجیح موصوف است بر شخص دیگر که در وجود صفت با او شریک و همتاست و آن تنها به آخر صفت و کلماتی که در معنی صفت باشد، پیوسته شود، مانند: گویندهتر، شتابندهتر، فزایندهتر، گریاندهتر، مردتر، برتر
صفت برتر به یکی از سه طریق زیر استعمال میشود:
۱- با «از»: خرد از مال سودمندتر است. ۲- با «که»: دانش، بهتر که مال. سیرت، پسندیده تر که صورت. ۳- با اضافه، چنانکه گوییم: تواناتر ِ مردم کسی است که دانایی او فزونتر باشد.
صفت برترین:
هر گاه بخواهند صفت برتر را اضافه کنند: «ین» در آخر آن میآورند: بزرگترین ِ شعرای ایران، فردوسی است.
الفاضی از قبیل: مه، به، که و بیش به معنی صفت برتر به کار میروند و در آخر آن نیز «ین» در میآورند، مانند: مهین، بهین، کهین.
هر گاه «ین» در آخر صفات تفضیلی در آید، افادهٔ معنی تخصیص کند، مثل: کمترین، فاضلترین.
در این حالت اگر صفت برتر را اضافه کنند، ما بعد آن را جمع آورند، مثل: بزرگترین ِ مردان و فاضلترین ِ رجال امروز اوست. و بدون اضافه باید لفظ مفرد استعمال شود: تواناترین مرد، بیناترین شاگرد.
صفت نسبی
صفت نسبی، آن اتست که نسبت به چیزی یا محلی را برساند و علامتهای آن عبارت است از: ۱- «ی» در آخر کلمه مانند: آسمانی، زیمینی، آتشی، هوایی، خاکی، پارسی، اصفهانی، نیشابوری
«ی» نسبت همواره به مفرد، پیوسته میشود و کلماتی از قبیل: کاویانی، خسروانی، کیانی، پهلوانی، نادر است و بر آن قیاس نمیتوان کرد.
۲- «ه» مخفی و غیر ملفوظ: دو روزه، یکشبه، یکساله، صده، دهه، هزاره و این «ه» غالبا در ترکیبات عددی استعمال میشود. و گاهی تنهایی در غیر این مورد استعمال شدهاست: مثل: نبرده
۳- «ین» و این در آخر اسمها در میآید: سفالین، جوین، گندمین، بلورین، گلین و گاهی این ادات را با «ه» جمع میکنند و در آخر کلمه میآورند: بلورینه، زرینه، سیمینه، پشمینه
۴- «گان» مانند: گروگان، پدرگان
صفات ترکیبی
صفاتی را که از ترکیب دو کلمه حاصل شود، مرکب یا صفت ترکیبی میگویند و اقسام آنم به شرح زیر است : ۱- ترکیب تشبیهی که از به هم پیوستن مشبه به به مشبه یا مشبه به به وجه شبه حاصل شود مثل : سرو قد، مشک موی، گل رنگ، مشک بوی
۲- ترکیب دو اسم بدون ادات : جفا پیشه، هنر پیشه
۳- ترکیب دو اسم به اضافهٔ ادات مثل : نیزه به دست
۴- ترکیب اسم با ادات مانند : با نام، با عقل، با غیرت ، با ایمان
صفت سماعی و قیاسی
۱- کلمهای را که دارای معنی وصفی باشد و در زبان پارسی ِ کنونی برای آن اشتقاق یا ترکیبی در تصور نباشد، صفت سماعی گویند : گران، سبک، نیک، بد، زشت، تنگ، کوتاه
۲- کلماتی که بر رنگ دلالت میکنند بیشتر صفت سماعی هستند : سپید، سیاه، سرخ، زرد و گاه قیاسی : نیلی، آبی، سرمه یی
۳- صفات سماعی هنگام ترکیب مقدم هستند : گرانسنگ، سبکمغز، کوتاه قد و گاه مؤخر میباشند : چشم سپید، بالابلند
شیوه کاربرد صفت
۱- صفت پیش از موصوف و بعد از آن نیز میآید، و هرگاه موصوف، مقدم باشد به شکل اضافه، استعمال میشود و کسرهٔ اضافه بر حرف آخر موصوف وارد میشود
۲- هرگاه موصوف به «و» و یا «الف» ختم شود، در آخر آن «ی» اضافه میشود و وقتی به «ه» مخفی تمام شود، «ی» ملیِّنه اضافه میشود
۳- صفتهای مرکب، غالبا به واسطهٔ یکی از اجزای خود به موصوف، مرتبط میشوند و بنابراین از صفت و موصوف تشکیل میشوند
۴- مطابقهٔ صفت با موصوف روا نیست و چون موصوف، جمع باشد صفت را مفرد میآورند و همین روش میان نویسنگان و شاعران معمول بوده و هم اکنون نیز متداول است و برخلاف این نیز مواردی در سخن بزرگان دیده شده که صفت را با موصوف تطبیق میدهند
چندی صفت و موصوف
هرگاه موصوفی دارای چند صفت باشد آن را به یکی از سه طریق استعمال میکنند : الف - موصوف را مقدم میکنند و صفات را به همدیگر اضافه میکنند ب- آنکه صفات را به هم عطف میکنند ج- بعضی از صفات را پیش از موصوف و بعضی را پس از آن میآورند و در صورتی که در آخر موصوف «ی» وحدت نباشد، اضافه میکنند
هرگاه صفت و موصوف؛ متعدد باشد، ممکن است آن را به یکی از چند طریق استعمال کنند : الف - هر صفتی با موصوف خود ذکر شود ب- موصوفها مقدم و صفتها مؤخر باشند و در این صورت یا هر دو صفت به هر دو موصوف ممکن است راجع شود یا آن که هر صغنی به یکی از موصوفها تعلق گیرد
و نیز ممکن است یک صفت دارای دو موصوف باشد
تقدیم صفت بر مضاف الیه
در موقعی که موصوف را بخواهند اضافه کنند، صفت را میآورند و پس از آن عمل اضافه را انجام میدهند و این مطرد و در نظم و نثر متداول است، ولی در بعضی مواقع اضافه را بر وصف، مقدم میکنند
ی» وحدت در موصوف و صفت
«ی» وحدت یا در آخر صفت در میآید چنانکه گوییم : «مرد فاضلی است. طبع لطیفی دارد» و اکنون این طریقه زبان فارسی معمول است. یا در آخر موصوف، مذکور میافتد
هر گاه مقصود از صفت بیان جنس و نوع موصوف باشد، بیشتر آن را با «ی» وحدت همراه میکنند و در اول آن لفظ «ازین» میآورند
هر گاه مقصود تعداد و شمردن اوصاف باشد، آن را هم عطف نمیکنند
در موقع ندا و الحاق «ی» وحدت به هر یک از صغتها، مقصود شمردن و تعداد اوصاف باشد و غالبا موصوف ذکر نمیشود.
ضمیر موصوف
ضمیر «من» از میانهٔ ضمایر، موصوف واقع میشود
در سایر ضمایر، صفت در حکم توضیح و به منزلهٔ بدل است.
صفت حالیه
مانند: شادان، بهاران، گریان
منابع
آوای آزاد (برداشت آزاد با ذکر منبع)