آسنا: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
برچسب: بخش زیادی از صفحه را برداشت.(AF)
Mjbmr (بحث | مشارکت‌ها)
جز ویرایش 109.230.81.12 (بحث) به آخرین تغییری که 2.186.60.254 انجام داده بود واگردانده شد
خط ۳: خط ۳:
'''آسِنا''' {{ترکی|Asena}} نام یک [[گرگ خاکستری]] [[ماده (جنس)|ماده]] در [[اسطوره‌شناسی]] [[ترک]] است که مادرجد توتمی ترکان تلقی می‌شود{{fact}}
'''آسِنا''' {{ترکی|Asena}} نام یک [[گرگ خاکستری]] [[ماده (جنس)|ماده]] در [[اسطوره‌شناسی]] [[ترک]] است که مادرجد توتمی ترکان تلقی می‌شود{{fact}}


== افسانه ==
با تلفظ صحیح =اَسنا(فتح الف، کسر سین)، این افسانه در پی یک جنگ روی می‌دهد. پس از پایان جنگ تنها یک پسر جوان زنده باقی مانده و یک گرگ ماده با یال [[آبی آسمانی]] که اسنا asenā نامیده می‌شود وی را یافت و از او مراقبت و پرستاری کرد. متعاقب آن آن گرگ آبستن شد و ده پسر نیم‌انسان-نیم‌گرگ به دنیا آورد.


درپی آن اسنارهبر آنان شد و خاندان اسنا را بوجود آورد که این خاندان بر قلمروی [[گوکتورک]] و سایر امپراطوری‌های کوچ‌نشین‌های ترک حکومت کرد.
با تلفظ صحیح =آسنا: اوستایی


این افسانه به صورت دیگری نیز روایت می‌شود: گروهی از سربازان [[چین]]ی به یک روستای ترک‌نشین حمله کرده و همه را قتل‌عام می‌کنند. یکی از فرمانده‌هان به کودکی رحم کرده، به بریدن دست و پای وی اکتفا می‌کند و او را نمی‌کشد. اما پس از مدتی از تصمیم خود پشیمان می‌شود و باز می‌گردد تا آن کودک را به قتل برساند. ولی کودک توسط یک گرگ ماده با یال آبی‌آسمانی که اسنا بود نجات یافته‌بود. اسنا از آن کودک پرستاری کرد که همین باعث ایجاد یک نسل نیم‌انسان-نیم‌گرگ شد و توسط [[اشینا]] ادامه یافت.
دختر پاک آریایی

اَسِنا ماده گرگی افسانه‌ای است که نقش مهمی در اسطوره‌های قوم ترک دارد. طبق افسانه‌ها نیای خاندان سلطنتی گوک ترکها(توکیوها / توروکوها) از این ماده گرگ بوجود آمده‌اند. برای همین در سالنامه‌های چینی وقتی از بزرگان گوک ترک سخن گفته می‌شود اول نام آنها با اشینا / اسنا آغاز می‌گردد که حاکی از تعلق این افراد به این موجود مقدس و آسمانی است. دراسناد کشف شده ازمنابع باستانی چین که مربوط به ۳۳۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌باشند با قدیمی‌ترین شکل افسانه آسنا که داستان بوجود آمدن قوم ترک را شرح می‌دهد مواجه می‌گردیم.شرح این منبع قدیمی از این قرار است: قوم ترک یکی از شاخه‌های هیونگ – نوها بودند. نام نژاد حاکم ا - سه - نا بود. آنها ارتش مجزّایی برای خودشان تشکیل دادند اما بعدها توسط یکی از اقوام همسایه شکست خوردند. بجز یک پسر بچه ده ساله سایر اعضاء قبیله قتل عام گردیده بودند. هیچ کدام از سربازان دشمن جرأت کشتن این کودک را پیدا نکرده بودند. آنها دست وپای پسرک را بریده و او را به باتلاقی انداخته بودند. گرگی که در آنجا زندگی می‌کرد با گوشت حیواناتی که شکار می‌کرد از کودک مراقبت نمود. بدین ترتیب کودک بزرگ شد و با آن ماده گرگ جفت گردید. گرگ از او حامله شد. پادشاه دشمن از زنده بودن کودک مطلع شد و دوباره افرادش را برای کشتن او فرستاد. افراد دشمن از کشتن گرگی که به همراه پسر بود منصرف شدند. ماده گرگ فوراً به غاری در بالای کوهی که در شمال شرقی کائو چانگ (تورفان) قرار داشت فرار کرد. در داخل غار جلگه وسیعی با علفزارهای بلند قرار داشت که در بین کوهها محصور شده بود. ماده گرگ در این مکان ۱۰ نوزاد پسر بدنیا آورد. وقتی پسربچه‌ها بزرگتر شدند به بیرون رفته و اقدام به ربودن دخترانی از اقوام همسایه نمودند. سپس با آنها ازدواج نمودند. این دختران از آنها حامله شدند و فرزندان هر کدام از آنها نامی را برای قبیله خود برگزیدند. نام یکی از این قبائل ا – سه – نا شد.

در کنار این اشکال دیگری نیز از این افسانه وجود دارند که به شیوه‌های مختلفی از زمانهای بسیار دور نقل شده بودند و بعدها جزئیات بیشتری به آنها اضافه شده بود.

[[افسانه بوزقورت]]، شکل شناخته شده افسانه در ترکیه:

اولین نیاکان ترکها در غربِ دریای غربی سکونت داشتند. آنها توسط ارتش کشوری بنام «لین» مورد هجوم واقع شده و شکست خوردند. ارتش دشمن تمامی افراد قبیله را از زن و مرد و پیر و جوان قتل عام نمود. اما پسر ده ساله‌ای از این کشتار جان سالم بدر برد. در این میان ماده گرگی خاکستری پیدا گردید و با دندانهایش کودک را گرفت و او را به غاری خلوت و دنج که بین کوههای بلند در [[کوه‌های آلتای|رشته کوههای آلتای]] پنهان شده بود برد. غار به جلگه وسیعی راه داشت که از چمن زارها و علفزارهای بلندی پوشیده شده بود و چهار طرف آن توسط کوههای بلند محصور بود. گرگ خاکستری در این مکان با زبانش زخمهای کودک را لیسید و آن را معالجه نمود و با شیر خود و گوشت حیواناتی که شکار می‌کرد از کودک مراقبت نمود. سپس کودک بزرگ شد و به سن کمال رسید. مرد ترک که آخرین بازمانده قومش بود با این ماده گرگ ازدواج نمود. ثمره این ازدواج ۱۰ نوزاد پسر بودند. این پسرها نیز بزرگ شدند و با دخترانی از اقوام همسایه ازدواج نمودند. جمعیت ترکها رو به فزونی گذاشت و در اطراف پراکنده شدند. بعدها ارتش بزرگی تشکیل دادند و به کشور«لین» حمله نمودند و انتقام نیاکانشان را از دشمن گرفتند. آنها دولت جدیدی تشکیل دادند و مجدداً بر چهار گوشه قلمروشان حکمفرمائی نمودند. خاقان‌های ترک به یاد پدرانشان بر سردراقامتگاهشان همیشه درفش سر گرگ را به اهتزار در می‌آوردند. آخرین بخش این افسانه، [[افسانه ارگنه‌کون]] است.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۳ نوامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۹:۴۸

آسِنا (به ترکی استانبولی: Asena) نام یک گرگ خاکستری ماده در اسطوره‌شناسی ترک است که مادرجد توتمی ترکان تلقی می‌شود[نیازمند منبع]

افسانه

با تلفظ صحیح =اَسنا(فتح الف، کسر سین)، این افسانه در پی یک جنگ روی می‌دهد. پس از پایان جنگ تنها یک پسر جوان زنده باقی مانده و یک گرگ ماده با یال آبی آسمانی که اسنا asenā نامیده می‌شود وی را یافت و از او مراقبت و پرستاری کرد. متعاقب آن آن گرگ آبستن شد و ده پسر نیم‌انسان-نیم‌گرگ به دنیا آورد.

درپی آن اسنارهبر آنان شد و خاندان اسنا را بوجود آورد که این خاندان بر قلمروی گوکتورک و سایر امپراطوری‌های کوچ‌نشین‌های ترک حکومت کرد.

این افسانه به صورت دیگری نیز روایت می‌شود: گروهی از سربازان چینی به یک روستای ترک‌نشین حمله کرده و همه را قتل‌عام می‌کنند. یکی از فرمانده‌هان به کودکی رحم کرده، به بریدن دست و پای وی اکتفا می‌کند و او را نمی‌کشد. اما پس از مدتی از تصمیم خود پشیمان می‌شود و باز می‌گردد تا آن کودک را به قتل برساند. ولی کودک توسط یک گرگ ماده با یال آبی‌آسمانی که اسنا بود نجات یافته‌بود. اسنا از آن کودک پرستاری کرد که همین باعث ایجاد یک نسل نیم‌انسان-نیم‌گرگ شد و توسط اشینا ادامه یافت.

اَسِنا ماده گرگی افسانه‌ای است که نقش مهمی در اسطوره‌های قوم ترک دارد. طبق افسانه‌ها نیای خاندان سلطنتی گوک ترکها(توکیوها / توروکوها) از این ماده گرگ بوجود آمده‌اند. برای همین در سالنامه‌های چینی وقتی از بزرگان گوک ترک سخن گفته می‌شود اول نام آنها با اشینا / اسنا آغاز می‌گردد که حاکی از تعلق این افراد به این موجود مقدس و آسمانی است. دراسناد کشف شده ازمنابع باستانی چین که مربوط به ۳۳۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌باشند با قدیمی‌ترین شکل افسانه آسنا که داستان بوجود آمدن قوم ترک را شرح می‌دهد مواجه می‌گردیم.شرح این منبع قدیمی از این قرار است: قوم ترک یکی از شاخه‌های هیونگ – نوها بودند. نام نژاد حاکم ا - سه - نا بود. آنها ارتش مجزّایی برای خودشان تشکیل دادند اما بعدها توسط یکی از اقوام همسایه شکست خوردند. بجز یک پسر بچه ده ساله سایر اعضاء قبیله قتل عام گردیده بودند. هیچ کدام از سربازان دشمن جرأت کشتن این کودک را پیدا نکرده بودند. آنها دست وپای پسرک را بریده و او را به باتلاقی انداخته بودند. گرگی که در آنجا زندگی می‌کرد با گوشت حیواناتی که شکار می‌کرد از کودک مراقبت نمود. بدین ترتیب کودک بزرگ شد و با آن ماده گرگ جفت گردید. گرگ از او حامله شد. پادشاه دشمن از زنده بودن کودک مطلع شد و دوباره افرادش را برای کشتن او فرستاد. افراد دشمن از کشتن گرگی که به همراه پسر بود منصرف شدند. ماده گرگ فوراً به غاری در بالای کوهی که در شمال شرقی کائو چانگ (تورفان) قرار داشت فرار کرد. در داخل غار جلگه وسیعی با علفزارهای بلند قرار داشت که در بین کوهها محصور شده بود. ماده گرگ در این مکان ۱۰ نوزاد پسر بدنیا آورد. وقتی پسربچه‌ها بزرگتر شدند به بیرون رفته و اقدام به ربودن دخترانی از اقوام همسایه نمودند. سپس با آنها ازدواج نمودند. این دختران از آنها حامله شدند و فرزندان هر کدام از آنها نامی را برای قبیله خود برگزیدند. نام یکی از این قبائل ا – سه – نا شد.

در کنار این اشکال دیگری نیز از این افسانه وجود دارند که به شیوه‌های مختلفی از زمانهای بسیار دور نقل شده بودند و بعدها جزئیات بیشتری به آنها اضافه شده بود.

افسانه بوزقورت، شکل شناخته شده افسانه در ترکیه:

اولین نیاکان ترکها در غربِ دریای غربی سکونت داشتند. آنها توسط ارتش کشوری بنام «لین» مورد هجوم واقع شده و شکست خوردند. ارتش دشمن تمامی افراد قبیله را از زن و مرد و پیر و جوان قتل عام نمود. اما پسر ده ساله‌ای از این کشتار جان سالم بدر برد. در این میان ماده گرگی خاکستری پیدا گردید و با دندانهایش کودک را گرفت و او را به غاری خلوت و دنج که بین کوههای بلند در رشته کوههای آلتای پنهان شده بود برد. غار به جلگه وسیعی راه داشت که از چمن زارها و علفزارهای بلندی پوشیده شده بود و چهار طرف آن توسط کوههای بلند محصور بود. گرگ خاکستری در این مکان با زبانش زخمهای کودک را لیسید و آن را معالجه نمود و با شیر خود و گوشت حیواناتی که شکار می‌کرد از کودک مراقبت نمود. سپس کودک بزرگ شد و به سن کمال رسید. مرد ترک که آخرین بازمانده قومش بود با این ماده گرگ ازدواج نمود. ثمره این ازدواج ۱۰ نوزاد پسر بودند. این پسرها نیز بزرگ شدند و با دخترانی از اقوام همسایه ازدواج نمودند. جمعیت ترکها رو به فزونی گذاشت و در اطراف پراکنده شدند. بعدها ارتش بزرگی تشکیل دادند و به کشور«لین» حمله نمودند و انتقام نیاکانشان را از دشمن گرفتند. آنها دولت جدیدی تشکیل دادند و مجدداً بر چهار گوشه قلمروشان حکمفرمائی نمودند. خاقان‌های ترک به یاد پدرانشان بر سردراقامتگاهشان همیشه درفش سر گرگ را به اهتزار در می‌آوردند. آخرین بخش این افسانه، افسانه ارگنه‌کون است.

منابع